تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
در چند و چون عوامل پيدايش آلترناتيو
اسماعيل نوری علا
روند پيدايش آلترناتيو از جمله مقولاتی ساده نما و پيچيده بنياد است که همواره بايد آن را بر اساس دانش «تحولات اجتماعی» (social evolution) بررسی و درک کرد. اما، در عين حال، «تحول اجتماعی» خود موضوع پيچيدهء ديگری است که اگرچه بظاهر می توان آن را فهميد و درباره اش سخن گفت اما، در واقع، واجد مفروضات پيشين متعددی است که بدون عنايت به آنها نمی توان «موضوع» را در معرض بررسی علمی قرار داد. به عبارت ديگر، وقتی از «تحولات اجتماعی» سخن می گوئيم چند پيش گزارهء اصلی را در سخن خود بديهی، و در عين حال موجود و نهفته، می گيريم که بدون در نظر گرفتن و بحث دربارهء آنها اساساً مفهوم «تحول» - در همهء زمينه های تجربی - بی معنا می شود. اين گزاره ها را می توان بصورت زير توضيح داد:
1
1. گزارهء «تغيير»
نخستين گزاره مستتر در «تحول» همانا مفهوم «تغيير» (change) است. يعنی وقتی سخن از تحول می گوئيم خودبخود به حدوث تغييری اشاره می کنيم. اما اگرچه تغيير در ذات تحول وجود دارد اما عين آن نيست.
در واقع، تغيير را می توان در دو قالب شناخت، يکی تغييری که طی آن در ماهيت تغيير کننده تفاوت محسوسی ايجاد نمی شود و يکی تغييری که طی آن ماهيت تغيير کننده بصورتی قابل درک دگرگون می شود.
- از آنجا که عناصر هستی و طبيعت همواره در حال تغييرند، می توان مثال های بی شماری از «تغيير غير ماهوی» را نشان داد. دريا در موج و خروش، و لذا در تغيير دائمی است، اما اين تغيير چيزی را ماهيت دريا عوض نمی کند.
- اما آبی که در معرض گرما به بخار تبديل می شود دچار تغييری ماهوی (يا «تحول») می گردد.
2. گزارهء «جابجائی» و «تبديل»
دومين گزاره «جا به جائیِ» دو «شکل» يا دو «صورت» در حريان تغيير است. مثل آبی که تبديل به بخار می شود. پس در دل تحول هم مفهوم «تغيير» و هم مفهوم «تبديل» وجود دارند.
تحول يعنی از حالی به حالی تغيير کردن و تبديل شدن. مفهوم «تطور» هم همسايهء «تحول» است، يعنی از «طور»ی به «طور»ی ديگر در آمدن. در فارسی هم واژهء «دگرگونی» بهمين معنا است. «گونه» ای جای خود را به گونه ای ديگر می دهد.
3. گزارهء «عامل تغيير» (کاتاليزر)
سومين گزاره يا آنچه اين دو نوع «تغيير» را از هم جدا می کند وجود دو نوع «عامل تغيير» است.
آنچه «تغيير» می کند اما «تحول» نمی يابد و همچنان بهمان شکل که دارد باقی می ماند دارای عاملی است که بطور طبيعی با آن هميشه همراه است. دريا موج دارد چرا که عامل باد موجب پيدايش موج است. در واقع آب و باد و موج مجموعهء متغيری هستند که در هم خليده اند.
اما برای ايجاد «تحول» نيازمند به عامل تغييری هستيم که از بيرون يک «مجموعهء متغير» بر آن اثر می گذارد و آن را از شکلی به شکلی در می آورد. به اين عامل تغيير «کاتاليزور» هم گفته می شود.
وارد کردن جريان الکتريسته در آب آن را به دو عنصر اکسيژن و هيدرون تفکيک می کند.
4. گزارهء «روند»
چهارمين مفهومی که ذاتی «تحول» است «روند» (يا «فرآيند» يا «فرگشت» - process) نام دارد. روند يعنی مسير و جريان تغييری که طی آن، بعلت اثر عاملی خارجی بر يک مجموعه، کل «مجموعه» از حالتی به حالتی دگرگونه در می آيد.
اگر مسيری تک خطی و مستقيم را در نظر بگيريم، در يک سر آن «شکل اول موضوع تغيير» را داريم و در سر ديگر آن شکل دوم اش را. و تبديل شکل اول به شکل دوم ممکن نمی شود مگر آنکه «عاملی بيرونی» بر مسير خطی تأثير گذاشته و موجبات تحول و تطور (يا دگرگونیِ) موضوع تغيير يابنده را فراهم سازد.
اگر به مثال (يا «روندِ») جوشاندن بر گرديم، می بينيم که شکل آب در صورتی قابل تبديل به شکل بخار است که عامل حرارت بر اولی وارد شده و آن را بسوی شکل دوم روانه سازد.
پس هرگاه که از «تحول» سخن می گوئيم حداقل با چهار مفهوم سر و کار داريم:
- شکل اول،
- روند يا مسير و جريان حرکت شکل اول
- عامل خارجی تغيير،
- و بالاخره شکل دوم، که فرآورده و محصول کارکرد «روند» است.
در واقع، هرگاه به تفسير و تعبير يک تحول می پردازيم، در واقع، کنش ها و واکنش های اين چهار مفهوم را توضيح می دهيم: تحول ناشی از جوشاندن آب مشروط است به وجود مايعی به نام آب و سپس وارد کردن حراراتی مناسب به آن و آنگاه طی شدن مسير گرم شدن آب تا زمانی که به نقطهء جوش می رسد و آنگاه مايع قرار گرفته در معرض حرارت تبديل به بخار می شود.
2
در فراسوی اين مثال های «مادی»، هيچ پديدهء اجتماعی نيز نيست که تابع اين پيش گزاره ها نباشد. پديده های اجتماعی همواره دچار تغيير اند اما اين تغييرات زمانی تبديل به «تحول» می شوند که عاملی از بيرون پديدهء مورد نظر را دچار تغييری کند که به دگرگونی ماهوی پديده بيانجامد.
اما نکتهء ديگر که در مورد «تحول اجتماعی» بايد مورد نظر قرار گيرد، مرکب و پيچيده بودن پديده های اجتماعی است که خودبخود روند تبديل يک امر اجتماعی را به امری ديگر غامض تر از مثال های فوق می کند. يعنی، اگر می شد «تحول» را با مثالی ساده، مثل تبديل شدن مايع به بخار، نمايش داد، برای درک نحوهء تحولات اجتماعی لازم است در جستجوی امور مرکب و پيچيده ای بود.
در اين مورد می توان از مثال مادیِ آشپزی و تهيهء غذا استفاده کرد. غذا يک «پديدهء مرکب» است؛ يعنی دارای اجزاء مختلفی است که با طی کردن «روند آشپزی» در هم می آميزند و به پديدهء مرکب اما درهم آميخته ای به نام غذا تبديل می شوند. در اينجا، بجای مايع آب، ظرفی پر از آب را داريد که در آن مواد مختلف مورد نظرتان را ريخته ايد. اين مواد در کنار هم مجموعه ای را تشکيل می دهند که هنوز غذای مورد نظر شما نيست و شما بايد آنها را از مسير يک روند بگذرانيد تا به آنچه مطلوب شما است برسيد.
شما می دانيد که برای آغازيدن و به انجام رساندن روند مورد نظر خود محتاج يک «عامل تغيير» هستيد که در اين مورد نيز عامل مزبور «حرارت» نام دارد. شما ظرف پر از مواد خام را روی منبع حرارتی می گذاريد و روند «پختن» را آغاز می کنيد و هنگامی که اين روند بطور کامل طی شد شما نيز به شکل دوم، يا غذای پخته، رسيده ايد.
آنچه در اين مثال اهميت دارد وجود «شکل اول مرکب» يا «مجموعهء مواد خام اوليه» است که قرار است اجزائش در معرض حرارت قرار گيرند، با هم ترکيب می شوند و «شکل دوم» يا «غذای آماده» را بوجود می آورند.
پديده های اجتماعی نيز در «شکل عادی و بی تحول» خود (که می تواند محمل تغيير باشد اما تحول نپذيرد) مجموعهء اجزائی هستند که اگرچه روندهای گذشته آنها را در يک مجموعه جا داده اما بدون تحول بعدی رهاشان کرده اند.
جوامع اغلب دارای نهادهائی اينگونه اند. هر نهاد مجموعه ای از اجزاء است و اگرچه تغيير می کند اما عموماً در وضعيت عادی دچار تحول يا دگرگونی نمی شود. مثلاً می توان به نهادهای دولت و قوای سه گانه و بخش های دولتی و مدنی و غيرهء جامعه نگريست. رؤسای جمهور می آيند و می روند، نمايندگان مردم در قوهء مقننه در هر انتخابات عوض می شوند، دستگاه های اقتصادی و توليد و توزيع بکار خود مشغولند و، در مجموع، جامعهء بزرگی را می بينيم که در تغيير دائم است اما شکل آن تحول و دگرگونی نمی يابد.
حال اگر بخواهيم اين مجموعهء بی تحول را دگرگون کنيم آشکارا نخست بايد «شکل دومی» را بعنوان «حاصل روند تحول» در ذهن داشته باشيم و نيز بدانيم که کدام «عامل خارجی» می تواند شکل اول را به شکل دوم متحول کند.
همهء بحث هائی که در مورد دگرگون سازی (رفورم) يا منقلب کردن شکل های اجتماعی (انقلاب يا رولوسيون) می شود، در واقع بيان حدوث «تحول» اند و، در نتيجه، در درون خود خبر از بکار افتادگی يک «عامل تغيير» می دهند: رژيم پادشاهی (شکل اول) فرو می ريزد و رژيم تازه (شکل دوم) بقدرت می رسد. در واقع شکل دوم درهم آميختگیِ نوين همان اجزائی است که در شکل اول وجود داشتند. يعنی پيدايش يک عامل تغيير دهنده، و قرار گرفتن شکل اول در برابر تشعشع آن، روند تحولی را موجب می شود که به شکل دوم می انجامد.
3
اگر از تعريف «آلترناتيو»، که در منابع ديگر شرح آن آمده است، بگذريم و آن را بعنوان حاصل يک «تحول اجتماعی» بررسی کنيم در می يابيم که لازمهء پيدايش آن نيز وجود همهء آن گزاره های چهارگانه از يکسو و، وجود اجزائی «نا بهم پيوسته» در شکل اول، و نيز ظهور يک عامل تغيير برای آفرينش شکل دوم (يا ماحصل روند) است.
در اينجا بجای پرداختن به چرائی و ضرورت وجود آلترناتيو، که مبحث جداگانه ای است و دربارهء آن بسيار سخن گفته شده، می خواهيم آن را بصورت يک شکل دوم که بايد از طريق گذراندن شکل اول از روند تحول بوحود آيد مطالعه کنيم. پس بايد بدانيم که مجموعه ای که در قامت شکل اول ظاهر می شود چيست و چه عامل تغييری می تواند اجزاء نابهم پيوستهء آن را درهم بياميزد و آنها را، کلاً، بشکل دوم مجموعهء بهم پيوستهء همان اجزاء درآورد.
برای اين کار می توان، از يک گفتگوی ساده آغاز کرد:
پرسش: به چه پديدهء اجتماعی آلترناتيو می گوئيم؟
پاسخ: پديدهء اجتماعیِ آلترناتيو يک «نهاد ترکيبی» است که از پيوستن و درهم شدن «اجزاء ناپيوسته» يک شکل اوليه، و بر اثر طی طريقی که «روند آلترناتيو سازی» نام دارد، بوجود می آيد تا جانشين پديدهء ديگری که با آن متضاد است شود.
پرسش: اجزاء اين شکل اول ترکيبی چيستند؟
پاسخ: بستگی به مورد دارد. مثلاً يک جبهه يا ائتلاف يا اتحاد عليه يک رژيم سياسی از «بهم پيوستنِ» احزاب و سازمان ها و گروه هائی ساخته می شود که دارای ماهيت و هدف مشترکی هستند.
پرسش: پس آيا وجود ماهيت و هدف مشترک برای بهم پيوستن اين اجزاء کافی است؟
پاسخ: ابداً. اين احزاب و سازمان ها و گروه ها بخودی خود نه تنها بهم نمی پيوندند و شکل دوم مورد نظر (آلترناتيو) را بوجود نمی آورند بلکه، در صورت فقدان آن عامل مؤثری که می تواند روند در هم آميختن آنها را کليد بزند، بيش از آنکه بسوی هم گرايش داشته باشند از هم دور می شوند.
پرسش: آيا اين دور شدن عامل مؤثر خودش را دارد؟
پاسخ: عامل نه، دليل آری. برای حفظ وضع موجود و ممانعت از حرکت های تحولی نيازی به «عامل» نيست بلکه اينگونه وضعيت دارای «دليل» خاص خويش است. اينگونه دلايل هم يکی دو تا نيستند. خود محوری، ترس از هژمونی بقيه، ايران ستيزی، عادت به کار نکردن و فقط حرف زدن و اعلاميه صادر کردن، خو کردن به زندگی رايج، و مقاومت در برابر هر حرکت بهم زنندهء «وضع موجود»... حال آنکه حرکت بسوی اتحاد و ساختن يک نهاد ترکيبی جديد نيازمند «عامل» مؤثر است.
پرسش: و آن عامل مؤثر برای براه افتادن روند آلترناتيو سازی چيست؟
پاسخ: همهء حرف بر سر همين است!
4
به مثال آشپزی برگرديم. هر غذائی (بعنوان فرآورده و ماحصل و نتيجهء روند آشپزی) مواد اوليهء خاص خود را لازم دارد. با مواد اوليهء خورش قرمه سبزی نمی توان خورش قيمه بادمجان درست کرد. تشخيص اينکه مواد اوليهء لازم برای رسيدن به يک «فرآورده» چيست نيازمند شناخت هدف و نياز برنامه ريزان روند است.
حال، اگر نام اين «فرآورده» عبارت از «آلترناتيو» (به معنی نيروی ضد و جانشين) باشد آنگاه آشکار است که ويژگی های اين آلترناتيو را ويژگی های آنچه اين يکی می خواهد جانشين آن شود تعيين می کند.
حکومتی که صد سال پيش مشروطه خواهان ما بعنوان آلترناتيو «وضع موجود» نخست در ذهن خود ترسيم کردند و سپس کوشيدند تا آن را در عمل پياده کنند، از طريق روند «خلاف آفرينی»، ويژگی های خود را از همان وضع موجود می گرفت. مملکت قانون نداشت؟ پس مشروطه خواهان خواستار حکومت قانون بودند. شاه/سلطان همه کاره بود؟ آنها برانداختن سلطنت را می خواستند و وقتی هم که زورشان نرسيد به «پادشاهی تشريفاتی و غير مسئول» راضی شدند. حکومت استبدادی بود؟ آنها حکومت تأمين کنندهء حقوق ملت را خواستار بودند.
امروز هم ما مشغول انديشيدن به آلترناتيوی در برابر وضع موجوديم. و «وضع موجود» چيست؟: حکومتی با دو صفت بارز «مذهبی» و «استبدادی»! پس آلترناتيو هم نمی تواند جز حکومتی غير مذهبی (سکولار) و غيراستبدادی (دموکرات) باشد.
همچنين فکر ايجادِ يک «آلترناتيو سکولار دموکرات» - که از درهمآميزی (اتحاد) سازمان ها و گروه های سياسی به دست می آيد - اقتضا می کند که «مواد اوليه»ی کارمان هم همگی سکولار دموکرات باشند و در اهداف خود به اين مفاهيم اولويت و مرکزيت ببخشند.
پس، موجودی اپوزيسيون را هم بايد با همين فيلتر تصفيه کرد. در ميان مواد اوليهء اتحاد برای سکولار دموکراسی نمی توان به حضور و دخالت سازمان ها و گروه ها و حتی شخصيت های معتقد به حکومت مذهبی و حکومت استبدادی ميدان داد. آنها به درد اتحاد برای ايجاد (يا پخت و پزِ) آلترناتيو سکولار دموکرات نمی خورند و وجودشان در واقع مهمترين عامل عدم تحقق آلترناتيو سکولار دموکرات است.
برای ساختن آلترناتيو سکولار دموکرات بايد هم در جستجوی سازمان ها و شخصيت های باورمند به سکولار دموکراسی بود و هم کوشيد تا آن دسته از سازمان هائی را که از اين مقوله غافل بوده اند اما استعداد پذيرش آن را دارند سر عقل آورد و هر دم - با گسترش گفتمان سکولار دموکراسی و تبليغ ضرورت ايجاد آلترناتيوی سکولار دموکرات از تجمع و تشکل آنها - بر تعداد آنها افزود.
حال اگر به «وضع موجود اپوزيسيون» بنگريم می بينيم که، در واقع، شايد هيچگاه در تاريخ کشورمان تعداد سازمان ها و شخصيت های معترف به ضرورت اتکاء به گفتمان سکولار دموکراسی تا اين حد زياد نبوده باشد؛ آنگونه که می توان ادعا کرد که سکولار دموکراسی «گفتمان غالب» در سپهر اپوزيسيون برخاسته عليه حکومت اسلامی است.
اما کثرت و تعدد وسيع سازمان ها و شخصيت های سکولار دموکرات را نمی توان منطقاً همان «عامل مؤثر»ی دانست که برای شروع روند آلترناتيو سازی سکولار دموکرات لازم است. اين وضعيت - که بخودی خود دست آورد بسيار بزرگ و اميدوار کننده ای محسوب می شود - حکم فراهم آوردن سرسختانهء اجزائی را دارد که، در وضعيت کنونی، «مواد اوليه» و سازندهء آلترناتيو سکولار دموکرات را دارند. اما اين مواد اوليه خودبخود و به همان «دلايل» که ذکر شدند، بچای گرايش داوطلبانه بسوی هم، مصرانه بر جدائی و تنافر خود با يکديگر اصرار می ورزند.
يعنی، همانگونه که روند آشپزی محتاج منبع حرارت است، روند آلترناتيو سازی هم، جدا و علاوه بر فراهم آوردن «مواد اوليه»، نيازمند وجود عامل مؤثری است که اين مواد را بهم نزديک کرده و در طی مسير يک روند درهمآويزی، به پيدايش آلترناتيو مطلوب بيانجامد.
5
به يک تجربهء نزديک توجه کنيم. پس از کودتای 28 مرداد 1332 سازمان های سياسی سرکوب شده (و طبعاً اپوزيسيون حکومت کودتا)، بجای هماهنگی و هم آوائی با يکديگر، بمدت 25 سال بنا را بر دشمنی با يکديگر نهادند. حزب توده دشمن جبههء ملی شد و جبههء ملی دشمن حزب توده. در داخل هر يک شکاف های متعدد پيش آمد. مسکويچ ها و پکنی ها با هم دشمن شدند، مذهبی ها و مليون لائيک داخل جبههء ملی بهم سوء ظن پيدا کردند. در يک اردوگاه چريک های فدائی کمونيست و در اردوگاهی ديگر مجاهدين خلق مسلمان بوجود آمدند و در برابر هم صف کشيدند؛ و آنچه در اين ميانه دوام و بقا يافت حکومت کودتا بود که خود حتی دست به اصلاحات زد، اقدامات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی متعدد کرد و، در عين حال، بر کورهء استبداد سياسی دميد و مخالفان اش را قلع و قمع کرد.
اما در سال 1355 بود که حکومت تصميم گرفت تن به گشايش فضای سياسی بدهد. جای بحث مفصل در مورد چرائی اين «تن دادن» اينجا نيست. می دانيم که دلايل اين امر متعددند، بيماری کشندهء ديکتاتور (شاه)، مشکلات اقتصادی ناشی از تزريق بی برنامهء پول بادآوردهء نفت به داخل سيستم اقتصادی ناآماده ای که تنها توليد کنندهء تورم شده بود، نتايج اصلاحات ارضی که دهات بسياری را سوزانده و شهرهای بزرگ را در محاصرهء جمعيت های حاشيهء شهری فقير در آورده بود، سياست مبارزه با افکار چپ از طريق تقويت نيروهای مذهبی، و نيز بقدرت رسيدن دموکرات ها در امريکا با شعارهای حقوق بشری، همه و همه، موجب تن در دادن به ايجاد به اصطلاح «فضای باز سياسی» شده بود.
مهندسی چنين وضعيتی ايجاب می کرد که يکی از نيروهای مخالف حکومت شاه دست بالا (هژمونی) را پيدا کند و اين نيرو «مذهبی های سياسی شده و خواستار حکومت مذهبی» بودند. پيدايش اين فضا آفرينندهء روند اتحاد نيروها عليه شاه برای ايجاد آلترناتيو حکومت سلطنتی شد.
و روند که آغاز شد، همهء نيروهائی که با صفت «اپوزيسيون حکومت شاهی» شناخته می شدند - ذهبی و غير مذهبی، ملی و غير ملی، باسواد و بی سواد - همگی در معرض تشعشع عامل مؤثری به نام «انقلاب» قرار گرفته و مشغول ذوب شدن در يکديگر شدند تا آلترناتيوی را بيافرينند که در نوفلوشاتوی حومهء پاريس در قامت حکومت اسلامی خمينی پخت و پز می شد.
6
اکنون نيز، با طی طريقی تقريباً چهل ساله، ما به وضع موجود حکومت از يکسو و وضع موجود اپوزيسيون سکولار دموکرات، از سوی ديگر، رسيده ايم. مواد لازم برای پخت و پز يک آلترناتيو نوين که بايد جانشين حکومت اسلامی شود بقدر کافی مهيا است اما در درون خود اين مواد يک نيروی درونی که بتواند روند آلترناتيو سازی را کليد بزند هنوز وحود ندارد. همه دم از ضرورت اتحاد می زنند، همه يکديگر را بخاطر اتحاد نکردن سرزنش می کنند، اما از اقدام در راستای ايجاد اتحاد نيز خبری نيست و هر کس و هر نهادی هم که در اين زمينه اقدام می کند بلافاصله ديگران را از گِرد خويش می پراکند و بر انشقاق و اختلاف و تفرق دامن می زند.
همهء اين اوضاع خبر از آن می دهند که هنوز «عامل مؤثر و آغاز کننده»ی روند ايجاد آلترناتيو پيدا يا ساخته نشده است. پس، در هر دو سوی خط جداسازِ حکومت فعلی و آلترناتيو سکولار دموکرات اش، اوضاع در حالت تعليق به سر می برد و انتظار پيدايش عامل مؤثر و کليد زنندهء روند آلترناتيو سازی بر همه چيز مستولی است.
البته می توان قوهء مخيلهء خود را بکار انداخت و کوشش کرد تا امکانات ظهور اين عامل مؤثر را حدس زد:
- انفجاری شدن اوضاع داخل کشور و آغاز شورش های خودبخودی
- مرگ رهبر حکومت اسلامی و عدم توفيق بازماندگان برای تعيين تکليف سريع جانشينی
- تصميم کشورهای ديگر در تضعيف حکومت فعلی، چه از طريق تحريم و عدم همکاری و چه از راه حملهء نظامی
- بالا گرفتن اختلافات درونی رژيم و ايجاد دوره ای از سرگردانی های سياسی - اقتصادی
- پيدايش نوعی رهبری در اپوزيسيون که بتواند اعتماد مردم داخل کشور و رهبران بالقوهء جنبش سکولار دموکراسی در داخل کشور را بسوی خود جلب کند.
7
اما می دانم که آنچه نوشته ام به حکايت «بلاتکليف بودن تقدم مرغ بر تخم مرغ و بالعکس» هم شباهت دارد. می گويم شروع روند آلترناتيو سازی برای ايجاد ترکيبی از سازمان ها و شخصيت های سکولار دموکرات مستلزم عاملی مؤثر است اما، در عين حال، بايد گفته باشم (و بارها هم تکرار کرده ام) که خود پيدايش آلترناتيو هم عامل مؤثری محسوب می شود که می تواند با رهبری مقاومت و مبارزهء مردمی حکومت مذهبی کنونی را متلاشی کند.
علت اينکه اين يک «عامل» را در رديف عوامل ذکر شده در بالا نياورده ام وجود يک «تفاوت مهم» است. «ما»، بعنوان حاضران در اردوگاه سکولار دموکرات و انحلال طلب اپوزيسيون حکومت اسلامی، در پيدايش عوامل مؤثری که در بالا برشمردم دخالتی نداريم و نخواهيم داشت، اما اين يکی مستلزم دخالت آگاهانه و عامدانهء «ما» است.
به عبارت ديگر، ارادهء «ما» به آغازيدن روند آلترناتيو سازی می تواند خود آن «عامل مؤثر»ی باشد که انحلال حکومت اسلامی را ممکن می کند؛ اما مشروط بر اينکه هم عقل و منطق داشته باشيم، هم بر خودخواهی ها و خود محوری های خود لگام زنيم، هم از هژمونی يکديگر نهراسيم و هم سينه ای مالامال از عشق کشور و ملت خود داشته باشيم.
که اگر اين همه مهيا بود در همان سال 88 هم جنبش سبز جوانان ايران به شکست و نوميدی نمی انجاميد.
27 ارديبهشت 1396 - 17 ماه مه 2017
دنوذ - کلرادو - ايالات متحده امريکا