تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
خشونت پرهيزان و مردم بی دفاع ايران اسماعيل نوری علا اين روزها علاوه بر واقعيت خيزش مردم ايران، يک آزمايش جامعه شناختی نيز در کار آمده است که در آن صحت و سقم برخی فرمولبندی های نظری به آزمايش گذاشته می شوند؛ هرچند که اين آزمايش در نقاط ديگر دنيا نيز صورت گرفته اما نتيجه گيری هاي حاصل از آن در نزد ما ايرانيان بصورتی معوج ارائه شده اند. منظور من نصايح «گاندی»ها و «ماندلا»های وطنی است که مرتباً در رسانه ها مردم را به اصطلاحاً «خشونت پرهيزی» سفارش می کنند و از کار انداختن موتور سيکلت سپاه و بسيج و آتش زدن خودروهائی که برای سرکوب مردم به خيابان آورده شده اند را تقبيح می کنند. دلايل شان هم چندگانه است: - اگر اينگونه خشومت ها ادامه يابد، حکومت بهانهء بيشتری برای سرکوب پيدا می کند و حتی بدين منظور خودش به آدم هایش فرمان خشونت ورزی می دهد تا به حساب مردم نوشته شود. - مردم جهان هم حس همدردی خود با ملت ايران را از دست خواهند داد. - اين وسائل جزء اموال ملت ايران هستند و تخريب آنها بضرر مردم تمام می شود. - و... من البته مبلغ خشونت ورزی نيستم اما نمی دانم براستی کدام مردم و ملتی را سراغ داريد که از بدو ورود به خيابان برای ابراز اعتراض، به خشونت ورزی روی آورده باشد؟ و، در همان حال، کدام حکومت ديکتاتوری و استبدادی را سراغ داريد که در برابر اعتراضات مردمی بزودی دست به خشونت نزده باشد؟ کدام مردم اند که اگر بدانند اعتراضات مسالمت آميزشان دير يا زود از جانب مقامات حکومتی پاسخ مثبت خواهد گرفت از همان ابتدا در تظاهرات دست به خشونت ورزی بزنند؟ بخصوص اکنون که مردم ما فهميده اند تا حکومت مذهبی - استبدادی سرنگون نشود نمی توان به هيچ راه حلی اميد بست. می خواهم بگويم که «خشونت پرهيز بودن تظاهرات مردمی» همواره امری بديهی است و اين حکومت های غاصب و مستبد هستند که اعمال خشونت و سرکوب را آغاز می کنند و در اين کار نيز نگاه نمی کنند که اعتراضات مردمان خشونت ورزانه است يا خشونت پرهيز. بنا بر اين معلوم نيست نصايح اين گاندی های وطنی خطاب به کيست و يا حد احتراز مردم از نشان دادن خشونت متقابل چيست، و زمان تقابل با خشونت کی فرا می رسد. از نظر من، هر حکومت غاصب و استبدادی جز اعمال خشونت وسيلهء ديگری برای مقابله با تظاهرات اعتراضی ندارد چرا که: - حکومت را غصب کرده است و تن به روندهای دموکراتيکی که به عزل اش می انجامد نمی دهد - فکر می کند که دادن هر امتيازی به مردم تحت ستم فقط آنها را جری تر می کند - و در عين حال اينگونه امتياز دادن ها نتيجه ای جز سست کردن مبانی استبداد ندارند. گاندی های وطنی جريان فروپاشی شوروی، و در پی آن سقوط حکومت های دست نشاندهء آن در اروپای شرقی را شاهد اين مدعا می آورند که پيروزی مردم اين کشورها با خشونت کمتری صورت گرفته و حکومت های استبدادی آنها مجبور شدند که در مواجهه با «انقلاب های رنگی» کنار کشيده و زمام اختيار کشورشان را به رهبران مردم بدهند. اما اين شواهد بارگويندهء اصل ماجرا نيستند و علت را بايد در وابستگی حکومت های اين کشورها به «ارباب خارجی» شان ديد؛ چه آن ارباب خود در آستانهء فروپاشی باشد و چه تصميم بگيرد، بخاطر مصالح خودش، اوضاع حکومت دست نشانده را تغيير دهد و بدين منظور به نايبان خود در اينگونه حکومت ها دستور دهد که کنار بکشند يا از کشور خارج شوند و يا قدرت را دو دستی تقديم تظاهر کنندگان کنند. نمونه ای از اين وضعيت را ما در خيزش سال 1357 - که اکنون انقلاب نام گرفته - شاهد بوديم. در برابر خيزش بزرگ مردم ايران عليه استبداد و استعمار، امريکا و دول ديگری که سران شان در جزيره گوادالوپ به توافق رسيده بودند، از پادشاه ايران خواستند که کشور را ترک کند و به ارتش دست نشاندهء خود نيز فرمان دادند که اعلام بی طرفی کند. اگر ديکتاتوری جاری بر ايران در آن روزها گوش بفرمان سفير انگليس و امريکا نبود، و اگر ارتش کشور متعلق به ملت بود و تن به فرمان «ژنرال هويزر» نمی داد مسلماً ما شاهد خونريزی های بيشتر و مقاومت های دايم التزايد متقابل خشونت آميز مردم در کشورمان می بوديم. اما ديديم که حاکمان و ژنرال ها بسرعت سلاح بر زمين نهادند، در سربازخانه ها را گشودند و به مردم «اجازه دادند» که انقلاب شان پيروز شود. شما هر چقدر که از انقلاب 57 داستان حماسی بسازيد و تعداد شهدا را زياد کنيد باز هم نمی توانيد اين واقعيت را کتمان سازيد که حکومت پس از مقاومتی ابتدائی و آبکی، اجازهء خشونت نشان دادن نداشت و در نتيجه حکومت را، بقول مهندس بازرگان، همچون سينی داغ به دست شورای انقلاب اسلامی سپرد. و تازه در آن زمان بود که خشونت واقعی آغاز شد، و کشتار انقلابيون به دست حکومت ظاهراً برخاسته از انقلاب آغازيدن گرفت. از نظر من، خشونت را هميشه حکومت بر معترضين تحميل می کند و آنها را از جايگاه «خشونت پرهيزی» (که گوهر آغازين اعتراضات مردمی است) به «خشونت ورزی تدافعی» سوق می دهد. هرچه آن خشونت شديدتر شود مقاومت تدافعی مردم نيز بيشتر می شود؛ تا اينکه بالاخره يکی از طرفين مخاصمه سپر بياندازد و تسليم شود. در اينکه آيا حکومت ولی فقيه نيز حکومتی دست نشانده است يا نيست می توان بحث کرد. اما اين واقعيت ديگر بر کسی پوشيده نيست که اين حکومت با موافقت امريکا و متحدشان بوجود آمد اما بعلت ولنگاری سود جویانهء همان ها توانست از فرصت استفاده کرده و تبديل به دست نشاندهء روسيه (و تا حدودی چين و کره شمالی) شود. اکنون نيز بايد ديد در صفحهء بازی شطرنج اصلی که در کل جهان جريان دارد، اربابان جديد به دست نشاندگان خود چه رهنمودی می دهند. اگر به دوران پيش از حملهء امريکا به عراق برگرديم، می توانيم به ياد بياوريم که روسيه چند بار از صدام حسين خواست که دست زن و بچه اش را بگيرد و به مسکو، پايتخت ارباب اش، برود. او اما کله خرانه دستور ارباب را به هيچ انگاشت و در روز واقعه مجبور شد به سوراخ موش پناه ببرد و با خفت و خاری سرش را به طناب دار بسپارد. عاقل تر ها وقتی بفهمند که ارادهء ارباب بر رفتن آنها است، خودشان زودتر فلنگ را می بندند و آنچنان تعجيل می کنند که عدهء زيادی از نوکران شان فرصت فرار نيافته و زير دست و پای حاکمان جديد کشته می شوند. خلاصه کنم: حکومت های استبدادی، اگر ارباب داشته باشند، تا ارباب دستور نداده باشد، و اگر خودسر باشند، تا رسيدن به وضعيت نهائی، ناچارند خشونت بورزند و، متقابلاً، تظاهرات خشونت پرهيز مردم را هم به خشونت بکشانند. اين نظريه هم اکنون در شهرهای مختلف ايران به آزمايش گذاشته شده است. مردم بصورتی مسالمت آميز به اعتراض نسبت به وضعيت تلخ خود برخاسته اند و حکومت در عرض فقط چهار روز تظاهرات مردم را به خاک و خون کشيده و، مطابق آمار خودش، بيش از 57 نفر کشته و هزار نفر را زندانی است. در اين ميان لازم است که گاندی های وطنی لطفاً توضيح دهند که مردم از چه زمانی مجاز خواهند بود که پس از کشيده خوردن از حکومت، بجای ارائهء طرف ديگر صورت شان برای دريافت کشيدهء بعدی، اجازه دارند با مشت به دهان کشيده زننده بکوبند؟ و بگذاريد مطلب را با اين سخن ماندلا به پايان رسانم که می گفت: «مقاومت بدون خشونت تا جایی موثر است که مخالف شما هم به همان قواعد وفادار باشد. اما اگر اعتراض صلح آمیز با خشونت مواجه شود، اثرگذاری اش به پایان می رسد. برای من، مبارزه بدون خشونت یک فضیلت اخلاقی نبود بلکه استراتژی بود. هیچ ارزش اخلاقی در بکارگیری سلاحی که موثر نباشد وجود ندارد.» |