تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
چشم انداز تشکيل یک جبههء متحد سکولار دموکرات*
سعید رهنما**
در بیشتر گفت وگوها و جلسه های مربوط به اوضاع خاورمیانه، همواره این سئوال مطرح بوده که چرا ایران که در واقع اولین قیام مردمی بر علیه رژیم حاکم (انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن به کنار) را در سال 2009 (1388) بر پا کرد، در جریان شورش های مردمی خاورمیانه که به سرنگونی چندین رژیم دیکتاتوری و استبدادی انجامید، ساکت ماند. در جریان انتخابات اخیر نیز که اکثریت رای دهندگان برخلاف توصیه تقریبا تمامی نیروهای اپوزیسیون، به جای تحریم، در آن فعالانه شرکت کرده و به روحانی رای دادند، باز مقایسه ایران با به اصطلاح “بهار عربی” طرح می شد. مشکل بزرگ کسانی که این مقایسه را می کنند ــ از جمله برخی از “کارشناسان خاور میانه” ــ عدم درک ویژه گی های رژیم حاکم بر ایران است.
البته طرح سئوال بویژه در مورد علل شکست جنبش 1388 یا “جنبش سبز” قابل تعمق است. در رویاروئی جامعه مدنی و یک رژیم توتالیتر لحظاتی هست که جامعه مدنی علی رغم تمامی ضعف ها و مشکلات می تواند رژیم مسلط و تا دندان مسلح را به طور جدی به چالش بکشد. پس از سی و یک سال طولانی که طی آن مبارزان دوران انقلاب پا به سن گذاشتند و نسل جدیدی پا به عرصه مبارزه نهاد، و پس از دهه ها سرکوب و قتل عام و خفقان، این لحظه تاریخی در جریان کودتای انتخاباتی که احمدی نژاد را در قدرت نگاه داشت، فراهم آمد.
ویژگی های این لحظه تاریخی کدام بودند؟ اول آن که بخش وسیعی از مردم، زن و مرد، جوان و پیر، کارگر و کارمند، فارس و دیگر اقلیت های قومی، سکولار و مذهبی در انبوه میلیونی بر علیه رژیم بپا خاستند.
دوم آن که شکاف و دعواهای درونی بلوک قدرت رژیم به بالاترین حد خود رسید، و یک جناح بخشی از جناح دیگر را حتی به محاکمه و زندان کشید، و جناح دیگر به وضوح اقتدار رهبر را که ادعای الهی داشت به زیر سئوال برد.
سوم آن که بحران اقتصادی شدید، تورم و بیکاری سرسام آور، ناتوانی پرداخت حقوق و دستمزد در بسیاری از کارخانجات، توقف بسیاری از پروژه های عمرانی، کاهش نسبی قیمت نفت، و دیگر مسائل اقتصادی، جمهوری اسلامی را با مشکلات عظیم روبرو ساخت.
چهارم آن که، جامعه جهانی، به استثنای چند دولت چون ونزوئلا، دیکتاتوری سوریه و دولت های فرصت طلبِ چین و روسیه، و چند روشنفکر غافل یا فرصت طلبِ چپ در غرب، در مقابل رژیم جمهوری اسلامی ایستادند. تحریم های سازمان ملل، همراه با تهدیدهای روز افزون حمله ی خارجی به خاطر سیاست های تحریک آمیز رژیم، آن را با تنگناهای بیشتری روبرو ساخت.
قاعدتاً در چنین شرایطی، که رژیم جمهوری اسلامی سخت در تنگنا قرار داشت، اپوزیسیون می بایست آماده بهره برداری جدی از این لحظه بسیار حساس و مهم باشد. اما نه رژیم در خطر سرنگونی بود و نه اپوزیسیون آماده ی ارائه ی آلترناتیو. بی تردید، این که رهبری جنبش در دست جناحی از رژیم افتاد که علی رغم اختلافات جدی، قصدِ به چالش کشیدنِ جدیِ رژیم را نداشت، نقش تعیین کننده ای در سرنوشت جنبش بازی کرد، اما این خود بیانگر ضعف اپوزیسیون از یک سو و قدرت رژیم از سوی دیگر بود.
خلاف آنچه که بعداً در رژیم های مصر، لیبی، تونس و دیگر رژیم های مشابه آنها رخ داد، نه تنها رژیم سقوط نکرد، بلکه با قاطعیت بیشتری به حکومت خود ادامه داد. تفاوت های اساسی بین رژیم اسلامی ایران و دیگر حکومت های دیکتاتوری خاور میانه این وضعیت را رقم زد.
تفاوت رژیم ایران با دیکتاتوری های عرب
اول آن که رژیم ایرانِ بعد از انقلاب متکی به وجود یک فرد، آن هم فردی که به یک قدرت خارجی وابسته باشد، نبود. نظام جمهوری اسلامی یک الیگارشی پیچیده است با مراکز متعدد قدرت. در طول دوران پس از انقلاب این الیگارشی پیچیده تر و منسجم تر شد؛ الیگارشی روحانی در جریان جنگ ایران و عراق به الیگارشی روحانی ـ نظامی، و پس از آن در دوران به اصطلاح سازندگی به الیگارشی روحانی ـ نظامی ـ صنعتی مبدل شد. با آن که رهبر به طور فزاینده ای قدرت خود را افزایش داده، کماکان این الیگارشی پا برجاست. رژیم جمهوری اسلامی از چند دولت در دولت متشکل شده؛ بیتِ رهبر، سپاه پاسداران، بنیاد های مذهبی، و دولتِ به معنی متداول، که هر یک از این ها ابزار حکومتی خود را تقریبا در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارند.
دوم آن که رژیم از دستگاه های سرکوب، ایدئولوژیک، و اقتصادی خاصی بهره مند است که حتی رژیم های فاشیستی تاریخ نیز از آن ها بی بهره بوده اند. نیازی به طرح جزئیات این واقعیت نیست. وجود نیروهای مسلح دولایه ارتش و سپاه پاسداران، بسیج و حزب اله، نظام اطلاعاتی و امنیتی چند مرکزی، و سیستم قضائی قرون وسطایی، دستگاه های سرکوب قدرتمندی به وجود آورده. رژیم علاوه بر دستگاه های ایدئولوژیکِ عادی، از جمله مطبوعات و رادیو و تلویزیون دولتی، شبکه ی متمرکز نمازهای جمعه و ده ها هزار مساجد چند منظوره را در اختیار دارد. دستگاه های اقتصادی آن علاوه بر درآمدهای عظیم نفتی و کنترل مراکز صنعتی و تجاری، بنیاد های عریض و طویل مذهبی و نیمه دولتی را شامل می شود. علاوه بر کنترل صدها واحد صنعتی، تجاری، و خدماتی مصادره شده، و واحدهای وسیع بنیادهای مستضعفان و شهید، بنیاد امام میلیون ها نفر را در لیست مستمری بگیر دارد. آستان قدس رضوی یکی از بزرگترین موسسات اقتصادی کشور است. مجموعه بنیادها حدود 20% تولید ناخالص ملی (یعنی کمی کوچکتر از سهم نفت در تولید ناخالص ملی) را در اختیار دارند و مالیاتی نیز به دولت نمی پردازند.
سوم آن که به خاطر همین دستگاه های سرکوب، ایدئولوژیک و اقتصادی، رژیم از حمایت میلیون ها تن بهره مند بوده و هست و توانسته آن ها را در تجمعات خیابانی، در سرکوب ها، و در صندوق های رای به کار گیرد. تردیدی نیست که با هر چه بی اعتبار شدن و بی حیثیت شدن رژیم، حامیان آن به طور چشمگیری کاهش یافته اند، اما کماکان شمار قابل توجهی از مردم با آن هستند.
در عرصه ی بین المللی نیز رژیم بر چند عامل تکیه داشته و دارد. اول حمایت روسیه و چین که هر دو در شورای امنیت سازمان ملل از قطعنامه های جدی بر علیه ایران جلوگیری می کنند.
دیگر آن که چون امریکا را درگیر در عراق، افغانستان، پاکستان، و یمن می بیند، امکان حمله ی نظامی و شروع جنگ بزرگتر و طولانی تری را در یک جبهه ی جدید از جانب ابر قدرت امریکا کم می بیند. حمله اسرائیل به تنهایی را نیز عملی نمی بیند. از همین روست که رژیم علی رغم حساسیت های بین المللی، به طرز تحریک آمیزی برنامه های غنی سازی اورانیوم را به پیش برده است.
اما برکنار از تمام عواملی که به آن اشاره شد، آنچه که یکی از محورهای قدرت رژیم را تشکیل می دهد ترکیب و کیفیت اپوزیسیونی است که در برابر آن قرار گرفته. از آغاز نیز یکی از مهم ترین دلایل قدرت گرفتن رژیم، خطاهای نظری و سیاسی اپوزیسیون سکولار بود که با توهم ِمردمی بودن و “ضد امپریالیست” بودن آن، گام به گام عقب نشینی کرد و اجازه داد که این رژیم قدرت را منحصر به خود کند. حال، مقابله با این رژیم نیاز به اپوزیسیونی قوی، متشکل، و با برنامه دارد، و اپوزیسیون ایران از چنین ویژگی هایی بی بهره است. از همین رو است که مردم ایران با شناخت این رژیمِ بی رحم و در غیاب امکان جایگزینی بلافاصله آن، آگاهانه در هر انتخابات شرکت می کنند و با رأی استراتژیک خود کاندیدای کم خطرتر رژیم را برخلاف میل رهبر انتخاب می کنند، با این امید که در همین فضای تنفس سیاسی محدود، جامعه مدنی بتواند گام دیگری به جلو بردارد و آمادگی بیشتری برای مقابله ی قاطعانه تر با رژیم بیابد.
رأی دهندگانِ استراتژیک تناقض این سیاست را درک می کنند، و آگاه اند که با شرکت فعال در انتخاباتِ غیر دموکراتیک به رژیم حقانیت می بخشند. اما فکر می کنند که در غیاب یک اپوزیسیون قوی و متحد، رژیم جمهوری اسلامی چه با ظاهرِ حقانیت و یا بدون آن به حیات خود ادامه می دهد، و کاندیداهای منتخب رهبر این فضای تنفس را تنگ تر خواهند کرد. پس به امید گشایش روزنه ای هر چند کوچک رأی استراتژیک خود را به صندوق ها می ریزند. انتخاب حسن روحانی را نیز در این رابطه باید درک کرد.
“اپوزیسیون” موجود
“اپوزیسیون” در معنای واقعی خود در کشورهای دموکراتیک نیروهایی هستند که در انتخابات و در پارلمان حضور دارند و به طور علنی و آزادانه به مقابله با سیاست های دولت حاکم می پردازند. در کشورهای غیر دموکراتیک و دیکتاتوری، اپوزیسیون واقعی، یا در اصطلاح درست تر مخالفان رژیم، یا در زندان اند، یا در تبعید و یا خانه نشین شده اند. البته همین رژیم های دیکتاتوری هم از میان خودی ها اجازه فعالیت را به پاره ای مخالفان خود می دهند، که در اصطلاح علوم سیاسی آن را اپوزیسیون “اهلی” یا رام شده می نامند. گاهی بخشی از همین اپوزیسیون اهلی و خودی هم از رژیم کنده شده و به اپوزیسیون واقعی می پیوندد.
طیف متنوع و وسیع اپوزیسیون امروز ایران را از زوایای مختلف می توان تقسیم بندی کرد.
از زاویه موضع سیاسی؛ چپ و راست.
از زاویه ایدئولوژی؛ مذهبی و سکولار.
از زاویه تاکتیکی؛ میانه رو و تندرو.
و البته هر کدام از این ها بعد طبقاتی، جنسی و سنی نیز دارند.
این همان زوایایی است که از دوران انقلاب وجود داشته است. اما در حال حاضر زوایای دیگری به آن ها اضافه شده از جمله:
زاویه جغرافیائی؛ داخل و خارج از کشور.
زاویه زمانی؛ قدیم و جدید.
این زوایای مختلف در رابطه با یکدیگر مطرح اند و در واقع یک ماتریس چند بعدی بسیار پیچیده ای را تشکیل می دهند.
معمولاً، بسته به موضوعِ تحلیل، تنها بر یک بُعد تاکید می شود ــ مثلاً، نیروهای فعال اپوزیسیون به عنوان چپ یا راست، یا مذهبی و غیر مذهبی، و یا تندرو و میانه رو تقسیم بندی می شوند. اما روش درست آن است که این ابعاد را، همانطور که در نمودار “جریانات سیاسی ایران: رژیم و اپوزیسیون” در زیر نشان داده شده، در ارتباط با هم مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. با آن که مبنای تفکیک اپوزیسیون، چپ/ راست و سکولار/ مذهبی است، تفکیک داخل/خارج به خاطر شرایط کاملاً متفاوتی که اپوزیسیون ایرانی در آن قرار دارد، نیز بسیار مهم است.
در این مقاله تاکید من بر اپوزیسیون خارج از کشور است. اپوزیسیون داخلِ ایران ضعف های خود را دارد که بررسی آنها از خارج نه از نظر عاطفی و نه اخلاقی میسر است. همانطور که بررسی اپوزیسیون خارج از داخل کشور نیز بی مسئله نیست، چرا که توهم های زیادی وجود دارد، و بسیاری واقعیت ها و سختی های زندگی و کار در تبعید و مشکلات روزمره ای را که هزاران نفر از مخالفان رژیم با آن ها روبرو هستند، و نیز بسیاری از تلاش های ارزنده آنها، نادیده گرفته می شود.
قبل از پرداختن به اصل مطلب، لازم است که در مورد نمودار و ماتریس زیر که هم جریانات رژیم و جریانات وابسته به آن و همچنین مقوله های مختلف اپوزیسیون را نشان می دهد، توضیح مختصری داده شود. این ماتریس توزیع و پراکندگی جریانات سیاسی رژیم و اپوزیسیون را حول چند محورِ چپ/راست، سکولار/مذهبی، و میانه رو/تندرو با درجات مختلف نشان می دهد. بعد خارج/داخل به طور ضمنی در آن گنجانده شده. جریانات رژیم و اپوزیسیونِ خودیِ آن عمدتاً در داخل کشور اند، و اپوزیسیونِ رژیم در داخل و عمدتاً در خارج پراکنده اند. در نمودار مربوطه موقعیت هر جریان در درونِ چهار گروهِ سکولاِر چپ (SL)، سکولارِ راست (SR)، مذهبیِ چپ (RL)، و مذهبیِ راست (RR)، در حد فاصل بین “مرکز” و انتها، یا حد فاصل بین صفر و یک، که بیانگرِ میانه روی/تندروی است، نشان داده شده است. واضح است که تعیین محل جریانات مختلف در این نمودار، تقریبی و نسبی است و نمی تواند دقتِ ریاضی داشته باشد. دیگر آنکه من در اینجا تنها نمونه هایی از هر یک از چهار مقولهِ جریانات سیاسی را بدون طرح میزانِ وسعت و اهمیت آنها مطرح کرده ام، و می توان اسامی جریانات دیگر را اضافه کرد، و یا موقعیت آنها را جا به جا نمود. بودن یا نبودنِ یک یا چند جریان و یا تغییر محل دقیق آنها در ماتریس، نتیجه گیری اصلی را که در زیر اشاره خواهد شد، تغییر نمی دهد. “راست” و “چپ” هم بر مبنای موضع اقتصادی و هم سیاسی و فرهنگی قابل تعریف است و در اینجا عمدتا مواضع سیاسی مد نظر قرار گرفته است.
اپوزیسیون خارج از کشور، علی رغم پاره ای تغییرات، در واقع همان اپوزیسیون دوران انقلاب است و طیف وسیع جریانات چپ، لیبرال و سلطنت طلب و پاره ای جریانات مذهبی را که همگی شکست خوردگان انقلاب اند، شامل می شود. بسیاری از این ها کمابیش همان ویژگی های آن دوران را از نظر فکری و تاکتیکی حفظ کرده و بار و بُنه آن دوران را با خود حمل می کنند. تفاوت عمده در سن است. یعنی20 و 30 و 40 ساله های آن زمان، 50 و 60 و 70 ساله های امروزی اند. پاره ای از این جریانات و افراد، همانطور که بعداً اشاره خواهد شد، تلاش هایی را در جهت همکاری های فرا گروهی و فرا سازمانی آغاز کرده اند، اما بسیاری از آنها فرقه گرایی و بی تحملی سنتی خود را ادامه می دهند. در پاره ای موارد شدت فرقه گرایی یادآور کمدیِ انگلیسی “زندگی برایان” است که مخالفانِ امپراتوریِ اشغالگرِ رومی وقت خود را بیشتر صرف حمله به یکدیگر و نه اشغالگران می کنند!
اپوزیسیون داخل در جامعه مدنی ایران اما عمدتاً جوان تر و نسل بعد از انقلاب است. البته بسیاری از مبارزان دوران انقلاب نیز جان سالم بدر برده و در داخل در شرایط سخت زندگی و مبارزه می کنند، و پاره ای از آنها همان الگوهای رفتاریِ همفکران خود در خارج از کشور را دارند. در میان بعضی از نیروهای جوان تر نیز، با نگاهی به تارنماها و نوشته های آنها، رگه های مشابهی از همان دیدگاه های سنتی و بحث های قدیمی را می توان مشاهده نمود. با گذشت زمان و کم رنگ تر شدن خاطره ها و دلایل شکستِ نیروهای مترقی در انقلاب و دیگر رویدادها از جمله سقوط “اردوگاه سوسیالیستی”، گرایش به دیدگاه های دوران انقلاب کماکان قابل مشاهده است. اما بطور کل نسل جوان تر در داخل، علی رغم آنکه در زیر سلطه استبداد مذهبی بزرگ شده، کمتر فرقه گراست و مُدارای بیشتری را در برابر نظرات متفاوت از خود نشان می دهد. نمونه بارز آن “جنبش مطالبه ـ محور” مربوط به جریانات زنان، دانشجویی و کارگری در جنبش 1388 است که با ابداعِ انواع تاکتیک ها به مقابله با رژیم برخاست و با آنکه بی رحمانه سرکوب شد، اما موفق شد به حیثیت رژیم و “رهبر” صدمه ای جدی بزند. این اپوزیسیون اما انبوهی حرکت می کند و رهبری واحد ندارد، و با آنکه این امر از یک نظر و در کوتاه مدت، نقطه قدرت آن است، در بلند مدت نمی تواند کل جامعه مدنی را در مصاف جدی تر با رژیمِ خشن و سرکوبگر به طور موثر هدایت کند.
به طور خلاصه، اپوزیسیون خارج از کشور پراکنده است، و اپوزیسیون داخل بدون رهبری هماهنگ. برکنار از پاره ای روابط فردی و گروهی، رابطه ارگانیکِ جدی نیز بین اپوزیسیونِ خارج و داخل وجود ندارد. همین امر قدرت رژیم را افزایش داده است. اگر اپوزیسیون داخل تحت سخت ترین و وحشیانه ترین سرکوب ها قرار دارد و امکان سازماندهی محدودی دارد، اپوزیسیون خارج در کمال آزادی می تواند با هم در ارتباط باشد و علیه رژیم سازماندهی کند، اما بجز مواردی محدود که بعداً اشاره خواهد شد، شاهد چنین حرکت هایی نیستیم.
اپوزیسیون خارج از کشور، بی تردید، نقش بسیار مهمی در افشای جنایات رژیم جمهوری اسلامی داشته و از طرق مختلف، از جمع آوری طومارها، نشر مجله ها، تارنماهای تحلیلی و خبری، تماس با نهادهای مترقی بین المللی گرفته تا ترتیب اعطای جوایز معتبر به مبارزان داخل کشور، برگزاری کنفرانس های آکادمیک، انتشار کتب و مقالات، توجه جهانیان را به نقض حقوق بشر در رژیم اسلامی جلب کرده است. اما این اپوزیسیون به نسبت امکانات بالقوه خود در مقابله جدی با جمهوری اسلامی ناتوان و ناموفق بوده است. یکی از علت های عمده این امر تفرقه و کمابیش ادامهء اختلافات قدیمی در درون و در بین این جریانات بوده است. در بیش از سه دهه زندگی در تبعید، گرایش کلی در میان اغلب سازمان های اپوزیسیون تفرقه بیشتر و انشعاب بوده. برکنار از انشعاب های دوره های قبل، در تمامی طیف اپوزیسیون شاهد انشعاب های متعدد در مجاهدین خلق، سلطنت طلبان، جبهه ملی، فداییان اکثریت، حزب کمونیست کارگری، سازمان راه کارگر، جریانات متعدد فداییان اقلیت و غیره بوده ایم. البته، تلاش هایی نیز در جهت همگرایی و همکاری از سوی پاره ای جریانات سیاسی در خارج از کشور صورت گرفته است.
ایجاد “اتحاد جمهوری خواهان ایران” از سوی چند صد نفر از جریانات مختلف چپ، لیبرال و اصلاح طلبان مذهبی به دنبال دومین دور انتخابات خاتمی از اولین تلاش هایی بود که خواستار استقرار دموکراسی در یک نظام جمهوری بود. با آن که اعضای این جریان نظرات متفاوتی نسبت به سرنوشت رژیم حاکم داشتند، گرایش کلی آنها حمایت از اصلاح طلبانِ درون رژیم بود. اختلافات درونی این سازمان با کودتای انتخاباتی دور دوم احمدی نژاد، حذف کلی “اصلاح طلبان” از حاکمیت، و سرکوب شورش مردم شدت گرفت و منجر به جدا شدن جریاناتی شد که بر یک رژیم سکولار دموکراتیک و نفی دین سالاری تاکید داشتند، و جریان جدیدی به نام “سازمان جمهوری خواهان ایران” را ایجاد کردند. یک جریان چپ ترِ جمهوری خواه نیز سازمان جداگانه ای به نام “جمهوری خواهان دموکرات و لاییک” را با خواست سرنگونی رژیم اسلامی به وجود آورده بود. “کنفرانس واشنگتن” نیز گروهی متنوع از سازمان جمهوری خواهان، اصلاح طلبان مذهبی، و پاره ای سلطنت طلبان را گرد هم آورد، اما نتوانست حول نوع نظام سیاسی مطلوب به توافق برسد. جریان دیگری نیز در امریکا و کانادا، به نام “اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران” نیز با تاکید بر دموکراسی، جدایی دین از دولت، و حقوق بشر به وجود آمد و چند همایش سالانه برگزار کرده و از طریق جلسات منظم پالتاکی مسایل گوناگون سیاسی و اقتصادی را مورد تحلیل قرار می دهد. جریان دیگری نیز تحت عنوان “سکولارهای سبز” عمدتاً در امریکا و کانادا ایجاد و به فعالیت ادامه داده است***.
برکنار از این ها، حرکت هایی نیز از سوی جریاناتِ با ایدئولوژیِ مشابه برای نزدیکی و همکاری بینِ گروهی صورت گرفته، از جمله تلاش برای ایجاد یک جریان “چپ بزرگتر” از سه سازمانِ میانه روِ چپ (فداییان اکثریت، سازمان اتحاد فداییان، و شورای سوسیالیست های چپ). طرفداران چند جریان چپ رادیکال در کانادا نیز جریانی به نام “اتحاد چپ ایرانیان خارج از کشور”را با هدف سرنگونی رژیم و استقرار دولت سوسیالیستی از طریق انقلاب و انترناسیونالیسم پرولتری به وجود آورده و جلساتی تشکیل داده اند.
علاوه بر این تلاش های مستقل، کنفرانس هایی نیز با حمایت دولت های خارجی از جمله در استکهلم و بروکسل و تورنتو برای بسیج پاره ای اعضای اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر برگزار شده، اما بُرد چندانی نیافت.
با گذشت زمان، گروه ها و شخصیت های جدیدی که مستقیم یا غیر مستقیم بخشی از رژیم اسلامی بوده و به دلایل مختلف از آن جدا شده بودند، به صف اپوزیسیون پیوستند. پاره ای از آنها در نهادهای غرب بویژه امریکا مشغول به فعالیت شدند، و پاره ای به طور مستقل و یا در رابطه با طیف های مختلف اپوزیسیون به فعالیت پرداختند. تحول عمده در میان اصلاح طلبان مذهبی وجود معدودی از شخصیت های اصلاح طلب است که نه تنها مخالف رژیم حاکم اند، بلکه برخلاف اصلاح طلبان مذهبی در گذشته، آشکارا مدافع سکولاریسم اند و با همکاری با نیروهای سکولار چپ و لیبرال مسئله ای ندارند.
عدم موفقیت بسیاری از این تلاش ها در ایجاد یک جریان قوی برای بسیج گرایش های مخالف رژیم در خارج از کشور بخشاً به اختلافات تاریخی جریانات اپوزیسیون مربوط است. بسیاری از فعالان این جریانات هنوز در قالب های فکری و نظری گذشته خود محصور اند، و آنها که در این افکار تردید یافته اند، نظریه مشخصی را جز در سطح کلی گویی ارایه نداده اند. سوءظن و بدبینی های تاریخی بین لیبرال و چپ، و مذهبی و سکولار ادامه دارد. به علاوه با آنکه همه جریانات دَم از دموکراسی می زنند و بر ضرورت آن تاکید دارند، به خاطر نداشتن تجربه دموکراتیک نسبت به یکدیگر بی تحملی نشان می دهند.
اپوزیسیون واقعی
ایجاد یک اپوزیسیون واقعی برای رودررویی جدی با جمهوری اسلامی و مبارزه برای استقرار یک رژیم جدید مبتنی بر دموکراسی، سکولاریسم، و حقوق بشر در ایران، تبعاً به نزدیکی و همسویی نیروهای مخالف رژیم حول یک سلسله خواست های عمومی نیاز دارد. در شرایط امروز ایران هیچ جریان سیاسی وجود ندارد که به تنهایی بتواند رژیم جمهوری اسلامی را به چالش و رودررویی جدی بکشاند، و تنها مجموعه ای از جریانات سیاسی می توانند شرایطی را به وجود آورند که با برقراری ارتباط نزدیک با جامعهء مدنی ایران و در ارتباط با خواسته های مشخص و ملموس آن با رژیم به مقابله برخیزند. اپوزیسیون داخل با توجه به تنگناهایی که با آن روبروست، و بویژه در شرایط سرکوب وحشیانه و فروکش کردن جنبش، شرایط کاملا متفاوتی دارد. در صورت موفقیت اپوزیسیون خارج از کشور و در صورت شدت گرفتن بحران های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، این دو جریان خارج و داخل خواهند توانست به تدریج به طور مشترک حرکت کنند.
نیز واضح است که نمی توان انتظار داشت که تمامی جریانات سیاسی در چنین جبهه یا اتحاد عملی شرکت داشته باشند. با نگاه به پراکندگی جریانات سیاسی که در ماتریس جریانات سیاسی ایران به آن اشاره شده، می توان دو دایرهِ فرضی، یک دایره کوچک در “مرکز” و دایره بزرگتری که چهار گوشهِ نمودار را از بقیه تفکیک می کند، در نظر مجسم کرد. در دایره کوچکِ نزدیک به “صفر”، حرکت چندانی صورت نمی گیرد. در این محدوده جریانات و افراد ناراضیِ بی عمل قرار دارند. (رادیکال های منفرد و بی عملی نیز که در نقاط دیگرِ این مدل پراکنده اند و تعدادشان هم در خارج کم نیست، مشابه همین مقوله هستند.) با آن که نمی توان روی فعالیت این افراد و جریانات حساب کرد، در مقاطعی که جنبش جامعه مدنی در ایران خیزش هایی داشته باشد، بسیاری از همین افراد نیز به حرکت در می آیند.
اما افراد و جریاناتی که خارج از دایرهء بزرگتر در چهار گوشه نمودار قرار می گیرند، نمی توانند در حرکت و سازماندهی مورد نظرِ یک جبهه فراگیر و مرحله ای نقشی داشته باشند. در منتهی علیه هر سه گوشهِ جریانات اپوزیسیون جریاناتی هستند که نظام سیاسی مورد نظر خود را از همین مرحله پی گیری می کنند و نه حاضر به همکاری با جریانات غیر خودی اند، و نه جریانات دیگر حاضر به همکاری با آنها هستند. در منتهی علیه حوزهِ سکولار راست (SR)، سلطنت طلبان تندروِ طرفدار استقرار بلافاصله نظام سلطنتی هستند، و با آنکه حامیان جدی در خارج و داخل ایران ندارند، امیدوارند با کمک یک قدرت خارجی، امریکا، قدرت سیاسی را به دست آورند. در منتهی علیه حوزه سکولار چپ (SL)، جریانات چپ سنتی رادیکال هستند، که منتظرند از طریق یک انقلاب قهرآمیز توسط طبقه کارگر یک دولت سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا ایجاد کنند. در منتهی علیه حوزه چپ مذهبی (RL)، مجاهدین خلق هستند، که خواستار استقرار یک حکومت مذهبی از نوع دیگرند، و آنها نیز امیدوارند با کمک قدرت های خارجی به این هدف برسند.
برکنار از سه مقوله اپوزیسیون، در منتهی علیه راست مذهبی (RR) خود رژیم جمهوری اسلامی است که خواهان حفظ وضع موجود، ادامه سلطهِ ولی فقیه و سرکوب و نابودی اپوزیسیون است. مادام که رژیم بر اسب قدرت سوار است، نه به دنبال شریک می گردد، و نه به نداهای دموکراسی خواهی کوچک ترین اهمیتی می دهد. رژیم زمانی به این نداها توجه خواهد کرد که یک اپوزیسیون قوی و متحد پایه های رژیم را آنچنان به لرزه در آورَد که رژیم برای حفظ بقای خود حاضر به سازش و برگزاری انتخابات آزاد گردد. اپوزیسیون خودیِ رژیم نیز با آن که پاره ای از آنها فاصله هایی با رژیم دارند، کمابیش هم جهت با رژیم و در مخالفت با اپوزیسیون واقعی حرکت می کنند. بخشی از اپوزیسیون خودیِ رژیم که فاصله بیشتری با آن دارد، پتانسیل نزدیک شدن به اپوزیسیون واقعی را خواهد داشت.
بسیاری از جریانات اپوزیسیون که ما بین دو دایرهِ فرضی قرار می گیرند، بویژه در میان سکولار چپ، سکولار راست، و مذهبی چپ، پتانسیل همسویی و همکاری با یکدیگر را دارا هستند. این همکاری به هیچ وجه به معنی کنار گذاشتن تفاوت های سیاسی و ایدئولوژیک نیست. تمام جریانات با حفظ ایدآل های خود حول یک خواست مرحله ایِ مشخص، یعنی جایگزینی رژیم حاکم با یک نظام دموکراتیک سکولار، که جریانات سیاسی مختلف در آن بتوانند آزادانه مواضع و خواست های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود را در حوزهِ عمومی تبلیغ کنند، به توافق می رسند و بسته به میزان پشتیبانیِ که می توانند جلب کنند، از طریق کسب کرسی های پارلمانی سیاست های خود را پیش می برند. پلاتفرم اصلی چنین جبهه ای هیچ محتوای ایدئولوژیکِ معینی، اعم از لیبرالیسم، سوسیال دموکراسی، یا سوسیالیستی نمی تواند داشته باشد، و لیبرال دموکرات ها، لیبرال های مذهبی، سوسیال دموکراتها، و سوسیالیست ها حول شعار استقرار یک نظام سکولار دموکراتیک مبارزه می کنند. پس از استقرار چنین نظام دموکراتیکی است که هر یک از طرفداران این ایدئولوژی ها، و همچنین سایر جریانات سیاسی ایران، از جمله حتی جریانات وابسته به رژیم، برای جلب آراء مردم با هم به رقابت می پردازند.
تردید نیست که ایجاد چنین جبهه ای در عمل کار ساده ای نیست و با موانع بسیار روبروست، اما سئوال این است که برکنار از آنها که منتظر کمک امریکا برای تغییر رژیم اند، یا جریاناتی که در انتظارند که رژیم اسلامی خود را از درون اصلاح کند، یا آنها که در رویای یک انقلاب سریع اند، آیا راه حل دیگری وجود دارد؟
یک جبههء متحد از طرفداران دموکراسی سکولار در خارج از کشور می تواند امکانات وسیع منابع انسانی، فکری و مالی میلیون ها ایرانی خارج از کشور را بسیج کند، و با حرکت هماهنگ در کشورهای مختلف بویژه امریکای شمالی و اروپا بر علیه رژیم به مبارزه ادامه دهد و از راه های مختلف به کمک اپوزیسیون داخل بپردازد. در صورت اوج گیری فعالیت های مبارزاتی در خارج از کشور، اپوزیسیون می تواند جوانان و دانشجویان ایرانی خارج از کشور را نیز جلب فعالیت های سیاسی کند.
همانطور که قبلاً اشاره شد، اپوزیسیون ایران در خارج از کشور عمدتاً متشکل از افراد مسن تر است و جوانان ایرانی بجز معدودی عمدتا غیر سیاسی و حتی ضد سیاسی اند. یک اپوزیسیون یکپارچه که بتواند از جمله رسانه های آموزنده و جذاب را راه اندازی کند، خواهد توانست تعداد فزاینده ای از جوانان و دانشجویان ایرانی خارج از کشور را به فعالیت سیاسی جذب کند. در رژیم ضد دموکراتیک ایران که در آن تشکل های کار، بویژه تشکل های کارگری وجود ندارند و کارگران در صورت اعتصاب دسترسی به صندوق اعتصاب ندارند، یک جریان قویِ اپوزیسیون در خارج می تواند امکانات مالی بسیاری را برای اعتصاب ها که موثرترین راه مقابله با رژیم اند، فراهم کند. چنین جبهه متحدی متشکل از بسیاری شخصیت های ایرانی شناخته شده در غرب می تواند صدای موثری در نهادهای بین المللی باشد و تبلیغات رژیم و عوامل اش را خنثی کند. به علاوه چنین صدای واحدی می تواند با همکاری جریانات مترقی در کشورهای غربی، برعلیه توطئه های کشورهای امپریالیستی و جنگ افروزی و حمله نظامی به ایران مبارزه کند، و بسیاری موارد دیگر.
تردیدی نیست، همانطور که در دوران جنبش 1388 به وضوح نشان داده شد، اوج گیری فعالیت های خارج از کشور به اوج گیری جنبش داخل کشور متصل است، و افت جنبش در داخل، جنبش خارج از کشور را نیز دچار بی رمقی می کند. اما اگر اپوزیسیون خارج موفق به یک سازماندهی قوی و سراسری شود و قاطعانه به مقابله با سیاست های سرکوبگر رژیم و ایجاد فشار برای باز شدن نسبی فضای سیاسی در داخل کند، می تواند به حرکت های داخل کشور نیز کمک کند. جنبش داخل کشور سخت به حمایت جدی اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور نیاز دارد، و متاسفانه در بیش از سه دهه این اپوزیسیون موفقیت چندانی نداشته و به خاطر پراکندگی اش در مقابله با رژیم اسلامی ناتوان باقی مانده است.
_________________________________
* تيتر اين مقاله از مديريت سايت جنبش است. مقاله در نشريهء شهروند با تيتر عحيب «اپوزيسيون ناتوان ايران» منتشر شده است.
** سعید رهنما، دارای دکترای علوم سیاسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه یورک در تورنتوی کانادا است.
*** توجه کنيد که اين مقاله در سال در تاريخ 26 سپتامبر 2013 نوشته شده است.