تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

20 آذر ماه 1396 ـ  11 دسامبر 2017

حوزه های علمیه، کلوب‌هایی برای رسیدن به قدرت

گفتگو با حسن شریعتمداری

گفتگوگر: برزو فارسی

پيشگفتار: تغییرات و دگرگونی‌های وسیعی که حوزه‌های علمیه با آنها دست و پنجه نرم میکند در کجا ریشه دارد و به کدام سو میرود؟ کاهش محبوبیت طلاب در جامعه و یا سواد آنها و سیاسی شدن حوزه‌ها چه ارتباطی با جامعه دارد؟ خواست حکومتاسلامی زیستن و تنفس مردم در محیطی کاملاً دینی است و طلاب و روحانیون پیشگام برقراری چنین محیطی هستند؛ در جامعهای که به ویژه نسل جوان آن که گرفتار تضادهای عمیق درونی میان باورهای شبه‌مذهبی و شبه‌مدرن است، حوزه‌هایی که خود به شدت به امکانات دنیوی نیاز دارند چه نقشی میتوانند در معنویت جامعه داشته باشند؟ مهندس حسن شریعتمداری حقوقدان و فرزند آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری به پرسش‌های کیهان لندن در مورد این مسائل پاسخ داده است.

 

پرسش: آیت‌الله شبیری زنجانی، گفته طلاب قم محبوبیت گذشته را در بین مردم ندارند و به بیسوادی و سیاسی‌زدگی طلاب اشاره کرده است؛ ابراهیم رییسی اما معتقد است کار سیاسی از امور مهم طلاب در حوزه است؛ این تفاوت عمیق چه معنایی دارد؟

 

پاسخ: مراجعی مثل آیت‌الله شبیری زنجانی، بیشتر نظرشان بر پایایی و مانایی سنت قدیم روحانیت شیعه است که اجتناب از سیاست بود و به آن فقط گاهی به عنوان یک امر موقت میپرداختند، وقتی که احساس می‌کردند که چیزی در حال وقوع است که به منافع و کیان حوزه و دین لطمه وارد میکند وگرنه حضور دائم در سیاست در حوزه وجود نداشت. الان جوّی به وجود آمده که در داخل حوزه هر گروهی طرفدار عدهای از بازیگران سیاسی شده‌اند و با توجه به اینکه ۸۰ هزار طلبه در قم و ۱۵۰ هزار طلبه در سرتاسر ایران وجود دارد این دسته‌بندی و گروه‌بازی بین طلاب برای مدرسین و زعمای حوزه بسیار گران تمام میشود چون بخشی از شاگردان آنها طرفدار یک جناح و بخش دیگری طرفدار جناحی دیگر میشوند و این تنش‌ها و چالش‌هایی را در محیط دروس و تحصیل ایجاد می‌کند که برای آنها نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه فکر میکنند به این ترتیب آینده حوزه هم در خطر است.

          البته باید گفت آقایان دیر به فکر افتاده‌اند و ساختار حوزه و معیشت طلاب در این چهار دهه کلاً عوض شده و از حوزه چیز دیگری فراروییده که نسبتی با حوزه سنتی ندارد. عدهی دیگری هم که اصرار بر سیاسی شدن حوزه می‌کنند، هر کدام گروهی دار و دسته چماقدار در حوزه به وجود آورده‌اند و به آنها پول می‌دهند، دور خودشان جمع کرده‌اند و به زور چماق و رانت‌های حکومتی خواست خویش را پیش می‌برند. مثل آقای یزدی و مصباح یزدی یا رییسی، اصولاً قدرتی که در حوزه و بین طلاب دارند متکی بر زور و پول است. بنابراین غیرسیاسی شدن طلاب به معنای پاشیده شدن دستگاه بزرگی است که اینها اطراف خودشان به وجود آورده اند.

          آنها بیشتر از آنکه نگران آینده حوزه باشند به  قدرت خود فکر می‌کنند. هر چه تنش‌های سیاسی بیشتر میشود و چند دسته شدن حاکمیت بیشتر محسوس میشود این اختلافات در حوزه هم انعکاس بیشتری دارد و بنابراین طبیعی است افراد مثل آقای شبیری زنجانی بخواهند که از وقوع چنین امری جلوگیری کنند.

          نتیجه دخالت دائمی طلاب و روحانیون حوزه در سیاست و امور حکومتی که مردم به شدت از آن ناراضی‌اند، عدم محبوبیت روزافزون روحانیت دولتی شده که به مرور این عدم محبوبیت دامن همه روحانیت را گرفته است.

 

پرسش: در مورد سواد علمی حوزوی‌ها چطور؟ قبل از شبیریزنجانی، افراد دیگری هم درباره این مسئله ابراز نگرانی کرده بودند. آیا این موضوع میتواند به سیاسی شدن حوزه مرتبط باشد؟

پاسخ: بله، در گذشته طلاب متمرکز روی تحصیل علوم دینی به معنای تخصصی آن بودند. حالا حوزه‌ها مثل کلوبی شده‌اند که عضویت در آن شانس اشتغال در ردههای بالای حکومتی را فراهم می‌کند. در حقیقت این حوزه است که بخش مهمی از کادر لازم برای اشغال مقام‌های دولتی را فراهم می‌کند. عضویت در این کلوب قدرت به معنای تضمین آینده و رسیدن به مقام‌های کشوری و پست‌های اداری گوناگون شده است.

          الان معادل تحصیلات حوزوی مدارک جدید داده میشود. مثلاً در سطحی معادل دیپلم به طلاب میدهند و در یک سطحی معادل لیسانس، فوق لیسانس و دکترا. بنابراین طلاب به راحتی صاحب مدارک معادل تحصیلات جدیدی میشوند که لازمه شغل و پول درآوردن در محافل دولتی است و همچنین کسی که فعالیت در امور دینی دارد، در یک نظام دین‌سالار، ارجحیت قابل ملاحظه و روابط ساختاری با صاحبان قدرت برای اشغال پستهای حساس را با بودن سال‌های متمادی در حوزه به دست میآورد.

          روحانیون اکنون در همه پست‌های حساس هستند، در ارتش و سپاه و سازمان‌های امنیتی نیز به وفور حضور دارند و همه جا را در کنترل خودگرفته‌اند. حتی پستهایی درست شده که طلبه‌ها در حین تحصیل نیز میتوانند در آنها قرار گیرند. بنابراین آنها در حین تحصیل در حوزه، اشتغالات بسیار زیادی برای زمینه‌‏سازی چنین آتیهای دارند که هیچ ربطی به تحصیلات حوزوی ندارد.

          از طرفی فرصت‌طلبان از بین آنان اغلب در دروس استادهایی شرکت میکنند که این استادها به قدرت دسترسی مستقیم دارند یا نزدیک مدارهای قدرت‌اند.

          مثلاً فرزند آقای خامنهای وقتی در حوزه‌ای درس خارج فقه می‌گذارد بدون اینکه صلاحیت داشته باشد، عده‌‏ی زیادی از طلاب در آن شرکت می‌کنند یا عده‌ای در درس خارج خود آقای خامنهای شرکت می‌کنند یا در درس خارجی که آقای حسن خمینی (نوه روحالله خمینی) می‌گذارد. جاهایی که دستی در قدرت دارند درس‌هایشان شلوغ و پرجمعیت است و کلاس‌های استادان فاضلی مثل شبیری زنجانی یا دیگران، با و جود صلاحیت فقهی به مراتب خلوت‌تر از کلاس‌هایی است که امکان دسترسی به قدرت در آنها وجود دارد.

          این روش در حوزه یک شالوده بیسوادی و دنیاگرایی و شغل‌گرایی ایجاد کرده و دیگر آن علما و فضلایی که دود چراغ میخوردند و در قدیم به نان و پنیر میساختند و همه هدف آنها این بود که مجتهدی نامآور و فقیهی نامدار شوند تحت تاثیر مشاغل دولتی قرار گرفته‌اند و خروجی حوزه بی‌سوادانی دنیا‌پرست و غیرمحبوب و نانخور حکومت و توجیه‌گر آن است.

هر ناو نیروی دریایی ارتش زمانی که به ماموریت آب‌های بینالمللی اعزام میشود یک روحانی را برای برگزاری برپایی فرایض دینی به همراه دارد

 

پرسش: در گذشته روحانیونی بودند که از آنها به عنوان «آخوند مترقی» نام برده میشد؛ مختصات آنها این بود که نسبت به همدورههای خود در حوزهی دین پیشروتر و مردمی‌تر بودند و به تعبیر امروزی فراجناحی بودند. در سال‌های اخیر در بین خروجی‌های حوزه نسلی پدید آمده که بیش از آنکه زیر سقف مسجد و حسینیه و روی منبر آنها را ببینیم، در گالریهای نقاشی و مجسمهسازی یا افتتاحیههای تاتر و فیلم‌ و استادیوم‌های ورزشی و حتی با صحبت درباره مفاهیم برخاسته از مدرنیته مشغول هستند. بخشی از طلاب به کلاس زبان انگلیسی میروند تا با توریستها ارتباط بگیرند و یا در سفرهای خارجی بتوانند با مردم کشورهای دیگر گفتگو کنند. در مقایسه با گذشته این تغییر را یک ترقی می‌دانید یا امکانی برای ایجاد پایگاه‌های جدید؟

پاسخ: با انگیزههای مختلفی این کار انجام میگیرد. بخشی از این کارها ارگانیزه است. یعنی گروه‌هایی در حوزه پیدا شده‌اند که با محافل قدرت سر و کار دارند. آنها افراد خود را برای هر جا که مردم و به‌خصوص جوانان را بیشتر جلب می‌کند تربیت می‌کنند تا بتوانند پاره‌ای از افراد خود را به این محافل بفرستند و هدف این است که هیچ جا و هیچ چیز بدون کنترل آنها نباشد. البته وقتی این طلاب به چنین محافلی میروند خود نیز به ناچار تحت تاثیر محیط جدیدقرار میگیرند و تغییرات فکری پیدا می‌کنند وعوض هم میشوند. عده دیگری از طلاب هستند که خودشان انسانهای کنجکاوی هستند و میخواهند در زندگی روزمره مردم باشند و وقتی میبینند زندگی روزانه مردم که در جریان است  به کلی مسیر دیگری دارد و فرهنگ جامعه را با فرهنگی که در حوزه به آنها آموزش داده میشود مقایسه می‌کنند، به‌خصوص در این فضای مجازی که نکنولوژی دسترسی به همه چیز را آسان کرده، وسوسه میشوند که در این مجامع شرکت کنند و عملاً می‏بینند که این محیط هاچه تفاوتهایی با حوزه دارد. همچنین عدهای هستند که فکر میکنند رفتن به این مجامع رسالت دینی آنهاست. می‌روند تا به پندار خود دیگران را به راهی که گمان می‌کنند حق است هدایت کنند. اما یک تحول بسیار بنیادی در حوزه‌های سنتی به وجود آمده و آن آشنایی طلاب با اینترنت و سوشیال مدیا است. همچنین تغییر مهم دیگری که در جامعه مدنی ایران اتفاق افتاده این است که شهروندان «زندگی فرهنگی» خود را از «زندگی دینی» که حوزه‌ها تبلیغ می‌کنند جدا کرده‌اند. خیلی از افراد ممکن است اعتقادات دینی خود را حفظ کرده باشند ولی میدانند آنچه حوزه‌ها برای زندگی تبلیغ می‌کنند مسیری نیست که بخواهند بر اساس آن زندگی کنند.

          اکثر طلاب افرادی هستند از همین خانوادههای معمولی ایرانی که تغییرات روی آنها هم اثر گذاشته و ساختار حوزه چه حکومت بخواهد و چه نخواهد در آینده تغییر خواهد کرد. این مسائل در واقع ربطی به آینده‌نگری در حوزه یا دید سیاسی خاصی ندارد و بیشتر از لوازم طبیعی زندگی است و نمیشود جامعه را به جزایر مُنفک از هم تبدیل کرد و عدهای را در حوزه حبس کرد تا با عامه مردم هیچ ارتباطی نداشته باشند. این کار نه در گذشته ممکن بود و در نه حال و آینده ممکن است.

 

پرسش: سوال بعدی کمی طولانی است و بی‌ارتباط با بخشی که اشاره کردید «مردم زندگی فرهنگی خود را از زندگی دینی جدا کردند» نیست. نمونههای را اشاره می‌‏کنم در تودهی مردم از افرادی که رفتار آنها مشخص نیست حاصل «جدایی» زندگی فرهنگی و دینی آنهاست یا حاصل ادامه «پیوند» زندگی فرهنگی و دینی. فردی که اهل هیات رفتن و عَلمکشی و سینهزنی در ایام محرم است و نذر و نیاز میکند و صاحب زن و فرزند است، اما در همین فرد در محیط دیگری «بچه بازی» میکند. در طبقات متوسط جامعه با هنرمندانی پرتناقض روبه رو هستیم که همزمان به صورت عمومی هم واعظ دین و مذهب هستند و در مسجد رفت و آمد دارند و همزمان فیلمی از آنها در یک پارتی مختلط و آزاد منتشر میشود. با احوالات شخصی این افراد کاری نداریم، این تضادها که روز به روز بیشتر و عمیقتر می‏شود از کجا سرمنشاء میگیرد؟

پاسخ: در ایران همیشه و به خصوص بعد از انقلاب بسیار شدیدتر، اگر هر کودکی را که از اوان طفولیت در نظر بگیرید در طول زندگی به طور خودکار، هنرپیشه ماهری میشود که اجباراً چندین نقش را همزمان و به طور دائم باید بازی کند. نقشی با پدر و مادرش درون خانواده. هیچ کس در خلوت خود آن نیست که خودش را به پدر و مادرش معرفی میکند. نقش دیگر را باید در درون فامیل، نقشی را در محیط تحصیلی و بعد در دانشگاه و محیط کار و اغلب چندین نقش بطور «همزمان» بازی کند. چون هر انسانی نیاز به مقبولیت اجتماعی دارد و این مقبولیت اجتماعی وقتی فرهنگ، فرهنگ تزویر و ریا و چند رویی است، در محیط بسته اقتدارگرا این نقش‌ها به او تحمیل می‌شود. در این جامعه بسته شما آنچا را که هستید نمیتوانید به روشنی با کسی مطرح کنید و همزمان مورد قبول دیگران قرار بگیرید. بنا بر این دائما مجبور به نقش بازی کردن می‏شوید. این کار کم و بیش در همه جای دنیاهست، اما درجه غلظت آن در ایران و همه محیط‌های بسته و اقتدارگرا بالاست.

          وقتی چنین هنرپیشه‏ ماهری میشوید مجبورید به خودتان هم دروغ بگویید. یعنی این واقیت که در همواره در چند نقش بازی می‌کنید به تدریج درونی شده و جزو شخصیتتان می‌شود وبرای خودتان این سوال پیش میآید که بالاخره من خودم کدام یک از این نقش‌ها هستم؟ و چون تردید ایجاد میشود بسته به زمینه‌‏ای که در آن هستید یکی از نقش‌ها را جدیتر میگیرید و دچار «روان پارگی» و شکسته شدن شخصیت به گونههای غیرمتجانسی میشوید که مشکلات روانی به وجود میآورد.

          امروز اگر مشکلات روانی در ایران زیاد هستند به خاطر این مسئله اساسی است که از بدو تولد و از کودکی شروع می‌‏شود و به گور ختم میشود و هیچکس آنی نیست که در خلوت خودش هست. حتی به خودش دروغ میگوید و خودش تردید میکند که کدام یک از این چند کاراکتری است که روزانه نقش آنها را بازی میکند. «سختگیری‌های دینی» به اضافه «سنتهای قدیمی حاکم در اجتماع» این مسئله را تشدید میکند. در شهرهای بزرگی مثل تهران که زندگانی راحتتر است چون ساعاتی از روز در اجتماعاتی قرار دارند که گُم هستند و میتوانند آزادتر باشند، در شهرهای کوچک خیلی سختتر است، زیرا همواره اشخاص در رصد دوربین اجتماع هستند و مجبورند این نقش را خیلی شدیدتر بازی کنند.

          یکی از مشکلات عمده روانی یعنی روان‌پریشی که در نسل فعلی می‌‏بینیم، ناشی از فشار روانی حکومت و اجتماعی است که آنها را مجبور به بازی کردن در نقش‌های مختلف میکند چون هر بشری احتیاج به مقبولیت اجتماعی دارد و این مقبولیت اجتماعی آنها را وادار به نقش بازی کردن میکند.

طلاب و روحانیونی که برای تبلیغات محرم آماده اعزام هستند

 

پرسش: در هفتههای گذشته فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر شد مربوط به خودکشی دو دختر نوجوان، که دقایقی قبل از آنکه اقدام به پریدن از ارتفاع کنند، با استفاده از تلفن همراه پیام تصویری برای اطرافیان خود ضبط کردند. در بین صحبت‌های آنها که با خنده و شوخی همراه بود به آخرت و بهشت و جهنم و جزای اعمال دنیوی خود اشاره میکردند، وصیت کردند مراسم عزاداری‏‌شان چطور برگزار شود. از حلالیت میگفتند و به طور مرتب روسری خود را جلو میکشیدند که موهایشان از زیر کمتر پیدا باشد. اینها معرف آن است که آموزههای دینی خانوادگی و اجتماعی در مدرسه به گوششان رسیده و تاثیر گرفتند. همزمان نسبتاً خونسرد برای دوستان پسرشان پیام میدادند و به سمت محل خودکشی حرکت میکردند. چه فرآیندی آنها را به اینجا رسانده که همزمان هم معتقد به باورهای دینی باشند هم با شدت در خلاف آن حرکت کنند و مرتکب خودکشی شوند؟ کارکرد دین برای حکومتاسلامی در همه ابعاد زندگی امری جدایی ناپذیر است و آن را به هر طریقی پمپاژ میکند. ماجرای این دو دختر جوان، آیا میتواند مصداقی بر کاهش محبوبیت و اثرپذیری کانونهای دینی در نسل جوان باشد؟ چرا بهشت و جهنم و حجاب را از نهاد دین آموختند، اما قباحت و گناه خودکشی و یا دوستپسر گرفتن را از دین نیاموختند؟

پاسخ: روان‌پریشی که جامعه و به خصوص جوانان دچار آن شده گروهها و شیادان مختلفی را در جامعه میدان داده است. از جمله گروههای عجیب و غریب دینی و عرفانی گه آموزه های  گروههای دینی و عرفانی  خود را ترویج میدهند.

          جوانانی که از دین سنتی مطالبات خود را دریافت نکرده‌اند و به سوالات خود پاسخی درخور نیافته‌اند. روش استبدادی حکومت که دست در دست روحانیت دارد آنان را زده و عاصی کرده است، به راحتی جذب این گروهها میشوند و تحت تاثیر تعالیم آنها قرار میگیرند. من نمی‌دانم این دو جوان که خودکشی کردند تحت تاثیر چه تعالیمی بودند و چه نوع فکر می‌کردند، اما میدانم که وقتی که شما دچار شیزوفرنی و روانپارگی هستید امکان اینکه جذب گروههایی شوید که نوعی «معنویت» آلترناتیو به شما ارائه میدهند و شما را جذب مکاتبی میکنند که نمیشناسید، اما جذابیت دارد و شما را با معجزات و خرق‌عاداتی که ادعا می‌کنند آشنا میکند به زودی تحت تاثیر قرار میگیرید. روان تشنه شما در محیط خرافی مذهبی آماده پذیرش هر خرافهای دیگری نیزهست و متاسفانه این قبیل مکاتب فکری که بیشتر تقلید ناقصی از مکاتب مشابه غرب بوده و فقط آنها را ماهرانه و شیادانه اسلامیزه کرده اند تا مورد مزاحمت کمتری در جامعه باشند، جوانها را گروه گروه صید میکنند. از معروفترین آنها که بانیان آن در زندان هستند شروع کنید تا آنهایی که کمترشناخته شده هستند.

          همه اینها نشان‌گر این است که وقتی در جامعهای فشار اجتماعی از طرف اولیای دین به جایی رسید که روانپارگی نتیجه قطعی آن شد، رقبایی هم برای اولیای دین پیدا میشود و آلترناتیوهایی را عرضه میکنند که ممکن است جاذبه بیشتری برای جوان‌ها داشته باشد و نتیجه آن شود که امروز میبینیم. یعنی روانپرشی فقط به یک بیماری روانی ختم نمیشود و عده‏ای سعی میکنند از این روانپریشی برای صید و ایجاد دسته‌ها و فرقه‌های مذهبی استفاده کنند و کار را به جاهای باریکتری بکشانند.

2 آذر 1396

https://kayhan.london/fa/?p=95694

بازگشت به خانه