تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
20 فروردين ماه 1397 ـ 9 آوريل 2018 |
|
از تسلیم و اطاعت و فرمانبری
تا استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی
فیروز نجومی
سفر ولی فقیه، امام 12+2، هر سال در آستانه سال نو به مشهد، که دارای مفاهیم نمادین خود می باشد، از جمله کاهش ارزش و مقدار "نوروز" بازمانده از تمدن باستانی، و همیشه همراه بوده و هست با یک خطبه خوانی در نخستین روز سال نو. خطبه ی سال نو ولی فقیه، بدون تردید یکی از مهمترین خطبه هایی ست که وی در طی سال ایراد می کند. بهمین دلیل پوشش رسانه ای آن بسیار گسترده است، نه تنها از رادیو و تلویزیون مستقیما در سراسر کشور پخش می گردد بلکه در رأس اخبار مطبوعات نیز انعکاس می یابد. بر حسب معمول، این خطبه ها با در آمیختن تبریک سال نو با تسلیت مرگ امامی که معروف بامام "نقی" ست آغاز می گردد. خطبه امسال را حضرت ولی فقیه، به بررسی "کارنامه ی چهل ساله ی جمهوری اسلامی- چه در اصول بنیانی و شعارها و ارزش ها و چه در عملکردها " اختصاص می دهد تا ترازنامه ای از بذری که جمهوری اسلامی کاشته و محصولی که ببار آورده است، ارائه نماید.
کارنامه حضرت ولایت از شعارها و ارزش های انقلاب بیش از صد در صد مثبت است. او به ستایش انقلاب می پردازد که همچون درختی تنومند ببار نشسته است و میوه هایی سراسر شهد و شیرینی تولید نموده است. که انقلاب بتمامی اهداف خود رسیده است و موجب رشک جهانیان گشته است. البته، وی خاطر نشان می کند که چنانچه از "استعدادها و ظرفیت ها" استفاده می شد، وضع موجود به از اینها بود. که هم اکنون باید دید چه موانعی در انجام چنین امری وجود داشته است، آنها را باید شناسایی نمود تا با سرعت بیشتری بتوانیم در تمام عرصه های علم و صنعت و تکنولوژی پیشرو باشیم (نقل بمضمون)، چنانکه گویی، بکار گیری استعدادها و ظرفیت ها، کلید حل همهء مشکلات مادی و معنوی ست، هوای آلوده و مسموم، پاک زدایی شده، آب های بهدر رفته بعمق زمین و یا دریاچه ها و رودخانه ها باز گشته و خشکزارها به مزارع پر نعمت و سبز تبدیل می شوند. مشکل گرانی و بیکاری حل شده و نیروهای تولید بار دیگر بکار افتاده، بازار داد و ستد رونق گرفته، سرمایه بانک ها ترمیم یافته و چرخ های اقتصاد کشور را به گردش در آورده و ساخت و ساز و سرمایه گزاری آغاز می گردد.
يعنی نه اینکه خود، ولی فقیه بزرگترین مانع استفاده از استعدادها و ظرفیت ها بوده است، که نخبگان کشور را فراری داده است، و آنان که تن بماندن دادند بیزار از تخصص شدند و تفحص و تفکر. با این وجود وی برای از بین بردن این کوتاهی، راهکاری که پیشنهاد می کند آن است که "یک مقداری به عیوب رفتاری خودمان واقف بشویم ببینیم چه چیزی موجب شده است که ما نتوانیم از این ظرفیت وسیع استفاده کنیم."
حضرت ولایت گویا فراموش کرده است که وی تنها یک منبر نشین نیست و تنها وظیفه او پند و اندرز نیست. که او تنها نماد تقدس نیست. که نماد قدرت هم هست. که او فرمانروای مطلق و نهایی ست، که بدون اذن وی هیچ تصمم مهمی اتخاذ نمی گردد، نه معاهده ای امضا می شود، نه معامله ای سر می گیرد و نه سری بدار آویخته می شود. با این حال، وی دستاوردهای انقلاب را تحسین نموده و اظهار می دارد:
"انقلاب امتحان خوبی در این زمینه پس داده است، یعنی ملت ایران توانسته است اصول بنیادین را و شعارهای اصلی انقلاب را، به همان استحکام اول، تا امروز حفظ کند."
سخنان ولی فقیه، در آغاز سال نو، در "کنار بقعه ی مطهر و مبارک" امام هشتم، این سوال را مطرح می کند که آیا حضرت ولایت در دیماه 96 در کشور حضور داشته یا در خواب قیلوله بسر می برده است؟ در غیر این صورت، او باید دچار "توهم" شده باشد؛ همان آفتی که دیر زمانی ست ولی فقیه بدان مبتلا است... چرا که سخنان ولی فقیه بیانگر واقعیتی ست باور نکردنی. گویا ، صدای «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر ولی فقیه» و « مرگ بر خامنه ای»، و «اسلام را پله کردید مردم را ذله کردید»، «حکومت اسلامی، نمیخواهیم نمیخواهیم» و شعارهای بیشمار دیگری از همین دست که در بیش از یکصد شهر کشور طنین افکن گردیدند، بگوش ولی فقیه نرسیده است، همچنانکه صدای "بندگان" هرگز بگوش خداوند یکتا و یگانه، الله، نمی رسد. آنگاه ولی فقیه شعارها و ارزش های اصلی انقلاب را بدین ترتیب بر می شمارد:
استقلال، آزادی، مردم سالاری، اعتماد به نفس ملی و خود باوری ملی، عدالت، و بالاتر و برتر از همه ی اینها، تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت در کشور؛ این شعارها با همان طراوت اول حفظ شده است.
اگرچه، شعارهای "مردم سالاری،" "اعتماد به نفس ملی" و "خودباوری ملی" را خود به شعارهای اصلی انقلاب افزوده است، با این وجود با اطمینان خاطر مبتوان گفت که وی در یک مورد عین "حقیقت" را بیان میکند که آن نیز تحقق و پیاده شدن احکام دین و شریعت درکشور، است. بیان این حقیقت است که کذب سخنان ولی فقیه را در مورد استقلال، آزادی و عدالت و بقیه شعارها، آشکار میسازد. چرا که "احکام دین" و "شریعت" اسلام،" قانونمندی "تسلیم" و "اطاعت" است و "فرمانبری" و یا "عبودیت " است و "بندگی" و هیچگونه سازشی با شعار استقلال و آزادی و عدالت ندارند، بویژه زمانیکه این مفاهیم در خدمت ساختار قدرت در آمده و در قوانین حاکم بر جامعه تبلور یابند.
علما و فقها، از جمله ولی فقیه، بخوبی آگاهند که مفاهمی همچون استقلال، آزادی و عدالت، مفاهیمی هستند بیگانه در شریعت اسلامی، بویژه با مفهوم آزدی. در بهترین وجهش آنرا با "ولنگاری" و"اباحیگری" و بی بند و باری، بی حجابی و عریانی. اما، این سبب نشود که این مقاهیم غریبه را که با آن هرگز سر آشتی ندارند، را بنفع کیش خود بکار نگیرند و به دین آلوده نکنند.یعنی که آیت الله های حاکم برهبری ولی فقیه، وقتی از آزادی سخن میگویند، منظور شان چیزی نیست مگر آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری، تضمین کننده نظم و انضباط اسلامی. اگر جز این بود، ولی فقیه باید ارزشهایی را نهادین میکرد و دستگاه و نهادهایی را بنیان مینهاد در خدمت نهادین ساختن استقلال و آزادی و عدالت. در حالیکه نظام ولایت ارزشهایی را نهادین ساخته و نهادهایی را بنیان نهاده است که دشمن آشتی ناپذیر استقلال و آزادی و عدالت اند. آیا میتوان گفت، ارزشهایی همچون "شهادت" و "جهاد" که 8 جنگ پوچ و بیهوده با تبلیغ و ترویج گسترده آنها ادامه یافت، درخدمت حفظ و حراست استقلال و آزادی ست؟ آیا میتوان باور نمود که نهادهایی همچون سپاه پاسداران، لشگر بسیج ملی و نیروهای لباس شخصی، چاقوکشان و قمه زنان، جمیع اراذل و اوباش، پاسدار استقلال و آزادی و عدالت در کشوراند؟ برعکس، این ارزشها و نهادهای قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی اند و بمنظور حفظ نظام ولایت و سلطه شریعت اسلامی برجامعه تحمیل میگردد. بدون نیروی قهر و خشونت نمیتوان نظامی بر نهاد بر اساس تسلیم و اطاعت و فرمانبری. طبیعی ست که چنین نیرویی، ذاتا نیرویی سرکوبگر، تنها میتواند پاسدار ساختار استبداد مضاعف دین و قدرت باشد که مظهر آن ولی فقیه است و نهاد فقاهت، نه نگهبان استقلال و آزادی.
در ادامه خطبه، حضرت ولایت به وضعیت استقلال میپردازد. بنا بر قول وی، کشور ایران در 200 سال گذشته بازیچه دست این یا آن قدرت بزرگ بوده است و از "استقلال" بهره نبرده است. هم اکنون در جهان، کشوری وجود ندارد مستقل تر از حکومت اسلامی، چنانکه گویی نهاد "فقاهت،" مراجع دینی در 200 سال گذشته وجود خارجی نداشته اند، نه نفوذی در دربارگاه قدرت داشته اند و نه دستی در دست قدرتهای بزرگ. در واقع علت اصلی عدم استقلال 200 ساله چیزی نیست مگر "استعمار" داخلی که عامل آن تنها فقاهت بوده است که در اعصاری بسیار دورتر از 200 سال، زندگی میکردند و پیوسته نیرویی بوده است باز دارنده، نیرویی که در برابر هرگونه تغییر و تحولی در جامعه، رمز استقلال و "اعتماد بنفس مل". چگونه میتوان از قشری از جامعه که در تاریکی زندگی میکند نگهبان تاریکی ست انتظار داشت که بجنگ تاریکی برود و روشنایی و استقلال را بدست آورد. چرا که"حقیقت" بر فقیه و عالم آشکار گشته است و بهمین دلیل شک و تردید، بنیان کشفیات علمی، را منع و یکی از گناهان نابخشودنی بشمار میآورد. چگونه میتوان از آنان که خود را عالم و فقیه میخواند و بقواعد و مقررات غیرقابل تغییر، احکامی مستقل از زمان و مکان ایمان دارند، انتظار داشت، به نیازهای زمان آگاهی داشته و بآن پاسخ مثبت دهند تا بتوانند در حلقوم قدرتهای بزرگ فرو نرود. اگر پهلوی های اول و دوم نبودند، باید هنوز دانش آموزان خود را به مکتب خانه ها میفرستادیم. اگرچه، آنان نیز در دام مماشت با فقاهت گرفتار شدند.
بعبارت دیگر، وقتی با حاکم ساختن قواعد و مقررات شریعت، عقل و خرد یک ملت به تعطیلی کشیده میشود و از درون بوسیله قشری که خود را روحانی مینامد مورد استعمار قرار میگیرد، نه در دویست سال گذشته میتوانست استقلال خود را کسب کند و نه امروز میتوان از جمهوری اسلامی، بعنوان یک کشوری مستقل یاد کرد. کشور مستقل باید دارای افرادی مستقل و خود آئین باشد. قدرتهای بزرگ کشورهایی را بزیر سلطه خود در میآورند که عموما، کم سواد و فقیر و عقب مانده هستند؟ در واقع، این نه شاهان، بلکه نهاد فقاهت بوده است عامل اصلی فقر و عقب ماندگی و لاجرم تداوم "وابستگی" بقدرتهای بزرگ و عدم استقلال. هم اکنون نیز برغم صنعت موشک سازی و تکنولوژی هسته ای، چگونه از استقلال میتوان سخن گفت وقتی که قیمت دلار از 7 تومن در پیش از انقلاب به بیش از 5000 تومان در 40 سال پس از ان میرسد. سفوط قیمت ارز نشان از چیست اگر نشانی بر اقتصاد ورشکسته نیست، اقتصادی که وابسته بفروش نفت به کشورهای خارجی ست. کشوری که نتواند نیازهای خود را با رشد نیروهای تولید و تجاری، پاسخ بگوید، کشوری که گرانی و بیکاری، فساد و اعتیاد، فحشا و روسبیگری در آن بیداد میکند، نمیتواند روی استقلال را ببیند. بگذریم، که استقلال در دوران جهانی شدن تولید و تجارت، دارای همان مفهومی نیست که ولی فقیه بدان میاندیشد. نفوذ و رخنه نظامی در کشورهای منطقه، لزوما نشان استقلال نیست، بلکه بیانگر نیاز حکومت به دشمن سازی در بیرون مرزهاست تا بتواند درون را در سکوت و خاموشی نگاهدارد. تحت براه انازی بحران گروگانگیری و هشت سال جنگ، بود که نظام ولایت توانست، تمامی رقبای سیاسی خود را نابود و سلطه خود را تثبیت نماید. ترس از درون است که نظام در بیرون دست بماجراجویی میزند و پولی را که ندارد و متعلق بدو نیست، هزینه جنگ حوثی ها در یمن، فلسطینی ها در غزه، حزب الله در لبنان و حشد شعبی در عراق، میکند، تا بتواند ساختار استبداد دین و قدرت را از گزند درونی مصون بدارد.
ولایت فقیه، بحث استقلال را به بحث "آزادی" که یکی از شعارهای انقلاب بوده است میکشاند. البته که در این مورد نیز بخود تبریک میگوید. چرا که حکومت اسلامی توانسته است آزادی را در تمام عرصه ها از جمله عرصه های بیان و عقیده و انتخاب به مردم هدیه نماید. که تنها دشمنان هستند که بدروغ میگویند آزادی وجود ندارد، در حالیکه از نعمت آزادی هم برخوردارند. بدرستی معلوم نیست که بر اساس چه اطلاعات و اسناد و مدارکی ولی فقیه ادعا میکند:
امروز در کشور ما آزادی فکر هست، آزادی بیان هست، آزادی انتخاب هست؛ هیچکس بهخاطر اینکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهدید و تعقیب قرار نمیگیرد. هرکس ادّعا کند که «من مورد فشار قرار گرفتهام چون عقیدهام در فلان مسئله برخلاف عقیدهی حکومت بوده»، هرکس اینجور ادّعایی بکند، دروغ گفته؛ چنین چیزی نیست. افراد متعدّد در رسانههای مختلف، افکارِ گوناگونِ ضدّ حکومت را -که عقیدهشان است- ابراز میکنند و کسی هم با اینها کاری ندارد؛ بنا هم نیست که کسی متعرّض اینها بشود. آزادی بیان هم هست؛ میتوانند بگویند.
وارونه ساختن حقایق، ریا و فریبکاری اساسا از حرفه آخوندی بر میخیزد. همچنانکه زودتر اشاره شد، ولی فقیه و فقهای همدست وی، وقتی از آزادی سخن میگویند، از آزادی در تسلیم و اطاعت و فرمانبری ست که سخن میگویند. در غیر انصورت نه وزارتخانه ای وجود داشت بنام وزارت "ارشاد،" نه دستگاهی بنام «امران به معروف و ناهیان از منکر،» نه زندانی برای زندانیان "سیاسی و "عقثدتی" وجود داشت و نه حصری برای رقیبان انتخاباتی، نه شکنجه و اذیت و آزاری در کار بود و نه دار مجازاتی. آیا حجاب اجباری، نشانی ست بر آزادی و یا نماد اسارت است و بندگی، بنیان نظام شریعت اسلامی؟ آیا جدایی جنسیتها و نیروهای انتظامی و قضائی که بر حفظ و تداوم آن گمارده شده اند نشانی ست آز آزادی انتخاب و یا سرکوب طبیعترین غرایز انسانی؟ بنگر آزادی را و دستگیری و زندانی کردن دخترانی که به «دختران خیابان انقلاب» معروف گردیده اند، آیا اعتراض آنها به آزادی ست و یا به اظاعت و فرمانبری. وقتی کردهای سنی مذهب را چپ و راست بدار مجازات میآویزند، و زمانیکه بهائیان را دستگیر نموده که اگر از زیر دست دژخیمان، جان سالم بدر ببرند، باید سالهای طولانی را بجرم بهایی بودن در زندان بسر ببرند، آیا حکایت از آزادی درعقیده میکند؟ شاید فعالان حقوق بشر، بلاگ نویسان و آن روزنامه نگارانی که در زندان بسر میبرند، دچار توهم اند چون در گفتار و برگزیدن عقیده ای مخالف با باورهای رژیم بر خوردار از آزادی مطلق اند. باید خلافی بزرکتر از آنها سر زده باشد و آنهم البته چیزی نیست مگر بر شکستن مرزهای تسلیم و اطاعت و فرمانبری.
عدالت که از رشته های تخصصی علما و فعها، از جمله فقهای شورای نگهبان و مجلس "خبرگان،" هرگز در کشور دارای چنین وضعی اسفناک نبوده است. آنچه دستگاه قضائی را بیک گنداب عظیم و متعفن تبدیل کرده است آن است که قوانین مدنی را تابع قواعد و مقررات شریعت نموده است. در حل و فصل دعواها، در تعین و تعریف تنبیه و مجازات بدرستی روشن نیست که از چه نقطه ای قانون آغاز میشود و از کدام نقطه شریعت اسلامی. حکم قصاص و سنگسار را یک نهاد مدنی صادر میکند و یا یک نهاد دینی. آنجایی که عدالت بدست شرع میافتد باید از فرآیند قانونی بمنظور حفظ حقوق متهم بگذری و بقواعد و قانونی تن دهی برخاسته از تفسیر و تعبیر حاکم شرع. روشن است که عدالت را نمیتوان با کیفر و تنبیه و مجازات، بمثابه باز دارنده افعال جنایتبار برقرار نمود. اگر چنین بود حکومت اسلامی هم اکنون باید جامعه بود رها یافته از جنایت و سرفت و قتل و ادام کشی و زورگیری و غیره. افزوده براین، دوقطبی شدن جامعه و تقسیم آن به غنی و فقیر خود ناشی از قواعد و مقررات شریعت است که روابط ایمانی و خانوادگی را بر قانونی برخاسته از میثاق ملی، رجحان نهاده است. ثروت و سرمایه در جامعه اسلامی در دست کسانی تمرکز یافته است که جلوه دین و قدرتند،
در اینجا بمنظور اجتناب از اطول کلام، بحث سخنان ولی فقیه در آغاز سال نو را بپایان میآوریم. همین بس که بگوییم خطبه سال 97 نیز همچون خطبه های دیگر حضرت ولایت با وارونه سازی "حقایق" و مسئولیت گریزی آغاز و پایان میگیرد ویک سند تاریخی دیگر مبنی بر ماهیت فریبکار ولی فقیه و همردیفان خود بجای میگذارد.