تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
17 ارديبهشت ماه 1397 ـ 7 ماه مه 2018 |
|
استبداد دینی نتیجهء استبداد سیاسی
مرتضی اسماعیل پور
انقلاب 57 مخالفان و موافقان بسیاری داشت؛ انقلابی که بسیار آن را پرهیاهو اما بدون حرکت عاقلان نامیدهاند؛ انقلابی که شورمند و ستم تیز نامیده شد اما رفته رفته خود به عنوان حکومتی مستبد شناخته شد. حکومت اسلامی از اسلامی دم زد که از منظر بسیاری طی سالهای اخیر نه بویی از اسلام اش مانده و نه بویی از پیشوند آن تحت عنوان «جمهوری».
منتقدین حکومتِ اسلامیِ برآمده انقلاب 57 از ابعاد مختلفی بر آن نقد وارد کردهاند و همواره بر بی پشتوانه بودن تئوریک و نااستواری آن اشاره مینمایند. از لحاظ تئوری یک سال از عمر آن نگذشت که خدعه و فریب جای آن را گرفت. اما آنچه این انقلاب را تحت شعاع خود قرار داد بَلعیدن فرزندان انقلاب بود. سرکوب روحانیت سنتی و روشنفکران دینی که داعیهدار رسالت اسلامی نیز بودند این حکومت را با لرزش فلسفه روبرو کرد. از همان آغاز عده قلیلی از چهره های اسلامی که جرات سخنرانی داشتند عنوان کردند که اینگونه منش و سمتگیری سیاسی منجر به استبداد دینی خواهد شد اما همین صداهای کم سو نیز بلافاصله به تیغ سانسور و سرکوب محکوم شدند.
منتقدین حکومتاسلامی در جریان تحول خواهی که پیش از انقلاب نیز، نسبت به تحرکات مذهبیون، معترض بوده و جریان مبارزه با حکومت پهلوی را یک جریان انقلاب مردمی میخواندند از همان آغاز حکومتاسلامی، دستگاه حکام را مستبد و حکومت را به سمتگیری استبداد دینی معرفی کردند.
انقلاب چه میخواست و چه شد
روحاللهخمینی چهره نزدیک به سنتیها رفتهرفته مواضع سیاسی خود را در فرانسه در مصاحبه با روزنامه نگاران مطرح میکند. «آزادی عقیده و بیان» مبحثی جنجالی از روحانی است که پس از نشستن بر کرسی قدرت خود ناقض اصلی آن شد. روحالله خمینی در کنفرانس مطبوعاتی خود در نوفل لوشاتو به تاریخ 9 نوامبر 1978 میگوید «برای همه اقلیتهای مذهبی آزادی بطور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقیده خودش را بکند». این مواضع نشان میدهد که وی نسبت به هر گونه استبداد بالاخص استبداد دینی مخالفت دارد اما وی که وارث یک انقلاب شورانگیز میشود رفتهرفته حلقه نزدیکان خود را تنگتر میکند و تعداد طناب دار جهت اعدام دگراندیشان را بیشتر مینماید.
جمعیت معترض به محمدرضاشاه و به جریان سکولاریسم و همچنین به عدم قدرت لازم روحانیت جهت نفوذ در کشور، حال انقلابی را انجام داده که تماماً در اختیار روحانیت است. کشور از رهبر تا دادستان و مدیران ارشد خود را در قامت روحانی میبیند. فرمانده جنگ، مجلس، ادارات مهم و چهرههای شاخص همگی در اختیار نهاد قدرتمند شده روحانیت است. قدرت حاکم به رهبری خمینی تحمل نظر و آرای مردم را نداشته و به زودی بازرگان و پس از آن بنی صدر از مدار قدرت فاصله میگیرند، این فاصله گرفتن منتهی به افزایش قدرت همان دستگاه روحانیت میشود. اعدام دگراندیشان مذهبی همچون بهائیان و تعدادی از مسیحیان و همچنین ترور و مصادره اموال یهودیان آغاز یک مونیسم مذهبی میشود. روحالله خمینی تاریخ 9 نوامبر 1978 را فراموش کرده است. او که در سخنرانی برای گروهی از دانشجوان ایرانی در اروپا در تاریخ 8 آبان 1357 به نقد استبداد پرداخته است اینگونه میگوید «در منطق اینها آزادی یعنی به زندان کشیدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاه های تبلیغاتی. در این منطق تمدن و ترقی یعنی تبعیت تمام شریان های مملکت از فر هنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاه های قانونگذاری و قضایی و اجرایی از یک مرکز واحد. ما همه اینها را از بین خواهیم برد»؛ اما آنچه خود رفته رفته به سراغش میرود استبداد فردی از نوع دین سیاسی است.
هر چقدر سخنان روحالله خمینی در فرانسه بوی دموکراسی میداد همچون مصاحبه وی با تلوزیون NBC ، در تاریخ 11 نوامبر 1978 که اشاره میکند «دولت اسلامی ما یک دولت دموکراتیک به معنی واقعی خواهد بود. من در داخل این حکومت هیچ فعالیتی برای خودم نخواهم داشت» اما او نیز تسلیم استبدادی میشود که خود ایجاد کرده است.
آنچه مشهود است، حکومت و زمامداری، قدرت اختیار از کف روح الله خمینی و انقلابیون ربود تا آنان نیز نه تنها قدرت را آغشته به خون مردم کنند بلکه دین را نیز مطابق با نظریات سیاسی خود تغییر دادند.
دین در اختیار سیاست قرار می گیرد
روحانیت شیعه که در تاریخ ایران کمتر به قدرت نشسته است و زمامداری را تنها در دوران پس از صفویه چندین بار تجربه کرده آن هم خام از کنارش گذشته است و تنها در دوران صفویه و شاه اسماعیل، که شاگرد یک شیعه متعصب بود و دستور به قتل اهل سنت داد، کمتر شاهد هستیم که قدرت را به اختیار تام قرار داده باشد. روحانیت در کنار شاه یکی از سکان قدرت را داشت اما پس از انقلاب 57 شانس بر اقبال روحانیت شیعه نشست تا این بار به جای ریختن آب توبه به پادشاه خود پادشاهی بر اقلیمی کند که سلطه آن را حسرتی به طول تاریخ کشیده بود.
تریبونهای نماز جماعت داغ از سخنانی شدند که در دفاع از انقلاب دستور به قتل و غارت اموال دگراندیشان میداد. چهرههای شاخص حکومت نیز با تئوری و ساخت دست و پا شکسته نظریات عالمان سیاست، سعی بر اسلامیزه کردن هر چه شنیده بودند، میکردند. روح الله خمینی که آن مرد ساکن موقت روستای فرانسه دیگر نبود دین را به اختیار خود جهت کسب قدرت بیشتر و همچنین مشروعیت یابی کرد. نمایندگان قدرت نیز در لباس دین دست به جنایاتی زدند که مشروع آن را در قامت دین تحویل جامعه میدادند. دادستانی بالاخص افرادی همچون خلخالی و گیلانی دستور خود را دستور اسلام و شرع دین معرفی میکردند.
منتقدین در میان این هیاهیو دست به انتقاد زده و سوء استفاده کردن از دین را امری نابخشودنی عنوان میکردند. آیت الله شیرازی که از همان اول جایگاه ولایت فقیه را رد و شورای فقها را معرفی میکرد در نقد خمینی و رویکرد غیرانسانی وی مواضع مشخصی گرفت. چهرههای دیگری همچون آیتالله منتظری نیز از جمله منتقدین وی شدند.
خمینی که در مصاحبه با سازمان عفو بینالملل در تاریخ 10 نوامبر 1978 عنوان کرده بود «در جمهوری اسلامی کمونیست ها هم در بیان عقید خود آزاد خواهند بود»، دست به کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی زد. این کشتار را جهت حفظ و حرمت نهادن به اسلام و حکومت اسلامی معرفی کرد که همین، منجر به فاصله گرفتن بسیاری از مردم نسبت به اسلام شد زیرا حکومت، مدعی نمایندگی دین را داشت و خطای نمایندگان به نام دین تمام شد.
روح الله خمینی از طریق مسیرهائی که به شکلی مرتبط با دین بودند مشروعیت خود را گسترش میدهد و در این میان آنچه بعنوان دین مطرح می کند را نیز به زیر عبای سخن خود ترکیب کرده و هر آنچه می خواهد را به نام دین عرضه می کند.
پس از خمینی نیز علی خامنهای و همراهان وی که عمدتا در پیشکسوت لباس روحانی معرفی می شوند به جایگاه قدرت میرسد.
حکومت پس از خمینی و قدرت گرفتن خامنهای
دوران خامنهای دوران جنگ و پس از جنگ است. علی خامنهای در نشست مجلس خبرگان اعتراف میکند «حکومتی که من رهبرش باشم باید برایش خون گریست». اما علی خامنهای نه تنها این سخن را فراموش میکند بلکه به ادامه سرکوب پیشین نیز پای گذاشته و در رد پای آن مسیر پیشی میگیرد. علی خامنهای رفته رفته دست به محدودسازی دگراندیشان میزند. هر آنچه میخواهد بگوید از زبان دین اسلام است و به همین طریق او نیز چون سلف خود دین را ابزاری برای کسب قدرت قرار میدهد. دوران خامنهای، دوران سرکوب مخالفین وی تماما توصیف میشود. در این دوران بسیاری از دگراندیشان مذهبی و حتی شیعیان مخالف جایگاه ولایت فقیه و شخص علی خامنهای بازداشت و مورد شکنجه قرار میگیرند.
حصر تعدادی از روحانیون و همچنین امنیتی کردن فضای حوزههای علمیه و بخصوص قرار دادن آنان در چتر معیشت موجب نفوذ بیشتر این روحانی قدرتمند شده، است. او با رویکرد کاملا امنیتی دست به ساخت جریان مدافعان و ذوب شدگان رهبری میزند. بارها سخنان وی متناقض با اصل اسلامی و رویکرد حکومت اسلامی بوده است و به همین خاطر نیز مورد نقد شدید قرار میگیرد اما آنچه در نهایت به سراغ منتقدین می رود، سرکوب و دستگاه کشتار است.
علی خامنهای به دلیل ضعف علمی در مباحث اسلامی و همچنین نداشتن کاریزمای خمینی اسلام را بیشتر از روح الله خمینی در چتر سخن خود قرار می دهد و مخالفت با وی را مخالفت با اسلام قلمداد می کند که به همین خاطر وی در استبداد دین به دلایل سیاسی نقش بیشتری ایفا کرده است.
تنگتر کردن حلقه خودیها و گشاد شدن استبداد دینی
علی خامنهای حکومت را چنان بسته نگه میدارد که هر نوع دگرگونی و تحولخواهی را به اسم ضربه زدن به اسلام معرفی میکند.استیصال نظام به قدری پیش میرود که به صورت غیرمستقیم و مستقیم با هم قطاران خود نیز سر ستیز برداشته و هرگونه ملاحظه کاری در برابر منتقدین حکومت را خطری بزرگ برای خود میپندارد و به همین ترتیب با خودیها نیز که لحظه ی آرام نشسته باشند، برخورد میکند.
او که به دو افسون بزرگ تاریخ یعنی قدرت و ثروت دلباخته است دست به استبداد بزرگی میزند که هر لحظه دایره آن را وسیعتر می نماید.علی خامنهای پایه های استبداد خود را براساس سوداگری از دین و ترویج تفکرات خود به نام دین با همکاری و حضور دستگاه قضا و امنیتی انجام میدهد. او که این دو نهاد را به اختیار کامل خود قرار داده و دیگر قوا و نهادهای دولتی و اداری را همواره نظارت و دخالت کامل دارد، به شکلی تربیت و پیش رانده است که حتی تفکر ذهنیِ نقدِ بر ولایت فقیه نیز، با بدترین شکل از سوی این نهادها پاسخ داده می شود. طی سالهای اخیر جهت افترا زدن و تهمت به دیگری تنها کافی است صفت «دشمنی با ولایت فقیه» بر پیشانی فردی زده شود که آن زمان کابوس به سراغش خواهد آمد زیرا آنان فرد را در قامت دین معرفی کرده و در نقد فرد، نقد دین را به چشم میآورند.
مسیر گریزناپذیر علی خامنهای جهت سوء استفاده از نام دین موجب پرورش نیروهای شده است که طی سالهای اخیر دست به چپاول مردم ایران زده اند. در حکومتی که قاری آن به دلیل نزدیکی با علی خامنهای محاکمه نمی شود و به جرمی که انجام داده است نه تنها تن نمی دهد بلکه موجب آزار کسانی می شود که از وی شکایت کرده اند، یقیناً مردم نه تنها او را بلکه سپر دفاعی وی را نیز که منبعث از اسلام دیده می شود، به نقد و چالش خواهند کشاند که باز شاهد می شویم که چگونه جهت استفاده سیاسی و استبداد سیاسی، دین نیز به استبداد و تنگ نظری کشیده میشود که هر که از منظر سیاسی نقد داشته باشد گویا به دین ضربه زده است و از سویی چنان احکام دینی خودساخته دستگاه ولایتِ مطلقهِ فقیه تنگ نظرانه پیگیری میشود که هوایی برای تنفس آزاد باقی نمیماند.
بدين سان حکومت، به جهت استبداد سیاسی، دین را چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عقیدتی به سمت استبداد کشانده است.
سه شنبه 7 فروردین 1397
منبع این مطلب: دیدگاه نو
منتشر شده در تريبون راديو زمانه