تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

7 اسفند ماه 1396 ـ  26 فوريهء 2018

بی آبروئی نواندیشان دینی در حفظ آبروی حجاب

شادی امین

          چندی پيش، یازده مرد و یک زن تحت عنوان "جمعی از نواندیشان دینی"، بیانیه‌ای در "حفظ آبروی حجاب" منتشر کردند[1]. فرای اینکه آیا نواندیشی با دین سازگار است یا خیر، قصد دارم مختصر به این بیانیه با نگاهی به تاریخ یکی از این نویسندگان اشاره کنم.

          این بیانیه، نادقیق، سطحی و سرشار از تحریف‌های تاریخی است. و البته خواهان "بازگشت به آرمان های اولیهء انقلاب پنجاه و هفتِ ملت ایران" است. و مشخص نمی‌کند، این آرمان‌های اولیه انقلاب چیست؟ آرمان‌های دوران امام راحل است و یا آرمان‌هایی که منجر به انقلاب 57 شد، یعنی، استقلال، کار، مسکن، آزادی؟

          این بیانیه، که اولین بیانیه از سوی دین ‌مداران در رد حجاب اجباری (با هر هدف و توجیحی که باشد) نشان از سست شدن بنیاد دین و تلاش برای حفظ آن دارد. این بیانیه تلاشی برای حفظ دین از موضع نقد و قرار دادن آن در کنار خواسته‌های مردم، و در این‌مورد خواسته های زنان ایران، است.

          با این همه، بیانیهء مذکور، به دلیل پیشنیه و تاریخ بیشتر امضا کنندگان اش و قصد آشکار آن‌ها در تحریف تاریخ عملکرد خود، به هیچوجه قابل اعتماد نیست. این بیانیه و امضا کنندگان اش از نقش خود در تثبیت حجاب اجباری و یا سکوت همراه با رضایت خود در تمام سال‌هایی که بسیاری از زنان ایرانی علیه این قوانین مقاومت کردند و هزینه آن را هم پرداخته‌اند، چیزی نمی‌گویند. گویی این گروه امضا کننده، خارج از همهء این تحولات ایستاده و برای نزدیک به چهار دهه فقط نظاره گر بوده‌اند.

          در واقع به جز حسن یوسفی اشکوری، که در دو دههء اخیر نقد خود را به حجاب اجباری بیان کرده است، دیگران نه فقط سبدشان خالی است بلکه حداقل در یک مورد، چنان که خواهیم دید، اسناد مشخصی در همدستی شان با اذیت و آزار زنان ایرانی به دلیل نداشتن حجاب حتی در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی وجود دارد.

          یکی از این افراد که چون با وی رودررویی مستقیم داشته و تهدیدات او و دوستان دیگرش در هیبت هیات اعزامی از جمهوری اسلامی ایران به کنفرانس جهانی زنان در پکن در سال 1995 را فراموش نمی‌کنم، جمیله کدیور است. دیگر اعضای این هیات موضوع من در این بحث نیستند، که خود نوشته‌ای جداگانه را می‌طلبد و قبلا نیز در نوشته‌هایم اشاراتی به آنها داشته‌ام.

          در آن سال، من و سایر زنان تبعیدی که برای افشای بی‌حقوقی زنان در ایران با هزینهء شخصی به پکن رفته بودیم، شاهد بودیم که وی به همراه عده‌ای دیگر از "صاحب ‌نامان" امروز و مدعیان فمینیسم، با هزینهء دولتی به پکن سرازیر شده و دائم مشغول سازمان دادن تحرکات علیه ما بودند.

          این گروه که هیچیک از آنان هرگز نقدی به تفکر خود در آن دوره و همدستی‌شان با دولت وقت نکرده‌اند، تا دیوار چین به‌دنبال ما آمده بودند تا نشان دهند، ما زنان تبعیدی، بی‌بند و بار، "بی‌حیا" و فاقد صلاحیت اظهار نظر در مورد وضعیت زنان در ایران هستیم. آن‌ها با تشکیل جلسات متعدد در تایید و توجیه سیاست‌های رژیم جمهوری اسلامی و همچنین ایجاد اختلال در جلسات ما و برپایی تظاهرات "الله اکبر" گویان و انواع فحاشی و توهین به دوستان ما در خیابان‌های پکن و هوایرو (محل برگزاری کنفرانس) سهم خود را در سرکوب زنان معترض به خوبی ایفا کردند. البته ما نیز تمام قد در مقابل شان ایستادیم و با اجرای نمایش خیابانی، برپایی تظاهرات با متحدان بین‌المللی‌مان و برگزاری ده ها جلسه و پخش اعلامیه‌های توضیحی، پاسخ هیات دروغین غیر دولتی و مردان همراهشان را دادیم.

          باری، یکی از این زنان جمیله کدیور بود که به همراه دوستان اش از مزایای حضور در این سفر بهره برده و پس از بازگشت از کنفرانس پکن در روزنامه اطلاعات آبان 1374 و در یک سلسله مقالات تحت عنوان "آن ‌سوی دیوار" در مسیر تهمت و تحقیر علیه ما و در تشویق و حمایت از سیاست‌ها و عملکرد ضد زن جمهوری اسلامی، عکسی را که بدون اجازه و پنهانی از من گرفته بود منتشر کرد که در پای آن این کلمات درج شده بود:"هموطنی مقیم خارج از کشور با دیدگاهی کاملاً ... بقول شاعر: ره کجا...؟ منزل کجا...؟ مقصود چیست؟" (نقطه‌چین‌ها از اوست).

          در آن‌زمان، عطالله مهاجرانی، همسر وی، معاون پارلمانی هاشمی رفسنجانی بود و هر دو به همراه همسفران شان سال‌های قبل و پس از آن مستقیماً بر خوان یغما تکیه زده و از آن بهره می‌بردند و به کشته‌های دهه 60 و خانواده‌هایشان و ما تبعیدیان آن دهه می‌خندیدند و در تأیید اجبار حجاب می‌نوشتند و کارگاه آموزشی برگزار می‌کردند. در آن زمان، آن‌ها هیچ نقدی به "اجبار حجاب" نداشتند و در "شهر ممنوعه" در پکن به دنبال ما روان بودند تا در آن مرداد ماه داغ، از شلوارک‌های ما در اثبات "بی‌حیایی" ما عکس بگیرند و این "بی‌حیایی" را مستند و برای ما "پرونده سازی" کنند.

          یادم است در جلسه‌ای که این هیات پرخاشگر زنان محجبه جمهوری اسلامی دائم و آشکارا از پای لُخت یکی از دوستان ما که شلوارک به‌پا داشت، عکس می‌گرفت، او خیلی خونسرد پرسید: "خب خانم، اینها رو که جایی هم نمی‌تونید منتشر کنید، آخه پس چرا عکس می‌گیرید؟" و خنده ما و نگاه‌های خشمگین این نمایندگان بسیج و سپاه و دانشگاه ومسجد فلان و جامعه فلان و هیات بیسار و کارافرینان مسلمان و...

          برای من که خاطرهء مواجهه با زنان دولتی و از جمیله کدیور را به روشنی به یاد دارم و فیلمی هم از رو در رویی ما گروه پابرهنهء زنان تبعیدی با زنانی که با خروارها جزوه و کتاب و صنایع دستی و هدیه و... به پکن آمده بودند تا فمینیست‌های جهان را توجیه کنند که وضع زنان در ایران خیلی هم خوب است و اینها همه، تبلیغات دشمن است، ساخته‌ام[2]، که در همان سال نیز دراروپا و آمریکا به نمایش گذاشته شد.

          این بیانیه فقط یک معنا دارد: تحریف آشکار تاریخ و تلاش برای از بین بردن ردپای خود در تثبیت نظام حجاب اجباری.

          آری، اینان نگرانند. به‌درستی دلواپسند. آن‌ها فهمیده‌اند که سکان از کف شان در رفته است. والا چرا سال 88 این بیانیه را ندادند؟ چرا سال 76 این بیانیه را منتشر نکردند و... بله اینها فهمیده‌اند برای نگه داشتن نیروهایی که دارند دائم ریزش می‌کنند باید چاره‌ای کرد.

          این چاره‌جویی اما اینان را بیشتر در مرداب فرو می‌برد. زیرا تنها بخش شفاف بیانیه ‌شان، به طرز غریبی تاریک‌ترین بخش آن نیز هست، آنجا که می‌گویند: «قانون "حجاب" اجباری مصوب سال 1362 خورشیدی نه تنها در تعارض با برخی اصول قانون‌اساسی است که خلاف مقاصد شریعت، مغایر با حقوق‌ بشر، ناقض حقوق شهروندی و تهدیدی برای مصالح ملی و منافع آحاد جامعه متکثر ایران است."

          و از نقش خود در حفظ این قانون و نقض همان حقوق بشر هیچ نمی‌گویند. انگار نه انگار که دوران زمامداری "امیرکبیر و مدرس" (صفاتی که مهاجرانی در تملق و چاپلوسی رفسنجانی، در مورد او به کار می برد) اینها خود سیاستگذار بودند و کنترل خیابان‌ها را در دست داشتند.

          این جماعت آرزو و مطالبه خود را در زرورقی از دروغ به ما عرضه می‌کنند، آنجا که می‌نویسند: "اکنون وقت آن رسیده است که حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با مصلحت‌اندیشی و دلیری لازم و بازگشت به آرمان‌های اولیه انقلاب پنجاه و هفتِ ملت ایران...." آری این لُب کلام اینان است، جمهوری اسلامی دلیرانه از خودش مراقبت کند که یک وقت "خدای نکرده" سکان قدرت و خوان یغما از دست نرود.

          برای این بازگشت اما، اول باید مبارزات زنان ایران و دختران خیابان انقلاب را لوث کنند و بر تارک آن بنشینند. اعضای آن هیئت، امروز به اشکال گوناگون، همچنان دست‌ اندر کار ضربه زدن به این اعتراضات و فعالیت ‌های زنان فعال در پشتیبانی از این اعتراضات هستند. چه به عنوان "نومهاجر" و چه با تداوم حضور مستقیم در قدرت.

          باید به اینان گفت: همان اجباری که شما را وادار به نوشتن این بیانیه کرد، شما را وادار به بیان حقایق و رازهایی از دوران مسئولیت خود و دزدی‌ها و جنایاتی که رخ داده، خواهد کرد؛ رازهایی که چون بیان شوند، بنیان این ستم سست خواهد شد. و شما سخت در حفظ این رازها می کوشید.

          شما، از جرگه این زنان و مردان عاصی و خشمگین و جان به لب رسیده‌ای که به خیابان آمده‌اند نیستید. پس بر سر این سفره چمباتمه نزنید!

_____________________________________

[1] zeitoons.com

[2] فیلم دیگری از رویارویی زنان تبعیدی با هیات فرستاده رژیم که تحت عنوان سازمان‌های غیردولتی آنجا حضور داشتند به شکل آنلاین، در دسترس است. ابتدای فیلم، جلسه ما زنان تبعیدی و حضور فرستادگان دولتی است و از دقیقه 8:28 نیز جلسه زنانی است که با هزینه دولت جمهوری اسلامی (در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی) به پکن آمده بودند و حضور افشاگرانه ما در مقابلشان. دیدن این فیلم را به شما توصیه می کنم:

www.dailymotion.com

بازگشت به خانه