تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

18 دی ماه 1396 ـ  8 ژانويهء 2018

ناامید نباشید آقای زیبا کلام!

محسن ذاکری

از روزی که تظاهرات مردمیِ دی ماه 96 در ایران جریان یافت منتظر شنیدن و خواندن دیدگاه های چند تن بودم. یکی از آنها آقای صادق زیبا کلام است. دوشنبهء گذشته، ساعاتی پس از شروع سال میلادی جدید، مقالهء ایشان در سایت گویا را دیدم.*  ایشان در این مقاله به سه مسئله می پردازند.     - نخست اینکه اصلاح طلبان همچنان در برابر اصولگرایان به تاکتیک عقب نشینی ادامه می دهند. - دیگر اینکه اصولگرایان همچنان تند و کم انعطاف هستند.

- و سوم هم اینکه مردم (اینجا تظاهرکنندگان سه روز اخیر) در نامیدی و یاس به این مرحله رسیده اند.

زیبا کلام هیچ راهکار و سازکاری را در مقاله اش مطرح نمی سازد؛ بلکه می گوید مسیر معترضان را تأیید نمی کند و راه آنها را به دموکراسی مختوم نمی بیند!

اندیشیدم که چرا در تنگنا افتاده است این استاد علوم سیاسی؟ گویی تناقض را خود ایشان نمی بیند: «اصلاح طلبان سست اند و ناتوان و مردم همچنان امیدوار بمانند و نا امید نشوند!»

ایشان اهل تفکر است. اهل استدلال های قوی است. کسی است که من را با ادامهء رفتارش در قبال اصولگرایان پس از فوت آقای هاشمی رفسنجانی متعجب کرد و از پیچیدگی های درون رژیم استفاده خوب هم کرد. پس چرا اکنون هیچ پاسخی به مردم نمی دهد و یا نمی گوید مردم چه کنید بهتر است!        جالب برایم این بود که آقای زیبا کلام، که زمانی در مناظره ای تلویزیونی دست بر دست اش می کوبید و به کوچک زاده می گفت: «این شما هستی که باید تکلیف ات را با این مردم روشن کنی!»، امروز به مردم نمی گوید چرا نباید تکلیف شان را با حکومت روشن کنند!

آیا آقای زیبا کلام با بیان مشکل و عدم بیان راهکار، نمی خواهد بگوید که: «نه مشکل درست فهمیده شده است و نه راهکار اعتراضات چارهء این مشکلات است»؟! یا اینکه سخن از انکار اعتراضات است؟!‌ شاید هم ایشان خودش دچار ناامیدی است؟!

 

توانستن، فهمیدن است!

آقای زیبا کلام باید این نکته را در دنیای امروز، و نه در جامعه شناختی خودش از مردم ایران، بداند که «اگر بخواهیم» تنها خواست ما برای اقدام و توانایی به انجام کفایت نمی کند. امروزه باید خوب و سخت فهمید تا درست کنش نشان داد. آقای زیبا کلام که سال هاست به ولی فقیه و لشکرش می خواهد بفهماند که آنها بد فهمیده اند، اینجا خودش مردم را خیلی بد دارد می فهمد. درباره ی نگاه ایشان به اعتراضات اخیر توضیح می دهم.

اینک مردم ایران، این مردمی که به جان آمده اند و اعتراض می کنند، می دانند که چه نمی خواهند و می دانند چه می خواهند. اما «نمی توانند». این مردم دیگر باوری به «شاید» و «انشاالله» ندارند. آیا این دلیلی بر فهم دقیق آنها از شرایط نیست؟

بگذارید واقعی تر نگاه کنیم: آیا آقای زیبا کلام می فهمد که جوان بیست ساله امروز که سال 88 را «نفهمیده» است و امروز از «حاشیه ی شهر» به میدانی برای تظاهرات می آید و خطر به جان می خرد، و باز به خانه کاهگلی اش باز می گردد، چه می خواهد؟ و چرا می خواهد؟ اگر این جوان، سیرِ رفتن به حاشیه ی شهر را همراه خانواده اش نظاره کرده باشد، دیگر آیا می تواند به آنچه که آقای مهاجرانی به او می گوید، یعنی «بی ریشه»، نگاه دور از خشم داشته باشد؟ و به هشدار آقای عبدی که نگران است و می خواهد «روباه را از مرغدانی دور نگاه دارد» - شرایط سوریه را از ایران - توجهی نشان دهد؟ آیا آقای زیبا کلام می فهمد که در یک مملکت هشتاد میلیونی، این تعداد حاشیه نشین و زیر خط فقر چه پیامی را به این قشر («دموکراسی خواه» از جنس اصلاح طلب ایرانی اش) می دهد؟ آیا آقای زیبا کلام جداً باور دارد با بقای این نظام و ملایان و اصلاح اش در کشور ما رمقی برای درک و تجربه از دموکراسی باقی خواهد ماند؟ آیا ایشان فکر می کند بیش از این باید راضی به فروریختن ارزش های فرهنگی و تاریخی ما شد و سپس درمان پس ماندهء این ویرانی، آن ویرانه، دموکراسی است؟

کلود لوی استروس را پدر علم انسانشناسی می دانند. این پژوهشگر رفتار اجتماعی انسان و واکنش های این رفتار در سطح جامعه، یکباره به سکوت سنگینی روی می آورد و سال ها حتی نشانی از تئوری های «جامعه شناسی» و انسانشناسی را از سوی او نمی بینیم. تا اینکه در سال 2005 از او می پرسند چرا از شما چیزی نمی بینیم؟ پاسخ استراوس پاسخی تکان دهنده است! او می گوید زمانی که من به تدوین تئوری های وحدت اجتماعی بین انسان ها روی آوردم، جهان ما یک و نیم میلیارد نفر جمعیت داشت اما امروز شش میلیارد نفر جمعیت دارد و دیگر این جهان، جهان من نیست!

استراوس به ما می گوید که سلول هایی که رشد یافته اند، تنها بافت را درشت تر نکرده اند، بلکه بافت را دگرگون ساخته اند. امروز، توانستنِ سردار بزرگ جهانگشایی چون ناپلئون، دیگر به خواست او نیست، به فهم از دگرگونی و شرایط است. و آنانکه در زمان خود، می فهمند، امتداد زمان از آن آنهاست. حتی اگر نتوانند. آیا وجود «چند میلیون حاشیه نشین» در کشوری با سابقه و تاریخ ایران، برای آقایان «زیباکلام، مهاجرانی، عبدی» و آن نمایندگانِ دل نگرانّ سوراخ کشتی نظام پیامی  با خود دارد؟ آیا می فهمیم که «امید و یأس» بی ریشه نیست، بلکه بسی پر ریشه تر از ایدئولوژی هاست؟! آیا اینکه سال 57 مردم در راستای خواست آقای زیبا کلام حرکت کردند و اینکه امروز حرکت نمی کنند، برای امثال آقای زیباکلام جای تأمل و اذعان به درک واقعی از شرایط را نباید داشته باشد؟

 

حکومت اسلامی ایران هرگز نفهمید

اگر نگاهی به شرایط امروز ایران داشته باشیم، در تحليل اینکه مردم ما، از یک سو، در چنگال یک حکومت دیکتاتوری کور مذهبی و، از سویی، اسیر یک فرهنگ بیمار از خرافات و تعصب گرفتار هستند، لازم است بیش از اینکه از غرض و اراده ی آگاه در پس کردار حکومت و مردم بگوییم و بدان باور داشته باشیم، از نبود شناخت و فهم از پدیده ها و امور اجتماعی سخن بگوییم.

برای نمونه، اینکه سال ها در ایران آخوند ها و سپاهیان و بسیج و پلیس با روش های شکست خورده با مشکلات اجتماعی «واقعی»، چون اعتیاد، و مشکلات اجتماعی «تحمیلی»، چون با صطلاح «بدحجابی»، مقابله و معامله کرده اند، بیش از هر چیز ناشی از عدم فهم درست از ریشه های مشکلات، در زمان ما، و در ایران ما است. اینان اگر می فهمیدند که با اعدام و ترس و حبس نمی توان اعتیاد را از جامعه ای ریشه کن کرد، تا بدینجا نمی رسیدند که در گل مانده به سوی کارشناسان امر روی آورند و امداد بجویند.

فهم ناقص و بد فهمی، اینان را به سوی درماندگی و استیصال کشانده است، تا آنجا که دیگر سرپوشی بر این درمانده بودن شان نمی گذارند. و این را «مردم معترض» خوب و عمیق فهمیده اند. فهم، تنها چیزی است که انسان را از خندق مشاهدات بدر می آورد و او را، برای اقرار در برابر آگاهی، جسور می سازد. پنجاه سال پیش در سراسر ملک ایرانزمین نه تنها آخوندی، که حتی یک معلم هم پیدا نمی شد که بتواند بفهمد «دگر باشی جنسی» یک بیماری و یا انحراف رفتار اجتماعی نیست. اما امروز «آخوند» نیز در برابر دوربین تلویزیون اقرار می کند که این افراد بدلیل عملکرد هورمون ها و کروموزوم هایشان اینگونه هستند و باید راه زندگی طبیعی را برای آنان باز گذارد. پس، فهم کارش را می کند.

فهمیدنِ معترضین امروز ابداً کار دشواری نیست. فهمیدن اینکه اینان با فداکاری خود راه ایران را به سوی آزادی و کرامت انسان می برند هم کار دشواری نیست. بشرط آنکه «بخواهیم»، تنها بخواهیم بفهمیم که حکومت اسلامی ایران با کشور ما چه کرده است. از در و دیوار مملکت ما، از دهان مردم دردمند و شعارهایشان، از دهان دروغگوی شارلاتانی چون احمدی نژاد، از دهان بی وطنی چون علی لاریجانی، از میان تهدیدهای آبکی ائمه ی جمعه، در میان جرقه های چخماق اتحاد با روسیه، از بوی لجنی که «رفسنجانی» ها پراکنده اند، از میان امیدهای غرق شده ی سردار سازندگی و افشاگری آنچه هائی که برای بی آبرو کردن خامنه ای در دست دارند، و از هر سه گوشهء مثلث بهم شکستهء قوای سه گانه، هر آنچه می شنویم و می بینیم، یکپارچه  مصداق این است که حکومت اسلامی ایران هرگز «نمی فهمد» و نخواهد فهمید. و در این نفهمی نیز آنقدر مانده است که دیگر حتی به کرده ها و برنامه های خودشان هم اعتماد ندارد.

چند سالی پیش مقاله ای نوشتم و سران حکومت را به گرگ هایی که با چشم بیدار در برابر هم می خوابند تشبیه کردم. امروز آن مقاله را با لذت می خوانم زیرا نیش های سپیدشان نیز برای هم عیان شده است. و این همان کنش درست از سویی حکومتی است که چون گرگان گرسنه گلوی مملکت من و تو را سال ها زیر دندان داشته است. اما هنوز هم نمی فهمد  کجا و چگونه در اشتباه بوده و چقدر این جهان را اشتباه فهمیده، و رفتارشان متناسب فهم شان است.

تازه، اکنون هم که می دانند، مردم روزهای سختی را در پیش دارند، چرا که باز هم نمی خواهند درست عمل کنند زیرا نمی فهمند! این ها نمی فهمند که بدون مردم نمی توانند برای مردم کاری بکنند و آنقدر مردم را کنار گذاشته و بر آنها ظلم و اجحاف کرده اند که هرگز هم نخواهند فهمید.

اکنون چرا آقای زیبا کلام هم می نالد که اگر «کشتی نظام» سوراخ شود اميدی برای رسیدن به ساحل دموکراسی نيست؟

 

روزها، هفته ها

روزها و هفته های آینده بسیار مهم هستند. باید با دقت گفت و شنید! در هفته های آینده مردم - چه «پیروز» شوند و چه نشوند - خواهند دید کی «بختیار» است و کی «بازرگان» و چرا؟ نگرانی در چهره و سخنان همه دیده می شود. شعارهایِ این بارّ مردم معترض تفکر بر انگیز است. گروهی می خواهند از پشت خر مراد نیافتند و روزانه می نویسند و می گویند. گروهی می خواهند گذشته شان را بفراموشی بسپاریم. گروهی ساکت هستند و آرام، منتظر نتایج این دورانند. اما همه می دانند که باید در پشت سر مردم حرکت کنند و بر اساس حرکت آنها موضع گزینند. هفته های آینده باید منتظر ماند و دید «نوری زادها و خزعلی ها و ملکی ها» چه می گویند! کارمندان روی گردانده از سفارت ها چه می نویسند!

در اپوزیسیون ایران نیز واژه ها چون دیروز به رسانه ها سرازیر نمی گردند. می خواهیم بفهیم این شعارها از کجا آمده اند. چرا یکباره نظام را هدف قرار داده اند. با این همه، در میان همهمهء  اعتراضات اجتماعی مردم بی پناه و ستمدیده ایران، جریده های تاریخ با سیاهه ها پر نمی شنوند! بلکه با دقت نگاشته شده و تا دهه ها و سپس قرن ها ما را زنده نگاه خواهند داشت.

هلسینکی - دوازدهم دیماه  1396 برابر با یکم ژانویه 2018

 

1. http://news.gooya.com/2018/01/post-10672.php

 

بازگشت به خانه