تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

12 مهر ماه 1396 ـ  4 اکتبر 2017

خاتمی، احمدی‌نژاد را زائید؛ روحانی بدتر از او را...

عابد توانچه

این نکته قابل انکار یا چشم پوشی نیست که در دوره یازدهم و دوازدهم انتخابات ریاست جمهوری، اکثریت کسانی که به روحانی رای دادند صرفاً از ترس قدرت‌گیری افرادی مانند جلیلی و رئیسی به او (روحانی) رای دادند. به او رای دادند تا اگر قرار نیست چیزی در این کشور بهتر شود حداقل وضعیت بدتر نشود و قدم به قدم به قرون وسطی نزدیک‌تر نشویم. این ترس مادامی که جوانانی که در دوران احمدی‌نژاد جوانی‌ و زندگی خود را تباه شده و سوخته دیدند بدنه اصلی رای کشور هستند وجود خواهد داشت و می‌تواند در رقابتهای انتخاباتی مورد بهره‌برداری واقع شود اما نکته اینجاست که هیچ تضمینی وجود ندارد که این ترس، خشم و نفرت در هر انتخابای به یک شکل و به یک اندازه اثر خود را در نتایج انتخابات ریاست جمهوری بگذارد.

همانطور که پیشروترین مردم آمریکا در چند ایالت برای دهن کجی به نظام انتخاباتی آمریکا، تقلب‌های درون حزبی و اعمال نفوذ سرمایه‌داران و اسپانسرهای حزب دموکرات _برای انتخاب هیلاری کلینتون_ با صندوق‌ها رای قهر کردند و به ناگاه هویلایی مانند ترامپ از صندوق رای بیرون آمد، این امکان وجود دارد که در ایران نیز این اتفاق بیافتد. شاید عده‌ای بگویند امکان ندارد مردم ایران دوباره به فردی مثل احمدی‌نژاد رای دهند اما این افراد یا یادشان رفته است که رئیسی در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر چقدر رای آورده است و یا به این نکته توجه نمی‌کنند که در انتخابات اخیر همه ظرفیت‌های ممکن برای کشاندن مردم به پای صندوق رای از سوی حکومت، اصلاح‌طلبان و معتدلین بکار گرفته شده است و در آینده کوتاه مدت امکان کار بیشتری برای بالا بردن مشارکت در انتخابات وجود ندارد.

با وجود بکارگیری همه ظرفیت‌های تبلیغاتی و نهایت استفاده از ترس، خشم و نفرت قربانیان دوره محمود احمدی‌نژاد، رئیسی 15 میلیون و 800 هزار رای آورده است و 15 میلیون و 200 هزار نفر نیز در انتخابات شرکت نکرده‌اند. اختلاف رای روحانی و رئیسی نیز فقط 7 میلیون و هشتصد هزار رای بود. این خطر بسیار جدی است که در صورتی که سیاستهای اقتصادی و داخلی دولت حسن روحانی در جهت منافع مردم نباشد و دولت با تصمیمات ضد منافع طبق کارگر و زحمتکشان ایران سبب تحریک مداوم و عصبانیت مردم ایران شود، ریزش آرا و تغییر آرا اتفاق بیافتد. همچنین محتمل است که بخشی از آرای خاکستری ایران از خود رفتار آمریکایی نشان دهند و مثلاً برای نشان دادن اعتراض خود به ضعف اصلاح‌طلبان و اعتدالیون؛ و در اعتراض به عقب نشینی مداوم و زد و بند دولت های منتسب به این دو جناح، به کیسه فردی مانند ترامپ ریخته شوند.

اصلاح‌طلبان ایران مدتهاست که درباره خیلی از مسائل صحبت نمی‌کنند. به عنوان مثال از این صحبت نمی‌کنند که چرا در پایان دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در انتخاباتی که وزارت کشور دولت خاتمی برگزار کرد و قاعدتاً تقلبی در آن صورت نگرفته است، احمدی‌نژاد از صندوق رای بیرون آمد؟ چرا در انتخابات شورای شهر تهران (که از سازگارای آمریکا نشین تا نهضت آزادی‌ها در آن تایید صلاحیت شده و کاندید شده بودند) مردم به کسان دیگری رای دادند و این اصلاح طلبان و دوم خردادی ها سالها حسرت بازگشت به شورای شهر را داشتند و در آخر هم این شوراها به رغم "تکرار می کنم" های محمد خاتمی، رفسنجانی‌خور شد و به دست دار و دسته خانوده رفسنجانی افتاد؟

 

چه کسانی رای اصولگرایان تندور را تامین می کند؟

آرشیو روزنامه های دوم خردادی را ورق بزنید. قبل از توقیف فله‌ای آنها توسط قاضی مرتضوی، بعضی از این روزنامه ها به چاپ سیزدهم می رسیدند اما در آنها صحبت جدی از معیشت و خواست مردم نبود. برعکس هشدار می‌دادند که نباید توقع مردم زیاد شود! (چرا؟)

در آن زمان نه تنها اصلاح‌ طلبی معنای مشخصی نداشت که اصطلاح‌ طلبان (به عنوان یک نیروی سیاسی) نیز تعریف و پرچم مشخصی نداشتند (هنوز هم ندارند) و گروه‌های اصلاح‌طلب بیشتر به صرف ارتباطات فامیلی، قومی، اقتصادی و فرهنگ نوچه و نوچه پروری دور یکدیگر جمع می شدند و فاقد برنامه مشخص بودند. از دل این وضعیت یک کاندید بازنده (معین) راهی انتخاباتی شد و بعد از حذف او از هاشمی رفسنجانی حمایت شد که همگان می‌دانستند به قدری منفور است که هر کس در مقابل او قرار بگیرد رای خواهد آورد. همینطور هم شد و احمدی‌نژاد به لطف اصلاح‌طلبان و منفور بودن رفسنجانی رای آورد.

بعد از انتخابات سال 1384 بیش از چهار سال طول کشید که افرادی مانند آقای تاج‌زاده و آقای حجاریان اعتراف کنند که در انتخابات سال 1384 "نامزد جدی نداشته‌اند!" (1) همچنین با گذشت 12 سال از آن انتخابات، هنوز آنها تقصیر را صرفاً به گردن "فقرا" و موضوع "یارانه"‌‌ می‌اندازند. همواره در رسانه‌های منتقد اصولگرایان گفته می‌شود که ناآگاهی حاشیه‌نشینان، روستائیان و فقرا باعث شده است که احمدی‌نژاد با شعار پرداخت یارانه رای بیاورد و به قدرت برسد. نمونه‌های فراوانی از این دست اظهارات با یک جستجوی ساده در آرشیوهای اینترنتی قابل مشاهده است. همچنین از این دست ادعاها که متهم روی کار آمدن امثال احمدی‌نژاد را فقرا و روستائیان می دانند در صفحات فیس‌بوک، اینستاگرام و کانالهای تلگرامی آقازاده‌های دارای ژن خوب که اکنون نسل دوم اصطلاح طلبان و بنفشها را تشکیل می دهند و در حال تسلط کامل بر اتاق های بازرگانی و انحصارات وارداتی و تجاری هستند، فراوان است.

بر خلاف همه ادعاهای مسئولیت گریزانه‌ی اصطلاح طلبان و صاحبان تریبون در ایران، در انتخابات سال 1396 مشخص شد که حاشیه‌نشینان و فقرا با شعار پرداخت یارانه 250000 تومانی نیز به پای صندوق رای نرفتند. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که با وجود یک تبلیغات بسیار فراگیر، میزان مشارکت در محلات فقر نشین و حاشیه تهران، یک سوم میزان مشارکت در مرکز و شمال شهر تهران بوده است.(2)

نتایج انتخابات سال 1396 خط بطلانی بر یک دروغ 12 ساله و پایانی بر همه تحلیل‌های اشتباهی است که دلیل قدرت‌گیری احمدی‌نژاد و اصولگرایان را جهل و نادانی حاشیه‌نشینان، روستائیان، فقرا و حرص و طمع آنان برای دریافت یارانه و سیب زمینی(3) قلمداد می‌کنند. احمدی‌نژاد با یارانه نیامد. احمدی‌نژاد را رای مردم روستاها و فقرا رئیس جمهور نکرد. آمدن احمدی‌نژاد محصول بی‌توجهی عمدی دولت اصلاحات و اصلاح طلبان به مشکلات معیشتی و خواست‌های اقتصادی مردم بود. همان دلایلی که حسن روحانی را در سال 1392 رئیس جمهور کرد ولی باز هم عده‌ای لجوجانه تلاش می‌کنند رأی به روحانی را به دلایل دیگری نسبت بدهند. خواست مردم در انتخابات 1392 پایان یافتن تحریم ها، فشار اقتصادی و وضعیت نابسامان زندگی بود. خواست مردم بهبود شرایط اقتصادی، ایجاد اشتغال و پایان یافتن ناامیدی، یاس و اضطراب ناشی از آینده‌ای سیاه بود که تحریم‌های هسته‌ای به جان مردم انداخته بود.

تاریخ در کشور ما طی دو مرحله تکرار می‌شود. اولین بار به صورت تراژدی و سپس چندین بار به صورت کمدی‌های سطحی و مبتذل که نهایتا زنجیره‌ای از فجایع را شکل می‌دهند. فکر کنید چند ماه به انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 مانده است و اصلاح‌طلبان و طرفداران دولت مطمئن هستند که مردم باز هم به آنها رای خواهند داد. اگر امثال علی لاریجانی یا محسن هاشمی کاندید شوند احتمالاً اسحاق جهانگیری نیز آماده می‌شود تا با متلک‌پراکنی علیه کاندیداهایی که به فساد شهره هستند و اکثریت مردم از آنها متنفر هستند، محبوب قلب های منتقدین و ناراضیان شود اما شکم گرسنه و ناامنی از آینده، دل و دماغی برای تماشای یک کمدی باقی نگذاشته است. تصورش کار دشواری نیست.

تصور کنید که از سال 1392 تا سال 1400 تمامی طرحهای تیم اقتصادی نئولیبرال دولت آقای روحانی به جای اینکه باعث بهبود وضعیت مردم شود باعث افزایش سود و درآمد اقلیتی از صاحبان سرمایه شود. بیکاری و بی‌ثباتی شغلی فراگیرتر شده و در اثر بی‌ثباتی شغلی، ساختارهای سنتی خانوادگی در ایران متلاشی شده است. آمار ازدواج با سرعت بیشتری پائین آمده و آمار طلاق با سرعت بیشتری افزایش یابد. چون اجازه قانونی برای مستقر شده ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جدید به جای ساختارهای کهنه وجود ندارد، جامعه ایران در یک سرگشتگی و سرگیجه عمیق فرو خواهد رفت. چیزی که نه شتر است و نه مرغ است. شتر مرغی است که می‌تواند با سرعت بدود و خود را به در و دیوار بکوبد اما توان پرواز و اوج گیری ندارد. خشونت، جرم و جنایت در جامعه ای که با مشکل بیکاری مواجه است و امیدی به آینده ندارد افزایش خواهد یافت و در این وضعیت همیشه هستند کسانی که با شعار امنیت مشغول موج‌سواری از وضعیت‌های بحرانی شوند.

در وضعیتی که نیمچه حقوق تصریح شده در قانون اساسی نیز چندان قانونی نیست چرا باید غافلگیر شد از اینکه جامعه دل به حرف های زیبای کسی بسپارد که به دروغ از عدالت و مبارزه با فساد و رانت خواری می‌گوید؟ آیا مردم در سال 1384 عاشق صورت زیبای محمود احمدی‌نژاد شده بودند که به او رای دادند؟ قطعاً جواب منفی است. نباید فراموش کرد جامعه حتی وقتی به آزادی یا امنیت رای می‌دهد این کار را با دلایل اقتصادی و بر بستری از روابط تعمیم یافته از روابط تولیدی مستقر در جامعه انجام می‌دهد. اقتصاد و معیشت همان دیو ترسناکی است که عده‌ای از اصلاح‌ طلبان و طرفداران دولت از حرف زدن دربارهء آن می‌ترسند. در مواردی منطق و منافع بعضی چهره‌های سیاسی یا دولتیِ ذینفع در اقتصاد، در تضاد جدی با منافع جامعه، طبقهء کارگر و زحمتکشان ایران قرار دارد. نمونه‌های مشخصی از این موارد در رسانه‌ها و صحبت های میان مردم موجود و قابل مشاهده است. از حسام الدین آشنا گرفته تا آخوندی و دیگران.

هرچند که از منظر منافع افراد ذی نفع در اقتصاد، این تضاد (تضاد بین منافع دولتمردان و مسئولان با منافع اجتماعی و مردم طبقات فرودست جامعه)، یک تضاد ذاتی و بنیادی است اما دیگر نیروهای اصطلاح‌ طلب و طرفداران دولت که ذی ‌نفع در وضعیت اقتصادی موجود نیستند، و به خصوص آن افرادی که در حوزهء نظری و با ادعای پیگیری منافع عمومی مردم فعالیت می‌کنند، باید متوجه باشند که این تضاد الزاماً یک تضاد ذاتی بین دو تفکر مختلف نیست. بلکه یک اصرار عمدی و آگاهانه در بین ذی ‌نفعان اقتصادی است که به پای کل اصطلاح‌ طلبان و رقبای اصولگرایان نوشته می‌شود.

اگر کمی حافظه تاریخی داشته باشیم و فراموش نکنیم نتیجه کشاکش اصلاح‌طلبان با کارگزاران و طیف سیاسی هوادار آقای رفسنجانی از سال 1374 تا سال 1384 در نهایت منجر به این نشد که کارگزارانی‌ها به سمت اصلاح‌طلبان بچرختد بلکه این اصلاح‌طلبان بودند که در طی عقب‌نشینی‌های خود به سمت خانواده هاشمی پناه بردند؛ آنگاه باید متوجه این مسئله بود که وقتی دغدغه بزرگ آقای محسن هاشمی این است که خود یا آقای مرعشی به عنوان شهردار تهران معرفی شوند و اینکه دغدغه برادر آقای رفسنجانی این است که مانع از تغییر وزرای کارگزارانی دولت اول آقای روحانی شود؛ هزینه‌های سنگینی ایجاد می‌شود که همه در صورت حساب دولت نوشته خواهد شد و مردم در انتخابات‌های آتی نسبت به آن واکنش نشان خواهند داد. گاف عظمایی مانند ورود دختر صفدر حسینی به مجلس، ورود "بهاره آروین" و "زهرا نژاد بهرام" به شورای شهر و غیره باید این زنگ هشدار را به صدا در آورد که در نهایت این مجموعه اصلاح‌طلبان و دولت هستند که گام به گام به اصولگرایان و اصولگرایی نزدیک و نزدیک تر می شود. جایی که مردم و جامعه از خودشان بپرسند "پس چه فرقی کرد؟" ، "چرا همه چیز بدتر شد؟" و نتیجه بگیرند که "اینها هم مثل آنها هستند"، "همه شان مثل هم هستند"، احتمال بروز رفتار آمریکایی در بین رای دهندگان ایرانی بسیار زیاد می‌شود. فهم این رفتار چندان سخت نیست: چرا وقتی نمی‌توان با صندوق رای، فرد درست و مناسب را به قدرت رساند از این آرا برای بیرون انداختن کسانی که هشت سال خون به دل مردم کرده‌اند استفاده نشود؟

گویی دولت حسن روحانی سوگند خورده است که در کوتاه‌ترین زمان ممکن مردم و کسانی که به او رای داده‌اند را به غلط کردن بیاندازد. در حوزه نیروی کار ابتدا تلاش شد قانون کار نصفه و نیمه ایران به نفع سرمایه داران نابود شود. وقتی در این امر ناکام ماندند دولت طرحی را برای دور زدن قانون کار تدوین کرده است که در ظاهر قرار است مشکل رکود اقتصادی و بیکاری را در کشور حل کند. چندی پیش معاون اول دولت حسن روحانی در ابلاغیه‌ای به کلیه دستگاه‌های اجرایی، تصویب نامه‌ی ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی تحت عنوان «برنامه‌ی اشتغال فراگیر» را با هدف افزایش جمعیت شاغل کشور به میزان تقریبا یک میلیون شغل ظرف یک سال، ابلاغ کرد. سه طرح از مجموع چهار طرح تدوین شده در «برنامه‌ی اشتغال فراگیر» مستقیما قصد کاهش شدید قیمت نیروی کار و پائین آوردن میزان دستمزد در ایران را دارند. فارغ‌التحصیلان دانشگاه، سربازان و همه بیکاران بین 15 تا 35 سال شامل این طرح هستند و قرار است این افراد بین 6 ماه تا 2 سال بدون بیمه و با دستمزدی بین صفر تا 350 هزار تومان در بنگاه‌های اقتصادی مشغول به کار شوند تا اشتغال ایجاد شود ولی طبق همین قانون هیچ اجباری برای استخدام این کارگران ارزان قیمت و بدون بیمه، وجود ندارد! تصمیم عجیبی که ظاهراً قرار است نتیجه آن آموزش نیروهای کار، افزایش سابقه کار آنها و کمک مالی از طریق تامین نیروی ارزان قیمت برای کارفرمایان باشد ولی همزمان صدای کارگران و کارفرمایان را درآورده است. کارفرمایان با اینکه از حذف غیر رسمی قانون کار در ایران بسیار شادمان هستند فریاد می زنند که مشکل آنها کمبود نقدینگی است، تحریم های بین المللی و نبود امنیت سیاسی برای تولید و مسب و کار است و نه قیمت نیروی کار. کارگران فریاد می زنند که امنیت شغلی در ایران نابود خواهد شد و طرح دولت مغایر قانون اساسی و در ضدیت کامل با قانون کار در ایرن است. دانشجویان می‌گویند این طرح یادآور دوران برده‌داری و بیگاری است و شبیه به آمارسازی دولت محمود احمدی نژاد برای کم کردن شمار بیکاران روی کاغد است. اما دولت لبخند می‌زند و می‌گوید برجام خوب است و اقتصاد هم به حول و قوه الهی درست خواهد شد.

به دولت تذکرات پیاپی داده شده و می‌شود که اجرای این برنامه فقط باعث بی‌ثباتی بازار کار، افزایش ناامنی شغلی و اجتماعی و حدر رفتن بودجه‌ای می‌شود که می‌تواند به جای بخار شدن در کویر توهمات تیم اقتصادی نئولیبرال دولت، صرف تامین نقدینگی مورد نیاز واحدهای تولیدی شود.

دولت و تیم اقتصادی‌اش بهتر از من و شما می داند که دارد چکار می کند. منافع اقتصادی چرب و نرم وزیر صنعت دولت حسن روحانی با ثروت شخصی 1000 میلیارد تومان مهمتر است یا زندگی یک کارگر با حقوق 900 هزار تومان؟ منافع اقتصاد چرب و نرم مافیای پزشکی ایران مهمتر است یا حقوق یک پرستار؟ به وزیر بهداشت می‌گویند جلوی حقوق 280 میلیونی معاونانش را بگیرد و او حدیث می‌آورد که اعتراض به حقوق پزشکان گناه است! در عین حال اعتراض پرستاران برای بهبود شرایط کار و زندگی را "سیاسی" و "غبارآلود" توصف می کند. تعرفه پزشکان 400 درصدی افزایش یافته و دولت می خواهد از دانشجویان و بیکاران فقط با حقوق 300 هزار تومان در ماه کار بکشد.

کسی که خواب است را می توان بیدار کرد اما کسانی که خود را به خواب زده اند را کسی نمی‌تواند از خواب بیدار کند. اما باز هم می‌گوئیم و می‌نویسیم که به رغم نسخه‌های کاپیتالیستها و نئولیبرالهای مستقر در دولت، مشکلات تولید و اشتغال در ایران چیزهای دیگری است.

فهرست زیر شامل موارد عمده‌ی مشکلات واحدهای تولیدی در ایران است تا به دولت نشان داده شود با کاهش قیمت نیروی کار در ایران به اهداف مدنظر خود دست نخواهد یافت:

1: فساد گسترده اقتصادی

2: کمبود شدید نقدینگی

3: قوانین پیچیده و غیر ضروری و حاکم بودن بوروکراسی پیچیده و بسیار دست و پا گیر

4: وجود رانت‌‌های سنگین در سیستم اقتصادی ایران

5: واسطه‌گری و دلالی بانکها و رقابت بانکها با همه فعالان اقتصادی در همه عرصه‌‌های اقتصادی سودآور

6: ناکارآمدی نظام بیمه‌ای کشور در همه سطوح کارفرمایی و کارگری و غیره

7: عدم آمایش جمعیتی در ایران و اجرای طرح‌‌های بی‌هدف و متناقض جمعیتی در ایران، بدون کارشناسی صحیح

8: فرسودگی و ضعف شبکه‌های زیر بنایی کشور و واگذاری این شبکه‌های حیاتی و ملی به بخش خصولتی و خصوصی تحت عنوان اصل 44 قانون اساسی.

9: مشکلات سیاسی داخلی و عدم ایجاد امنیت برای سرمایه‌‌های داخلی و خارجی

10: مشکلات دیپلماتیک بین‌المللی و بحرانهای منطقه‌ای متعدد و متناوب که سبب فرار سرمایه‌‌های داخلی و خارجی از ایران شده است.

11: عدم همسویی قوای سه گانه و نهادهای حاکمیتی قدرتمند خارج از نظارت دولت.

12: دخالت نهادهای نظامی و شبهه نظامی و شبهه حاکمیتی در اقتصاد ایران.

13: عدم پرداخت مالیات از سوی بزرگترین مجموعه‌های اقتصادی در ایران

14: قاچاق، عدم کنترل مرزها و ناکار آمدی گمرکات به دلیل فقدان نظارت و عدم کنترل نیروی واحد بر مرزها و امورات کمرگی

15: فقدان یک برنامه‌ریزی متمرکز ملی و سراسری بر مبنای نیاز سنجی دقیق و تخصیص دقیق منابع برای رسیده به هدفهای از پیش طراحی شده و مشخص

16: مستقر شدن یک تیم اقتصادی نئولیبرال در دولت و ناهمسو بودن منافع و نظرات این تیم اقتصادی با منافع ملی، منافع اجتماعی و منافع مردم

17: بیرون ریخته شدن دلسوزان جامعه از دانشگاه به بهانه انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه ها و مسلط شدن یک تیم نئولیبرال در دانشگاه و تربیت مدیران اقتصادی کشور بر پایه اصول و ارزشهای کاپیتالیستی و ضد اجتماعی که در حال تربیت مدیران و کاسب کارانی هستند که دشمن طبقه کارگر و دشمن مردم ایران هستند.

18: ناکارآمدی نظام آموزشی در ایران و فقدان برنامه‌ریزی جامع برای تربیت مناسب نیروی کار در ایران.

19: تسلط یک جریان سیاسی مالیات گریز و قانون گریز بر بازار که دشمن تولید هستند و منافع اقتصادی خود را در واردات و انحصارات کمرگی شکل داده اند و از پشتیبانی نهادهای مذهبی برخوردار هستند.

20: تلاش جناح های سیاسی مختلف درون ساختار قدرت برای ناراضی کردن مردم از طریق برهم زدن وضعیت معیشتی آنها به عنوان اهرم فشاری بر جناح مسلط به دولت.

21: درهم تنیدگی قدرت اقتصادی سرمایه داران با رانتهای اطلاعاتی و امنیتی و ... که نتیجه آن عمیق شدن فساد و رقابت ناپذیری اقتصادی است که باعث عقب بماندگی شرایط فنی و اجتماعی تولید در کشور شده است. مثال واضح برای این مورد وضعیت صنعت خودرو و شرکتهای مجموعه شستا است.

22: ...

با وضعیتی که در بالا شرح داده شد می‌توان نتیجه گرفت که دولت، اصلاح‌طلبان، معتدلین و مخالفان اصولگرایان تندرو فرصت بسیار کمی دارند تا از تکرار آنچه که در سال 1384 اتفاق افتاد جلوگیری کنند.

«برنامه‌ی اشتغال فراگیر» یکی از طرح های ضدکارگری و ضداجتماعی است که توسط سرمایه داران مستقر در دولت علیه مردم به اجرا در می آید. مشت نمونه‌ی خروار است. طرح کارورزی و بقیه طرحهای اقتصادی با این فرم و محتوا همگی برای نیروی کار ایران خانمان برانداز است. طبیعتاً از آنجا که نیروی کار ایران و خانواده آنان تحت تاثیر مستقیم اثرات منفی طرحهای نئولیبرالیستی دولت هستند اثرات این اشتباه دولت مستقیماً روی همه انتخابات آتی در ایران اثر خواهد گذاشت. نباید فراموش کرد اختلاف رای روحانی و رئیسی فقط 7 میلیون و 800 هزار رای است در حالی که به گفته وزیر کار، نیروی کار ایران و خانواده آنها جمعیتی بین 45 تا 47 میلیون نفر در کشور هستند. اگر دولت معتدل اصرار دارد که این قبیل برنامه‌های خود را به اجرا درآورد، فعالان و تحلیل‌گران سیاسی فراموش نکنند که مقصر قدرت‌گیری اصولگرایان تندور در ایران حاشیه‌نشینان، فقرا و روستائیان نیستند.

یک تحلیل و راهکار اشتباه اگر صد مرتبه دیگر هم تکرار شود، منجر به پیروزی نخواهد شد. هنوز سه ماه از قدرتگیری دوباره حسن روحانی با رای مردم نگذشته است. اگر چهار سال دیگر کسی پیدا شد که به مردم (به این دلیل که به اصلاح‌طلبان و بنفش ها رای نداده‌اند) بگوید گوسفند؛ و ادعا کند که فقرا، حاشیه نشینان و روستائیان به خاطر نادانی و یارانه به کسی مثل احمدی‌نژاد رای داده‌اند آن وقت دیگر ناکارآمدی سلاح نقد آشکار شده به صورت جدی لازم خواهد شد با این کلاشان صاحب رسانه و این دشمنان طبقه کارگر و مردم به زبان دیگری سخن گفته شود.

دوشنبه 16 مرداد 1396 - 7 اوت 2017

________________________________

1: برای نمونه نگاه کنید به: sahamnews.org

2: نویسنده در مورد وضعیت چند شهر دیگر بر پایه اطلاعات میدانی، ادعای مشابهی دارد اما برای یک بررسی علمی و دقیق نیاز به شرح دقیق آرای هر صندوق است. مردم عادی در بسیاری کشور حق دارند به این اطلاعات عمومی دسترسی داشته باشند اما در ایران چنین اطلاعاتی در اختیار مردم قرار نمی گیرد.

3: برای نمونه نگاه کنید به:   www.entekhab.ir

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=81431

بازگشت به خانه