تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 آبان ماه 1396 ـ  23 اکتبر 2017

لازمه های هویت سیاسیِ يک جنبش و کنگره اش

محسن ذاکری

مقدمه

من در چهار سال گذشته، تقریباً هر ساله و مدتی مانده به برگزاری «کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات های ایران» مطلبی در این باره نوشته ام. امسال فکر می کردم «چه بنویسم که بیش از همیشه و گذشته، در جهت تایید من از این کنگره باشد؟» و ديدم، در جایگاه کسی که برای خود، دست کم، نقش روان و معمول یک کوشندهء سیاسیِ مجرب به روش ها و سنجش های «افراد با سابقه سیاسی» را نمی بینم، به نکاتی بپردازم که شاید، باز از کسی چون من، بهتر ساخته باشد. بخصوص که می بینم گروهی - چه حضوری، چه در رسانه ها و پیام ها در فضای مجازی - مدام، مستقیم و غیر مستقیم، به «من» و حتی هموندانم که سابقه ای سیاسی هم دارند، گوشزد و کنایه و طعنه می زنند که «تو تابع بی زبان و خود گم کرده ای هستی که با اسماعیل نوری علا همسازی می کنی».

          باری، اینکه چگونه می توان، و باید، کوشندهء سیاسی بود حرف و حدیثی تنها از جنس امروز نیست و بسیار قدمت دارد. برای هر کوشندهء سیاسی، در تناسب با طیفی که با آن همگام و همسو هست، این چگونگی در عمل دیده می شود. اما شواهد نشان می دهد که این چگونه بودن برای بخشی از ایرانیانی که خود را کوشندهء سیاسی می دانند هنوز خوب تعریف شده است. پس شاید بد نیست که روند و فرایند این تعریف و چگونه بودن را مروری نمائیم؛ زیرا بخش زیادی از انتقادات، نفی ها و حملات پیگیر به جریان سیاسی که با نام سکولار دموکراسی پا گرفته و به اینجا رسیده است، دور از عرف و روش درست تقابل در کارهای سیاسی هستند. برای همین لازم می بینم، در یک نگاه تحلیلی، کالبد باورها و جهت گیری های اين جريان سياسی را بررسی و اجزای لاجرم زندگی سیاسی یک کوشندهء سیاسی را از دید این قلم باز نمایم.

اگر بخواهیم در يک نگاه کلی به روند کوشندگی سیاسی دقیق شویم توجه به وجود سه مرحله در این روند ضروری است؛ چرا که بدون وجود این سه مرحله تقریباً کوشندگی سیاسی ما زاینده و کاربردی نخواهد شد: ۱) کسب یک هویت سیاسی، ۲) باور و اقدام به کار گروهی؛ و سر انجام ۳) حرکت به سوی تشکیل نیروی سیاسی بزرگی برای دست یابی به اهداف سیاسی بزرگتر.

 

هویت جدید

زمانی که ما از هویت سیاسی سخن می گوییم شاید در اولین نگاه، بازخورد این باشد که آیا انسان نیاز به «هویتی» سیاسی دارد؟ آیا در کنار تعاریفی پایدار و بلند مدت، همچون هویت ملی، می توان در این سو و آن سوی «سنگر»های سیاسی نيز قائل به هویتی برای خود بود؟ نخست به مفهوم هویت بپردازیم و برخی از نکات کلیدی را در این رابطه تا رسیدن به هویت سیاسی بررسی نماییم.

«هویت» را شناسه هم معنی کرده اند، آنچه که می گویند از نام و نشان آغاز می گردد و به کیفیت در رفتار اجتماعی و شخصیت می رسد. بنابرین هویت مجموعه ای از «شناسه» های ماست. شاید بهترین تاویل از واژه هویت، «کیستی» باشد. که انسان را با این مقوله و پرسش روبرو می سازد که چگونه «فردی» است و چگونه انسانِ «اجتماعیی» است - او در برابر دیگران «کیست»؟ شناسه های او، برای داشتن یک معرفی نسبتاً جامع از او، چه هستند؟

این شناسه های ما در راستای زمان و پیچیدگی های اجتماعی نیز پیچیده تر و چند بعدی می شوند. هنوز، در دنیای ما، انسان هایی با قدیمی ترین نگاه های انسان به جهان و باور به جهان غیب، یعنی ادیان، هویت می یابند و انسان هایی نیز جز ماده را باور ندارند و هویت سازی آنها همگام با تازه ترین اکتشافات از ماده است. پس، هویت سازی انسانی و یا همانند سازی و یکی شدن انسان با مجموعه ای بزرگ از «ارزش»ها، پدیده ای امروزین نیست و هرگز هم پایان نخواهد یافت. انسان در رابطه با همسایه اش، شهر خود، انتخاب رشتهء تحصیلی اش، انتخاب شغل اش، همکاران و محیط کارش، همسر و فرزندان و دوستان اش مدام در حال هویت سازی است. بد نیست اشاره ای بشود که مقولهء «این همانی» که برخی آن را مترادف فارسی برای واژه «هویت» می گیرند از لحاظی تکیه بر واژه «این» دارد، زیرا همه سخن این نوشتار این است که هویت انسانی در قالب فردی، دارای دگرگونی مدام است و باید باشد. هویت یافتن، یک فرایند است، یک دینامیسم پویا است که برای بروز و ظهور قابلیت های انسان باید پویا باشد.

هویت سازی همیشه یک نقطهء شروعی هم دارد. این نقطهء شروع دارای دو زمینه می تواند باشد. نخست اینکه دینی، فلسفه ای، مکتب ادبیی، جریان سیاسیی به وجود می آید و سپس انسان ها خود را با آن همسو می سازند. دیگر آنکه، سازندگان جریان های فکری بزرگ، به مقبولیت یک جریان از سوی انسان های جامعه توجه می کنند و سپس  هویتی موجود را دنبال می کنند و از آن چیز نویی می سازند. اینکه چه زمانی فرد خود را آماده هویت سازی با یک جریان می بیند، گام بعدی در پذیرش و انتخاب هویت است. در عمل اگر این انتخاب دارای دینامیسم و پویا باشد، برای فرد تفاوتی نمی کند که انتخاب او در راستای «هویت» قدیمی و شناخته شده او هست و یا نیست. صرف مشاهده توانایی و ظرفیت لازم در هویت جدید، برای نیازهای زندگی فردی و اجتماعی او، کفایت می کند که هویت را بپذیرد.

اما هرگز پویا بودن و دینامیک بودن همسازی هویتی، برای انسان ها رویدادی روان و آسان نیست. در جوامع دموکرات و آزاد - فارغ از قید و بندهای باورهای متافیزیک و ایدئولوژیکی - انسان ها راحت تر خواست و ارجحیت خود را برای قبول هویتی جدید در نظر می گیرند. در جوامع غیر دموکرات و مقید به ایدئولوژی و باورهای آسمانی، جدال با هویت جدید و نوین بسیار طاقت فرسا هم می تواند باشد.

همانطور که می بینیم، سخن از هویت سازی که به میان می آید سخن از همانند سازی و یکی شدن است. اما، نکتهء ظریف همین جاست که اگرچه ادیان، ایدئولوژی ها و جریان های سیاسی بزرگ تلاش فراوان می کنند که افراد را در چهارچوب هویت مشترک نگاه دارند ولی هویت سازی امری خصوصی و شخصی است. ایدئولوژی ها، ادیان و جریان های سیاسی همیشه، دست آخر، وابسته به فرد هستند.

نیروی گرد آمده از نیروی افراد بیشتر، دگرگونی آفرین است. برای همین نیز، در دنیای امروز، که جویش و پویش برای رویارویی با مشکلات جوامع  فعال تر از هر زمان دیگری شده است، انسان ناچار از «هویت سازی» های پویا با پیرامون خود است. این پویا بودنِ روندِ نیاز به هویت های جدید در همه زمینه های زندگی اجتماعی و سیاسی، رویکردی دیگر هم دارد و ما با افرادی برخورد می کنیم که با شکستن ساختارهای قبلی می خواهند هویت جدیدی را جایگزین هویت های نا كارآمد و دست و پاگیر کهنه سازند. در بین هنرمندان، ادیبان، فلاسفه، جامعه شناسان و حتی اقتصاد دانان کم نیستند هویت های تازه ای که پا می گیرند و به مرور زمان جا و طرفدار می یابند.

اگر نکات مندرج بالا را گرد هم آوریم: سخن این است که هویت یافتن، یک فرایند پویا و کاملاً دینامیک است و دیگر اینکه همین دینامیسم، هویت سازی را از «اجبار» به تقید و تمکین در برابر نظر عوام و خاص و قوانین حاکم، مصون و دور نگاه می دارد.

 

مکانیزم های تشکیل هویت سیاسی*

الف- دگرگونی و تازه ها

زمانی که از اجتماع و جامعه سخن می گوییم دو مهم را برای حرکات سیاسی نباید از نظر انداخت. نخست اینکه جوامع همیشه دارای دگرگونش یا بَرآیش (اولوشن) هستند و دیگر اینکه جامعه، کلیتی است که اجزاء آن از طرق گوناگون و پیچیده بهم متصل هستند. برای همین نیز امکان رویارویی و برخورد افراد با هویت های سیاسی، یکدست و قابل پیش بینی نیست و نمی تواند باشد.

برای مثال، گروهی برای روزنامه نگاران هویت سیاسی ویژه ای را لازم می دانند؛ «هویتی که آزاد است و سوگند خورده به منافع ملی مردم کشور می باشد» و یا اینکه هویت سیاسیِ طیف قضاوت نیز در کار آنها نباید ابداً دیده شود. با این حال، در زمان انتخاب و برگزیدن جریان های سیاسی، همهء افراد جامعه باید برای خود یک چتر هویت سیاسی را برگزینند و آن را تقویت نمایند تا چهارچوب سیاسی جامعه را پا بر جا نگاه دارند.

برای وارد شدن به فعاليت سیاسی نخست باید ارزش هایی را که بدان می توان پایبند شد مشخص نمود. مثلاً، یک نژاد پرست برای اینکه وارد یک جریان سیاسی بشود بدنبال علائق خود حرکت می کند و در «کشور» خود شرایط اجتماعی را بهمانگونه می بیند و برای تأثیر گذاری بر این شرایط به حمایت از جریانی سیاسی می پردازد و خود نيز کوشنده می شود.

همه چیز از شرایط اجتماعی که شامل انسان های جامعه ما می شود آغاز می گردد. این شرایط، نیاز به دگرگونی را، برای فرد و یا گروهی واقعی و مسئله روز آنها می سازد.  این شرایط اجتماعی که برای دست یابی به دگرگونی در آنها نیازمند «قدرت» اجرایی و قانونی هستیم، ما را به سوی کسب قدرت سیاسی می برند. از آنجایی که در يک محيط دموکراتيک هر جریان سیاسی، برای کسب قدرت، وابسته به کسب آرا و حمایت مردم است، طبعاً بدنبال انتشار و تبلیغ افکار و هویت خود بر می خیزد (کوشندگی) و پس از کسب حمایت لازم، یا همان قدرت، «کار» سیاسی خود را شروع می کند و در راستای توسعهء این قدرت برنامه ریزی و کنش می کند.

جریانی که امروز آن را با نام «جنبش سکولار دموکراسی ایران» می شناسیم، و «من» هویت خود را با آن همسو و همانند می بینیم، تأکید خود را بر سکولاریسم دموکراتيک برای ایران بنا نهاد و روی آن کار می کند؛ اين جنبشی است که امروز به یکی از سخت عزم ترین جریانات سیاسی اپوزیسون برونمرز تبدیل شده است و از پر طرفدارترین جریان های سیاسی برونمرز محسوب می شود. اين جنبش، در کنار تأکید مداوم بر سکولاریسم و دموکراسی، نیاز به یک «آلترناتیو» برخاسته از نیروهای سکولار دموکرات اپوزیسیونل و مستقل را برای مقابله با حکومت اسلامی مسلط بر ایران بعنوان اولین قدم برای وارد شدن به مرحله مبارزه سیاسی کنشی با رژیم ایران می بيند.

این جنبش در حال حاضر، پس از نزدیک به یک دهه کار مداوم، با چند گروه مخالفان روبرو است:

          - مخالفانی که «اسلامیست» (باورمند به حضور مذهب و دین در حکومت) بوده و با سکولاریسم اهل سازش نیستند.

          - مخالفانی که اصلاح طلب هستند و می خواهند سکولاریسم را «دکوراژه» نمایند و بقای رژیم مذهبی ایران را ادامه بخشند.

          - مخالفانی که با کوشندگان فعلی و حاضر جنبش سکولار دموکراسی مسئله دارند و در ظاهر و فعلاً با خود سکولاریسم "مشکلی" ندارند، اینان می گویند: «چرا شما فعال هستید زیرا "صلاحیت و درستی" در شما نیست!»

          - مخالفانی که می گویند بايد، بجای سکولار دموکراسی، به دیگر دکترین های سیاسی همچون «گفتمان ایرانشهری»، «مجاهدین خلق»، «بازگشت به سلطنت (نه پادشاهی پارلمانی)» و یا «حکومت استالينيستی» رو کرد و مردم را به مبارزه با رژیم ایران فرا خواند.

          - مخالفانی که «کوشندگانِ» پشت آرمان «سکولار دموکراسی» را دارای جایگاه و توان کافی برای مبارزه با رژیم ایران نمی بینند.

          - مخالفانی که می گویند اپوزیسیون برونمرز با همین پتانسیل و ظرفیت باید چون گذشته به نقش حمايتی خود ادامه دهد و نظاره گر مبارزات داخل باشد زیرا همه ی ابعاد و اجزای مبارزه فقط به داخل کشور منوط است و نیازی به اردوی سیاسی در برونمرز نیست.

            - و سر انجام مخالفانی که می گویند با نیرویی چون نیروی نظامی خارجی باید رژیم را بر انداخت و سپس متناسب با شرایط پیامد آن، چاره و راهکار اندیشید.

هر کدام از این طیف های را که خوب نگاه کنیم و سابقه و حاصل کارشان و کوشندگی سیاسی شان را در دو سه دههء گذشته بسنجیم، می بینیم که هیچکدام از آنها نتوانسته اند از حصار و مرزهای خود بیرون زده و با دیگر طیف ها همکاری کنند. اما توانسته اند گروهی از ایرانیان برونمرز را با خود همراه کنند و بنوعی با خود «هم هویت» نمایند. بدين ترتيب ضعف آنها در سازماندهی و سامان دادن و سرعت بخشیدن به مبارزه ای که عمر حکومت اسلامی را کوتاه نماید و یا حتی آن را «اصلاح» نماید اظهر من الشمس است. آنها می گویند شما دست و پای ما را می گیرید و ما می گوییم شما مانع راه ما هستید. طبعاً زمانی که قاضی و دادگاهی در کار نیست قضاوت بعهده زمان خواهد بود. اما اینکه ما در جنبش، هویت دیگران، و دیگران در جای خود هویت ما، را زیر سوال ببرند، جز اتلاف انرژی نیست.

 

ب- کار گروهی

مقولهء قدیمیِ «کار گروهی» در بین ایرانیان، بویژه پس از انقلاب، هم بسیار مورد توجه بوده و هم بی توجه مانده است. دلیل بی توجه ماندن این درد دیرینه دقیقاً به ریشه های ارتباط هویت افراد با هویت گروه ها بر می گردد. وقتی فرد قادر نیست در درون «گروه» برای خود «هویتی» پيدا کند، کار گروهی را مخل و نامناسب با هویت فردی خود می یابد. آنگاه اگر این دور باطل ادامه داشته باشد گروه ها نحیف می مانند. گروه هائی که کوچک هستند، پراکنده اند و چون فاقد ابزار و دانش کافی برای شناخت و يافتن راهکار و درمان اند، گرفتار و در کمبود گروه های بزرگ و همه گیر میافتند. همینطور گروه ها نیز از این نبود هویت کار گروهی در شکست و زوال مداوم هستند.

اما در این مبحث، چه بخواهیم و چه نخواهیم، تیغهء انتقاد رو به «فرد» است؛ فردی که نه توان تشکیل گروهی بزرگ و دادن هویت کافی به گروه را دارد، و نه حاضر است در زیر چتر گروهی کار کند تا نتیجهء بهتری را ببیند. او تنها می ماند و در تنهایی خود، کوشنده است و در پی گروهی نیست و حتی امید به پیدایش چنین گروهی را از دست داده است. تنها امیدش این است که «مردم» در حد میلیونی کاری بکنند و سپس از این «کار» مردم گروهی زاده شود و او را  اگر مشهور است، «دعوت» به «همکاری» نماید و اگر ناشناس است خود به آن گروه بپیوندد. و یا اینکه او خودش به گروه جذب شود. اینجاست که می گویم این سیکل نیمه کار مانده برای تشکیل گروه های ایرانی در قالب کوشندگی اجتماعی و سیاسی مدام تکرار می شود.

در حال حاضر، در اپوزیسیون برونمرز، گروه هایی که کار می کنند یا کوچک هستند و یا اگر بزرگ هستند هم از زمان قبل از انقلاب ریشه یافته اند. شروع این گروه های بزرگ نیز اکثراً با وابستگی به نیروهای خارجی و یا هویت یافتن در ایدئولوژی ها (ی کهنه) رقم خورده است و هنوز با همان پیمان و عهد کهنه سرپایند و مدرن نمی شوند.

در اینجا باید روی نقد این قلم را با شفافیت متوجه «نخبگان» منفرد اپوزیسیون برونمرز نیز نمود و پرسيد: پس از چند «کتاب» و چند ساعت «برنامه تلویزیونی» و چند «مقاله» و چند «سمینار» زمان آن می رسد که این افراد خود را برای کار گروهی آماده ببینند؟ يا شاید باید می نوشتم چه زمانی گروهی را مناسب خود پیدا خواهند کرد؟

 

پ- تصحیح اشتباهات

از زمانی که در «شبکهء سکولارهای سبز ایران» هموندی را آغاز نموده ام، بسیاری خرد و کلان را ديده ام که در سپهر سیاسی برونمرز به جمع ما پیوسته و يا از ما گسسته اند. بدون تعارف و بدون تشریفات باید بگویم «بیشتر» آنان که رفته اند در اشتباه بوده اند یا اشتباه کرده اند. این اشتباه ها از دو جنس هستند: اشتباه در شناخت و اشتباه مبتنی بر شناخت.

«اشتباه در شناخت» در دو مقطع زمانی می توانسته است روی دهد. يکی مقطع زمانی قبل از عضو گروه شدن. به بیانی ديگر، اشتباه در انتخاب گروه قبل از پیوستن به گروه روی می دهد. دیگری اشتباهی است که در سنجش از خود و علاقه به تمرین برای یادگیری کار گروهی در پروسهء کار گروهی روی می دهد. این هر دو، اشتباه در شناخت هستند.

اما اگر در حین کار گروهی کسی به این نتیجه برسد که این گروه مناسب من نیست و جدا شود، آنگاه اشتباه او بر اساس شناخت درست است. به هر روی هر آنکه با ما بود و  از ما بدی و خوبی دید و امروز با ما نیست، «هر کجا هست خدایا به سلامت دارش» و برای مبارزه با حکومت مستبد مذهبی بر کشورمان برایش پیروزی آرزومندیم. این، تعارف نیست. زیرا نبود امید و نبود دلگرمی برای مبارزه در کنار و میان گروه، تنها از کمبود های فرد ناشی نمی شود. زمینهء اجتماعی - سیاسیِ ایرانیان، و همینطور دوران پیچیدهء سی سال اخیر جهان و خاورمیانه، نيز در این میانه کم تاثیر نیستند. حساسیت و تنوع سلایق و زمینه های فرهنگی و اجتماعی افراد بسیار رنگارنگ است و طبعاً آسان هم نیست که هویت خود را با هویت گروهی همسازه و هم مسیر نمود.

البته جنبش سکولار دموکراسی ایران عاری از اشتباه نبوده و نیست. از فرد اول این جنبش، که آقای اسماعیل نوری علا باشد، تا آخرین کسی که به این گروه پیوسته است، در جایگاه خود اشتباه کرده و می توانیم بکنیم. منتهی، آنکه می ماند و جدا نمی شود، به بهبودی هر چند طاقت فرسا و زمانگیر باور (نگرش) دارد. باور دارد که نباید راه خود را جدا کرد و به تنهایی کوشنده بود و یا اینکه به تشکیل گروه کوچک دیگری دست یازید. در مقابل، هر آنکس که بدین نگرش و یقین رسیده است که دیگر با هویت، بافت مناسبات، روش کار و نوع جلسات این گروه نمی توان همکاری داشت و از هویت خود دور می شود، بهترین کار را کرده است که از جنبش سکولار دموکراسی ایران جدا شده است.

 

ت- دانش فرد در خدمت کار گروهی

امروز وقتی از اسماعیل نوری علا  و آنچه در ده سال گذشته کرده است سخن رود، دیگر او به تنهایی بار ستایش و سرزنش را بدوش نمی کشد. به شمار تعداد کمتر و بیشتر از انگشتان دو دست، مردان و زنانی با او همراهی کرده اند. اما این مردان و زنان «باید» خوب بدانند که نوری علا در این سال ها چه کرده است، چه نکرده است و چه نباید می کرده است. از دید من کاری که او کرد، کاری است کم نظیر و تاریخی. او را همیشه با دو شخصیت ارزیابی کرده ام: شخصیتی دانشمند و کارشناس و شخصیتی که در کار گروهی از مهارت و شکیبایی نادری برخوردار است. و طبعاً هرگز کم و زیادهای شخصیت هیچ انسانی از چشمِ بویژه هموندان و یاران او پنهان نیست. اما زندگی همیشه برای انسان های آرمانگرا، راه سپردن روی طناب ارزش ها است! تقدم و تأخر در حرکاتی که انسان را سر پا نگاه می دارد تا نیافتد، همیشه بهترین انتخاب ها و بهترین رفتار نیستند. این را برای آن دسته از منتقدان یکسویه نگر و جزم اندیشی می نویسم که گمان می کنند از «من» بهتر تشخیص خوب و بد را می دهند. و یا اینکه هویت کوشندگان ما را با هر گونه صفت زشت و ناسزایی همردیف می سازند.

اما اگر باز گردیم به بحث «لوازم هویت سیاسی» برای یک ایرانی مخالف حکومت مذهبی حاکم بر ایران، آنوقت این تعریف کوتاه من از نوری علا، دارای بعد دیگری می شود:

نخست باید به این نکته اشاره داشت که برای یک جریان سیاسی، یک حزب و یک نهاد سیاسی، همیشه مزیتی بزرگ وجود دارد اگر افرادی و یا فردی دارای وسعت اندیشه و دانش روز در آن فعالیت داشته باشند. بخش زیادی از تشکل های سیاسی (چریکی) قبل از انقلاب، از جوانان پر شوری مایه گرفتند و به فکر و اندیشه این جوانان تاسیس شدند. در حالی که انسان در فضای سیاست، با تجربه و رواداری پخته می شود. ولی متاسفانه اکثر جریان های همه گیر و پر جوشش در خاورمیانه و بویژه در دهه های عمر و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دارای رهبرانی جوان و کم تجربه بودند. پس جنبش سکولار دموکراسی ایران، از زمان شبکه سکولارهای سبز تا پنجمین کنگره سکولار دموکرات های ایران که در راه است، از نبود تجربه و نازکی اندیشه رنج و آسیب زیادی ندیده است. تا به امروز اگر نه هنوز، اما زمان نشان خواهد داد که این شکیبایی نوری علا و هموندان اش در راه ایجاد گفتمان، جنبش و کنگره سکولار دموکراسی، با هدف ایجاد وحدت در کثرت در اپوزیسیون چه کرده است.

دیگر آنکه، باور و پایبندی به کار گروهی سیستماتیک و صاحب تماتیک برای بسیاری از ایرانیان در زمینه های اجتماعی و سیاسی، شناخته شده و آشنا نیست. آن امید و شکیبایی که باید بتواند در فراز و نشیب ها، هم هموندان، و هم راهبران را مصمم نگاه دارد، در بین ایرانیان برونمرز کم دیده شده است. از قدیمی ها دکتر مصدق و پدران مکتب فکری حزب توده ایران و در دوران پس از انقلاب زنده یاد داریوش همایون و عبدالرحمان قاسملو جزو نادر کسانی بودند که توانستند در عمر خود یک جریان سیاسی را ایجاد و یا نوسازی نمایند و با روش علمی مدرن کار گروهی برای هموندان خود را بنیان ریزند. اما با این همه، افسوس که بویژه در میان مردمان خاورمیانه، دور شدن این گونه افراد از جریان خود، شکنج و افت کار برای هموندان شان را به همراه داشته است. در کار گروهی ای که امروز با نام جنبش سکولار دموکراسی ایران ادامه حيات می دهد، باور به رسیدن به نتیجه ای نسبتاً مطلوب، کار پیگیر هفته ها و سال ها را طلبیده است. رسیدن از حرف به عمل، در هیچ سپهر سیاسی آسان نیست. و در سپهر های سیاسی کم توشه و استبداد زده بسیار مشکل هم هست.

سوم آنکه، کار گروهی، ابزاری مهم هم لازم دارد. پول! دارایی های جنبش سکولار دموکراسی ایران را اگر منصف باشیم می توان فهرست کرد: اندیشمندی خستگی ناپذیر، سایت اینترنتی ای فعال، تعدادی معدود هموند دلگرم، جلسات هفته ای مستمر برای بیش از هشت سال، و کمک های مالی نه چندان جشم گير برای برگزاری حاميان کنگره های جنبش سکولار دموکراسی ایران. این کنگره سالانه حدود 15 هزار دلار هزینه داشته است. اما سرمایه دیگری هم در این میان هست! در کار گروهی سازمان های مردمی، کار رایگان هموندان بزرگترین سرمایه است. اگر «من» قرار بود حتی ساعتی «سی یورو» از بابت همکاری در کنار شبکه و جنبش و کنگره در طول دهسال گذشته بگیرم، با احتساب هفته ای 10 الی 15 ساعت کار، رقم قابل توجهی می شد. بالای صد هزار دلار! و این سپردن مهارت ها و توانایی های خود به یک گروه، جانمایهء کارهای اجتماعی مردمی است. با این حال هرگز برخورداری از امکانات و تمول مالی را نباید امری ساده پنداشت. در این مورد هم جنبش سکولار دموکراسی به یمن همت و کمک های چند تن از هواداران و هموندان سابق و حال، که برخی از آنها بدون افشای نام ما را یاری نموده اند، به هر چند و چون خود را اداره نموده است. و این نیز باز از ایجاد اعتبار برای هموندان و ناظران متمول یک جریان سیاسی می گوید.

 

کنگرهء امسال

بیرون از بافت کار گروهی خود، داشتن مکان و زمانی برای تمرین، ارزیابی و یادآوری همهء آنچه در بالا گفته شد همیشه لازم است. کار گروهی نخست در ما باور به کار گروهی را می آفریند. سپس، این باور را باید به دیگران منتقل نمود: «ما می توانیم»!

این را باید بی پرده گفت که در همایش هایی از نوع کنگره سکولار دموکرات های ایران، روی سخن بیشتر با «نخبه ها و شناخته شده های» اپوزیسیون برونمرز بوده است و هست. این نخستین چالش برای کنگره است که «ای نخبه گان و سرشناسان اپوزیسیون، بدور هم اگر گرد آیید و بزرگ تر شوید، حکومت ملایان کوچک تر می شود!» منتهی، همانطور که گفته شد، همه چیز از باور به یک هویت سیاسی آغاز می شود و اینکه این هویت می تواند در کنار گروه بزرگ تر شود و سپس از در هم فرو رفتن گروه ها و یا نمایندگان آنها نیروی بزرگ تر زاده شود.

از لحظهء پذیرش یک هویت سیاسی برای خود تا لحظهء بودن در میان نیرویی بزرگ تر، همهء مراحل این سیر پیشرفت، برای کوشندگان سیاسی لازم است. مراحل همفکری، هواداری، عضویت و کوشندگی سیاسی! تا در آن پخته گردند و هر دم از اشتباهات و کاستی های خود دورتر شوند.

هلسینکی، 19 اکتبر 2017 میلادی

________________________________________

* هویت سیاسی را باید از «سیاست های هویتی» تفکیک کرد. جنبش سکولار دموکراسی ایران دقیقا در جهت خلاف سیاست های هویتی که بر اساس قومیت، نژاد، منافع گروهی ویژه و ایدئولوژی شکل میگیرند جان یافته است و حرکت می کند.

بازگشت به خانه