تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

24 ارديبهشت ماه 1397 ـ  14 ماه مه 2018

چپ‌ها و برجام

فاضل غیبی

          برخی باور دارند که «جنبش چپ» پس از سرکوب سازمان‌های وابسته به این جریان در دهۀ 60، از میان رفته است. اما نگاهی به نشریات در ایران و رسانه‌ها در خارج از کشور نشان می‌دهد که هنوز گروه بزرگی از هواداران سابق گروه‌های چپ، همچنان با نگاه پیشین خود به جهان، نه تنها حضور دارند، بلکه نقش بزرگی را در رسانه‌ها و تبلیغات سیاسی بازی می‌کنند. آنان بدون آنکه وابسته به حاکمیت اسلامی باشند هر بار مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می‌کنند، هوادار بی‌چون و چرای برجام هستند و شیفتۀ «اصلاح‌طلبان» ... تو گویی فقط ارتباط سازمانی آنان قطع شده است، اما از نظر فکری و موضع سیاسی از هم‌سویی و همکاری شگفت‌انگیزی برخوردارند.

          هدف این نوشتار نه بدگویی از این گروه، بلکه بدین انگیزه است که هواداران جریان چپ به پیوستن به مخالفان حکومت اسلامی فراخوانده شوند. علت این فراخوان، چنانکه در نوشتار «جنبش ملی برای دمکراسی در ایران و دیگر هیچ» آمده، این حساب ساده است که برای برکناری مسالمت آمیز حکومت اسلامی به نیروی فراگیری نیاز است که شکل‌گیری آن بدون پیوستن گروه بزرگ هواداران چپ ممکن نیست.

          بدنۀ اصلی گروه چپ را هوادارانی تشکیل می‌دهند که پس از دهۀ 60 اغلب با پناهندگی به غرب جان خود را در بحبوحۀ کشتار و سرکوب حکومت اسلامی نجات دادند. اغلب آنان در کشورهای دمکراتیک و پیشرفتۀ جهان نه تنها به زندگی، آموزش و کار روی آوردند که هم‌فکری خود با دیگر هواداران را حفظ کردند. آنان حتی زمانی‌که با محیط کشور بیگانه رابطه برقرار کردند، از رسانه‌هایی بهره گرفتند که در راستای افکار پیشین بود.

          بدین ترتیب نباید شگفت‌انگیز باشد که در کشورهای پیشرفتۀ غربی با ایرانیانی روبروییم که پس از سه دهه هنوز بر همان مواضع مشترک چپ پایدار هستند. مختصات این مواضع این است که «در هر جامعه‌ای محرومان و زحمتکشان بخاطر عدالت اجتماعی به مبارزه با استثمارگران و ستم‌پیشگان مجبورند. این مبارزه در سطح جهانی میان کشورهای امپریالیستی به سرکردگی ابرقدرت آمریکا و کشورهای غارت شده و محروم جریان دارد.»

          گفتن ندارد که این توهمی بیش نیست و سناریویی است که استالین و پس از او، دیگر رهبران کمونیست در جهان سوّم سرهم بندی کردند تا توده‌های ناآگاه در هندوچین، آفریقا و آمریکای جنوبی را برانگیزند و سوداهای قدرت طلبانۀ خود را جامۀ عمل بپوشانند.

          هواداران سازمان‌های چپ با این «اندیشه» در بحبوحۀ انقلاب اسلامی آشنا شدند. در آن دوران تصور می‌رفت که با سرنگونی رژیم شاه کشور دیر یا زود به سوی تحقق آرمان‌های چپ به پیش خواهد رفت. جوانانی که به انگیزۀ خدمت به کشور و بهروزی آن، به آرمان‌های چپ باور کردند، این را نیز یاد گرفتند که استقامت بر این باورها و فداکاری برای آن از ضروریات مبارزه‌ای است که ایران را به آینده‌ای نیک پیوند خواهد زد. بدین گونه ده‌ها هزار از جوانان از پشت میز مدرسه و دانشگاه به «فعالیت سیاسی» روی آوردند که بزودی بجای میان‌بر زدن به سعادت و آزادی، به برآمدن یکی از خشن ترین دیکتاتوری‌های تاریخ منجر شد.

          این چرخش وحشتناک برای هواداران چپ، چه آنانکه در ایران ماندند و چه آنانکه به خارج رفتند، قابل درک و هضم نبود. آنان با بهترین آرمان‌ها به این جنبش پیوسته بودند. بنابراین گناه وارونگی روزگار را نه در رفتار خود، بلکه فقط در جریانی جستجو کردند که با قدرت و خشونتی هرچه بیشتر زندگی و آیندۀ آنان را پایمال می‌کرد. بنابراین هیچگاه در هیچ گروهی بازبینی و انتقاد از جریان چپ ضروری بنظر نیامد.

          اما در این میان حکومت سرکوبگر اسلامی نیز به واقعیتی انکارناپذیر بدل شده بود. بدین سبب بدون آنکه به تناقض منطقی دچار شوند هم «ضدامپریالیست» باقی ماندند و هم به حساب خود با حکومت اسلامی مبارزه می‌کنند! اما آنان که می‌خواستند با منطق دیالکتیک مشکلات بشر را حل کنند، متوجه نیستند که حتی به منطق ساده، هرگاه دو طرف در حال مبارزه با هم باشند، نمی‌شود با هر دو به یکسان مخالف بود!

          حکومت اسلامی به جدال با «امپریالیسم» برخاسته و از همۀ امکانات خود برای ضربه زدن به آن استفاده می‌کند. از اینرو واقعیت عینی چپ‌ها را مجبور می‌کند، در این جدال از یک طرف در برابر دیگری پشتیبانی کنند.

          بدین ترتیب منظرۀ اسف ‌باری پدید آمد. کسانی که نتوانستند بر ذهنیت خود غلبه کنند مجبور شدند با رژیمی که دیروز رفقای آنان را کشت و خودشان را از میهن راند، یک طرفه آشتی کنند!

          این رفتار خفت‌آمیز علت دیگری جز این ندارد که اگر چپ ذهنیت ضدامپریالیستی خود را رها کند، هویت و گذشتۀ خود را نفی کرده است و چون شهامت برداشتن چنین گامی را ندارد، همچنان در توهمات پیشین غوطه می‌زند و به مبارزات گذشتۀ خود می‌بالد. حاضر است امروز و آیندۀ ایران را فدا کند اما به این واقعیت اعتراف نکند که جهان از کشورهایی تشکیل شده است که هر یک بنا به سطح رشد اقتصادی و فرهنگی، پدیده‌های مستقلی را تشکیل می‌دهند و از روند تکاملی ویژه‌ای برخوردارند. روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان کشورها فقط زمانی می‌تواند به روند پیشرفت کمک کند که روابطی دوستانه و صلح آمیز باشد.

          اما اسفا جمعی از بهترین فرزندان ایران که روزگاری بخاطر سعادت میهن به میدان آمده بودند، به سبب نداشتن شهامت روبرو شدن با واقعیت، مجبورند از حکومتی پشتیبانی کنند که کشور را به سوی نابودی می‌برد و در انتخاباتی شرکت کنند که می‌دانند فقط نمایشی برای مشروعیت بخشیدن به رژیم است.

          آنان از برجام به عنوان «بزرگترین توافق‌نامۀ قرن»(1) دفاع می‌کنند؛ ایالات متحده آمریکا را «کشوری تروریست»(2) می‌خوانند که به تعهدات خود پایبند نیست و بدین خاطر در جهان «وحشت افکنی» می‌کند! در حالی که خود شاهد بودند که حکومت اسلامی بود که از فردای قدرت‌یابی، همۀ عرف‌های بین‌المللی و دیپلماتیک را پایمال کرد و از بیروت تا بوئنوس آیرس و از بغداد تا نیویورک هزاران نفر را کشتار و مجروح کرد و در همۀ جهان به وحشت از ترور دامن زد.

          سپس در حالی که فقر و نابسامانی در شهر و روستای ایران بیداد می‌کرد بخش مهمی از بودجه را صرف تهیۀ سلاح اتمی کرد، که «سلاح اتمی حق ماست!» چپ‌ها از این «حق» دفاع کردند، در حالی که برای جامعۀ جهانی دیگر روشن شده بود که حکومتی که بدون سلاح اتمی می‌کوشد با ترور، تجاوز و وحشت افکنی جهان متمدن را تهدید کند، در صورت دستیابی به تکنولوژی اتمی، دنیا را گروگان خواهد گرفت.

          دوستان چپ، شما اگر می‌توانستید منافع مردم ایران را جایگزین «ذهنیت ضدامپریالیستی» خود کنید، باید همان زمان با بستن چنین قراردادی مخالفت می‌کردید. اما نه تنها چنین نکردید، بلکه با پشتیبانی از برجام، اجازه دادید که نه تنها عمر حکومت اسلامی به درازا بکشد، بلکه امکان یابد انرژی مخرب خود را در سوریه، یمن، لبنان، عراق ....صرف جنگ افروزی کند و در سطح جهانی درموضعی طلبکار و حق به جانب بنشیند.

          اما برجام، جز آنکه تداوم حکومت اسلامی را برای 25 سال تضمین می‌کرد، چه سودی برای مردم ایران داشت؟ کدامیک از نابسامانی‌ها را درمان کرد و کدام چرخ صنعت را به حرکت آورد؟ نابسامانی ایران نه نتیجۀ تحریم‌ها، بلکه پیامد سیاست خردستیز و ضدملی حکومت است و نه تنها برجام، که هیچ معجزه‌ای آن را جبران نخواهد کرد.

          شما روزگاری به انگیزۀ خدمت به میهن پای در فعالیت سیاسی گذاشتید، چگونه وجدان‌تان اجازه می‌دهد، پشتیبان حکومتی باشید که ایران را رو به نابودی می‌برد؟ بر علیه حکومت اسلامی شعار می‌دهید، اما در عمل مهمترین تکیه‌گاه او هستید! بویژه از این جهت که غیر مذهبی و اغلب تحصیل کرده هستید، با دفاع خود از حکومت اسلامی، مردم ایران و جهان را سرگشته ساخته‌اید؟

          اگر حکومت اسلامی از کمک تبلیغی و پشتیبانی عملی شما برخوردار نبود، مدتها بود که به سبب پیگیری سیاست‌های ضدمردمی منزوی و به عقب نشینی وادار شده بود. در سطح جهانی نیز واقعیت اینستکه جهان متمدن نمی‌داند که چگونه حکومتی را که به همۀ ارزش‌های مدنیت اعلام جنگ داده، اما از «پایگاه مردمی» برخوردار است، رام کند؟ برجام در واقع باجی بود که غرب ، به ناچار برای جلوگیری از دستیابی حکومت اسلامی به سلاح اتمی، خود را مجبور به پرداخت آن دید.

          هم‌میهنان چپ، ملت ما در مبارزه‌ای بر سر مرگ و زندگی درگیر است که با توجه به سقوط همه جانبۀ کشور بزودی به نطقۀ اوج خود خواهد رسید. بر شماست که «عینک کبود» چپ نگری را از چشم بردارید و ببینید که کشورهایی که شما از آنها بعنوان غارتگران جهان یاد می‌کنید در واقع سازندگان تمدن نوینی هستند که هر روز بخش بزرگتری از بشریت را در سایۀ امنیت و رفاه و آزادی می‌گیرد. ایران تنها از راه دوستی و همکاری با جهان پیشرفته آینده‌ای نیک خواهد یافت و نه در زیر سلطۀ حکومت اسلامی که جز جدال برای تسخیر جهان هدفی ندارد.

          گیرم حکومت اسلامی به سلاح اتمی دست یابد و غرب همۀ تحریم‌ها را لغو کند، آیا حکومت اسلامی خواهد توانست قدمی در راه بهبود اوضاع زندگی مردم ایران بردارد؟ آیا خواهد توانست با فساد فراگیر، اقتصاد ناکارآمد، نابودی محیط زیست، نظام آموزشی عقب مانده و سقوط اخلاقی جامعه مبارزه کند؟ گیرم حکومت اسلامی توانست «پوزۀ امیریالیسم جهانخوار را به خاک و خون بمالد»، آیا از آن پس جهانیان در امنیت و آسایش زندگی خواهند کرد؟

          شما در خدمت دستگاه تبلیغی رژیم، ترامپ و نتانیاهو را دو جنگ‌طلبی می‌خوانید که می‌خواهند «ایران بزودی صد میلیونی خلع سلاح و بی دفاع»(3) باشد. شما این حقیقت را وارونه نشان می‌دهید، که آنان نمایندگان دو کشور دمکراتیکی هستند که از سوی شهروندان آگاهانه و آزادانه انتخاب شده‌اند. بیاندیشید که چه رفتاری باعث شده است که مردمان دو کشوری که می‌توانند بهترین دوست و یاور ایران در راه سازندگی باشند، از حکومت مورد پشتیبانی شما چنین واهمه دارند.

          در خیزش دی ماه، مردم ایران هرگونه اصلاح‌طلبی را ردّ کردند، زیرا به تلخی دریافته‌اند که اصلاح‌طلبِی در سایۀ حکومت اسلامی نه باعث بهبود اوضاع، بلکه تنها در خدمت به تداوم رژیم است.

          فکر می‌کنید مردم ایران دربارۀ «جنبش چپ» که تا بحال کوچکترین قدمی برای بهبود اوضاع زندگی مردم برنداشته، اما برای مشروعیت بخشیدن به رژیم اسلامی از هیچ خدمتی فروگذار نکرده، چگونه داوری خواهد کرد؟ بعنوان کسی که نیمی از عمرش را چپ بوده است، آرزو می‌کنم اجازه ندهید داوری مردم ایران نسبت به شما تحقق گفتۀ Kurt Tucholsky باشد که: «آنکه یاد گرفت مارکسیستی فکر کند، دیگر نمی‌تواند فکر کند!»

          جای شما در میان ملت ایران خالی است! به این شعار دی‌ماه باور کنید که: «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست!»(4) آنگاه شایسته خواهید بود که «پشت به دشمن، رو به میهن!» قرار گیرید.

———————-

(۱)، (۲)، (۳) امیر مُمبینی، اصلاح برجام نه! اصلاح نظر مخالفان برجام!، ایران امروز، 6/5/2018

(۴) احمد پورمندی، جبهه نجات ملی، ضرورتی درنگ‌ناپذیر!، ایران امروز، 5/5/2018

 

بازگشت به خانه