تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
13 فروردين ماه 1397 ـ 2 آوريل 2018 |
|
برزو فارسی، الاهه بقراط
تصمیم دونالد ترامپ رییس حکومت آمریکا مبنی بر انتصاب جان بولتون به عنوان رییس شورای امنیت ملّی ایالات متحده، اصلاحطلبان و اصولگرایان را که پس از تظاهرات دیماه سال 1396 در دفاع از اصل نظام بیش از پیش کنار هم قرار گرفته بودند، باز هم بیشتر به یکدیگر نزدیک کرده است.
هراس اصلی: پایان ماجرای جناحین و کشتی سوراخِ نظام
این دو جریان حکومتی به خوبی مفهوم و عمق شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را، که گل سرسبد شعارهای اعتراضی مردم بود و چنان جا افتاد که هر دو جناح را به واکنش واداشت، ظاهراً درک کردهاند و برخی دانه درشتهای هر دو طیف به این نتیجه مشترک رسیدهاند که «اگر کشتی نظام سوراخ شود همه غرق میشوند».
این نکتهء اساسی یادآوری میشود که مدعیان جریان اصلاحطلبی بیشتر بر طبل خطر فروپاشی نظام میکوبند چون فکر میکنند با تمرکز بر روی این خطر میتوانند بار دیگر بیشتر به بازی گرفته شوند. اگر چنین شود آنها سهم بیشتری از «قدرت»، البته صوری، در اختیار خواهند داشت که اگرچه برای تعیین و تغییر سیاست کافی نیست ولی برای حفظ و افزایش منافع و منابع اقتصادی آنها لازم و مفید است.
طبیعی است همانقدر نیروهای اپوزیسیون حکومت اسلامی در داخل و خارج از کشور اتحاد و ائتلاف و همگرایی را برای طی دوران گذار حیاتی میدانند، جریانهای داخلی حکومت نیز در پی نزدیک شدن به یکدیگر هستند؛ چنانکه اصلاحطلبان حکومتی مدتی است طرح «آشتی ملّی» را مطرح میکنند؛ اگرچه «ملّی»شان محدود به خودیهای خودی میشود! و اگرچه جریان رقیب و سرآمد آنها به رهبری علی خامنهای در حرف دست رد به سینه آنها میزند اما در عمل گوشهای از میدان را برای حضور آنها باز میگذارد تا هر وقت نیاز داشته باشد از آنها استفادهی مطلوب کند؛ چنانکه مثلاً در انتخاب روحانی- رئیسی، یا روحانی- قالیباف، برای تهییج و کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی به کار گرفته شدند و محدودیتها و ممنوعیتهای امثال محمد خاتمی در این مورد نادیده گرفته شد. شش ماه بعد از انتخابات 96، شعار پایان «دو جناحبازی» نظام در تظاهرات سراسری دیماه نود و شش در کنار شعارهای اساسی دیگر، این جنبش مردمی را به یک نقطهی عطف تبدیل کرد.
هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان، بعد از انتصاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی ایالات متحده، گرچه هنوز جمع بندی مشترکی از دلایل و نتایج و آثار روی کار آوردن او ندارند اما در تداعی شدن نام مجاهدین با روی کار آمدن بولتون اتفاق نظر دارند. اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی که جریان اصلاحات در دولت روی بنیهی او میچرخد، بولتون را حقوق بگیر [منافقین] مجاهدین نامید و او را تهدیدی برای ملّت ایران توصیف کرد. همسو با وی، حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان تهران نیز بولتون را حقوق بگیر [منافقین] مجاهدین نامید و او را تهدیدی برای ملّت ایران توصیف کرد. همسو با وی، حسین شریعتمداری وی را به مجاهدین وصل کرد و مدعی شد «بولتون گربهای است که ادای پلنگ را در میآورد.»
حتی امنیتی های صاحب نفوذ مثل علی شمخانی دبیر شورایعالی امنیت ملّی حکومت اسلامی هم انتصاب بولتون را مایه شرمساری آمریکا دانست و او را حقوقبگیر مجاهدین خواند.
در کنار این واکنشها موج مشترکی از سوی ولایتی ها و ارزشی ها موازی با حامیان جریان اصلاحطلب به ویژه در شبکه های مجازی به راه افتاد که اتفاقا بازتاب دیگری از همان خطر و نتیجهی «واقعبینانه» است: اگر کشتی نظام سوراخ شود هر دو جناح غرق میشوند.
افکار و اعمال غیرقابل دفاعِ مجاهدین
عامل بخشی از «پمپاژ نفرت علیه سازمان مجاهدین» توسط حکومت اسلامی، با تکیه بر بیرغبتی عموم مردم نسبت به این گروه، به افکار و عملکرد رهبران این سازمان بر میگردد که با لابیگری بولتون از فهرست گروههای تروریستی آمریکا خارج شد. عملکرد غیرقابل دفاع رهبران این سازمان از گذشته تا به امروز بر کسی پوشیده نیست. «اسلامگرایی» و «عدم شفافیت»، دو عنصر شاخص این سازمان هستند که آن را بیشتر به یک «فرقه» شبیه میکند. سازمان یافته بودن آنها، منابع مالی ناروشن آنها و ویژگیهای دیگر چیزی از «فرقهای» و غیردمکراتیک بودن این سازمان کم نمیکند و آنها را نسبت به جریانهای دیگر برتری نمیدهد.
مجاهدین، گروه چریکی مسلح قبل از انقلاب، یکی از پشتیبانان مهم روحالله خمینی بودند و پس از آنکه با پیروزی انقلاب 57، رهبر بلامنازع آن حاضر نشد سهمی حتی اندک از قدرت به آنها بدهد، علیه حکومت اسلامی اسلحه به دست گرفتند و برای رسیدن به اهدافشان دست به هر اقدامی از جمله ترور زدند. کار به آنجا رسید که این سازمان در رکاب ارتش بعثی صدام حسین که با تحریکات خمینی، از جمله تشویق ارتش عراق به قیام علیه حکومت آن کشور، آغازگر جنگی شده بود که حکومت اسلامی آن را شش سال بیهوده ادامه داد، در جبههی مقابل هموطنان خود قرار گرفتند؛ خطایی تاریخی و استراتژیک که از خاطرهی جمعی و ذهنیت معاصر ایرانیان پاک نمیشود.
یکی از ویژگیهای حکومت اسلامی سانسور و «عدم شفافیت» است. ذبح آزادی و آزادی بیان برای استبداد دینی در ایران یک اصل و خط قرمز به شمار میرود. نمیتوان انکار کرد که سازمان مجاهدین خلق نیز از همان آغاز تأسیس نه تنها به دلیل مخفی بودن بلکه به سبب ساختار فکری و تشکیلاتی دارای همین ویژگی است. در کنار بسیاری از ابهامات و پرسشها، این موضوع که مسعود رجوی کجاست، سرنوشتاش چه شده، و چرا مرگ او را پنهان کرده و سعی میکنند از او «امام غایب» بسازند، یکی از بزرگترین ابهامات و عدم پاسخگوییهای این سازمان است که قطعا در لایههای درونی مجاهدین ابعاد پیچیدهتر و غیرقابل دفاع مییابد.
بیگمان در بحث ساختاری و تشکیلاتی، مجاهدین خلق شرایط ویژهای دارند ولی نمیتوان چشم بر این واقعیت بست که شکل و شمایل این سازمان همچنان پادگانی، و افکارش کماکان فرقهای است. «سازمان مجاهدین خلق ایران» بیش از آنکه یک حزب سیاسی مدرن باشد یک گروه سنتی است که حتی بدون اسلحه نیز ساختار شبهنظامی شبیه سپاه و بسیج دارد.
چرا نمیتوانند به «پهلویهراسی» دامن بزنند؟!
در شرایطی که جای مؤسسات نظرسنجی آزاد و مستقل در ایران خالی است، سنجش دقیق میزان استقبال عموم شهروندان از نقش سازمان مجاهدین و هر گروه و تشکیلات دیگری در ایران شدنی نیست اما بر اساس جوّ عمومی در فضای واقعی و مجازی میتوان تا حدودی به واقعیت نزدیک شد؛ آن هم در حالی که دو جناح نظا،م و همچنین مخالفان سرسخت این گروه، به «مجاهد هراسی» دامن میزنند. آیا وقتی با تبلیغ «سوریه شدن» که خود نظام در فلاکت آن کشور نقش مهمی بازی میکند نتیجهای نمیگیرند میخواهند گروهی را به «لولو» تبدیل کنند که کسی اصلًا از میزان اقبال مردم به آنها خبری ندارد و در تمام سالهای گذشته هرگز شعاری و سخنی و عکسی از آنها در اعتراضات و تجمعات ایران، از جمله در تظاهرات سراسری دیماه نود و شش، دیده نشده است؟!
با توجه به اینکه در تظاهرات سراسری دیماه به پهلویها توجه نشان داده شد، چرا مقامات و جناحین نظام و دلبستگان آنها، از جمله در خارج از کشور موج «پهلویهراسی» راه بیاندازند؟!
تأمل در این پرسش، ماجرای بزرگ کردن مجاهدین را به عنوان «خطر» بیشتر روشن میکند. غافل از اینکه اگر به هر دلیلی، بر اساس تجربهی یک سالهی دولت ترامپ، بولتون رفت و یک وزیر دیگر آمد، و یا دولت آمریکا مجاهدین را به بازی نگرفت، معلوم نیست دو جناح نظام که با نادیده گرفتن نیروهای مختلف جامعه و پتانسیل سیاسی کشور مرتب در حال ترساندن مردم از این یا آن موقعیت فرضی هستند، چه ترفند دیگری در پیش خواهند گرفت.
صحبت بر سر این است که سازمان مجاهدین، و یا هر گروه و نیروی دیگری از جمله همین جناحین نظام، را با همهی خطاها و نقشهای منفی که بازی کردهاند، نمیتوان و نمیبایست از صحنهی سیاسی کشور حذف کرد. حتی جریاناتی که به آرای مردم باوری ندارند نیز میبایست در یک فضای باز سیاسی خود را به محک و آزمون بگذارند. همان رأی آنها را در جایگاه خود قرار خواهد داد. رهبران سازمان مجاهدین نیز اگر میخواهند نقشی در گذار از امروز و رسیدن به آیندهی ایران داشته باشند میبایست از هم اکنون تصمیم بگیرند و دریچههای زنگارگرفتهی فرقهای و شبه نظامی خود را به روی هوای تازهی سیاسی بگشایند. هر قدر جریانهای مخالف حکومت اسلامی و استبداد دینی پایبندی خویش را به اصول دمکراسی که شفافیت عنصر جدانشدنی آن است روشنتر نشان دهند، بیشتر بخت بازیگری مؤثر و مثبت در تحولات تعیینکنندهای را خواهند داشت که دیریست در برابر آنها قرار گرفتهایم.
«آشتی ملّی» با «برادران تندرو»
در این میان، طرح «آشتی ملّی»، که برخی اصلاح طلبان حکومتی مدعی آن هستند، با هدف تقسیم قدرت بین خودیها ارائه شده است. حجتالاسلام محمد خاتمی، رییس «دولت استمرار»، میگوید «قبول داشتن اصل نظام در طیفهای مختلف سیاسی» لازمهی این «آشتی» است! بر اساس این محدودیت بنیادین، به اعتقاد او «هیچکس نباید در گذشته بماند». روی سخن خاتمی نه با معترضان و مخالفان و طرفداران دمکراسی بلکه با «خودشان» و با «برادران تندرو» است؛ یعنی آنها حاضرند برای اندک سهم بیشتری از قدرت، آن هم قدرت صوری، و صد البته برای حفظ نظام حتی دست سرداران سپاه و ولاییهایی را که دستشان به خون مردم آغشته است و سهمهای اساسی از سفرهی انقلابی غارت و چپاول کشور برداشتهاند بفشارند چرا که معتقدند سوراخ شدن کشتی نظام یعنی غرق شدن اصلاحطلبان و اصولگرایان، هر دو!
اینان که با نادیده گرفتن اعتراضات سراسری دیماه 96 همان مواضع «برادران تندرو» را گرفته و نه تنها از کنار شعارهای آزادیخواهانه و حقطلبانهی معترضان گذشتند بلکه به تخطئهی آن نیز پرداختند، در صف آنهایی هستند که با پیاده نظام خود در داخل و خارج از ایران پس از انتصاب جان بولتون، به جای هشدار به رهبری نظام که بر قدرت مطلقهی ولی فقیه تکیه زده است، بیشترین هجوم را به سازمانی آوردهاند که نه قدرتی دارد و نه اصلاً رویکرد بولتون و دولت آمریکا به آن معلوم است. دو جناح نظام و هواداران آنها پشت پیشینه و ساختار الکن مجاهدین، که اتفاقاً از ریشهی بنیانگذاران حکومت اسلامی هستند، جبهه گرفتهاند تا همهی نیروهای متنوع اپوزیسیون دمکرات و سکولار و مبارزات مدنی و حقطلبانهی جامعه را به پدیدهی «چلبی» و «جنگ» کاهش دهند. اینان با سپر مجاهدین و «مجاهد هراسی» علیه نیروهای دموکرات و سکولار مبارزه میکنند.
اما نه علی خامنه ای و نه هیچ یک از مقامهای بلندپایه حکومت به «آشتی ملّی» اصلاح طلبان گوشهی چشمی نشان ندادند چرا که «آشتی ملّی» همواره زمانی معنی پیدا میکند و راه به جایی میبرد که اولا فراگیر و واقعا «ملّی» باشد؛ ثانیا از موضع قدرت صورت گیرد. «آشتی ملّی» اصلاحطلبان با «برادران تندرو» چیزی نیست جز: لطفاً ما را هم به بازی بگیرید! ولی همین را هم، از مؤتلفهایها تا رییس قوهء قضاییه و رهبر حکومت اسلامی «آب در هاون کوبیدن» دانستند و عنوان کردند که طرح آن موضوعیت ندارد خامنهای نیز آب پاکی را روی دست اصلاح طلبان ریخت و گفت آشتی ملّی بیمعناست. حتی خامنهای آن را فراتر از خاتمی دید زیرا با ربط «آشتی ملی» به «مردم»، مدعی شد «مگر مردم با هم قهرند؟»!
آشتی ملّی فراگیر برای گذار
در مقابل سیاست «مجاهد هراسی» و تلاش برای وصله زدن سیاستهای دولت ترامپ با این سازمان، با هدف مخدوش کردن نیروهای متنوع اپوزیسیون در داخل و خارج کشور، نباید ساکت نشست.
چه گذار دمکراتیک از این رژیم و چه بنای دموکراسی در دوران بعد از گذار، بدون اتحاد و ائتلاف فراگیر و چترگونهی همهی نیروهای مدافع دمکراسی در ایران ممکن نیست. آشتی ملّی واقعی را باید برای این هدف فرا خواند؛ آشتیای که همهی ملت را با همهی تفاوتها و تنوعاش، با همهی اختلافات و اشتراکات اش در بر بگیرد و به آنها این اطمینان را بدهد که با آرا و احزاب مستقل خود همراه با رسانههای مستقل، در تعیین سرنوشت خود و ساختن دوبارهی کشور نقش خواهند داشت.
دوران این یا آن فرد، این یا آن سازمان، در قرن بیستم به سر آمد و شاید انقلاب شوم و ارتجاعی ایران را بتوان آخرین نمونهی تحولات متکی بر فرد و ایدئولوژی دانست. از جمله به همین دلیل، رهبران سازمان مجاهدین اگر میخواهند با گذشتهای غیرقابل دفاع وداع کنند و با تحولات جامعهی ایران به سوی دموکراسی همراه شوند، میبایست به بازنگری فوری و جدی در ساختار و افکار خود پرداخته و سرانجام به قرن بیست و یکم گام بگذارند.
حکومت اسلامی از این تحول بیشتر هراس دارد تا سازمانی بسته که در گذشته درجا میزند. این بازنگری نه تنها روزنههای بسته و زنگارگرفتهی سازمان مجاهدین را به جهان آزاد و جامعهی جوان ایران که دستکم دو نسل از اقدامات آنها فاصله گرفته باز خواهد کرد بلکه از یک سو ترفند «مجاهد هراسی» را از وابستگان و دلبستگان نظام حکومت اسلامی خواهد گرفت و از سوی دیگر فضای سیاسی این سازمان را برای گفتگوهای دمکراتیک با جریانات دمکرات ایران خواهد گشود. اگر رهبران مجاهدین به این بازنگری «نه» بگویند، کشتی سوراخ آنها نیز به گِل خواهد نشست و در میان به اصطلاح گزینههای جان بولتون و دولت آمریکا نیز جایی نخواهند داشت.
این روزها از آن دورههای تاریخی کمنظیر است که هر نیرو و جریانی، از رهبری حکومت اسلامی و سپاه و جناحین نظام تا نیروها و سازمانهای سیاسی، از جمله مجاهدین، در برابر فرصتی تکرار نشدنی قرار گرفتهاند که مردم نتیجهی آن را رقم میزنند. فرصتی که همهی اینها باید با یک موضوع حیاتی تعیین تکلیف کنند: در کجا ایستادهاند؟ غرق در گذشته و در برابر مردم، یا به سوی آینده و برای مردم!
https://kayhan.london/fa/?p=110443
يک آلبوم
زندان اوین؛ هواداران نوجوان مجاهدین که همگی توسط حکومت اسلامی اعدام شدند