تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نقدی بر «کودتا»، کتابی ديگر از دکتر آبراهامیان
علی میرفطروس
انتشار کتاب «کودتا» اثر دکتر آبراهامیان را می توان امری فرخنده در تحقیقات مربوط به رویدادِ 28 مرداد 32 به شمار آورد.(1)
دکتر آبراهامیان از مورّخان و پژوهشگران برجستهء نئو مارکسیست است که شیوهء تحلیل وی بر نظرات اندیشمند نئو مارکسیستِ انگلیسی «ای.پی.تامپسون» متکی است. تامپسون معتقد بود که: «نوشتن تاریخ برای سلامتی جامعه جنبهء حیاتی دارد». او در خانواده ای چپ گرا متولد شده بود و از آغازِ نوجوانی به او آموخته بودند که «دولت ها دروغگو و امپریالیست هستند». بر این اساس، بخش مهمی از زندگی تامپسون در اعتقاد به مارکسیستم و استالینسیم سپری شد ولی با گزارش تکان دهندهء خروشچف در بیستمین کنگرهء حزب کمونیست شوروی (سال 1956) و افشای جنایات دوران استالین، تامپسون از حزب کمونیست انگلیس دل بُرید و با نقد استالینسیم به «نئومارکسیست ها» یا «چپ نوین» پیوست(2).
دکتر آبراهامیان نیز از مارکسیسم و استالینیسم به «نئومارکسیسم» رسید و اکنون، در پرتوِ نظرات تامپسون، تحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران را موردِ ارزیابی و بررسی قرار می دهد،کتاب ارزشمند«ایران بین دو انقلاب»، بازتاب اعتقادِ وی به نظرات تامپسون است(3).
کتاب آبراهامیان در چشم اندازِ «سیا و ریشههای روابط ایران و ایالات متحده در عصر جدید» می کوشد تا علل و عوامل سقوط دولت مصدّق را در اين فصل ها بررسی کند: ملّی کردن نفت (29-114)، مذاکرات ایران و انگلیس (115-198)، کودتا (199-268) و میراث (269-292).
1. بقايای دشمنی با امپریالیسم آمریکا و مسئلهء کودتا
آبراهامیان از نخستین پژوهشگرانی است که سال ها است بر مفهوم کودتا در رابطه با رویداد 28 مرداد 32 تأکید و اصرار دارد. بنابراین، نخستین نکته دربارهء کتاب آبراهامیان این است که با توجه به اختلاف گسترده در انتساب مفهوم «کودتا» به ماجرای روز 28 مرداد، شاید این نام بر روی جلد کتاب چندان مناسب نباشد؛ چرا که پیشایش خوانندهء کنجکاو را از «داوری»در برابر نوعی«پیشداوری» قرار می دهد.
با وجود اعتقاد آبراهامیان به «نئو مارکسیسم» (مکتب تامپسون)، به نظر می رسد که او هنوز تعلّقِ خاطری به حزب توده دارد و کتاب اش رابا رنگ و بوی تندِ مارکسیستی آمیخته است؛ تعلّق خاطر و رنگ و بوئی که در «دشمنی با امپریالیسم آمریکا» تجلّی می یابد. مثلاً:
- تکیه بر سخنان اخیرِنورالدین کیانوری در توجیه عمکردهای حزب توده در روز28مرداد،
- عُمده کردنِ – وحتّی اولویّت دادن- به نقش حزب توده در «قیام 30 تیر»و کمرنگ نمودنِ نقش تعیین کنندهء کاشانی، دکتر مظفر بقائی، حسین مکّی، ابوالحسن حائری زاده،
- بی توجهی به خاطرات و روایت های شاهدان عینیِ رویداد 28مرداد (مانند بابک امیرخسروی و دکتر انور خامه ای، محمدعلی عموئی و دیگران)،
- نوعی«نیّت خوانی»دربارهء مذاکرات برخی مقامات و شخصیّت های خارجی، مثلاً، هریمن، فرستادهء ویژهء آمریکا به تهران،
- بی توجهی به « نقش و نقشهء دکتر مصدّق در روز28 مرداد»،
- بی توجّهی به آخرین سخنان دکتر مصدّق به وکیلِ مورداعتمادش (سرهنگ جلیل بزرگمهر) دربارهء رویداد 28 مرداد،
- و سرانجام: بی توجهی به«پُرسش های بی پاسخ »؛ پُرسش هائی که پاسخ به آنها از کمبودهای اساسی کتاب اند؛ پاسخ هائی که -چه بسا- مفهوم «کودتا» را در ذهن و ضمیرِ آبراهامیان دگرگون می کرد.
روی جلد کتاب هم، با عکسی از چند تانک نظامی آراسته شده تا شاید مفهوم «کودتای نظامی» را در چشم و دلِ خواننده عینیّتِ بیشتری ببخشد، در حالی که ما نشان داده ایم که، بخاطر انفعال حیرت انگیز دکتر مصدّق در روز 28 مرداد، و سیاست آشتی کنانِ فرماندهء نظامی و انتظامیِ منصوبِ مصدّق (سرتیپ محمد دفتری) با فرماندهان تانک ها، و در نتیجه ندانم کاری نظامیان، این تانک ها درخیابان های تهران سرگردان بوده و در نهایت به خدمت مخالفان مصدّق درآمده بودند. و مردم نيز، با تصرّف این تانک ها، ایستگاه رادیو تهران را اِشغال کردند (ساعت 12 و 12دقیقه)؛ و این در شرایطی بود که، طبق اسناد سازمان سیا، سرلشکر زاهدی تا ساعت 4 ونیم بع از ظهر در خانه های امن، پنهان و متواری بود!
2. اسناد سازمان سیا: «وحی مُنزل»؟یا مصالحِ تحقیق؟
حقیقت -و خصوصاً حقیقت تاریخی- امری نِسبی و اعتباری است که ارزش و اعتبار آن، در طول زمان، چه بسا متغیّر و متحوّل می شود. هم از این رو است که گفته اند: هر تاریخی، تاریخ معاصر است. یکی از ضعف های اساسی بیشتر پژوهشگران، تکیهء مطلق بر اسناد و گزارش های مقامات انگلیسی و آمریکائی است، در حالی که می دانیم این گزارش ها «وحی مُنزَل» نیستند و چه بسا آلوده به ملاحظات سیاسی و حتّی اغراض شخصیِ مأموران و مقامات انگلیسی و آمریکائی می باشند. به عبارت دیگر، برخی از این گزارش ها نشان از شیوهء رایجی دارند كه، طی آن، مأموران به منظور بزرگنمائیِ عملكرد خود و بالا بردن سطح عملیـّات خویش در راه انجام مسئولیـّتها و مأموریـّتهای محـّوله ـ به انجام آن مبادرت میكنند تا بدینترتیب موفقیـّت حاصله را، یكسره، نتیجـهء درایت، ابتكار و خلاقیـّت خویش وانمود كنند. گاه این شیوهء بزرگنمائی آنچنان پیش میرود كه - با دستبُردن در اسناد - با مستندات قطعی تعارض یافته و به افسانه یا به «عملیـات محیـرالعقول» پهلو میزند. نمونهء درخشان این اسناد کتاب «ضد کودتا» نوشتهء کرمیت روزولت و یا گزارش سازمان سیا مبنی بر«رابطهء دکتر حسین فاطمی با انگلیسی ها» است!
اسناد اخیرِ وزارت امورخارجهء آمریکا، هرچند که دارای اطلاعات تازه ای دربارهء وقایع مربوط به روز 28 مرداد نیست، امّا شامل آگاهی های مفیدی دربارهء روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا در دوران حکومت دکتر مصدّق است، از جمله اینکه بخاطر سرسختیِ دکتر مصدّق در برابر انگلیسی ها و تزلزل و تردید شاه به انجام کودتا، و اعتقاد وی به برکناری مصدّق از طریق قانونی (پارلمان)، سه ماه پیش از 28 مرداد، سفیر انگلیس در آمریکا (Sir Roger Makins) پیشنهاد کرده بودکه از طریق سرتیپ محمود امینی (رئیس ژاندارمری دولت مصدّق و برادرِ وزیر دربار) کودتائی همزمان علیه مصدّق و شاه صورت گیرد تا برادرِ ناتنیِ شاه (شاهپور عبدالرضا پهلوی) را به سلطنت برسانند. این نکتهء تازه نشان می دهدکه سرنگونی دولت مصدّق دارای زوایای دیگری نیز می باشد که با انتشار اسناد موجود در آرشیوِ وزارت خارجهء انگلیس، شکارتر خواهد شد.
با این همه، احتیاط علمی حُکم می کند که اسناد سازمان سیا و دولت انگلیس را تا حدِّ «وحی مُنزل»بالا نبریم بلکه بکوشیم که این گزارش ها را با مقایسه بااسناد و روایت های شاهدان عینی ماجرا موردِ ارزیابی و استفاده قراردهیم.
از این گذشته، ارزیابی و نقد منابع، اصل مهمی است که پایه های تئوریک یک پژوهش علمی را استوار می سازد، خصوصاً اگر موضوع پژوهش دوران پُر آشوب دکتر مصدّق و رویدادِ پُر راز و رمزِ 28 مرداد 32 باشد. آبراهامیان، با بررسی گستردهء اسناد و گزارش های مقامات انگلیسی -گاه- آنها را تا حد«وحی مُنزَل»بالا برده و به بی اطلاعی، اغراض سیاسی یاانگیزه های فردیِ نهفته دراین گزارش ها توجهء چندانی نکرده است، این نکته –چنانکه خواهیم گفت- دربارهء بی اطلاعیِ مقامات انگلیسی و آمریکائی از قدرت نظامی-تشکیلاتی حزب توده چشمگیراست.
3. خوابِ آشفتهء نفت!
آبراهامیان هدفِ کتاب «کودتا» را چنین اعلام کرده است: «این کتاب سعی می کند کودتا را به طورکامل و قطعی در چهارچوب تضاد بین امپریالیسم و ناسیونایسم، بین جهان اول و جهان سوم، و بین اقتصادهای توسعه یافتهء صنعتی و کشورهای توسعه نیافته ای قرار دهدکه به صادرات موادخامِ خود وابسته اند. از آنجا که نزاع بر سرِ نفت بود، این کتاب توضیح می دهد که ایالات متحده در این بحران همانقدر سرمایه گذاری کرده بود که بریتانیا… در فاصلهء سال های 1330 تا 1332، نه انگلیسی ها و نه آمریکائی ها، هیچیک، به هیچ طریق، حاضر به قبولِ ملّی شدنِ واقعی نفت نبودند».(صص 22-23)
آبراهامیان، با استناد گسترده به گزارش های دولت انگلیس، به اختلافِ کلیدی مربوط به نفت می پردازد و این«کلید» را «کنترُل نفت»می داند: این کنترُل «برای ایران به معنای قدرتِ اکتشاف، تولید و صدور نفت توسط ایران بود»؛ کلمه ای که «در سراسرِ طول این بحران، دائماً در اسناد داخلی دولت انگلیس تکرار می شود… [و] از آنجا که مبارزه، بر سرِ کنترلِ نهائی بود نه بر سرِ درآمد، حصول سازش تقریباً غیرممکن بود».(صص115-123)
بدین ترتیب، آبراهامیان «به طورکامل و قطعی»، مسئلهء نفت را پایه و مایهء اصلی کودتا می داند و -برخلاف بسیاری از پژوهشگران- «ترس از استقرار کمونیسم و خطر استیلای حزب توده درسرنگونی دولت مصدّق» را ناچیز می شمارد.
بی تردید، مسئلهء نفت در ایران -هماره - سرنوشت ساز بوده و بهمین جهت گفته ایم که «تاریخ معاصر ایران با نفت نوشته شده است». این موضوع نه تنها در دوران دولت مصدّق بلکه در زمان رضاشاه -و خصوصاً در سقوط محمد رضا شاه - نقش اساسی داشت. با اینهمه، نفوذ و حضور گستردهء حزب توده در زمان مصدّق و خطر استیلای «شبَحِ سرخ» در طرح آمریکا و انگلیس(ت.پ.آژاکس) فاکتور بسیار اساسی و مهمی بود.
واقعیّت این است که آمریکا، در آغاز ملّی شدن صنعت نفت (1329/1951)، علاقهء چندانی به منابع نفتی ایران نداشت بطوریکه هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) در 6 نوامبر 1951/ 14 آبان 1330 به وزیر امور خارجهء آمریكا نوشت:
«اگر تصـّور شود كه به خطر افتادن منافع تجاری ما ـ (مانند به خطر افتادن منافع حاصل از نفت ایران یا اجرای شیوهء 50/50 در تقسیم سود حاصله از فروش نفت) ممكن است تحقّق یافتن این هدفِ اساسی آمریكا و انگلیس را در دراز مدّت به خطر اندازد، اینگونه منافع تجاری احتمالاً در درجهء دوّم اهمیـّت قرار دارند. باید به خاطر آورد كه عامل نوینی در صحنهء خاورمیانه وارد شده است. تبلیغات شوروی و سازمانهای كمونیستی تلاش میكنند تا رهبری نهضتهای ملّی را به چنگ آورند».
دربارهء ضرورتِ به رسمیّت شناختن ملّی شدن صنعت نفت و رسیدن به یک توافق پایدار و منصفانه نيز هندرسون در همین گزارش (6 نوامبر 1951) تأکیدکرد:
«هر موافقتنامه ای که اجازه دهد یک کارگزارخارجی، مفهوم واقعی اصل ملّی کردن صنعت نفت را -حتّی در ظاهر- نادیده بگیرد، بسیار ناپایدار خواهد بود. چنین موافقننامه ای هر دولت ایرانی را -که اعتبار آن را به رسمیّت بشناسد- به طور مداوم و خطرناکی در رویاروئی با هیجانات و احساسات ملّی قرار خواهد داد».
در این زمان، دکترمصدّق - به عنوان تجسّم آرمان های ملّت ایران در مقابله با تحقیرها و اجحافاتِ دراز مدّت دولت انگلیس- گوهر عزّت و استقلال ایران را در نگین ارادهء خودداشت و، لذا، باتوجه به قراردادِ 50/50 بین شرکت آرامکو و عربستان- او می توانست با تکیه بر شعارهای حداقلّی (و نه حداکثری) برای حل موقّت مسئلهء نفت انعطاف بیشتری داشته باشد؛ چراکه در آن زمان، طبق اسناد (گزارشات 9 و 15 ژانویهء 1952/ 18 و 24 دی ماه 1330) قراردادِ 50/50 مورد قبول دولت های آمریکا و انگلیس بود. آبراهامیان - امّا - این پیشنهاد را رد می کند، با این توجیه که انگلیسی ها و آمریکائی ها قلباً علاقه ای به حلِ مسئلهء نفت نداشتند، در حالی که کارشناسان برجستهء نفتی (مانند فوأد روحانی که از افراد مورد اعتماد مصدّق بود) پیشنهاد بانک جهانی یا آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس را «منطبق با مقرّرات قانون ملّی شدن نفت»می دانستند. فوآد روحانی معتقدبود:
«بدون تردید [این پیشنهاد] بهترین پیشنهادی بود که به دولت ایران تسلیم گردید… بزرگترین مزیّت پیشنهاد این بود که تسلّط ایران بر ادارهء نفت را تأمین می کرد».(4)
محمدعلی موحّد نيز تأکید می کند که:
«به نظر می رسد که موضعِ منفیِ مصدّق در برابر پیشنهاد تجدید نظرشدهء بریتانیا و آمریکا اشتباه بود. دکتر مصدّق می توانست پیشنهاد مشترک بریتانیا و آمریکا را به عنوان مبنای توافق بپذیرد وکشور را از بلیّاتی که پیامدِ ردِّ آن بود مصون نگاه دارد… آنچه مصدّق می خواست نه تنها به بهای فروپاشی جبههء جهان غرب در برابر کمونیسم تمام می شد، بلکه ساختار امتیازات را در سراسرِ جهان، متزلزل می ساخت»(58).
دکترکاتوزیان نیز معتقداست:
«اگر نگوئیم که رد پیشنهاد بانک جهانی بزرگترین اشتباه مصدّق در تمام دوران زندگی سیاسی اش، دست کم، بزرگترین اشتباه او در دوران نخست وزیری اش بود».(6)
در چنان شرایطی، مسئلهء نفت به مسئله ای «ناموسی» و «مناقشه بر سر همه یا هیچ» بدَل گردیده بود. خلیل ملکی، در انتقاد از این سیاست، نوشته بود:
«رهبری زمانی واقع بین است که تابع احساسات نباشد، نیـروهای فعّال و ذخیرهء خود را بتواند خوب حساب و برآورَد کند، و نیروهای رقیب یا دشمن را نیز آن طوری که هست حساب کند، و هیچ اقدام بی موردی، که نتیجه اش حتماً شکست است، به عمل نیاورَد… رهبری ِ واقع بین در هدف و ایدئولوژی نباید سازشکار باشد، امّا در سیاستِ روز «سازشکاری» برای رسیدن به قسمتی از هدف های اعلام شده نه تنها مجاز، بلکه ضروری است… بدور انداختن شعارِ «یا همه چیز یا هیچ چيز» ضروری است (زیرا) دنیای ما، دنیای نِسبی است، باید در مراحلی چند به هدف نزدیک شویم… به امیدِ ایده آلِ مطلق ِ«همه چیز یا هیچ چیز»، همه چیز را از دست دادن، اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد، ارزش سیاسی و اجتماعی ندارد».(7)
با وجود بُن بست مذاکرات نفت، و 3 ماه پیش از سقوط مصدّق، هندرسون در آخرین تلاش دوستانهء خود (در 7 مه 1953 / 18 اردیبهشت 1332) از دولت آمریكا خواست تا برای حل اختلافات موجود، تلاش توانمند دیگری را آغاز كند چرا كه در غیر این صورت «تاریخ ممكن است از ما به نیكی یاد نكند»(8).
بنابراین، برخلاف نظر آبراهامیان، مسئلهء نفت نمی تواند دلیل«کامل و قطعی» برای سرنگونی دولت مصدّق و وقوعِ رویداد 28 مرداد به شمار آید.
4. ناسیونالیسم ایرانی و موضع دولت آمریکا
آمریکا، ازآغاز ملّی شدن صنعت نفت، رفتاری همدلانه و حمایت آمیز نسبت به دولت ایران داشت و از ناسیونالیسم ایرانیان در برابرِ دولت انگلستان پشتیبانی می کرد. در این دوران، در دیده و دیدگاه سیاستمداران ایران (خصوصاً دكتر مصدّق، دكتر فاطمی، دكتر بقائی، مكّی و دیگران) آمریكا نه تنها «بهترین دوست ایران»بود، بلكه این كشور «مهد آزادی» و «قبلهگاهِ آزادیخواهان و ملیّون ایران» بشمار میرفت که «باید ایران را از این مرگ و فنا نجات دهد»(9).
با چنان جایگاهی، در اختلافات نفتی بین ایران و انگلیس و تهدیدات دولت انگلیس برای حملهء نظامی به ایران، و یا در پاسخ به اوّلین پیشنهاد انگلیسی ها در انجام كودتا علیه دولت مصدّق، آمریكا نه تنها با آن طرح و توطئه ها مخالفت کرده بود بلکه در آن دوران دولتمردان آمریکا با اعطای كمكهای مالی، نظامی و عمرانی به تقویت و تحكیم دولت مصدّق مصمـّم بودند زیرا كه در آن زمان، حمایت از ناسیونالیسم و دولتهای ملّی از هدفهای استراتژیك آمریكا در مقابله با نفوذ كمونیسم بود. دولتمردان آمریكا معتقد بودندکه بی توجـّهی به گرایشها و آرمانهای ملّی در منطقهء خاورمیانه باعث رانده شدن مردمان این منطقه به سوی اردوگاه شوروی میشود. آنان اعتقاد داشتند كه ناسیونالیسم در كشورهای خاورمیانه بُرج و باروی مستحكمی در مقابله با كمونیسم شوروی است.
در اول سپتامبر 1951/ ۹ شهریور ۱۳۳۰، «Webb» (کفیل وزارت امورخارجهء آمریکا) خطاب به وزیر امورخارجهء آمریکا تأکید کرد:
«سیاست آمریکا دربارهء ایران، در درجهء نخست، به گونه ای طراحی شده که مانع آن شود تا وضعیّت کنونی منجر به از دست رفتنِ ایران شود. هدف مشترک ما [آمریکا و انگلیس] در ایران درصورتی به بهترین وجه تحقّق می یابد که نفوذ آمریکا در آن کشور بر اساس روشی دوستانه و روشن بینانه نسبت به مسئلهء نفت استوار شده باشد… حمایت همه جانبه از کلیّهء اقدامات گذشته یا آتی انگلستان، بدون شک آمریکا را در هدف و مواضع معارضه با ناسیونالیسم در ایران، همسو با شرکت نفت ایران وانگلیس- و آنچه به زیان مصالح هر دو کشور ما است- قرار خواهد داد... من اطمینان دارم که هر دو کشور [آمریکا و انگلیس] توافق داریم که وضعیّت سیاسی داخلی ایران به خوبی نشان می دهدکه اینک ناسیونالیسم در ایران نیروئی واقعی و پوینده است؛ بنابراین، آمریکا باور ندارد که راه تحقّق هدف های مشترک ما بتواند این باشد که هر کدام روشی را در عمل برگزینیم که به نظر برسد که مخالف تمایلات مشروع مردم ایران می باشد».
همین موضع، در پایان گزارش ستاد مشترک ارتش آمریکا (به تاریخ 10 اکتبر1951) نیز تکرارشده بود.
بر این اساس، هندرسون در گزارش 27 سپتامبر 1951 (6 مهرماه 1330) توصیه کرد:
«1. اطمینان دارم كه وزارت امور خارجه، هیچگاه به فشاری كه ظاهراً به ایالات متحده وارد میشود تا بریتانیا، برای دستیابی به برخی اهداف خود در ایران، از نیروهای نظامی یا تهدید در بكارگیری آن استفاده كند، تن در نخواهد داد… این حقیقت را نمیتوان نادیده گرفت كه ورود نیروهای ارتش انگلیس به ایران در این مقطع زمانی… چیز دیگری جز تجاوز مسلّحانه محسوب نمیگردد.
«2 ـ سیاست خارجی ما، در پنج سالهء گذشته به طور كلّی مبتنی بر مخالفت با تجاوز بوده است. ما كمك های مالی عظیمی را در اختیار ملّت های مختلف گذاشتهایم تا آنها را قادر سازیم در مقابل تجاوز بهتر مقاومت كنند. ما جان بسیاری از آمریكائیها را قربانی کردیم و با صرف منابع فراوان، بسیاری از ملّتها را نیز در كشور كُره به فداكاریهای مشابه تشویق كردهایم تا از تجاوز جلوگیری كنند. حال اگر ما به تجاوز از سوی یكی از متّفقین و دوستان خویش [انگلستان] تن در دهیم، در نزد جهانیان اعتباری را كه برای پشتیبانی از آرمان گرائی كسب كردهایم كاملاً از دست خواهیم داد و مسلّماً به بزرگ ترین ریاكاری و دو روئی متّهم خواهیم شد. [در صورت تسلیم به خواست انگلیس] پرچم اصولی را كه برافراشتهایم و تاكنون توانستهایم اكثر ملل جهان را به دوُرِ آن گرد آوریم، بدور خواهیم افكند».
5. نگاه اراده گرايانه
انقلاب مشروطیّت ایران (1906)، بخاطر ضعف ساختارهای اجتماعی و ترکیب نیروهای درونی آن، نتوانست به تحقّق خواست ها و شعارهایش نائل شود. حکومت 16 سالهء رضاشاه، هرچند که بخشی از خواست ها و شعارهای روشنفکرانِ مشروطیّت (مانند دادگستری نوین، آزادی زنان، ایجاد دانشگاه و مدارس نوین، توسعهء صنعت و تجدّد احتماعی) را جامهء عمل پوشاند، با این حال، بخاطر محدودیّت های تاریخی و ساختاری جامعه، و نیز بخاطر جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط ارتش های متّفقین و عواقب آن، ساختارهای حامعهء مدنی در ایران نهادینه نشد و، لذا، شعارهای استقلال، آزادی، استقرار قانون، اصل تفکیک قوا و توسعهء ملّی، تا آغازِ ملّی شدن صنعت نفت(1329) و روی کار آمدنِ دولت دکتر مصدّق -همچنان- در ذهن و ضمیر روشنفکران ایران باقی ماند.
جنبش ملّی شدن صنعت نفت بر بستر آن ضعف های اجتماعی و محدودیّت های تاریخی آغاز شد و، لذا، با توجه به نیروهای تشکیل دهندهء آن، این جنبش نمی توانست ضامن تحقّقِ شعارها و آرمان های انقلاب مشروطیّت باشد. در واقع، این جنبش متشکل از «جمعی بود در باطن پریشان» که هر یک به دنبال سود و سوداهای خویش بودند و، لذا، طبیعی بود که نیروهای تشکیل دهندهء متنافرِ آن-دیر یا زود- در برابرِ یکدیگر قد عَلَم کنند.
با توجه به نکات بالا، در تحقیقات مربوط به دوران کوتاه دکتر مصدّق و وقوع رویداد 28 مرداد 32، عموماً نوعی «اراده گرائی» دیده می شود؛ گوئی که دکتر محمد مصدّق می توانست آزادی، دموکراسی و «مشروطهء سلطنتی به سبک انگلستان!» را در جامعهء روستائی-عشیره ای ایران (با 80% مردم بی سواد که زنان در آن هیچگونه حق و حقوقی نداشتند) تحقّق بخشد، در حالی که تحقّقِ چنان آرمان هائی -با آن ساختارِ نازلِ اجتماعی و ضعفِ نهادهای مدنی- بسیار دشوار و یا غیرممکن بود. هم از این رو بود که در آن دوران«جامعه بود، امّاجامعهء مدنی نبود»، «پارلمان بود، ولی فرهنگ گفتگو (Parler) و سلوک پارلمانی نازل بود» و لذا در مسائل مهم و سرنوشت ساز،خیابان و هیجانات خیابانی حرف اوّل را می زد(10).
بنابراین، سخن مهندس احمد زیرک زاده- از رهبران جبههء ملّی و یکی از یاران نزدیک مصدّق- مبنی بر شکست محتوم دکتر مصدّق پذیرفتنی است: «به نظر من، جنبش [ملّی شدن صنعت نفت]، پس از جدائی و تفرقهء پایه گذاران آن، محکوم به زوال بود و هیچ چیز او رانجات نمی داد… در آن شرایط، دولت محکوم به شکست بود. آنکه از اوضاع ایرانِ آن روز با خبراست و به خود زحمتِ تأمّل و تفکر می دهد این پیشآمدها را می تواندحدس بزند…»(11).
محمد علی موحّد نیز یادآور میشود: «...از اسناد و مداركی كه برای ما باقی مانده، این استنباط حاصل نمیشود كه دكتر مصدّق تا پایان زمامداری خود به موفقیـّت خود در حلّ مسئلهء نفت "یقین" داشت. در واقع هم، چنین باوری به كلّی غیر واقع بینانه بود… ما ـ حتّی ـ فكر نمیكنیم كه دكتر مصدّق میتوانست به سهولت، كودتای 28 مرداد را سركوب كند و یك یا چند ماه دیگر دوام بیاورد. وضع 28 مرداد 1332 با وضع 30 تیر 1331 به كلّی متفاوت بود»(12).
6. خلیل ملکی و سازمان سیا!
آبراهامیان (در ص 222) -و نیز در گفتگو با سایت «ایران وایر»- خلیل ملکی را به «گرفتنِ پول از سازمان سیا» متهم کرده است و می گوید:
«ما می دانیم که حتّی پیش از 1953 هم سازمان سیا به آن چیزی که "حزب تیتوئیست ها" می نامیدند، یعنی«حزب زحمتکشان»، پول می داد. حالا این پول را احتمالاً از طریق"مظفر بقائی"می رساندند؛ امّا برای خلیل ملکی خام خیالی می بودکه نداند پول دارد از سازمان سیا می آید».
انگیزهء نوشتن این نقد بخصوص پرداختن به سخن ناروای دکتر آبراهامیان دربارهء یکی از شریف ترین و شجاع ترین روشنفکران ایران -خلیل ملکی- است که، به قول بیهقی: «بزرگا مردا که او بود!»، مردی که «پیروزی اش پس ازمرگش بود» و نامش –هنوز- انگیزهء نقد و نظرهای تازه است!
اینگونه «نیّت خوانی»ها -که در موارد دیگری نیز در کتاب تکرار شده- به دور از احتیاط و انصاف علمی است.
حزب توده، از آغاز تشکیل حزب زحمتکشان، آن را «حزب زحمتکشانِ آمریکا» می نامید(13) و، با توجه به امکانات گستردهء آن حزب، اینگونه تبلیغات می توانست بر ذهن و زبان جامعه تأثیر بگذارد و «افکارعمومی» بسازد. علاوه بر ده ها نشریه و روزنامه، اینگونه تبلیغات -گاه- توسط رادیو مسکو نیز تکرار می شد، رادیوئی که به قول سفیر آمریکا در ایران «ملکهء امواج رادیوئی در منطقه» بود که «در هر زمان می توان تبلیغات شان را روی امواج کوتاه و بلند -به زبان های گوناگون- شنید».
سخن دکتر آبراهامیان دربارهء خلیل ملکی یادآورِ اتهامات حزب توده علیه وی است که ابراهیم گلستان (همراه و همرزمِ ملکی) از آن سخن گفته.
در واقع، زندگی و سرنوشت خلیل ملکی، تراژدیِ زندگی روشنفکران مستقل و شجاع در جهان سوم است که، ضمن به جان خریدنِ انواع و اقسام آزارها و اتهام ها، اگر بخواهند میهن شان را آباد و آزاد کنند، خانه شان را خراب می کنند. از این گذشته، پژوهشگری مانند دکتر همایون کاتوزیان- که از نزدیک شاهد زندگی سیاسی ملکی بود- تأکید کرده که خلیل ملکی در تمام دوران زندگیِ سیاسی خود -با وجود فقر مالی- از نجابت، پاکدامنی و فضیلتِ استثنائی برخوردار بود و هماره زمزمه می کرد: «ما، نان به خونِ جگر خوردیم / زیرا که نرخِ روز ندانستیم».(14)
خلیل ملکی «عاقبت اندیش» بود ولی «عافیت اندیش» نبود، و هم از این رو بود که با وجود پیش بینیِ سرانجامِ ناگوار دولت مصدّق، در میان جمعی ازیاران اش به وی گفت: «آقای دکتر مصدّق! این راهی که شما می روید به جهنّم است ولی ما تا جهنّم هم بدنبال شما خواهیم آمد»(15).
خلیل ملکی، با آزاد منشی و شجاعت اخلاقیِ کم نظیر، هیچگاه نخواست «وجیه الملّه» بمانَد و نخواست -برخلاف بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی آن زمان- «حقیقت» را قربانی «واقعیّت» سازد. از این رو، او، نه مطلوب«روشنفکران عوام»بود و نهمحبوبِ«عوام روشنفکر». او نه «عوامفریب» بود و نه «فریفتهء عوام». لذا -بارها- به قول خودش: از «بروتوس»ها و نزدیک ترین یاران اش«از پُشت خنجر خورد».
خلیل ملکی در شناخت رژیم هولناک استالینی در شوروی، پیشاهنگ بسیاری از روشنفکرانِ چپِ فرانسه (مانند روژه گارودی، سارتر، وسیمون دو بوار) بود.
مسئلهء دریافت کمک مالی از آمریکا را باید در «Contexte» یا بافتارِ زمانی 64 سال پیش بررسی کرد؛ زمانی که آمریکای جوان و تازه پا در کشورهای خاورمیانه، هنوز به «امپریالیسم جهانخوار» تبدیل نشده بود و، چنانکه گفتیم، بسیاری از سران و رهبرانِ ملّی شدن صنعت نفت (مانند دکتر حسین فاطمی، حسین مکّی، دکتر مظفر بقائی، خلیل ملکی و…) آمریکا را «مهد آزادی» می دانستند که «باید ایران را ازاین مرگ و فنا نجات دهد».
با چنین اعتقادی بود که دکتر مصدّق نیز، ضمن درخواست کمک های مالی، در مذاکرات مربوط به نفت با «مک گی»، معاون وزیر امور خارجهء آمریکا ،مقامات این کشور را «مانند یک برادر و دوست صمیمی» قلمداد کرده بود.(16)
مسعود حجازی، از رهبران حزب زحمتکشان (نیروی سوم)، ضمن اشاره به ملاقات خود و خلیل ملکی و برخی دیگر از مسئولان حزبی (از جمله مهندس قندهاریان، مهندس وفائی و امیرقلی) با علی جلالی -نویسنده و سردبیر مجلهء اطلاعات هفتگی- از پیشنهادکمک مالیِ علی جلالی به حزب زحمتکشان (نیروی سوم) به منظور ارتقای مبارزه علیه حزب توده یاد می کند، بی آنکه کسی بداند جلالی از مأموران سازمان سیا بوده است. جلالی در این دیدار تأکید می کند که:
«عده ای از بازرگانان که علاقه مند به نحوهء مبارزات حزب زحمتکشان علیه حزب توده هستند، علاقه دارندکه این مبارزه ادامه یابد و معتقد به تقویت حزب زحمتکشان هستند و هیچگونه شرط و یا درخواستی در برابر این کمک مالی مطرح نمی کنند و کمکِ آنها صِرفاً برای هزینه های روزنامه و توسعهء انتشارات است… و شرط یا خواستهء دیگری ندارند»(17).
از این گذشته، با توجه به کمک های مالی و تدارکاتیِ دولت شوروی به حزب توده برای انجام تظاهراتِ چند هزار نفری و انتشارحدود 100 نشریهء مختلف در سراسرِ ایران(18)، شاید دکتر مظفر بقائی و خلیل ملکی برای مبارزات ضد توده ای خود دریافتِ کمک از دولت آمریکا را امری مشروع و مُجاز می دانستند بی آنکه بدانند که این کمک ها از طریق سازمان سیا می باشد. گفتنی است که در سندِ تازه منتشر شده (به تاریخ 19می 1953 / ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۲)، مقامات آمریکائی گفته اندکه «بخاطر مواضع اخیر خلیل ملکی علیه شاه، ما دیگر به نیروی سوم کمک نمیکنیم».
بطوری که گفته ایم: با شکست استالینیسم و فروپاشیِ دیوارهای ایدئولوژیک، اینک بهتر و روشنتر میتوانیم شخصیّت و عقایدخلیل ملکی را بشناسیم. اقبال روزافزون نسل نوین روشنفکران ایران به عقاید وی نشانهء این واقعیّت است که «روشنفکران تنها» نباید مرعوبِ دروغپردازی های سرکوب گرانِ اندیشه شوند. پیروزی نظریِ خلیل ملکی-همچنین- نشان می دهد که قدرتِ حقیقت، از حقیقتِ قدرت (تبلیغات حزب توده و دیگران) نیرومندتر است.
متاسفانه آبراهامیان دربارهء برخی دیگر نیز چندان به معرفت و مدارا سخن نگفته است. از جمله، در مخالفت با نظرِ زنده یاد دکترسپهرذبیح، سردبیر سابق روزنامهء باختر امروزِ حسین فاطمی و استاد تاریخ معاصرایران در آمریکا) می گوید:
«سپهر ذبیح- که تا وقتی هنوز به عنوان پژوهشگر ثابت، مقیم دائمیِ آستانهء انستیتو هُووِر نشده بود، هوادارِ دو آتشهء جبههء ملّی بود…»(ص105).
آبراهامیان، دکتر رضا شیخ الاسلامی- استاد مطالعات ایرانی در دانشگاه آکسفورد- را نیز «طوطی صفت» می نامد که «همان دیدگاه آماده و کلیشه ای غربی ها را تکرار و چون آینه ای نظرات سیاست سازانِ انگلیسی را بازتاب می دهد»(ص147).
روشن است که طنز تلخ و اتهام نهفته در این سخنان، شایستهء پژوهشگر برجسته ای مانند آبراهامیان نیست؛ چرا که هنوز همهء اسناد و گزارش ها (خصوصاً اسناد وزارت امور خارجهء انگلیس) منتشر نشده و لذا، هیچ پژوهشگری دربارهء رویداد پُر رمز و رازِ 28 مرداد 32 نمی تواند «کاشفِ تمام حقیقت»باشد.
________________________________________________________
1- متن انگلیسی اين کتاب در سال 2013 در 302 صفحه در نیویورک منتشر شده است.این کتاب به ترجمهء چهار مترجم از سوی چهار ناشر در تهران منتشرشده ولی ترجمهء دکتر ناصر زرافشان (انتشارات نگاه، تهران ،1395) پس از مدتی از سوی مقامات دولتی جمع آوری گردید. ما در نقد این کتاب از ترجمهء زرافشان بهره برده ایم تا بدین وسیله به کوشش های وی و ناشر کتاب ادای دین کرده باشیم. در مقالهء حاضر به گفتگوی اخیر دکتر آبراهامیان با سایت «ایران وایر» نیز نظر داشته ایم. ازدوست فرزانه ام -دکتر میناراد- که مثل همیشه برخی اسناد و مدارک را در اختیارم گذاشته اند- صمیمانه سپاسگزارم. در ارجاع به اسناد وزارت امور خارجهء آمریکا، ما از کتاب «اسناد سخن می گویند»، ترجمهء احمدعلی رجائی و مهین سُرُری (رجائی) نیز بهره برده ایم تا در این باره،«فضل تقدّم» و «تقدّم فضل»را رعایت کرده باشیم.
2- نگاه کنید به کتاب: هیوز- وارینگتن، پنجاه متفکر کلیدی در زمینهء تاریخ، ترجمهء محمدرضا بدیعی، تهران، 1386، صص464-473.
3- نگاه کنید به: ایران بین دو انقلاب، ترجمهء کاظم فیروزمند،حسن شمس آوری و محسن مدیرشانه چی، نشر مرکز، تهران، 1378، صص4و7
4- روحانی، فوآد- تاریخ ملّی شدن صنعت نفت ایران، انتشارات جیبی، تهران،1353، صص335-338
5- موحّد، خواب آشفتهء نفت، ج2، نشرکارنامه، چاپ دوم، تهران،1384، صص679 و 723-724
6-کاتوزیان، خاطرات مصدّق، انتشارات جبههء ملّی، لندن، 1988، ص44-45
7-ماهنامهء علم و زندگی، شمارهء 7، شهریور 1331
8- Henderson to The Department of State,May 7, 1953, telegram 4348-888,2553/5-753
9-
برای نمونه نگاه کنید
به:
باخترامروز،
مقالهء حسین فاطمی،
شمارهء
3،
دوشنبه
10مردادماه 1328
10-
برای نمونه نگاه کنید
به:مشروح مذاکرات مجلس،
خردادماه 1332؛
باخترامروز،
17خرداد
1332؛
مقایسه کنید
با
سخن عبدالله معظّمی
(رئیس مجلس): مشروح مذاکرات مجلس،
7خرداد1332
11- زیرک زاده، پرسش های بی پاسخ در سال های استثنائی، نشر نیلوفر ،تهران، 1376، ص312
12- موحّد، همان، ج2، نشرکارنامه، چاپ دوم، تهران، 1384، صص859-860
13- نگاه کنید به: به سوی آینده، 16 مرداد 1330 و 22 مهرماه 1331
14- نگاه کنید به مقدمهء مستوفای دکتر همایون کاتوزیان بر خاطرات سیاسی خلیل ملکی، چاپ اروپا، 1360؛ همچنین نگاه کنید به مقالهء نگارنده با نام «ملکی، روشنفکری تنها!»
15- ملکی، خاطرات سیاسی، ص104؛ سنجابی،کریم، امیدها و ناامیدی ها،نشر جبههء ملّی، لندن، 1368، ص138
16- همچنین نگاه کنید به:غلامحسین مصدّق، در کنار پدرم، به کوشش غلامرضا نجاتی، نشر رسا،تهران، 1369، صص179 ،182-198
17- رویدادها و داوری ها (1329-1339)، نشر نیلوفر، تهران، 1375، صص54-55
18- امیرخسروی، بابک - نگاه از درون به نقش حزب تودهء ایران، ص350؛ حدادی، بهمن - «مطبوعات توده ای» در:حزب تودهء ایران، ج2، صص256-286. وابستهء مطبوعاتی سفارت انگلیس در ایران گزارش داد که «جبههء آزادی [با اکثریّتِ اعضای نفوذی حزب توده]بر بسیاری ا ز172 روزنامه، نشریه و گاهنامه ای که در سال 1325 منتشر می شد،نفوذ داشت». آبراهامیان، پیشین، ص274
_________________________
توضيح نشريهء جنبش: اين مقاله از سايت آقای ميرفطروس برگرفته شده و علاوه بر ويراستاری نقطه گزاری و ترميم برخی کلمات جا افتاده، و حذف پاراگرافی نامربوط به بحث، تکه از آن برای حفظ انسجام مطلب جا بجا شده است. اين مقاله بخش نخست مطلب دنباله داری است که قسمت های بعدی آن هنوز از جانب آقای ميرفطروس منتشر نشده اند. اصل مطلب را می توانيد در لينک زير بخوانيد: