تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
20 فروردين ماه 1397 ـ 9 آوريل 2018 |
|
روایتی مستند از برپاداشتن جهنم با وعده بهشت
حمید نامجو
انور خوجه یکی از بدنامترین دیکتاتورهای قرن بیستم بود. او چهل سال تمام بعنوان رهبر «حزب کمونیست آلبانی» حاکم بلامنازع این کشور کوچک 3 میلیون نفری در جنوب اروپا و در ساحل دریای آدریاتیک بود. رویای او برای حاکمیت سوسیالیسم راست کیش یا واقعی، و متهم کردن رهبران دیگر کشورهایی که در آنها کمونیستها به قدرت رسیدند به «رویزیونسم» و انحراف از مشی سوسیالیستی، از اتحاد شوروی گرفته تا چین و دولتهای اروپای شرقی، عملاً آن کشور را برای نیم قرن منزوی و تبدیل به جهنم کرد. او در طی این چهل و اندی سال، نه تنها هر صدای مخالفی را خفه کرد بلکه به اعضای حزب و به کسانی نیز که در قدرت گرفتن حزب کمونیست (کار) آلبانی به او یاری رسانده و تمام عمر به آتش کورهی «کیش شخصیت» او دمیدند رحم نکرد و یک یک آنان را یا به جوخه اعدام سپرد و یا به اردوگاه های کار تبعید کرد. در میان تمام رهبران چپ جهان که به قدرت رسیدند خوجه تا آخرین روز دنبالهرو پیگیر مشی استالین خصوصاً سیاستهای استالین در سال های 1930 تا 1939 بود.
کتاب «انور خوجه : مشت سرخ آهنین» تحقیقی مفصل و جامع در باره زندگی این دیکتاتورسفاک است. نویسنده از اولین سالهای زندگی خوجه − یعنی شرایط زندگی خانوادگی، تحصیل در آلبانی، اعزام به فرانسه، به دست آوردن شغل معلمی − آغاز کرده و در ادامه به چگونگی عضویت او در حزب کمونیست، نقشش در جنگهای پارتیزانی و بند وبست هایش درتسخیر قدرت در آلبانی پس از جنگ پرداخته و سپس روشها و سیاستهای او را در طول دوران حکومتش برای تحکیم پایههای قدرت و قلع و قمع مخالفان و حتی موافقان از جمله جنایات و فریبکاریهای او تا آخرین روزهای زندگیش، تشریح میکند. این کتاب را بلندی فوزیه، روزنامه نگار، تهیه کننده و مجری تلویزیون تیرانا نوشته است. او با مطالعه هزاران سند در آرشیو ملی حکومت انورخوجه و مطالعه خاطرات مخالفان وموافقان حکومت انورخوجه یا بازماندگان آنها و تماشای صدها حلقه فیلمی که از آن سالها بجای مانده گزارشی جامع به دست داده است. کتاب بنابر تأیید بسیاری محققان، معتبر و قابل ارجاع است. این اولین کتاب جامع و مفصلی است که در باره انور خوجه نوشته شده و بعید نیست که از این پس نیز زوایای دیگری از کارکردها و روشهای این حکومت بدنام به تدریج برملا گردد.
انور خوجه، آدمی با هوش متوسط، در خانوادهای میانحال بزرگ شد. با حمایت یکی از اقوامش به او بورسیه تحصیل در فرانسه داده شد. اما در طی سه سال اقامت در فرانسه موفق نشد حتی یک واحد دانشگاهی را پاس کند. سرخورده به آلبانی برگشت و در «کورچا» معلم شد. بدون هیچ ایده یا انگارهای یا هیچ علاقهای به سیاست، ادبیات و هنر، فلسفه و یا حتی علم. در زمان اشغال آلبانی توسط ایتالیا در اوایل جنگ جهانی دوم و در استانهی ۳۵ سالگی جذب یک گروه چپگرا شد و برحسب اتفاق در اولین گردهمایی تشکیل حزب کمونیست آلبانی که با همت کمونیستهای یوگسلاوی تدارک دیده شده بود به کمیته رهبری راه یافت.
در مورد دلیل حضور انور خوجه در هیئت مؤسس حزب نظرات مختلفی وجود دارد. شخصی بنام «کوچو تاشکو» که نماینده کمینترن و از چهرههای کلیدی جلسه بنیانگذاران بود، از انورخوجه خواست به این جلسه بیاید. به نظر میرسد این دعوت صرفا به دلیل مسلمان بودن خانواده خوجه بوده. زیرا سایر دعوت شدگان از شهر کورچا مسیحی ارتدوکس بودند. در چنین شرایطی او توانست نماینده اکثریت مسلمان آلبانی باشد. تاشکو در دوران زندان به همبندانش گفته که او به دلیل سابقهی معلمی و سه سال اقامت در فرانسه سخنران خوبی بود. علاوه براین قیافه آراسته و طرز حرف زدنش و از آن مهمتر تابع بودنش مقبول نمایندگان حزب کمونیست یوگسلاوی میافتد و آنها بخصوص «میلادین پوپویچ» موجبات حضور او در بین اعضای کمیته رهبری را فراهم آوردند. خوجه نیز تا زمان به قدرت رسیدن حزب به آنها وفادار بود و از آنها خط میگرفت. شاید لازم به توضیح نباشد که در سالهای بعد تمام اعضای جلسه بنیانگذاری یک به یک به اتهامات واهی دستگیر و محاکمه و اعدام شده یا به زندانهای طویل المدت محکوم گردیدند تا هیچ شاهدی از آن جلسه و مذاکراتش باقی نماند. به همین دلیل برای سالها تنها روایت رسمی، کتاب خاطرات خوجه بود که در هفت جلد و در تیراژ میلیونی در آلبانی منتشر و یا با صرف هزینههای گزاف ترجمه و در خارج از کشورتوزیع میشد.
هنگامی که انور خوجه که به هیئت موسس حزب راه یافت نه مطالعه مارکسیستی داشت و نه سابقه فعالیت یا حتی هواداری از کمونیسم. مدتی پس از اشغال آلبانی توسط ایتالیا جنگهای پارتیزانی با حمایت پارتیزانهای یوگسلاوی و ارتش متفقین آغاز میشود. او به تدریج و با حمایت یوگسلاوها موقعیت خودش را در کمیته رهبری محکم میکند. در همان دوران با زدن اتهامهای خیانت و جاسوسی به برخی از فرماندهان و افراد موثر، آنها را به کشتن میدهد. بالاخره روزهای آخر جنگ فرا میرسد. آلمانیها و قبل از انها ایتالیاییها میگریزند. در آخرین گردهمایی رهبران پارتیزانها در شهر«برات» تعدادی از اعضا دسیسهها، اتهامات و احکام قتل او علیه هم حزبیهایش را برملا میکنند. انور خوجه شرایط کشور در آن روزها را بهانه کرده و دفاع از خود را موکول به بازگشت اعضای حزب و فرماندهان به تیرانا میکند. درتیرانا با همدستی کسانی مثل «دزودزه» بعنوان ژنرال و فرمانده فاتح جنگ و قهرمان ملی حضور مییابد و بلافاصله به کمک یکی دو نفر از وفادارانش مخالفان حزبی را با اتهامات واهی جاسوسی به همراه رهبران گروههای ملیگرا و سلطنتطلبان یک جا اعدام میکند. مجری این احکام دزودزه بود، حلبی ساز سابق و وزیر کشور دولت انورخوجه. او که عامل قتل صدها تن از مخالفان خوجه بود ۵ سال بعد به اتهام خیانت از حزب اخراج و سپس محاکمه و اعدام شد.
خوجه در طی دوران جنگ و تا سالها بعد که روابط تیتو واستالین شکرآب نشده بود از حمایت یوگسلاوی برخوردار بود. متقابلا سرسپردگی او به یوگسلاوها و طرفداران ژنرال تیتو چنان بود که رهبران ملیگرای کشور را − فقط به این دلیل که در اهداف و برنامههای خود از آزادی مردم آلبانیزبان، که شامل بخشهایی از کوزوو نیز بود، نام برده بودند − تفرقه افکن و عامل فاشیسم و جاسوس غرب نامید و به همین اتهام به جوخه اعدام سپرد.
انورخوجه بلافاصله بعد از جنگ روابطش را با متفقین قطع میکند. آمریکا و انگلیس سفارت خانههای خود را تعطیل میکنند. فرانسه و ایتالیا نیز سطح روابط را به حداقل میرسانند. خوجه همواره از بلعیده شدن آلبانی توسط یوگسلاوی وحشت داشت در سال 1948 بعد از عیان شدن اختلاف بین تیتو و اتحاد شوروی خوجه سعی میکند به قدرت بزرگتر بچسبد. او چندبار به دیدن استالین میرود. در سال ۱۹۵۶ بعد از لشکر کشی شوروی به مجارستان و عزل «ایمره ناگی» از نخست وزیری موقعیتش را در خط میبیند و فاصلهاش را با شوروی بیشتر میکند.
خوجه علیرغم اختلافاتش با استالین بعد از روی کار آمدن خروشچف در سال 1961 در «کنگره احزاب کمونیست جهان» از سیاستهای خروشچف انتقاد کرده و به سمت چین گرایش پیدا کرده و با چین روابط گرمی برقرار میکند. رابطه با چین بعد از یورش ارتش شوروی به پراگ در سال 1968 و خروج آلبانی از «پیمان ورشو» محکم تر میشود. او که در ابتدا طرفدار انقلاب فرهنگی در چین است بعد از متوقف شدن انقلاب فرهنگی و ایزوله شدن مائو از دایره قدرت ازچین فاصله میگیرد. نقد او به سیاستهای رهبران جدید چین به قطع رابطه با چین در سال ۱۹۷۸ منجر میشود. و جالب اینجاست که خوجه بعدها انقلاب فرهنگی را محکوم میکند. دوستی خوجه با هیچ کشور یا رهبری حتی در در میان کشورهای سوسیالیستی چندان بادوام نیست. درواقع انتظار او دریافت کمکهای بلاعوض از این کشورهاست. اما هیچ توصیه یا نقد و پیشنهادی را نمیپذیرد و جالب است که برای شروع رابطه و یا توقف آن دلایل ایدئولوژیک میتراشد و در باره آن کتاب مینویسد. به نظر خوجه تمام آنها بلا استثنا تجدید نظر طلباند و از اصول مارکسیستی منحرف شدهاند و یا در دام نظامهای سرمایه داری و سیاستهای امپریالیستی افتادهاند.
از نظر خوجه تنها حکومت سوسیالیستی مبتنی بر آموزههای مارکسیست-لنینیستی سختکیش حکومت آلبانی است. خوجه درباره روابطش با هرکدام از کشورهایی که زمانی با آنها همکاری داشته و از آنها کمک دریافت میکرده از جمله رومانی و چائوشسکو، شوروی و استالین، یوگسلاوی و تیتو، چین و مائو، کامبوج و پل پوت کتابی منتشر کرده است. و مثلا در آنها به بحثهای تئوریک پرداخته و استدلالهایش در علت انحراف آنها از مشی سوسیالیستی را تقریر کرده است. اما این کتابها در وهله اول نشانگر دانش افواهی او از مارکسیسم و از تاریخ و متون مارکسیستی است. در ثانی خوجه به شدت میل داشت که در نظر مردم شخصیتی متفکر، نظریهپرداز و نویسنده جلوه کند و تظاهر کند که در پشت انتخاب هر روش و هر سیاستی یک برهان و یک نظریه فلسفی-سیاسی حضور دارد. او به پررنگ کردن این تصویر از خودش خیلی علاقهمند بود و برای جا انداختن این تصویر پافشاری میکرد. این میل خودبرتربینی و کیش شخصیت با ساخت و نصب مجسمهها و یا عکسهایش بر میدانها و ساختمانهای سراسر کشور، و یا نقل مدام دستاوردها و سخنانش در رادیوها و روزنامه ها، و انتشار کتابها و مقالات بیشمار و مدح و تمجیدهای دیگران بطور کامل ارضاء نمیشد. روش دیگر او تحقیر دوستان وهمکاران و وفادارانش بود. او کوچکترین اشتباه را بر کسی نمیبخشید و آنها را وادار میکرد تا در جلسههای حزبی تحت عنوان «انتقاد از خود» شخصیت خود را تخریب کرده و سخیفترین یا خائنانهترین افکار و نیات را بخود نسبت دهند.
بیماری میل به وجیه المله بودن و کیش شخصیت سکهای دو روست که روی دیگر آن پارانویا و توهم توطئه است. او در ذهن خودش مدام هدف توطئه براندازی دشمنان داخلی و خارجی بود. به همین دلیل تصور میکرد که حکومتهای به ظاهر دوست در پی برکشیدن جانشینی برای او هستند. او این حس ترس و تعقیب را در میان هم حزبیها و یاران دیرین خودش نیز داشت. به همین دلیل هرازگاهی یک توطئه جدید یا یک جاسوس جدید کشف میکرد. دشمنانی را که خودش میتراشید وادار به اعتراف کرده و پس از توهین وتحقیرهای فراوان او و تمام اعضای خانوادهاش را نابود میکرد. در مورد دشمنان خارجی هم معمولا به قطع روابط میانجامید. انزوا انتخاب او برای برخورداری از امنیت بود. نتایج سیاست خارجی او طی 40 سال سبب شد که آلبانی همواره منزوی بماند. این انزوا از نظر خوجه دلیل حقانیت او بود. اما نتیجه اش برای مردم آلبانی محروم شدن از کمکهای چین وشوروی و دیگر کشورهای جهان بود. در شرایطی که مردم عادی پایینترین سطح زندگی را داشتند او با دلایل ایدئولوژیک کشورش را از کمک این کشورها محروم میکرد.
خوجه و جانشینش حدود 47 سال بر آلبانی حکومت کردند. ثمره این همه سال سلطه بر مردم و کشور آلبانی حاصلی جز فلاکت و انزوا نداشت. آنها در طول این سالها سطح زندگی مردم را در همان سطح زندگی دوران آغاز جنگ حفظ کردند و حتی آن را به سالهای قبل از جنگ واپس راندند. در مقابل بلندگوها و رادیوهای حکومت مدام خبر موفقیتها و پیروزیهای حکومت و آماری حیرت انگیز پیشرفت و توسعهی صنعت و کشاورزی پخش میکرد. اگرچه کتاب «مشت سرخ آهنین» بیشتر بر زندگی انورخوجه و نظر گاهها و سیاستهای او متمرکز است اما در لابلای اوراق کتاب میتوان تصویری دریافت کرد از وضعیت فلاکت بار زندگی عموم مردم و همینطور امکانات رفاهی داخل بلوک که محل اسکان اعضای بلند مرتبه حکومت و خانواده انورخوجه بود.
از طنز تلخ روزگار یکی این که انورخوجه کتابی در نقد حکومت پل پوت نوشت و سیاستهای او در کشتار دو میلیون نفر از مردم کامبوج و راندن مردم از شهرها بخصوص «پنوم پن» توسط خمرهای سرخ را بیرحمانه خواند. اما با خواندن این کتاب از تشابه رفتارها و نگرشهای این دو نفر حیرت میکنید. هر دو پیشینهی مشابهی داشتند. یعنی در جوانی به فرانسه اعزام شدند. در تحصیل موفقیتی کسب نکردند. هر دو در بازگشت به کشورشان معلم شدند و بدون هیچ گرایش قبلی به مارکسیسم خیلی اتفاقی به دایره رهبری حزب کمونیست راه یافتند و با شارلاتانبازی قدرت را قبضه کردند. هر دو دوست داشتند شخصیتی متفکر و وجیه المله داشته باشند. عاشق محبوبیت و پوشیدن لباسهای شیک بودند. و در پشت رفتاری آرام و ساده و معقول، یک جانی آدمکش را پنهان میکردند. آدمی که میتواند با لبخند حکم قتل صادر کند و از کشتن هزاران نفر حتی اعضای خانواده و دوستان سابق آب در دلش تکان نخورد. اما از معدود تفاوتهای آنان علاقه انورخوجه به خواندن رمان بود. او همانند استالین عاشق ادبیات بود و کتابخانهای غنی از رمانهای فرانسوی و یا ترجمه شده به فرانسه داشت. و همین علاقه سبب شد که «اسماعیل کاداره» نویسنده مشهور آلبانیایی از اتهام جاسوسی و غربزدگی مبرا شود.
طنز دیگر روزگار هم این که در دهه 1340 گروهی از روشنفکران چپگرای کشور ما که از بیعملی رهبران حزب توده ایران دلسرد شده بودند به نظریات انقلابی مائو و محاصره شهرها از طریق روستا گرایش پیدا کردند. اما تعداد معدودی از آنها با توسعه روابط چین وآمریکا و تغییر سیاستهای رهبران جدید چین روبه سمت آلبانی آوردند. از نظر آنان انور خوجه تنها مارکسیست انقلابی در جهان بود که با آمریکا کنار نیامده بود و نظریات وتئوریهایش بواسطه تجربیات مبارزاتی و کسب قدرت سیاسی میتوانست سرمشق انقلاب در ایران قرار گیرد. آنان وقت گرانبهایشان را صرف ترجمه مشتی ترهات کردند که حتی یک نکته آموختنی نداشت، مگر روش قلع و قمع همرزمان و رفقای سابق حزبی. هنوز ترجمهی برخی از گفتارهای او در اینترنت موجود است. مشتی شعارهای پیش پا افتاده که سطحی بودن این آدم و دریافتهای ساده اندیشانهی او از مارکسیسم و ماتریالیسم را برملا میکند.
انورخوجه حدود 72 جلد کتاب منتشر کرد. تقریبا سالی دو جلد. و قریب به اتفاق آنان شرح دلبری او از خویشتن است. توهمات و یا دروغهایی وقیحانه در باره وقایع تاریخی و مثلا مبارزاتش علیه نظام سرمایه داری و عوامل داخلی و خارجی آنها. نشاندن خوجه در جای تئوریسین انقلاب تلخترین طنز زمانه ماست.
نکته آخر اینکه دو نفر از بدنامترین دیکتاتورهای قرن بیستم یعنی پل پوت و انورخوجه منتسب به نگرشی هستند که آرمان اش رفع تبعیض و رفع استثمار و رهایی انسانهاست. در حالی که افکار و منش این دو نفر هیچ نسبتی با آن نگرش نداشته وآنها استنباطهای خود را تئوری انقلاب تصور میکردند. اما به هرصورت دوران حکومت این دو بخشی از تاریخ «مارکسیسم در عمل» شده است. در واقع مارکسیسم در امتحانی مردود شده است که اساسا در آزمون آن شرکت نداشته است. با وجود این تبرئه شدن از چنین اتهامی به زمان نیازدارد.
ترجمه بیژن اشتری همانند دیگر کتابهایی که از «مجموعه تاریخ ایران وجهان» به فارسی برگردانده، ترجمهای روان و بی نقص است. همت ایشان در افزودن معرفی مختصر شخصیتهای مورد اشاره در کتاب، قابل تقدیر و تشکر است.
17 فروردین 1397