تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
جهادگري زير ذره بين کارشناسان
(بحث و جدل بسيار و تحقيق ميداني اندک)
دومينيک ويدال - اکرم بالکئيد*
برگردان شهباز نخعی
از سال ها پيش، و به ويژه پس از سوء قصدهاي ژانويه و نوامبر 2015 در پاريس، جهادگریِ به وجود آمده يا رشد يافته درغرب پرسش ها و جدل هاي بسياري برانگيخته است. هر حمله [ی تروريستي] در اروپا يا ايالات متحده بحث را به ريشه هاي مشکل و کارآمدترين راه محدود کردن آن مي کشاند. ايدهء انداختن مسئوليت به گردن اسلام، به عنوان يک دين و فرهنگ، بحث عمومي را زهرآگين مي کند اگرچه هواداران آن، به ويژه در عرصهء سياسي، در اقليت هستند. در عرصه اي که رسانه هاي اجتماعي نقش بازتاب دهندهء اين ايده هاي اصولگرا را بازي مي کنند، کارشناسان فرانسوي (اسلام شناس، سياست دان و کارشناس درگيري ها)، بدون آن که هميشه بين خود توافق داشته باشند، مي کوشند توضيحاتي متنوع تر را به گوش ها برسانند.
به اين ترتيب، هنگامي که از فرهاد خسروخاور (1)، جامعه شناس، دربارهء انگيزه هاي جهادگران پرسش مي شود، او فوراً واژه «اسلام» را به زبان نمي آورد زيرا به نظر او ريشهء جهادگري اي که فرانسه با آن رودر رو است در جاهاي ديگري است: در «بحران خيلي عميق جوامع غربي، که فرانسه نقطهء اوج آن است». جذابيت «سازمان حکومت اسلامي» (داعش) ناشي از يک بحران آرماني، يعني غياب هدف سياسي در جوامعي است که نابرابري ها در آنها بيش از پيش مي شود». گروه هايي مانند «بريگاد سرخ» ايتاليا يا دار و دسته «بادر [ماينهوف]» در آلمان که [در دهه هاي 70 و 80 قرن گذشته] هواداران مبارزهء مسلحانه را به خود جلب مي کردند ديگر وجود ندارند. امروز بي عدالتي اجتماعي «دو نوع راديکاليزاسيون؛ پوپوليست و جهادگرا» را توليد مي کند. لوران بونلي (2) نيز، دانشگاهي اي که در يک تحقيق ميداني دربارهء چهره و مسير جهادگري در زندان ها شرکت کرده، بر «فقدان يک روايت بزرگ سياسي» سواي ايدئولوژي جهادي تاکيد مي کند که درخور شنيده شدن از کساني است که به هر صورت آن را دروني کرده و به صورت پيروان آن درآمده اند: «گفتمان جهادگري از زير بار مسئوليت اجتماعي شانه خالي مي کند. اين گفتمان تاکيد را بر وجود نظام اختناقي مي گذارد که سبب افتراق و رودررويي "غير مسلمان عليه مسلمان" مي شود». ميريام بن رعد (3)، سياست دان، هم به نوبهء خود جهادگري را يک «واکنش سياسي» مي بيند که در دنياي عرب - مسلمان موجب بغض و کينهء مردم نسبت به غربي شده که آن را تاحدي زياد مسئول وضعيت موجود مي دانند. او توضيح مي دهد که: «براي درک اين پديده بايد جهادگري را به عنوان يک ايدئولوژي معاصر پذيرفت و گفتمان و جهان بيني پيروان آن را شناخت».
اين درست است، اما آيا افراد مزبور به نام «الله» آدم نمي کشند و خود را سربازان ايمان اسلامي نمي دانند؟ آيا «ادبيات» جهادگري که به فراواني روي اينترنت يافت مي شود پر از نقل قول ها و توجيهات قرآني يا مربوط به سنت پيامبر نيست؟ به نظر فرهاد خسروخاور، در اين مورد اسلام تنها يک «مستمسک» براي يک « آرمان واپسگرا و سرکوبگر است» که براي «مشروعيت بخشيدن به خشونت» بکار گرفته مي شود: نئو وهابيسم يا سلفيسم، که هدفش بازگشت مطلق به صدر اسلام است. چهار برابر شدن قيمت نفت در سال هاي دههء 1970، عربستان سعودي را به يک قدرت اقتصادي منطقه اي بدل کرد و به آن امکان داد که در سطحي وسيع به ترويج اين ديدگاه بنيادگرايانه که در قرن هجدهم ميلادي در صحراي نجد به وجود آمده بود بپردازد(4).
حسني عبيدي (5)، سياست داني که در سوييس زندگي و در فرانسه تدريس مي کند، ناراحتي کارشناسان را چنين باز می گويد: «دنياي دانشگاهي فرانسه در اين مورد اتفاق نظر دارد که اسلام، به عنوان يک دين، عامل جهادگري نيست، اما در دفاع از اين نظر به مشکل بر مي خورد زيرا با اسلام شناسي آشنايي چنداني ندارد. در اين مورد يک تحقيق کامل صورت نگرفته و به حد کافي منابع اسلام شناسي در فرانسه و اروپا وجود ندارد. تنها آشنايي عميق و تطبيقي با اين دين مي تواند ابزارهاي مفهومي و استدلال هاي کارشناسانه اي به دست دهد که بتوان با آنها دريافت چگونه جهادگري يک انحراف مسير در اسلام است».
به تاکيد برخي از کارشناسان، اين که اسلام و جهادگري به يکديگر نزديک شده اند نبايد اعتبار اين تحليل را از بين ببرد. اين موضع پي ير پوشو، روزنامه نگار، پژوهشگر و نويسنده مشترک کتابي در اين مورد است (6). به نظر او، بايد جهادگري را، از جمله در فرانسه، بازشناسي کرد. جهادگري مبنايي مذهبي دارد اگرچه تفسير آن با قرائت معمولي که اکثريت بزرگ مسلمانان از قرآن دارند متفاوت است. «از 30 سال پيش جهادگري داراي مبناي نظري است و تکيه بر مقدار مهمي از متون و تفسيرهاي قرآني دارد. بايد به اثر تشديدي اين امر روي کساني که به تازگي به اين دين مي گروند يا اشخاصي که بدون داشتن سابقه اجراي مناسک يا زندگي در يک خانواده مذهبي به سرعت تندرو مي شوند توجه کرد. اين امر تنها در صورتي پيش مي آيد که يک پايهء عقيدتي، البته اقليتي، اما به حد کافي صيقل خورده براي متقاعد ساختن و ترويج در دسترس باشد».
دونيا بوزار (7)، مردم شناس، اين تحليل را قبول ندارد. از 13 هزار تماس تلفني با سازمان «شماره سبز» او براي کمک به خانواده هاي نگران از خطرات راديکال شدن فرزندان شان، به اين نتيجه گيري رسيده که اسلام «علت تروريسم نبوده بلکه ابزاري است که مبلغان با آن پيروان خود را جمع آوري مي کنند» و به اين خاطر: «40 درصد از خانواده ها هيچ مرجع اسلامي ندارند» و حتي 5 درصد از آنها يهودي هستند! فرزندان آنها «بدون آن که هرگز به مسجد رفته باشند» راديکال مي شوند.
مي توان ايراد گرفت که مسئله فقط بر سر مسجد رفتن نيست. فزون بر شنيدن موعظه هاي امامان تندرو که در شبکه اينترنت پخش مي شود، شماري از تروريست ها نيز مي کوشند عمل خود را با قرائتي شخصي و حتي تحريف شده از قرآن توجيه کنند و، زماني که خود آنان هم در جستجوي استدلال نباشند، «سازمان حکومت اسلامي» (داعش) اين کار را برايشان انجام داده و از طريق تبليغات خود در اينترنت و نيز مبلغان اش آنها را در اختيارشان قرار مي دهد. پي ير پوشو هشدار مي دهد که: «خطر در اينجاست که همهء جهادگران فرانسوي و اروپايي را بي فرهنگ هايي مذهبي به حساب آوريم. البته، برخي از آنها زياد قرآن را نخوانده اند وحتي زبان عربي حرف نمي زنند. اما، کسان ديگري نيز هستند که در متوني که جهادگران در اختيارشان گذاشته اند تحقيق و مطالعه کرده اند». از سوي ديگر، رد و نفي مذهب يک عيب به شمار مي آيد. حسني عبيدي توضيح مي دهد که متوني که علما جزء به جزء استدلال هاي جهادگران را تاييد کنند، به ويژه در زبان فرانسه، نادر است و به هر صورت جوانان ايده آليست به آنها به ديدهء بدگماني مي نگرند و آنها را در خدمت قدرت هاي عرب و غربي اي مي دانند که دشمن به حساب مي آورند.
تعميم بر اساس داده هاي پراکنده
ميشل ويويکورا (8) نويسنده که از سال 1995 کتابي در مورد مسئله «کلکال» (9) نوشته مي گويد که «خشونت افراطي بدون ايمان وجود ندارد». حتي اگر يک «جهادگر آن را در آخرين لحظه "کشف"» کرده باشد؛ حتي اگر آشنايي مذهبي بر مبناي «دست بردن در متون» باشد؛ حتي اگر «عوامل ديگري هم در پرداختن به اقدام عملي دخيل باشند». با اين حال، اين جامعه شناس مي پذيرد که در اين مورد استثناهايي هم وجود دارد و مورد آندرس بريويک نروژي را ذکر مي کند که در سال 2011 نزديک به 80 تن را «بدون انگيزهء مذهبي» کشت. بر همين روال، مي توان از خشونت مفرط نازيسم که «ايمان» آن ماهيت ديگري داشت ياد کرد. فرهاد خسروخاور بر استفاده از "مذهبي موهوم" تأکيد مي کند: جوانان فرانسوي مورد بحث «از اسلامي که به مقدار زيادي تخيلي است براي تقدس بخشيدن به نفرت خود از جامعه استفاده مي کنند». آنها در قرآن «چيزي که به کارشان مي آيد را مي خوانند، آنها دو آيهء "پرداختن به جنگ" و "توبه" (10) را در مقابل آيه هاي ديگري قرار مي دهند که خيلي مداراگر است »؛ آياتي که آگاهانه در متون مذهبي جهادگران ناديده گرفته شده است.
از همه اين تناقض هائی که می توان آنها را در ميان کارشناسان کشورهاي ديگر، به ويژه انگلستان و ايالات متحده نيز يافت نبايد تعجب کرد. اين تناقض ها از سويي بيانگر زمينهء تخصصي کارشناسان يعني «عرصه اي» که در آن کار مي کنند و مسير مورد مطالعه شان، و از سوي ديگر برداشت و جهان بيني آنان است. در اينجا مسئله نه جداسازي بلکه سعي در درک کردن است. همچنين، آنگونه که سياست و اقتصاددان، آسيم ال ديفرايي، مطرح مي کند، می توان موضوع را به دشواري جمع و جور کرد(11). به نظر او، جهادگري يک «جريان سيال چند وجهي و چند شکلي است که به سرعت و مرتب تغيير مي يابد». به عبارت ديگر، موضوع چنان دشوار است که کار دست اول در آن به ندرت مي توان يافت. لوران بونلي مي گويد: «نبودن مطالعات ميداني کارشناسان را ناگزير مي کند که از داده هاي پراکنده و ملاحظات موجود نتيجه گيري کنند. مي توان بر مبناي استدلال هاي خاص و مشترک برخي از جهادگران به نتيجه گيري هايي رسيد، اما اين به معناي آن نيست که همه چيز توضيح داده شده يا هرکس که به جهاد عقيده داشته باشد به خشونت تمايل دارد». لويي مارتينز(12) از اين هم قاطع تر است: «در حال حاضر، "سازمان حکومت اسلامي" (داعش) و کساني که از غرب به سوي آن مي روند را نمي توان در عرصهء دانشگاهي موضوع مطالعه قرار داد. مي بايد تحقيقي در سطح وسيع براي پرسش از اين جهادگران صورت گيرد. اين در حالي است که چنين کاري به دلايل آشکار امنيتي غيرممکن است». از اين رو، در بيشتر موارد چاره اي جز روی آوردن به جهادگران زنداني شده باقي نمي ماند. بونلي مي گويد: «حتي در مورد آنها نيز بايد به انگيزه و تجربه هايشان توجه نمود». داويد تامسون(13) روزنامه نگار، و پوشو و کايه، در پرسشگري مستقيم از جهادگرانِ «فعال» نقش پيشرو دارند.
اين عدم دسترسي ميداني مانع از بحث هاي روشنفکري نمي شود. مانند بحثي که از نزديک به دو سال پيش سياست دان هايي چون فرانسوا بورگا، ژيل کپل و اوليويه روآ (14) را رو در روی هم قرار داده است. بين اين دو تن آخر، مي توان گفت که يک جدل عمومي درگرفته که شماري از مخاطبان ما از زياده روي هاي آن افسوس مي خورند. ميشل ويوياورکا مي گويد: «به نظر بورگا، مسئله پيش از هر چيز موضوعي مربوط به سلطهء استعماري است؛ کپل مذهب را کانون مسئله مي داند و روآ بر راديکال شدن جوانان انگشت می گذارد».
فرمول اوليويه روآ شناخته شده است: جهادگري محصول «راديکال شدن اسلام نيست، بلکه اين اسلامي شدن است که راديکال شده است(15)». توضيح متن: «آشکار است که راديکال شدن اسلام وجود دارد (...) بنابراين چرا من بين اين دو تمايز قايل مي شوم؟ زيرا راديکال شدن جهادگران، به نظر من، نتيجهء طبيعي راديکال شدن مذهبي نيست. بيشتر تروريست ها از نسل دوم مهاجران هستند، اخيراً راديکال شده اند و سابقهء مذهبي بلند مدت ندارند(16)».
ژيل کپل بيشتر به بُعد مذهبي و ايدئولوژيک جهادگري اهميت مي دهد اما درعين حال عوامل ديگر را نيز رد نمي کند. به عنوان نمونه، او در آخرين کتابش(17)، بر سوء قصدهاي سال 2015 در فرانسه و در «فضايي از جهادگري عمومي که احساس رهاشدگي و تنهايي روحي در آن عموميت دارد، گذشتهء استعماري، نارضايي سياسي و تند روي اسلامي موج مي زند» تاکيد مي کند. در اين رابطه يکي از دانشجويان دورهء دکتراي او که نخواسته نامش فاش شود چنين بيان کرده است: «در اين جدل بين کپل و روآ ، همه جا مسئله بر سر ترتيب اولويتي است. اگر در برابر راديکال شدن، اولويت را به اسلامي گري بدهيد، بحث را به ماهيت اسلام مي کشانيد. شما مسئله را از زاويه اي سياسي و اجتماعي مي بينيد. به عکس، اگر بر چيرگي مذهب در انگيزه هاي جهادگران تاکيد کنيد، در اين صورت مسئله ارتباط اسلام با دنياي غرب، مدرنيته و غيره مطرح مي شود. در عرصهء سياسي کنوني در فرانسه و اروپا، اين امر عاري از جانبداري نيست».
ميل به انتقام
فرانسوا بورگا از قبول اين که «علت و معلول ها وارونه شده اند» سر باز می زند. به نظر او، اين «ناکارآمدي» نهادهاي مسئول همزيستي در سطح ملي و بين المللي است که «جهادگران آينده را توليد مي کند». همين ادعا هم در مورد دين اسلام از سوي سلفي ها وجود دارد. «اين نمونه ايدئولوژي دوگانه و متضاد، مسئوليت خشونت سياسي را به عهده نمي گيرد».
رافائل ليوژيه(19)، جامعه شناس و فيلسوف، نيز به نوبهء خود مي گويد که سلفي گري که امروز «فصل مشترک بين اسلام و تروريسم» شده مي تواند در راديکال شدن نقش داشته باشد. اين فرقه با نشان دادن خواست «بازگشت به شيوه زندگي آباء و اجدادي و تقليد از اصحاب پيامبر در قرن هفتم ميلادي» در فرانسه به صورت «پديدهء مورد پسند»ي درآمده که ايمان را با نوع پوشش، ريش و شيوه زندگي مبتني بر مصرف محصولات حلال ترسيم مي کند. از سال 1990، با «روايت هاي تندي از سلفي گري» برخورد مي شود که مي تواند توجيه گر خشونت باشد. در سال هاي دههء 2000، مدافعان آن «بيش از پيش بنيادگرا مي شوند». رافائل ليوژيه تصريح مي کند که از حدود سال 2010 «جوانان ساکن محله هاي داراي مشکل که مي خواهند حساب خود را با جامعه تسويه کنند از اين صحنه پردازي جديد که اسلام به عنوان دشمن معرفي مي کند استفاده مي کنند». با اين حال، اين «شورش ها» نه وابسته «به اسلام است، نه اسلامي گري و نه سلفي گري». آنها عربي حرف نمي زنند، قرآن را نمي آموزند و نسبت به ايدئولوژي اسلامي «جز در مواردي که در ميل به انتقامجويي شان کارآيي داشته باشد» حساسيتي ندارند.
به نظر ميريام بن رعد: «سلفي بودن به معناي انجام اعمال خشونت آميز يا راديکال شدن نيست». در دنياي عرب - مسلمانِ رو در رو با خشونت مسلحانهء گروه هاي اسلامي، زماني نيز بود که راديکال ها با تسليم گرايي صلح جويانهء سلفي ها مخالفت مي کردند. امروز هنوز هم در فرانسه شماري «سلفي»، چنان که خود را گاهي مي نامند، خواهان نفي کامل خشونت و برخورداري از حق خود براي زندگي در حاشيهء جامعه اي که آن را زيادي سکولار مي دانند هستند. لوران بونلي از «خرده گرايش هاي زنجيره اي پي در پي»اي سخن مي گويد که مسيرهاي جهادگران فرانسوي اي را تعيين مي کند که او توانسته پروندهء آنها را مطالعه کند. به نظر او، «مسايل پايين بودن جايگاه اجتماعي، بي عدالتي اجتماعي و باور مذهبي يا عقيدتي به صورت تنگاتنگ با هم ربط دارد».
از ديد فرانسوا بورگا، که مفهوم قطع رابطه را مهم تر مي داند، نخستين متغير «روآوري به جهاد، نفي شدن توسط گروه اصلي خود» است. فکر اين که هرگز نمي توان يک «فرانسوي تمام عيار» شد، جوان را به صورت يک «فرانسوي کاملاً بريده از جامعه» در مي آورد. در اينجا مي توان خطي موازي با مسيري که خالد کلکال – که درسال 1995 يعني 20 سال پيش از وقايع ژانويه 2015 در پاريس مرده – ترسيم کرده برقرار کرد که پيش از روآوردن به خشونت مي گفت: «جاي خود را در جامعه فرانسه نيافته» است (20). انگيزهء دوم، به نظر بورگا، در جذابيت «عرضهء جهاد» است که «به صورت پاسخي براي تقاضاي موجود» ارايه مي شود.
دونيا بوزار با اين نظر مخالف نيست: «هر قدر جوانان در اينجا کمتر جايگاه داشته باشند، بيشتر آن را در جاهاي ديگر مي جويند». با اين حال، او مي پذيرد که «شمارهء تلفن سبز» (برای تماس با اداره پليس) «به دليل ويژگي اجتماعي اش» بيشتر «مورد استفادهء طبقهء متوسط است» و طبقات پايين «به راحتي با شماره اي که فکر مي کنند توسط پليس اداره مي شود تماس نمي گيرند».
در چهارچوب اين تحقيق، به نظر ما مفيد آمد که با مارک ترويديک، قاضي پيشين ضد تروريسم، گفتگو کنيم. او، به مفهوم واقعي کلمه، يک پژوهشگر يا دانشگاهي نيست ولي ملاحظات اش در پرونده هايي که مطالعه و داوري کرده مي تواند بحث را روشن کند. به نظر او، بُعد مذهبي «غيرقابل انکار» در سطح جهاني، در مورد جهادگران فرانسوي «کمرنگ تر» است. دو بعُد با هم همزيستي مي کنند. «جواناني هستند که ميل به شکستن دارند و جوانان ديگري که انگيزه شان باور عميق به مذهب است. در مواردي که من کار کرده ام، هرگز صد در صد اين يا صد در صد آن نبوده است. بي ترديد مبناي امر نفرت و ميل به انتقامجويي است. برخي از آنها انقلابي هاي واقعي هستند و مذهب به آنها قالبي خيلي چهارچوب بندي شده ارايه مي کند». به نظر اين قاضي، خطرناک ترين ها کساني هستند «که به غرورشان تجاوز شده و احساس کرده اند که آنها را فرودست تر از ديگران به حساب مي آورند در حالي به نظر خودشان برتر هستند». اسلام راديکال و مظاهر روزمرهء آن (ريش، لباس، قواعد تغذيه...) به اين جوانان احساس اعتماد به نفس و حتي جسارت تازه اي مي دهد. به گفتهء اين قاضي، به طور کلي اين درست است که در جواناني که اصليت الجزايري دارند «گذشته هم به مسئله افزوده مي شود» و از اين رو «مي خواهند از فرانسه انتقام بگيرند».
بنابراين، غيرممکن است که بتوان از مسئله تاريخ استعماري اجتناب کرد. با اين حال، لوران بونلي مي گويد: «اين مسئله به صورت في البداهه بيان نمي شود. برخي از جهادگران تحقير شدن پدرشان را مطرح مي کنند که آن را به عنوان کارگر مهاجر متحمل شده اند و يا از رابطهء نيروها در غرب و شرق سخن مي گويند. حتي مسئله فلسطين به ندرت در استدلال ها و توجيه هايشان ديده مي شود». فرانسوا بورگا، بر مبناي تحليل هاي انجام شده بر اين نظر است که عامل اصلي «فرانسه، بعنوان سرزمين تحقير» است.
بنابر اظهارات مکرر مسئولان فرانسوي، نزديک به 2 هزار جهادگر فرانسوي براي جنگيدن به سوريه يا عراق رفته اند. در ماه اوت 2017، وزارت کشور تعداد کساني را که به فرانسه بازگشته اند 271 تن اعلام کرد که 54 تن از آنها نوجوان بوده اند (21)؛ ولي اقليتي قابل ملاحظه از اين جهادگران - يک سوم؟ - داراي خاستگاه اسلامي نيستند. فرانسوا بورگا تاکيد مي کند که براي درک اين موضوع بايد به «ابزارهاي متفاوتي» متوسل شد ولي اين ابزارها بايد از ديد مسلمانان بعنوان «خاستگاه» (که پيشتر به آن اشاره شد) معتبر باشند. جهادگران، خاستگاه شان هرچه که باشد، در «ماجراجويي» وجه مشترک دارند. فرهاد خسرو خاور توضيحي ديگر دارد و آن «به حاشيه رانده شدن جوانان» است. در اين مورد است که داعش مي تواند به عنوان «يک بخت ارتقاء اجتماعي» با شغلي با حقوق مکفي ظاهر شود.
شماري از جهادگران، هنگامي که مشغول خدمت مي شوند شيوهء زندگي نه چندان حلال خود را حفظ مي کنند و به مصرف الکل، مواد مخدر و بزهکاري هاي کوچک مي پردازند. دونيا بوزار اين را «خطرناک ترين وجه» و عاملي مي داند که آنان را به «شهادت» براي رفتن به بهشتی که در آن همه چيز مجاز است ترغيب مي کند! مارک ترويديک تأکيد مي کند که «اسلام جهادگر خواستار انصراف از گناه نيست». نمادي از «رياکاري و حيله گري». برخي براي آن به سوريه مي روند تا در آنجا به زن و دختر دست يابند. محروميت جنسي، انزواي عاطفي و نداشتن امکانات مادي براي ازدواج «يکي از محرک هاي جهاد» است. مبلغان اين را مي دانند و «تعداد زيادي زن جذب مي کنند تا با آنها تعداد زيادي مرد را به سوي خود بکشانند».
هنگامي که مسئلهء سير روانشناختي برخي از جهادگران مطرح مي شود، فرانسوا بورگا مي گويد: «همواره اين گرايش براي تحليل کساني که نماد يک گسست سياسي هستند در چارچوب يک بيماري فردي يا جمعي ، يکي از اشکال امتناع ما از ديدن زمينهء سياسي و مسئوليت مان در آن است». خسرو خاور يادآوري مي کند که يک سوم کساني که زنداني هستند- يعني جائي که تبليغ مذهبي در آن بشدت فعال است – داراي « مشکلات رواني هستند و نيمي از آنها بايد بستري شوند». بعد از سوء قصد هاي بارسلون و کامبريل (17 و 18 اوت 2017) ژرالد کولومت، وزير کشور فرانسه، از روان پزشکان خواست تا به نيروهاي امنيتي ياري رسانند تا «بهتر تروريست هاي بالقوه را شناسائي کنند». اين در خواست موجب اعتراضي وسيع در ميان پزشکان شد.
رافائل ليوژيه که خود هوادار هنرهاي رزمي است مي گويد: «من از سال 2015 گفته ام که سالن هاي بدن سازي بيش از مساجد محل رفت و آمد جهادگران بالقوه است» و ارزيابي اش اين است که عامل حمله به فروشگاه هايپرکاشر در ژانويه 2015 و عامل سوء قصد نيس در 14 ژوييه 2016 فعاليت مفرط بدن سازي داشته اند که بي ترديد نشان دهندهء عقده در مورد مردانگي است: «ميل به نشان دادن قدرت» مي تواند موجب پرداختن به عمل تروريستي شود». مارک ترويديک مي افزايد که «القاعده روان پريشان را به خدمت نمي گرفت، داعش بر عکس تبهکاراني را به خدمت مي گيرد که سابقهء قتل داشته يا آماده انجام آن باشند».
پس از تفسير و تعبير عوامل جهادگري، چگونه بايد آن را از پا درآورد؟ پي ير پوشو هوادار يافتن «راه حل هاي سياسي براي مشکل خاور نزديک و پايان بخشيدن به مداخلات نظامي غرب است که بستر تبليغات جهادگران را آماده مي سازد. پيروزي نظامي اعلام شده بر داعش چيزي را تغيير نمي دهد. مي بايد سرچشمه ايديولوژيک جهادگري را خشکاند». بر همين مبنا، حسني عبيدي پيشنهاد مي کند که بررسي و تحقيقي در سطح بين المللي انجام شود: «به نفع پژوهشگران غربي است که با کارهاي همتايان عرب خود آشنايي يابند. به عنوان نمونه، دستاوردهاي مروان شهادن در مورد تبديل گفتمان سلفي، يا محمد ابو رومان در مورد انديشهء اسلامي براي درک جهادگري و نفي و ازبين بردن آن مهم است». يکي از دستاوردهاي اين پژوهشگران توجه به مفهوم «ارزش هاي غيرقابل مذاکره يا گفتگو» در گفتمان جهادگري است. هدف اين کارشناسان ديني اين است که نادرستي «ارزش هاي مقدس» براي جهادگران را نشان دهند. عبارتي که اسکات اتران (22) پژوهشگر براي متقاعد ساختن آنان به انصراف از خشونت ورزي به کار مي برد.
فرهاد خسروخاور بر اين باور است که زماني که «جهادگران شناسايي و خنثي شدند» بايد به آنها کمک کرد تا «به راهي که در پيش گرفته بودند بيانديشند». اين جامعه شناس تأکيد مي کند که پيش از 20 سالگي، ايديولوژي «نقشي حاشيه اي دارد، آنچه وجه غالب دارد مشکلات شخصي فرد است». بر اين مبنا مي توان به اهميت کار روانشناسانه براي «غير راديکال کردن» فرد پي برد. مانند کاري که دونيا بوزار کرده است؟ او حق دارد باور داشته باشد که برخي از جوانان قرباني دستکاري هاي فرقه اي هستند، اما اين فکرش نادرست است که اين مدل را مي توان تعميم داد؛ زيرا مسئله از حد روانشناسي فردي فراتر مي رود. اين جامعه شناس در ادامه مي گويد در اروپا بخش عمده اي از جوانان نفي شده در جامعه، اصليت مسلمان دارند و اينها «مي بينند که از برابري فرصت ها محرومند».
قاضي مارک ترويديک در درجهء اول به افرادي که بر مبناي قانون وضعيت اضطراري يا قانوني که جايگزين آن شده در خانه تحت نظر قرار مي گيرند فکر مي کند. نظام کنوني بر پايهء «خنثي کردن افراد... بدون آن که بعد کاري صورت گيرد» است. آنها از اين وضعيت «بدتر» از آنچه که قبلا بوده اند بيرون مي آيند. از اين رو، اين اولويت ظاهر مي شود که: «توانايي تحقيق عميق دستگاه قضايي برقرار گردد تا بتواند عوامل عيني اي که امکان مي دهد بداند فردي خطرناک است يا نه را گردآوري کند». همين مشکل در مورد افرادي که به زندان هايي حدود 6 يا 7 سال محکوم شده اند وجود دارد. «اگر بين دستگاه هاي اطلاعاتي و قضايي هماهنگي بيشتري باشد، مدارک جمع آوري شده توسط دستگاه اطلاعاتي مي تواند مورد استفاده دستگاه قضايي قرارگيرد. در حال حاضر، هر بار حرکت از نقطه صفر شروع مي شود!»
موضوع مهم ديگري نيز وجود دارد: ضرورت مقابله با تبليغات شديد راديکال در داخل زندان ها. به نظر ژيل کپل مسئله روشن است: زندان اکنون به صورت يک «مدرسه ملي مديريت جهادگري» درآمده که نخبگان فرانسوي را آموزش مي دهد. فرهاد خسرو خاور در يک اثر تحقيقي که 5 سال طول کشيده ارزيابي مي کند که «بين 40 تا 60 درصد از زندانيان مسلمان هستند(23)». او مي گويد که پشت ميله هاي زندان چندين باور مذهبي با هم همزيستي دارند و «اسلام جهادگر» در ميان آنها در اقليت است. از نظر مذهبي اين باور «راديکال و انحصارگر» است در حالي که «اسلام سلفي» خشونت را رد مي کند زيرا «اکثريت بزرگي از سلفي هايي که در زندان هستند رؤيايي بجز جهاد دارند و آن هجرت (مهاجرت به يک کشور مسلمان) است که بتوانند با راحتي بيشتري از فرانسه لاييک به امور مذهبي خود بپردازند». جلوگيري از راديکال شدن محيط زندان ها مستلزم مانع شدن از همگرايي کامل و قاطع بين سلفي گري و جهادگري است.
دسامبر 2017
________________________________________________________
* Dominique Vidal- Akram Belkaid
(1) Directeur d’études à l’École des hautes études en sciences sociales (EHESS), directeur de l’Observatoire de la radicalisation à la Fondation Maison des sciences de l’homme (FMSH).
(2) Maître de conférences en science politique à l’université Paris Nanterre.
(3) Professeure assistante à l’université de Leiden (Pays-Bas). Dernier livre paru : L’État islamique pris aux mots, Armand Colin, Paris, 2017.
(4) Lire Nabil Mouline, « Genèse du djihadisme », Le Monde diplomatique, décembre 2015.
(5) Chargé de cours à l’université de Genève et membre du Panel international sur la sortie de la violence.
(6) "Le combat vous a été prescrit ". Une histoire du jihad en France, avec Romain Caillet, Stock, Paris, 2017.
(7) Directrice générale du Centre de prévention contre les dérives sectaires liées à l’islam (CPDSI).
(8) Directeur d’études à l’EHESS, président du directoire de la FMSH.
(9) Khaled Kelkal a organisé en 1995, pour le compte du Groupe islamique armé (GIA) algérien, une série de cinq attentats en France, dont celui de la station Saint-Michel du RER B.
(10) Al-Anfal (sourate n° 8) et At-Tawbah (sourate n° 9).
(11) Politiste. Fondateur de la Candid Foundation, un think tank indépendant qui entend renforcer un « dialogue différencié et scientifique » entre l’Europe et le monde arabe.
(12) Directeur de recherche à Sciences Po.
(13) Lauréat du prix Albert-Londres 2017 pour son livre Les Revenants, Seuil, Paris, 2016.
(14) François Burgat est directeur de recherche au Centre national de la recherche scientifique (CNRS) (Iremam, Aix-en-Provence), ancien directeur de l’Institut français du Proche-Orient (IFPO). Gilles Kepel, professeur des universités à Sciences Po, occupe la chaire d’excellence Moyen-Orient Méditerranée à l’École normale supérieure. Olivier Roy est professeur à l’Institut universitaire européen de Florence, où il dirige le programme Méditerranée et le projet ReligioWest sur le « formatage du religieux » dans l’espace occidental.
(15) Interview à L’Obs, 7 avril 2016. Olivier Roy n’a pas répondu à nos questions.
(16) Dialogue entre Olivier Roy et le politiste Haoues Seniguer, La Croix, Paris, 4 avril 2016.
(17) Terreur dans l’Hexagone. Genèse du djihad français, Gallimard, Paris, 2015.
(18) "Transcription du discours du président de la République sur le thème de la politique de la ville", Élysée, 15 novembre 2017.
(19) Professeur des universités à l’Institut d’études politiques d’Aix-en-Provence.
(20) Cf. « Moi, Khaled Kelkal », Le Monde, 7 octobre 1995. Il s’agit du texte d’un entretien avec l’intéressé, réalisé le 3 octobre 1992 à Vaulx-en-Velin par le chercheur allemand Dietmar Loch.
(21) À cette date, le nombre d’individus inscrits sur le fichier de traitement des signalements pour la prévention de la radicalisation à caractère terroriste était de 18 500.
(22) Scott Atran, « Sacred values », Social Science Space, 3 avril 2017.
(23) Farhad Khosrokhavar, Prisons de France. Violence, radicalisation, déshumanisation : surveillants et détenus parlent, Robert Laffont, Paris, 2016.