تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

20 بهمن ماه 1396 ـ  9 فوريهء 2018

چند نظر درباره و در پاسخ مقالهء اسماعيل نوری علا

فرهاد طالشی - فريال نيکبخت -  ناصر پاکنژاد - فريبرز فرشيم - خسرو خرسند

          در ارتباط با "نامه ای به یک همراه..." به شخصه همیشه در کار سیاسی سعی کردم با نگاه به عملکرد افراد، مسائل را ارزیابی کنم، وگرنه هر کسی میتونه جلوی دوربین از خود یک فرشته تحویل مردم بده. در این مورد بخصوص با توجه به نخستین و یگانه کارنامه عملی شاهزاده (شورای به اصطلاح ملی پاریس)، کاملا با نظرات آقای نوری علا موافقم و نگران آینده سیاسی ایران. مهمترین آرزویم در این رابطه اینستکه نسل جدید داخل ایران به اشتباه سال 57 مرتکب نشوند. بعبارت دیگر با شناخت، تحقیق درست و مطالعه و به دور از نوستالژی و احساسات، در سرنوشت کشور ایفای نقش کنند. خودم به شخصه عضو کمیته تشکیل شورای ملی بودم و از نزدیک و در عمل شاهد بودم که مجموعه شاهزاده و با مسؤلیت ایشان، در عمل در همین دنیای مجازی دیکتاتوری را به اوج خودشان رساندند که بعدها همان بساط به شورای به اصطلاح ملی منتقل شد. توصیه مهم من اینستکه با توجه به وضعیت حساس و ویران شدۀ ایران، برای مدیریت کشور به تخصص، دانش و تجربه افراد تکیه کنید، چرا که امروزه نمیشود کشور را با سعی و خطا مدیریت کرد. "سعی و خطا" منحصر به آزمایشگاه و کار تحقیقاتی است.

          فرهاد طالشی

****

جناب آقای نوری علا،

          من در پی اتفاقات اخیر، چندین مقاله راجع به "ضرورت حمایت از شاهزاده رضا پهلوی" خوانده ام و در اینجا نقطه نظرات خود را، که بیشتر با دیدگاه های شما هم راستا میباشد، به اطلاع تان می رسانم:

          1- برای یک سازمان قانونمند یا یک حزب سیاسی، مهمترین مساله همواره باید حفظ یکپارچگی و انتشار ایده هایش باشد و بدون آن هیچ مشارکتی میان آن حزب و مردم کشور درجهت براندازی یک رژیم استکباری و یا جایگزینی آن صورت نخواهد گرفت. بنابراین واضح است که ISD باید بعنوان یک نهاد متحد باقی بماند و خود را وقف انتشار ایده های سکولار و دموکراتیک نماید، بویژه به این دلیل که تا کنون کسی چنین کاری را به نحو احسن انجام نداده است.

          2- «جنبش سکولار دموکراسی ايران» وجهه ای مستحکم و شناخته شده در میان روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی، بنا نهاده است و امید میرود که بتواند به جنبش اخیر کمک کند، و حتی اگر نتواند، باید به برنامه ای بلند مدت بیاندیشد و مسوولیت انتشار سکولار دموکراسی را حتی پس از تغییر رژیم بعهده بگیرد.

          بعضی ها گمان میکنند که رژیم بسرعت در حال فروپاشی ست. این خیالپردازی عادی کسانی ست که معمولاً کاری را در زندگی خود به سرانجام نرسانده اند. این جنبش تنها پتانسیل سرنگون ساختن رژیم را دارد. ولی در بهترین حالت ماههای زیادی زمان خواهد برد. در آن حال قرعه به نام خیلی ها خواهد افتاد و آنها در نزد مردم محبوب و یا منفور خواهند شد.

          دیگران اعتقاد دارند که به محض فروپاشی رژیم، همه چیز درست خواهد شد!!! این دیوانه وارترین نوع خیالپردازی فرصت طلبانی ست که هدفشان دوستی با رژیم بعدی، به منظور کسب پول، قبل از اتمام پول و نفت رژیم است. من همیشه گفته ام:"خدا به رهبران رژیم بعدی ایران کمک کند." اولین وظیفه ی رهبر بعدی سامان بخشیدن به وضعیت دولت، سپاه، بنیادها و اقتصاد فاسد ایران میباشد. به جرات میتوان گفت که در زمان کنونی افرادی که در اقتصاد ایران مشغول فعالیت هستند بسیار فاسدتر و ستمکارتر از دولت جمهوری اسلامی میباشند. وظیفه ی دیگر، اداره ی مسایل اقلیتهای قومی و تجزیه طلبی و غیره میباشد... و مساله ی دیگر، مربوط به روابط خارجی و غیره است.. و این روزها بیشتر مردم، ادعا میکنند که تمام این ها میتواند با شیوه ی بدون خشونت و از طریق یک دولت لیبرال مبادی آداب که به دنبال دیپلماسی پارلمانی شناخته شده در جهان است، صورت گیرد.

          بنابراین میتوان پیشبینی کرد که بنیانگزاری یک رژیم سکولار دموکرات پایدار، وظیفه ی اپوزیسیون بعدی میباشد و این در صورتی ست که این اپوزیسیون آنقدر خوش شانس باشد که بتواند از اتفاقات غیرقابل پیشبینی رژیم آینده جان سالم به در ببرد. به قول مولوی:

محو مي بايد نه نحو اينجا، بدان

گر تو محوي بي خطر در آب ران

          به تعبیر من، منظور از این بیت، شکیبایی و کار طولانی مدت است.

          3. من معتقدم که کار حقیقی سکولار دموکرات ها پس از براندازی رژیم آغاز میشود. «جنبش سکولار دموکراسی ايران» باید پابرجا باشد و اصول بنیادین خود را به نسلهای جوان ارایه دهد و همچنین به طور فعال و مسوولانه به هدایت و نقد بازیگران در عرصه ی سیاسی بپردازد.

          4. من اعتقاد راسخ دارم که اگر تظاهرات کنندگان در چهار شهر بزرگ ایران در اوایل ژانویه، نام پدربزرگ مرا فریاد میزدند و خواستار بازگشت من بعنوان شاه بودند، من میتوانستم پیش از پایان فوریه، یک دولت آلترناتیو تشکیل دهم. رضا پهلوی فرد مناسبی برای این کار نمیباشد. او همواره حضوری پررنگ بعنوان یک اپوزیسیون سیاسی خواهد داشت، ولی من مطمئن نیستم که او بتواند حتی با استفاده از امکاناتی که دارد، رژیم پادشاهی را دوباره زنده کند. امیدوارم به او اجازه داده شود که تلاش خود را بکار برد. اما نگذاریم اعجاز پادشاهی، عقل از سرمان ببرد.

          5. در عین حال، همکاری میان تمام گروها و چهره های اپوزیسیون، امری نیکوست. این شامل پهلوی ها، مجاهدین، چپ ها و اقلیتهای قومی و بالاخص کردها میباشد. اما پیروی از منافع گروهی و شخصی، در حالیکه مبارزه با رژیم تازه آغاز شده است برازنده ی گروهای سیاسی نمیباشد.

          6. همچنین، فایده ی «جنبش سکولار دموکراسی ايران» نیز نباید فراموش شود. طبیعت سکولار جنبش جاری در ایران نه تنها مهر تاییدی بر نگرانیها و پیشگویی های سکولار و دموکرات است، بلکه به شما یک فرصت استثنایی میدهد تا به عنوان یک قدرت مطرح در عرصه ی سکولار دموکراسی، خود را به توده ی ایرانیان مخالف حکومت معرفی کنید.

          7. من معتقدم که اگر «جنبش سکولار دموکراسی ايران» در تله ی دستیابی به قدرت بیافتد، احترام و همبستگی فعلی را از دست خواهد داد.

          با احترام،

          فريال نیکبخت

          (مترجم از متن انگليسی نامه: سپیده قیاسوند)

***

آقای نوری علا

          طی پاسخی که به هموندتان درارتباط با رضا پهلوی داده بودید، اینجانب نیز حق خود دانستم تا برای شناخت مردم از شما، نقطه نظرم را نسبت به شما بیان کنم تا مبادا برای کسی این شبهه پیش آید که شما بواقع نگران ایران و ایرانی و بازگشت دیکتاتوری درفردای ایران هستید.

          خیر آقای نوری علا، به نظر من شما نه تنها نگران ایران و ایرانی نیستید، بلکه مشکلی هم با بازگشت دیکتاتوری، البته مشروط به این که خودتان در جایگاه دیکتاتور قرار گیرید را ندارید.

          البته ناگفته نماند که من دراین جا با نگاه خوش بینانه چنین نظری را نسبت به شما میدهم و وارد احتمالات دیگر در خصوص شما نمیشوم.

          باری جهت یادآوری شما و اطلاع مردم عرض کنم:

          تصور میکنم به یاد داشته باشید که دراول دسامبر 2003، طرحی به نام طرح " شورای آزادی " که درآن راه کاری در ارتباط با جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری در هر شکل از نظام های سیاسی منتخب مردم در فردای ایران وجود دارد را برای شما و خانم شکوه میرزادگی فکس نمودم.

          راه کاری که در واقع امکان ندارد که حتی با به قدرت رسیدن مشابه خون خوارترین و جنایت کارترین اشخاص تاریخ، بار دیگر کسی بتواند استبداد و دیکتاتوری را به مردم تحمیل نماید.

          از آن زمان تاکنون چهارده سال گذشت و شما آقای نوری علا، بدون این که بتوانید از طرح فوق ایراد اساسی بگیرید، طی مطالعه دقیقی هم که برطرح داشتید، در تاریخ 27 اکتبر 2010 آن را نیز به نوعی تأئید نمودید. اما به دلایل بسیار واهی حاضر نشدید که در راستای تحقق آن گام بردارید؛ و بجای آن، خط مشی انحرافی خودتان را در قالب سکولار دمکراسی، که نه با اصول و مبانی مربوط به کار همخوانی دارد و نه تأمین کننده منافع ملی میباشد، و هیچ تضمینی هم برای جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری نداشته و ندارد را دنبال کردید و میکنید.

          شما با وجودی که چنین طرح قابل تضمینی برای جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری ندارید، اما خودتان را هم به کوچه علی چپ میزنید و راه کار طرح شورای آزادی را که میتواند مانع بازگشت دیکتاتوری شود را نادیده میگیرید و دم از آن نمیزنید! و با قیافه حق به جانب و مدعی، از بازگشت دیکتاتوری توسط رضا پهلوی ابراز نگرانی میکنید. گویی که شما دمکراتترین و قابل اطمینانترین شخص هستید که امکان ندارد که برای "ماموریتی جهت وطن تان" دیکتاتورشوید!

          البته این سخن به این معنا نیست که رضا پهلوی دمکرات و قابل اطمینان است. خیر، به هیچوجه.

درهرحال آنچه برای من مسلم است، خصوصیات فرهنگی جامعه ما بگونهایی است که حتی اگر ”مادام ترزا“ نیز درقدرت قرار گیرد، او نیزدرنهایت تبدیل به دیکتاتورخواهد شد، چه رسد اگررضا پهلوی یا شما یا شخص دیگری باشد. بدینجهت نیز، میبایست راه کاری را به اجراء گذاشت که امکان بازگشت دیکتاتوری درفردای ایران نباشد.

          بهر روی، از آنجائی که شما ازمحتوای طرح شورای آزادی مطلع هستید، و بارها و بارها درخصوص جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری نیزسخن گفته و نوشته اید، برای من قابل پذیرش نیست که راه کار طرح شورای آزادی را فراموش کرده باشید.

          اما اینکه چرا شما چشمتان را بر روی آن بستهاید یا اینکه حاضرنشدید حتی طرح انجام " گفتمان ملی برپایه منافع ملی" را برای مرتفع شدن بی اعتمادیها و پیدا کردن آن راه حل مطلوب برای عدم بازگشت دیکتاتوری و رهایی و نجات هر چه سریعترایران و ایرانی و استقرار آزادی و دمکراسی بپذیرید و دنبال کنید، سئوالی است که شما باید پاسخگوی آن باشید.

          در هرصورت، بقول آن هموندتان، مجموعه شما آن مجموعهایی نیست که مالی باشد و بتواند نقشی را به تنهایی (اگرفرض بگیریم بواقع مخالف رژیم باشید) در مبارزه با رژیم بازی کند.

          ضمن این که، راه کار تضمینی هم برای جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری ندارید که حداقل بتوانید ادعا کنید که صاحب چنین طرحی هستید تا شاید بالاترازدیگران قرارگیرید که آنان (خواسته و ناخواسته) با طرح شما همراه شوند.

          همچنین، حتی تن به پذیرش انجام "گفتمان ملی بر پایه تأمین منافع ملی" هم که ندادید تا بتوان درچنین فضایی بشود بهترین راه کار را برای مرتفع شدن بیاعتمادیها و رهایی و نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی و استقرار آزادی و دمکراسی، انتخاب یا پیدا کرد.

          آن چه هم که کلیه اسناد و شواهد نشان میدهد، شما ازابتدای حضورتان درمیان اپوزیسیون مخالف رژیم تا کنون، نه تنها با کسی همراهی نکردهاید، بلکه با آنان نیز بدون داشتن راه کار اصولی، به مخالفت پرداختهاید.

          راه آنان را همواره خطا دانسته اید، اما خودتان پرازخطا بودهاید و حتی بشکل دیگری مثل این پروژه مهستانتان، همان راه خطای آنان را دنبال میکنید. (رجوع کنید به مخالفتهای خود درارتباط با شورای مثلا ملی رضا پهلوی).

          گوش شنوا هم که نداشتید که توصیه و رهنمودهای دیگران را حداقل برای پیشبرد ادعاهایتان، آویزه گوشتان کنید و آن توصیهها را به کارگیرید.

          تا کنون نیز باعدم شفافیت و عدم پاسخگویی تان ثابت کرده اید که حتی صداقت هم ندارید و مسئولیت پذیرهم نیستید، برنامه درست و حسابی هم ندارید.

          اما مرتب ازاین و آن میخواهید: هرکه دلسوز مملکت است، با مهستان سرکاری و تحت کنترلتان همراه شود.! عجب.!

          به راستی آقای نوری علا، داستان شما به واقع چیست؟

          آیا شما کمربه نابودی ایران بستهاید و خواهان به فلاکت افتادن ملت ایران میباشید؟

          اگراین چنین نیست، چرا حاضر نمیشوید راهی را دنبال کنید که بواقع موجب رهایی و نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی و استقرار آزادی و دمکراسی تضمین شده در فردای ایران را گردد؟

          شما بفرمائید، به چه دلیل از طرح و راه کاری که نتوانستهاید، ایراد اساسی بگیرید، آن را نپذیرفتید؟

          حتی اگرفرض بگیریم که طرح فوق دارای ایراد بود، چرا حاضر به همراهی و انجام "گفتمان ملی برپایه منافع ملی "  برای حل مشکلات و موانع میان اپوزیسیون راستین و.... نشدید؟

          آقای نوری علا، برای یک بارهم که شده، جرأت کنید بیائید ازنظر و اقدامات خود درطی این سالها دفاع کنید و پاسخگوی سئوالات باشید، تا بواقع مشخص شود که شما به دنبال چی هستید؟

          آیا نگرانی خاصی برای روشن شدن افکارعمومی درمورد خودتان و نظراتتان دارید که حاضر نمیشوید، پاسخگوی سئوالات اساسی باشید؟

          در هر صورت آقای نوری علا، این را یقین بدانید که ماه همیشه پشت ابر باقی نخواهد ماند؛ و تاریخ قضاوت خودش را نسبت به همه ما خواهد کرد.

ناصر پاکنژاد

دهم فوریه  2018

****

          1. رابطۀ مستبد با استبداد زدگان، همان «استبداد» است- که شکل و رابطۀ سادیسم قاهرانه سیاسی دارد با مازوخیسم مقهورانۀ سیاسی. این رابطه همان ژن یا منشاء استبداد است که در طول بیش از دو هزار و پانصد سال در تاریخ ما نسل به نسل منتقل شده و از طریق اِعمال و اجرای بی کم و کاستِ خویش (موتور روانی تولید استبداد) دیگر در دل و اندیشۀ ایرانی استقرار عمیق روانی پیدا کرده. دلیلش: ایرانیان همیشه مقهور و در بند ظلم فرد مستبد بوده اند و راه گریزی هم نداشته اند جز روی آوردن ناگهانی به یک ناجی کاریسماتیک. مستبد فرد قدر قدرت ظالمی بوده که در اندیشه و دل استبدادزدگان خدای متضاد و خیالی خویش را به عنوان ناجی آرمانی آنان خلق و بازتولید دائمی کرده. این رابطه مقهوران را، مظلومان را، در انتظار خدای نیک نگاه داشته تا با ظهورش، خدای شر استبداد را نابود کند (دیو چو بیرون رود فرشته در آید!). فرشتۀ خیالی - که خود از این رابطۀ اسفبار و ریشه دار رنجور و، نیز، مقهور همان ظلم بوده- چون بر بستر سرها و سینه های تهی از اعتماد به نفس و عقیده به خویشتنِ خویش - به عنوان سرچشمۀ قدرت دموکراسی - پا می گذارد تا بر دوش آنان قدرت خویش را به عنوان ناجی تحقق بخشد، در دمی مبدل به مستبد ثانوی می شود: یادتان بیاید خمینی پاریس را و خمینی زنندۀ سیلی بر گوش دولت بختیار را! فرشتۀ ناجی در ظرف یک دو هفته به مستبدی ثانوی تبدیل شد و رابطۀ استبدادی درازدامن بازتولید شد و داستان استبداد دو باره تکرار شد و اکنون ایرانیان افتاده به سیاهچال استبداد- که هیچ دری را به روی خویش باز نمی بینند - منتظر ناجی دیگری هستند. آیا در خوابگاه خوابزدۀ قاطبۀ اپوزیسیون با ناآگاهی عمیقی که از این مکانیسم تاریخ ایران دارند، کسی متوجه خطیر بودن ومهلک بودن حرکت مردم به سوی پرتگاهی دیگر هست؟ ایرانیان اکنون «همه» چون غرق شوندگانی هستند که به هر چیزی که فرشتۀ ناجی آنان باشد چنگ می اندازند!

          2. یاد آوری کنم که نباید از واژۀ "جمهوریت" به جای "جمهوری" استفاده کرد! زیرا «جمهوری» نافی "نظام پادشاهی" و «قائم بر انتخاب دوره‌ای ریاست جمهور است» ولی «جمهوریت» قائل بر امکان شکل گیری نظام پادشاهی منتها متکی بر "جمهوریت پارلمانی" (یعنی وجود شاه + مجلس) است. این هیچ تفاوتی با آنچه که قبل از انقلاب داشتیم ندارد. ایرانیان متأسفانه آگاهی لازم را در این موارد ندارند و همان طور که قبلا گفته شد، از آنجا که به دنبال ناجی هستند، یکشبه دچار عشق و گرفتار رهبری کاریسماتیک می شوند و دو باره "شب نو و ظلمت از نو"! (خدمت آقای رضا پهلوی گرامی هم با احترام عرض می کنم که خواستهای تاریخی ملت ایران قاعدتا باید ریشه در دل تحولات تاریخ ایران، مخصوصا تاریخ یک صدو پنجاه سال اخیر داشته باشد! و اگر کسی – از جمله شما - بخواهد در ایران آینده در «انتخابات ریاست جمهوری» شرکت جوید هیچ احدی نمی تواند او را منع کند! مخصوصا این که شما مرتکب هیچ خطایی چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب نشده اید!

          آقای نوری علاغ از نقص های عمدۀ کار شما این است که برخورد انتقادی و خلاق با مطالب نشریۀ خود در جهت ایجاد «"جمهوری" سکولار و دموکراتیک» ندارید. قبلا یک بار یاد آوری کرده ام. اصرار بر استفاده از واژۀ «جمهوریت» به جای «جمهوری» می تواند یک بار دیگر پنجره را برای وردود فرشتۀ ما باز کند. خدمت شما باز یادآور می شوم که ایرانیان – صغیر و کبیر - خون و خوی استبداد ورزی و استبداد پذیری دارند. ایرانیان قاعدتا اگر از تاریخ خویش درس گرفته باشند، باید بر پایۀ تناقض تسلط اسلام بر فرهنگ و تمدنی دیگر، و نیز پیام دو انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن، فقط و فقط خواهان برقراری «جمهوری دموکراتیک سکولار»باشند. بازگشت چه از نظر شکل حکومت و چه از نظر محتوای آن به دورۀ قبل انحراف و جدایی از مسیر اصلی تحول در تاریخ ایران است. متأسفانه ایرانیان بی اعتماد به نقش خلاق و سازندۀ خویش در ساختن تاریخ و سرنوشت خویش اند و چون در پی فردی هستند که بر آنان خوب حکومت کند، با فراموش کردن خویش فورا در دام می افتند.

          آقای خلجی هم علی رغم نکته های خوبی که در مقاله شان هست، گه گاه با زدن به میخ و نعل، خواننده را در فضای خالی سردرگمی و بی‌تصمیمی رها می‌کند.آقای خلجی خود قربانی شرایط ایجاد شده در قبل و پس از انقلاب است و اکنون که اپوزیسیون را در خوابی به درازای یک صد و پنجاه سال می بیند، از سر ناچاری می کوشد امیدی در دل خویش و خواننده ایجاد کند که، از زاویۀ خاصی، نگاه ناقصی هم به تجارب سالیان گذشته ندارد.

          3. مهدی جامی می نويسد: «از چشم مردم نگاه کنیم. این راه نجات است. همیشه باید به مردم بازگشت و از چشم آنان دید!» خب برادر جان مردم که در سال 57 و در جریان رفراندوم چشمشان را باز کردند و به آقای خمینی رأی دادند! نکنه خدای نکرده دارید «چشم‌بندی» می کنید!؟ عزیز من، پس فرق پیشاهنگ آگاه با تودۀ ناآگاه چی یه!؟ می تونید بگید؟ من یه بار هم به دوست دیگری گفتم: رفراندوم بدون آگاهی مردم، ممکنه مثل فرستادن اونها به پای صندوق باشه برای رأی دادن به گرگ یا گراز! چهل سال گذشته تو گویی همه در خواب!

          نوشته: «اما اگر نخواهیم مردم را تحقیر کنیم که اشتباه می‌کنند یا نقش بزرگتر را برای آنها بازی کنیم،...» اولا کی تحقیرشان کرده؟ آنها که تحقیر می کنند کسانی هستند که برای خود امتیازاتی قائل اند ماورای دنیای زیرپای ما! تازه، خب شما که داری واسطه می شی یکی «نقش بزرگتر» را بازی کند برایشان! تازه اگر مردم اشتباه نمی کنند، پس در طول تاریخ ایران هرچه که توده های مردم از جمله بیسوادان پشت کوهها و دهات کردند درست بوده و همه هم از شما عاقل ترند، لطفا نقش بزرگتر برای آنها بازی نکنید! آنها خودشا می دانند چگونه حکومت خودشان را بسازند! حتماً! چند ساله توی خارج تشریف دارید. توی همین آمریکاش مردم را سکه یه پول کردند و دمار دارند از روزگارشان دئر می آورند تا جایی که صدای برنی سندرز در آمده! نکنه خیالات برتون داشته؟

          فريبرز فرشيم

***

          آقای نوری علا دوباره به جاده خاکی زده اند. خب در تظاهرات گسترده دیماه خیلی از مردمان به نیکی از خاندان پهلوی یاد کردند. تعدادی از سازمان های سیاسی در اپوزیسیون، پرچمداری آقای رضا پهلوی را برای مدیریت مبارزه برای براندازی جمهوری اسلامی رسما اعلام کرده اند. اگر آقای نوری علا به این توهم دچار شده اند که با جمعه گردی ها و درست کردن تشکل های جورواجور سکولار دمکرات ها و این اخر سری با ایجاد مهستان 200 نفره می توانند رهبری مبارزات مردمی ایران برای آزادی را بدست بگیرند زهی خیال باطل. در حال حاضر دو آلترناتیو رهبری را می توان تصور کرد یکی شاهزاده رضا پهلوی بدلیل هواداران وسیع داخلی و دیگری مریم رجوی بدلیل دسترسی به خزانه میلیونها دلاری و سه هزار کادر سازمانی . خب آقای نوری علا، اگر یکی از همراهان شما این تشخیص را می دهد که بین این دو با رضا پهلوی می توان به آزادی و دمکراسی رسید چرا ترش می کنید. مگر موقعی که از رهبری خمینی بدلیل هواداران میلیونی وی دفاع کردید و آن بیانیه کذائی را دادید وثیقه و تضمینی از خمینی گرفته بودید که اینک از شاهزاده توقع وثیقه و تضمین دارید. برای جلوگیری از بازتولید استبداد و دیکتاتوری باید سراغ قانون اساسی و نهاد های دمکراتیک در یک کشور رفت. احزاب ، سندیکاها، رسانه های مستقل، تعدد رادیو و تلویزیون ها، نهاد های مدنی، تفکیک واقعی قوای سه گانه مملکت ، آزادی بیان و اندیشه ورعایت اعلامیه جهانی حقوق بشر ووو .... هست که وثیقه دمکراسی در کشورهای پادشاهی پارلمانی و یا جمهوری پارلمانی هستند. آقای نوری علا اگر همچنان بدنبال سند محضری از شاهزاده هستید پیشنهاد می کنم خودتان را از فعالیت های تشکیلاتی سیاسی بازنشسته کنید و دوباره جمعه گردی های خودتان را ادامه دهید.

          خسرو خرسند

بازگشت به خانه