تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
قشر جديد اصلاح طلبان و ساختار قدرت*
مریم وحیدیان - در نشريهء اصلاح طلب «اعتماد»
پيشگفتار
اگرچه بیست سال است که «جریان اصلاحات» با رخت و هویت یک جریان سیاسیِ شناسنامه دار در نظام اسلامی به کنشگری پرداخته است اما عمر کنشگری ساکنان این جریان بیش از این مدت و به قدمت فراز و فرودهایی است که در قالب آن این هویت تعریف شده است. همین عمر کوتاه مدت هم کافی بود تا این جریان سیاسی با حرکت گسلهای سیاسی صعود و نزولهایی را تجربه کند. تجربهء انتخابات 88 و 92، و ائتلاف سیاسی با معتدلین، و دو انتخابات اخیر، همگی نمودهایی از گرهگاه هایی است که «آرایش داخلیِ» این جریان و «نسبت اش با حاکمیت» را در معرض تحول های گسترده قرار داد. واکنش اصلاحطلبان در مقابل این تحولات پیش آمده و در جغرافیای آرایش سیاسی جدید شکل گرفته در کشور چیست؟
شکلگیری طبقه جدید در بدنه جریان اصلاحات
اگر این جریان در سال 76 زیر پرچم دولت اصلاحطلب، و در مجلس ششم با اکثریت اصلاح طلبان، به سیاست ورزی پرداخت، در حال حاضر برخی از فعالان سیاسیِ این جریان، با برقراری مناسباتی با حسن روحانی، وظایفی را در قوه مجریه پیدا کردهاند.
اسفند ماه سال 94 رد صلاحیت گستردهء نیروهای اصلاح طلب از سوی شورای نگهبان سبب شد تا این جریان ادامهء کنشگری در عرصهء سیاست را با «نیرو»هایی دنبال کند که، در 18 سال گذشته، بسیاری از آنها سابقهء حضور فعال در معادلات سیاسی را نداشتند.
این رویه در انتخابات شورای شهر در سال 96 نیز ادامه پیدا کرد و امروز کمتر اصلاح طلبی ست که نداند این نوع از سیاست ورزی برای جریان اصلاحات ناگزیر و ادامهدار خواهد بود.
اصلاح طلبانی که امروز درون ساختار رسمی قدرت حضور دارند، و به خصوص از شاهراههای انتخاباتی میتوانند ورود کنند، همین طبقهء جدید اصلاحطلب هستند که در حال شکلگیری است؛ کسانی که نامشان برای بدنهء اجتماعی ناآشنا بوده و تنها به اعتبار امضای اصلاح طلبان قدیمیتر توانسته اند به مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا راه یابند.
این قشر جدید اصلاح طلب پیش از آنکه تجربهای در عرصههای مختلف سیاست ورزی داشته باشد، توانسته است رخت نمایندگی مجلس و نمایندگی شورای شهر را بر تن کند.
سونامی پرسش در برابر اصلاح طلبان ریشهدار
پس از تحولات پیش آمده در آرایش سیاسی کشور، امروز سه طیف از اصلاحطلبان قابل شناسایی هستند:
- دستهء اول اصلاح طلبانی هستند که به درون ساختار راه یافتهاند و توانستهاند ابزار لازم برای تاثیرگذاری در بدنهء قدرت را به دست آورند.
- دستهء دوم اصلاح طلبانی هستند که بیرون از ساختار قدرت ماندهاند. آنها اگرچه در ده سال گذشته امکان کنشگری در عرصهء قدرت را داشتند و نامشان در فراز و فرودهای سیاسی به عنوان شخصیت اثرگذار شنیده میشد اما امروز خودشان هم به خوبی میدانند که عبور از فیلترهای شورای نگهبان و سایر فیلترهای حاکمیتی برایشان امری تحقق نیافتنی است و به نظر نمی رسد هرگز نامشان در میان کارگزاران نظام قرار گیرد.
- دستهء سوم اما اصلاح طلبانی هستند که، با اینکه در مقاطعی ممکن است رد صلاحیت شده باشند اما احتمال شکستن این سد در برابرشان وجود دارد.
- در چنین شرایطی شاید طرح این پرسش خالی از لطف نباشد که هر یک از این اصلاح طلبان باید برای خود چه کارویژهای تعریف کنند؟
- آیا اصلاح طلبانی که از دایرهء قدرت خارج ماندهاند باید راه انفعال را در پیش بگیرند؟
- آیا باید تنها در عرض تسلیتها و مصاحبهها نامی از آنان شنیده شود و باز به فراموشی سپرده شوند؟
- آیا تنها راه فعالیت سیاسی برای این دسته امروز در بدنهء قدرت تعریف میشود یا میتوان این سونامی پرسش و بازخواست را در برابرشان قرار داد که چرا در برابر خلاءهای تشکیلاتی اصلاحطلبان و جامعه و کادرسازی در بدنهء اصلاحطلبی کاری موثر انجام نمیدهند؟
- داعیه داران قدیمی جریان اصلاحات اگر در برابر امری، چون تقویت تشکیلاتی اصناف و گروههای مختلف اعم از دانشجویان، کارگران، معلمان، بازنشستگان و اصناف، سکوت کنند و راه انفعال در پیش بگیرند، تا چه اندازه میتوان اساساً آنها را «کنشگر» نامید؟
- جای قدیمیهای اصلاحطلب در بین مطالبات این اقشار و اصناف کجا است؟
- چرا تا زمانی که این اقشار مطالبات خود را فریاد نکنند و دست به اعتصاب و اعتراض نزنند، این کنشگران قدیمی خبردار نمیشوند تا کاری در جهت سازماندهی مطالباتشان انجام دهند؟
- مثلاً، چندی پیش در اراک تعدادی از کارگران در نبود تشکلهای صنفی مستقل، انجیاوها و سندیکاها نسبت به پرداخت نشدن ماهها دستمزدشان دست به اعتراض زدند. اصلاحطلبان تا زمانی که این اعتراض دامنهدار به مرحله هشدار نرسید، خبردار نشدند. همچنین بازنشستگان و معلمان در این مدت در راستای تحقق خواستههای صنفی خود مشکلاتی داشته و در مقابل مجلس شورای اسلامی آن را بیان کردند. آیا سازماندهی این اقشار در درجهء اول به عهده اصلاحطلبان نیست؟؛ همان اصلاح طلبانی که همواره دغدغهء این مساله را داشته و به زبان گفتهاند؟
کنشگری اصلاح طلبانه اگر حکم میکند که در جهت تقویت ساختار تشکیلاتی اقشار و اصناف مختلف در کشور گامهایی برداشته شود، چرا امروز این اصلاحطلبان بیرون مانده از ساختار قدرت نباشند که این کار را به دست بگیرند؟
- همچنین، از آنجایی که اصلاحطلبان مجبور هستند به نیروهای تازهکارتر امکان حضور در میدان قدرت بدهند، آیا این امر ضروری نیست که کادرسازی ذیل احزاب و تشکلهای اصلاحطلب با سرعت تمام آغاز شود؟
- چه کسانی به جز این اصلاحطلبان قدیمیتر که سابقه کنشگری در گذشته را داشتهاند میتوانند، این مسوولیت را انجام دهند؟
خوراک فکری جریان اصلاحات به لحاظ روزآمدی با شرایط حال به دست چه کسانی جز این اصلاحطلبان ریشهدار میتواند تامین شود؟
- و پرسش نهایی اینکه اقدام فوری دستهء اول اصلاحطلبان در مقابل این سونامی پرسش که در ذهن بدنه اجتماعی شکل گرفته است چه خواهد بود؟
هویت سرگردان طبقه تازه کار اصلاحات
همانطور که پیشتر گفته شد، امروز اصلاحطلبانی پا به عرصه سیاستورزی در بخشهای بکر قدرت گذاشتهاند که بعضاً حتی سابقهء کنشگری در احزاب و تشکلهای اصلاح طلب را نداشتهاند. برخی از این افراد به خوبی میدانند که بخت با آنها یار بود که توانستند در قالب «لیست امید» در معرض رأی مردم قرار بگیرند و، در غیر این صورت، امروز صندلیهای سبز پارلمان را در اختیار نداشتند.
همین امر مسوولیت سنگینی را بر دوش آنان مینهد. امروز ویترین جریان اصلاحات تشکیل شده از همین دستهای است که در عرصهء قدرت جاگیری کردهاند. و هرگونه تزلزلی در انجام این وضعیت خطیر به معنای تخریب شمایل اصلاحطلبی خواهد بود.
- آیا امروز که حدود نیمی از عمر مجلس شورای اسلامی میگذرد، کارنامهء اصلاحطلبان مجلس، در ارایه طرحهای اصلاحطلبانه، راضیکننده بوده است؟
شاید بد نباشد امروز بخشهایی از فعالیتهای نمایندگان اصلاحطلب مجلس در اذهان جامعه را واکاوی کنیم.
امروز صدای مجلس بیش از آنکه از خلال طرحهای اصلاح طلبانهء ارایه شده به گوش مردم رسیده باشد، از خلال مسائلی چون رأی اعتماد به وزرای کابینه دوازدهم و کارت زرد به وزرا شنیده شده است. بعضاً بابت دادن کارت زرد به وزرای دولت دوازدهم دلجویی هم صورت میگیرد. امروز این انتظار از مجلس شورای اسلامی وجود دارد که هر چه بیشتر برای اهداف اصلاحطلبانهای، که سرلوحهء کار خود میداند، اقدام کند.
فشارهای بیرونی به مجلس شورای اسلامی نباید از نمایندگان اصلاحطلب افرادی مطیع بسازد. چنین چهرهای از جریان اصلاحات مقابل دیدگان جامعه پرسشگر نزول اصلاحات در کشور را رقم خواهد زد و قطعاً مسوولیت چنین امری امروز با کسانی است که از اختیارات خود در بدنهء قدرت برای پیشبرد اصلاحات در کشور بهره نمیبرند.
شورای اسلامی شهر و روستا نیز، با اینکه مدت کمی از عمرش را سپری کرده است، بیرون از این تحلیل نیست. شورای شهر در همین مدت کوتاه طرح سازماندهی کودکان کار را در دستور کار قرار داده است؛ طرحی که مخالفتها و موافقتهایی را برانگیخته است، و البته باید این شورا در مقابل روشهای اجرایی شدن آن پاسخگو باشد.
مهمتر از همه، اگرچه کار تشکیلاتی در جریان اصلاحطلبی به حد مساعد و مطلوبی نرسیده است اما، به دلیل سیاست ورزی جبههای جریان اصلاحات در انتخابات، آیا نباید تعهدی برای نمایندگان راه یافته به قدرت تعریف شود؟
- آيا اصلاحطلبان راه یافته به ساختار نباید پایبندی خود را به عقبهء فکری خود نشان دهند؟
- آیا فردا روزی که مراد حاصل شد، فرد باید همهء راههای ارتباطیاش با بدنهء تشکیلاتی و جریانی خود را ببندد و حتی در حد پاسخ به تلفن همکاران سیاسی خود نیز امتناع کند؟
- دفتر تاریخِ بیست سال گذشتهء اصلاحطلبان را که ورق بزنیم: نام اصلاح طلبانی دیده میشود که بعضاً برای بردن طرحها و لوایح اصلاح طلبانه و حتی جنجالی برای اصلاح وضعیت موجود تلاش کردهاند. اما امروز با کدام منطق محافظهکارانه میتوان راه انفعال را در پیش گرفت؟ تنها به این دلیل که موانعی بر سر راه این طرحها وجود دارد؟
اصلاح اگر بنا باشد که بدون هیچ مانعی صورت بگیرد، یقیناً همان ادامهء وضع موجود است - با لباسی پررنگ و لعابتر!
برگرفته از سايت نشريهء داخلی «اعتماد»
* توضيح سردبير نشريهء «جنبش»: تيتر اصلی اين مقاله «کارويژهء اصلاح طلبان درون و برون ساختار قدرت» است که، به نظر ما، رسانای آنچه در مقاله مطرح شده نيست. محتوای اين مقاله از انفعال قديمی ها و بی اعتنائی جديدی ها به آنها حکايت می کند و در مجموع پريشانی حاکم بر اردوگاه اصلاح طلبی را آشکار ساخته و، مهمتر از آن، نشان می دهد که جريان اصلاحات در دوری از قدرت می پژمرد، چرا که اصلاح طلبی به معنی تعمير برای حفظ حکومت است و با مفهوم «رفورم» تفاوت اساسی دارد.