تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
قطب چپ دموکراسی ایران
سیاوش ایراندوست
تلاشهایی که برای وحدت در بین نیروهای سیاسی چپ صورت میگیرد، اگر بتواند به سمت تشکل قطب چپ دموکراسی یعنی سوسیالدموکراسی تحول یابد، امری مثبت درروند مبارزهی دموکراسی خواهی برای کشور عزیزمان ایران خواهد بود. اما به نظر میرسد که مانعهای زیادی بر سر راه شکلگیری منسجم این قطب و برآمدن آن از بیانیهها و تحلیلهای سازمانی باشد و چهبسا که برآوردن قطب دموکراتیک چپ بهتنهایی از عهدهی سازمان دهندگان فعلی برنیاید. زیرا برخی از آنها به لیبرالیسم سیاسی دموکراسی پایبند نیستند و یا حسرت ناکجاآباد متلاشیشده را میخورند و یا در رؤیای ناکجاآباد خیالی خودشان واژهپردازی میکنند.
سوسیالدموکراسی
قطب دموکراتیک چپ یکی از پایههای اصلی و حیاتی برای دموکراسی ایران است. دو قطب سوسیالدموکرات و لیبرال دموکرات، دوپایهی اساسی دموکراسی ایران فردا خواهند بود. باید در نظر داشت که همانطور که بدنهی قطب لیبرال دموکرات به همت مبارزان آزادیخواه داخل ایران و در جریان انقلاب سیاسی برای برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک جمهوری ایران، شکل خواهد گرفت، برآمدن اصلی قطب سوسیالدموکرات نیز توسط مبارزان انقلابی متمایل به سوسیالدموکراسی انجام خواهد گرفت. و بسیاری از این مبارزان بالقوه عضو هیچکدام از سازمانهای دستاندرکار پروژهی وحدت فعلی نیستند. اگر برآمدن قطب چپ دموکراتیک از طریق نظم و اتحاد سازمانی فعلی ممکن نشود، تحولی انقلابی همراه با انقلاب سیاسی مردم ایران برای برقراری دموکراسی لائیک، باید آن را ممکن کند. در شرایط فعلی آماده ساختن بسترهای لازم برای چنین تحولی وظیفهی اصلی نیروهای سیاسی چپ است، نیروهایی که با صراحت و قاطعیت از خانوادهی سیاسی چپ توتالیتر جدا شوند و به خانوادهی سیاسی دموکراسی ایران بپیوندند و قطب چپ آن را تشکیل دهند و دنبالهی کاری را بگیرند که خلیل ملکی سنگ اول آن را در ایران گذاشت.
مهمترین شرط چنین تحولی، برآمدن گفتمانی مناسب برای قطب چپ دموکراتیک ایران است، بهقصد یاریرسانی به برقراری دموکراسی در ایران. در این راه محور قرار دادن دموکراسی، برای نیروهای سیاسی چپ و قبول لیبرالیسم سیاسی امری لازم است. قبول اینکه سوسیالدموکراسی و لیبرال دموکراسی دوشاخهی اصلی خانوادهی سیاسی دموکرات است و همکاری سوسیالدموکراتها با لیبرال دموکراتها برای برقراری دموکراسی در ایران ضروریست.
درهرصورت، راه افتادن دموکراسی محتاج حزب یا احزاب سوسیالدموکرات است و اگر قرار باشد این پایهاش بلنگد، برای همه و نهفقط نیروهای سیاسی فعلی چپ، مایهی دردسر خواهد شد. در این میان مشخص نیست که برای نیروهای سیاسی چپ، چرا پرداختن به گذشته این اندازه اهمیت دارد که بهجای طرح گفتار و استراتژی مناسب روزگار، به پشت سرخود چشم دوختهاند؟ گویی فقط به گذشته چشم دارند، امروز را گذاشتهاند برای آخوند، فردا را هم به امان خدا. سخن برخی از آنها هم دربارهی آینده خلاصه میشود در تکرار خیالپردازیهای گذشته و ناکجاآبادگراییهای حذف دولت و سیاست، و بشارت دوبارهی آرمانشهری که گر چه جهنم بودن گذشتهاش را بهزور روزگار قبول کردهاند، اما با اصلاحاتی قرار است بهشتش کنند. این وضعیت حیرتآور است. بازهم بعضی میپرسند که چرا وضعمان اینطور است، باید گفت چون خودمان اینطوریم.
آیا نیروهای سیاسی چپ ایران از یک قرن تلاش و فداکاری و قربانی دادن و هر بار راه برای دیکتاتوری باز کردن درسی گرفتهاند یا نه؟ اگر باز اوضاع تکانی بخورد چه خواهند کرد؟ آیا بازهم لیبرالیسم را به لیبرالیسم اقتصادی محدود میکنند و از پذیرش آزادی سیاسی دموکراسی لیبرال احتراز میکنند و با چسباندن انگ سرمایهداری به آن، تمام توانشان را به کار خواهند گرفت تا یکوقت چنین وضعیتی در ایران برقرار نشود؟ این گروه دائم از طرف دیگر که انواع دیکتاتوری باشد ضربه میخورد و ظاهراً درسی هم نمیگیرد. انتقاداتشان همیشه متوجه است به دموکراسی. این وضعیت مایهی حیرت است و اسف، چون توان دارند، آرمانطلبی دارند و قابلیتهایی که مناسب مبارزهی سیاسی است و برای این کشور فلکزدهی ما بسیار لازم است. اما همهی اینها را به عشق ایدئولوژی هدر میدهند.
بحث انتقادی مستقیم
قبلاً هم این مطالب به نحوی خطاب به نیروهای سیاسی چپ گفتهشده است، اما واکنش مستقیمی که نشانهی جدی گرفته شدن این حرفها از سوی آنها باشد، دیده نشده است. بیاعتنایی به سخن کسانی که شمارا بهعنوان متحدان فعلی برای براندازی حکومت اسلامی و برقراری دموکراسی در ایران فرامیخوانند چه فایدهای دارد؟ عدهای چشمانتظارند تا قطب قوی چپ دموکراتیک ایران از جانب نیروهای سیاسی چپ تشکیل شود و در آینده طی رقابت انتخاباتی با قطب لیبرال دموکرات، دموکراسی مملکت را به حرکت بیاندازد.
آیا واقعاً از مارکسیسم نمیتوان دل کند و حتی در حد پذیرفتن دموکراسی که مزایایش بر استبداد بر همه روشن است، از آن فاصله گرفت؟ آیا حاضرید انواع لیبرالیسم قلابی را که با هدفهای روشن، توسط رسانههای خارجی تبلیغ میشود، جدی بگیرید و به آن میدان بدهید تا تصویری منفی را که از این مکتب فکری در ذهن خود بافتهاید، حفظ نمایید؟ و آخر اینکه آیا با ادامهی روش فعلی، راهی جز انقلاب پرولتاریا، برای براندازی حکومت اسلامی دارید یا نه؟ در این مورد آخر فقط خواهش میکنم که از خود بپرسید که خودتان چه اندازه به این امر باور دارید.
برگرفته از سایت لیبرال دموکرات