تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
10 فروردين ماه 1396 ـ 30 مارس 2018 |
|
اديان با هم فرق دارند!
گلن ترشيزی
مقایسه ظاهری پیروان ادیان مختلف و یا حتی فرقه های مختلف یک دین موجب شده است که بعضی از مخالفین جمهوری اسلامی، مانند "سکولار دموکرات ها" و یا "احزاب کمونیستی"، به این نتیجه برسند که در نهایت فرقی بین این ادیان وجود ندارد. مثلاً، در مورد ایران می گویند که چون مجاهدین و سران جمهوری اسلامی هر دو می گویند که مسلمان هستند و در مراسمی قران بسر می گیرند و یا در مورد واقعه عاشورا حرف می زنند و یا زنان ایشان حجاب بر سر می کنند، در واقع فرق آنچنانی بین ایشان وجود ندارد و دعوای اصلی بر سر قدرت می باشد.
قبل از شروع بحث لازم به تذکر است که من این مطلب را از منظر نتیجه عملی دو تفسیر متضاد از اسلام بر جامعه می نویسم. این یک مقایسه تطبیقی با توجه به یک مثال تاریخی و نوشته های باورمندان به این دو تفسیر متضاد می باشد.
از صدر اسلام تا کنون همواره دو تفسیر متضاد از اسلام بطور کلی و اسلام سیاسی بطور خاص وجود داشته است. برای مثال جنگ صفین یا اولین جنگ داخلی مسلمانان بین علی بن ابی طالب داماد پیامبر و معاویه حاکم دمشق اتفاق افتاد. وقتی که علی خلافت چهارم را اعلام کرد و در جستجوی قاتل و یا قاتلین خلیفه سوم عثمان بود، غیر ممکن می نمود که قاتل و یا قاتلین را بشود از بین گروهی شورشی پیدا کرد. معاویه موضوع "عدالت نسبی" را مطرح ساخت که " حق یک شخص می تواند قربانی امنیت کشور شود." و در نتیجه می بایست تمام شورشیان را از دم تیغ گذراند. در مقابل علی موضوع "عدالت مطلق" را بیان می کرد و می گفت که "حق یک شخص نمی تواند قربانی هیچ چیز شود." و تنبیه تمام افراد گروه بخاطر جنایت یک فرد و یا افرادی از گروه "اسلامی" نیست. از آنجایی که پیدا کردن قاتل و یا قاتلین بطول انجامید با دسیسه قدرت طلبان لشکر علی در مقابل لشکر معاویه قرار گرفت.
در ایران کنونی نیز هنوز دو تفسیر متضاد از اسلام و جایگاه آن در سیاست وجود دارد. یکی تفسیر ارتجاعی از اسلام توسط آیت الله خمینی و دیگر سردمداران جمهوری اسلامی و دیگری تفسیر مترقی از اسلام توسط مجاهدین خلق و هواداران سازمان.
از زمانیکه تفسیر ارتجاعی از اسلام با تشکیل رژیم جمهوری اسلامی در سال 1357 بصورت یک نیروی سیاسی بین المللی ظهور کرده است، دنیا شاهد اعمال وحشیانه نظیر سنگسار، قطع عضو، چشم از حدقه بیرون آوردن و کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی تحت نام "عدالت اسلامی" و یا قانون شریعت بوده است. صدور بنیادگرایی خشن مذهبی از آن زمان بصورت ویژگی متمایز این رژیم قرون وسطایی در آمده است.
اختلافات بین این دو تفسیر متضاد از اسلام بقدری است که همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان آنها امکان ندارد چون اسلام ارتجاعی در قدرت است و بر اساس آموزش های آیت الله خمینی، جمهوری اسلامی بر اساس "ولایت مطلقه فقیه" پایه ریزی شده است و هیچ شخصی نمی تواند بجز فقهای شورای نگهبان ادعا کند که "اسلام" و نقش آنرا در سیاست می داند. بنابراین در داخل ایران هر کس و یا گروهی که با تفسیر ارتجاعی سران حکومت از اسلام مخالفت کند به عنوان دشمنان خدا با ایشان برخورد می شود و با حکم اعدام مواجهه می شوند. با کمال تعجب و ناباوری سران جمهوری ارتجاعی اسلامی اعتقاد دارند که مسئولیت ایشان برای اداره امور فقط محدود به مرزهای داخل ایران نمی شود بلکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی به جهانیان اعلام شده است:" در تشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه بر آن است که ایمان و مکتب، اساس و ضابطه باشد، بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شکل داده میشوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه با رسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان را نیز عهدهدار خواهند بود." این بدان معنی است که هدف نهایی ایشان جمهوری اسلامی دنیا می باشد.
تفسیر مترقی از اسلام برطبق نظر آیت الله خمینی و جانشین او آیت الله خامنه ای "اسلام آمریکایی" و یا "اسلام منافقین" نام گذاری شده است.
اما این اسلام آمریکایی چیست؟ اسلام آمریکایی اسلامی نیست که بوسیله مسلمانان در آمریکا پیاده می شود بلکه اسلامی است که سران جمهوری اسلامی می گویند "انحراف" از "اسلام ناب" می باشد. در حقیقت مجاهدین می گویند: در تفسیر مترقی، اسلام دینی است که بردباری را ترویج می کند و طرفدار تساوی مرد و زن می باشد. به دموکراسی باورمند است. از حقوق بشر و عدالت اجتماعی دفاع می کند و جدایی نهاد دین از حکومت را پذیرفته است.
تفسیر ارتجاعی از اسلام و خطری که دنیا را مورد تهدید قرار می دهد، مانند فکر همزیستی مسالمت آمیز با مسیحیان قرن چهاردهم میلادی می باشد که بسیاری را به صرف باورمندی به عقیده ای خلاف کلیسا اعدام می کردند و یا در آتش می انداختند. امکان گفتگوی سازنده با این افراد وجود نداشت تا اینکه بعد ار رنسانس سران مسیحیت قبول کردند که منافع مشترکشان با دیگر اعضای جامعه مدنی ایجاب می کند که سکولار دموکراسی و مردم سالاری را بپذیرند. حال در ایران سران جمهوری اسلامی جامعه مدنی را قبول ندارند و به مردم حق انتقاد از ایشان را نمی دهند.با بی رحمی مخالفین سیاسی و عقیدتی خود را به اعدام محکوم می کنند و حتی مانند اجداد خود معاویه زندانیان سیاسی و عقیدتی خود را به صرف حمله دیگر اعضا گروه به ایشان اعدام می کنند.
به این دلیل است که اکثر روشنفکران و متفکرین و سیاستمداران غرب بر خلاف بعضی از روشنفکران ایرانی و احزابی مانند سکولار دموکراسی و کمونیست کارگری بین تفسیر مترقی از اسلام توسط مجاهدین خلق و تفسیر ارتجاعی از اسلام توسط سران جمهوری اسلامی فرق قائل هستند و معتقد هستند که صلح پایدار بین ایران و غرب تنها در نابودی حکومت جمهوری اسلامی می باشد و حمایت از تفسیر مترقی از اسلام توسط مجاهدین خلق که این تفسیر مانند مسیحیت امروزی در مقابل مسحیت قرون وسطایی با ارزش های غرب همخوانی دارد.