تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

31 ارديبهشت ماه 1397 ـ  21 ماه مه 2018

چگونه «مات» شدیم؟

پرویز دستمالچی

dastmalchip@gmail.com

          ولایت فقیهیان استادان سیاست‌های راهبردی باخت- باخت هستند، در تمام زمینه‌ها، در درون و در بیرون.

          در درون، پس از چهل سال تجربه‌ای سخت، خشن و پر هزینه، حکومتگرانی که خود را نمایندهء خودخواندهء الله می‌دانند و حتا هنوز هم وعدهء «بهشت» روی زمین می‌دهند، با درست کردن «جهنم» به آخر خط خود رسیده‌اند: اقتصاد و نظام بانکی «اسلامی» ورشکسته با پولی که دیگر هیچ اعتمادی به آن نیست، زیرا ارزش آن روزانه کاسته می‌شود، با سیاست‌های کشور گشایی «شیعه‌گری» به سبک سدهء هفده و هجده و در پی آن وامانده در باتلاق‌هایی که هزینه‌های چند ده یا صد میلیارد دلاری آنها رفاه و آرامش و امنیت را از ملت ایران سلب کرده است. آنها وعدهء جامعه‌ای به دور از «زور و زر و تزویر» دادند، اما آنچه واقعا هست تنها همان «زور و زر و تزویز» است.

          در بیرون، می‌خواستند با نابودی «غرب»، به ویژه نابودی شیطان بزرگ (آمریکا) و کوچک (اسرائیل)، حکومت جهانی شیعه درست کنند، اکنون خود منزوی از دنیا و در حال فروپاشی‌اند.

          دو نمونه: یکی از اشتباهات استراتژیک ولایت فقیهیان تلاش برای دست‌یازی به بمب هسته‌ای با هدف تضمین ادامه حیات بود که اکنون بدل به بلای جان ملت ایران شده است. سیاست «اتمی» ج.ا. با تزویر و دروغگویی (تقیه) شروع شد. نه به ملت ایران راست گفتند و نه به مجامع بین‌المللی تا سرانجام «گند» اش درآمد و اکنون همچون آواری بر سر ملت خراب شده است. آنچه را ملت نمی‌توانست ببیند و بداند، ماهواره‌ها می‌دیدند و «دشمنان» می‌دانستند و هر زمان که لازم شد، اسناد را رو کردند. گفتند انرژی هسته‌ای می‌خواهند: «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست». همه می‌دانستند که حکومت ریاکار و دروغگوی اسلامی در پی دست یافتن به بمب هسته‌ای است، به غیر از ملت. به نام ملت سیاست و از جیب‌اش خرج کردند، اما همواره دروغ تحویل او دادند. آنقدر ادامه دادند و دروغ گفتند تا از آمریکا گرفته تا اتحادیه اروپا، از روسیه تا چین متحد شدند و موضوع را پس از گذر از آژانس انرژی اتمی سرانجام به شورای امنیت سازمان ملل متحد بردند و علیه ج.ا. قطعنامه پشت قطعنامه صادر کردند. پاسخ؟: «بروند آنقدر قطعنانه صادر کنند تا قطعنامه ‌دان شان پاره شود»!

          در آن زمان، مانند همیشه، همه با هم بودند، از اصولگرا تا اصلاح‌ طلبانی که حکومت دینی می‌خواهند، از رهبر تا روحانی تا احمدی‌نژاد. آنقدر ادامه دادند تا تحریم‌ها آمد و باز هم ادامه دادند تا سرانجام ستون فقرات اقتصاد ایران شکست و پولی و آهی در بساط نماند. حداکثر در این زمان، اگر ذره‌ای عقل در سر می‌داشتند و تزویر و دورویی را کنار می‌نهادند، نیازی به مذاکره و تفاهم‌نامه برجام با پنج بعلاوه یک نبود. کافی بود اعلام کنند به خواست شورای امنیت سازمان ملل عمل خواهند کرد و دست از تلاش برای ساخت بمب هسته‌ای خواهند کشید. در چنین حالتی، بدون افتادن به دام برجام، تمام تحریم‌ها موضوعیت خود را از دست می‌دادند و همگی لغو می‌شدند. اما چنین نکردند، تا بعداً بتوانند دوباره ریا و تزویر کنند.

          پیش از رسمی و علنی شدن تفاهم‌نامه برجام، حدود دو سال، در همان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، محرمانه و به دور از چشم ملت با «شیطان» بزرگ مذاکره کردند تا در اساس و اصول به توافق رسیدند. سپس، رهبر «نرمش قهرمانانه» کرد و با اشاره و مجوز او دولت «تدبیر و اعتدال» که اصولاً در سیاست خارجی «کاره»ای نیست با آمریکا و اروپا و روسیه به مذاکره نشست تا مشکل را حل کنند؛ مذاکره‌ای که در نهایت به «برجام» انجامید و تیم روحانی- ظریف مجری آن بود.

          برجام یک تفاهم‌نامه است و نه قرارداد بین‌المللی. اعتبارش تا جایی است که هر یک از اعضا به آن عمل کند، قول و قرار است و نه تعهداتی که بتوان در صورت نقض به جایی شکایت برد و خسارت گرفت. اگر کسی به عهدنامه پشت کرد، هیچ حق و حقوقی نخواهد بود. از این بدتر نمی‌توان به دام حریف رفت و به منافع ملی خسارت زد. شطرنج پیچیدهء قدرت در سطح جهانی، خیابان یکسویه بزن و بکش قداره‌ بندان ج.ا. در سیاست‌های درونی نیست که بتوان هر مشکلی را با «زور و زر و تزویر» پاسخ گفت.

          چرا جمهوری اسلامی به چنین تفاهم‌ نامه‌ای تن داد؟ می‌خواست تحریم‌ها برداشته شوند؟ خب، اگر ریایی در کار نبود، کافی بود تنها بنا بر قطعنامه‌ها عمل کند تا موضوعیت آنها از میان برود و تحریم‌ها لغو شوند. با برجام، برخی از تحریم‌ها از میان رفتند و ج.ا. تنها به یک سوم از «چیز»ی رسید که پیش از شروع سیاست‌ های اتمی ‌اش داشت. بسیار وعده گرفت و کمتر عمل. با چه هزینه‌ای؟ با از میان رفتن ده‌ها میلیارد دلاری که خرج سیاست هسته‌ای خود کرده بود. تا اینجا بازنده اصلی ج.ا. بود.

          اکنون آمریکا از برجام رفته است، درست یا نادرست، تفاوتی در نتیجه نمی‌کند. رهبر می‌گوید «آمریکا غلط می‌کند». فرض که غلط کرده باشد، اما کرده است و می‌کند. بعد؟ نتیجه این «غلط کردن» خسارت دوبارهء چند ده میلیاردی به ج.ا. است که بر منافع ملی و ملت چنبره نشسته است. سیاست درست آن است که حریف عملا نتواند «غلط» کند و نه اینکه او همواره و به ضرر من «غلط» کند و من نتوانم تکان بخورم. حکومتگرانی که در درون «قلع و قمع» می کنند، در بیرون، دوباره نه راه پیش دارند و نه راه پس:

          - اگر ج.ا. از برجام بیرون رود و فعالیت‌های هسته‌ای خود را شروع کند، در آن صورت همه را، از اتحادیهء اروپا تا روسیه و چین و نیز کشورهای منطقه را علیه خود بسیح خواهد کرد و همان وضعی پیش می‌آید که پیش از «نرمش قهرمانانه» وجود داشت و منتهی به تن دادن به برجام شد.

          - اگر همراه با اتحادیه اروپا و روسیه در برجام بماند، در آن صورت از یک سو تحریم‌ها بازگشته‌اند و بر آنها افزوده می شود و از سوی دیگر گشایشی از سوی سایر کشورهای عضو انجام نخواهد گرفت زیرا سیاست دولت‌های عضو برجام الزاما با منافع و علایق «سرمایه» یکی نیست و از هم اکنون کاملاً روشن است که تمام شرکت‌های اروپایی تجارت با آمریکا را بر تجارت با ج.ا. ترجیح خواهند داد و میلی برای پرداخت جریمه‌های سنگین ندارند. نگاه کنید که چگونه یک بانک فرانسوی مجبور به پرداخت حدود ده میلیارد دلار جریمه به خزانه‌داری آمریکا شد، زیرا بر خلاف تحریم‌ها با ج.ا. داد و ستد کرده بود. صادرات آلمان در سال گذشته به آمریکا 111 و با ج.ا. تنها 3 میلیارد بوده است. اگر شما بودید کدام را انتخاب می‌کردید؟

          ملایان و حامیان مکلای آنها می توانند شعار دهند، پرچم آمریکا را در مجلس یا در نماز جمعه یا هر جای دیگر به آتش کشند یا… اینها همه شعار و رجزخوانی است که در رابطه با قدرت واقعی تنها «باد» و صدا است. خسارت‌های چند ده میلیاردی در برابر رجزخوانی!؟ مخالفت‌خوانی‌های اروپا و روسیه با خروج آمریکا نیز کمکی به رهبران بی‌خرد ج.ا. نخواهد کرد. در سیاست قدرت و فاکت‌ها عمل می‌کنند و نه حرّافی و لاف‌زنی. فرض که تمام ایرادات و اشکالات به سیاست‌های ترامپ درست باشند، اما واقعیت این است که او در شطرنج بازی قدرت ج.ا. را کیش و مات کرده است. نه اروپا می‌تواند کاری انجام دهد و نه روسیه یا…!

          دوم، باتلاق سوریه است. ج.ا. در پی سیاست‌های شیعه‌گرایی ولایت فقیهیان و تلاش برای تشکیل حکومت و امت واحد جهانی شیعه، وارد سوریه شد و امروز چنان در «گل» گیر کرده است که نه راه پیش دارد و نه راه پس. آنها مانند همیشه آنقدر به ملت دروغ گفتند و تقیه کردند تا «بوی گند»همه چیز درآمد. ابتدا گفتند ما در سوریه نیرویی نداریم و این سخنان شایعات دشمنان و صیهونیست‌ها است. بعد گفتند تنها چند تن نیروی مستشاری دارند، سپس سخن از «مدافعان حرام» شد و… و هر چه تلفات بیشتر شد، یک گام به پیش رفتند. سرانجام کشته‌ها و اسناد و مدارک آنقدر زیاد شد که اقرار کردند در سوریه نیروهای سپاه در میدان (جنگ) به سود حفظ رژیم اسد و علیه مخالفان او می‌جنگند. بعد سخن از دخالت ارتشیان شد، ارتش حاشا کرد و گفتند «داوطلبانی» از نیروهای ارتش در آنجا هستند و ربطی به خود ارتش ندارد! اکنون مشخص شده است که از «مستشاران» تا «مدافعان حرام»، از نیروهای قدس تا خود سپاه پاسداران، از داوطلبان ارتشی و… که هیچ، از لشکر فاطمیون (شیعیان افغانستانی) تا لشکر زینبیون (شیعیان پاکستانی) تا حزب‌الله لبنان و… تحت فرماندهی ج.ا. در جنگ‌های داخلی سوریه شرکت دارند. زهیر مجاهد مسئول امور فرهنگی و رسانهای لشکر فاطمیون می‌گوید تا کنون (نزدیک به شش ماه پیش) حدود دو هزار نفر از نیروهای این لشکر در سوریه کشته و هشت هزار نفر زخمی شده‌اند. یعنی «لشکر» باید حداقل دارای 50000 نفر پرسنل باشد تا بتواند چنین تلفات سنگینی را تحمل کند. توجه کنید که مخارج و هزینه‌های تمام این نیروها بر دوش ملت ایران است.

          پرسش این است که امروز ج.ا. در سوریه در کجا ایستاده است و سود و زیان چنین ماجراجویی‌های شیعه‌گری برای ملت چیست و چگونه این نظام هستی و نیستی یک ملت را قربانی رویاهای امپراتوری دینی- مذهبی خود کرده است؟

          ج.ا. در کنار نبرد برای حفظ اسد در سوریه برای نابودی «شیطان کوچک» (اسرائیل) نیز شبکه ‌سازی کرد. گویا دیگران خواب و احمق‌اند و فعالیت‌های آن را رصد نمی‌کنند. ج.ا. در سوریه عملا بدل به ابزار روسیه برای تحقق اهداف استراتژیک آن کشور شد. هم‌پیمانی که همواره سر بزنگاه ج.ا. را تنها گذاشته است. در باتلاق سوریه، پس از هفت سال شرکت در جنگ و جنایت و پشتیبانی از یک حکومت منفور و جنایتکار، پس از خرج ده‌ها میلیارد دلاری که از نان ملت زدند، اکنون خود مدعی می‌شوند که سوریه راه حل نظامی ندارد، یعنی ج.ا. نمی‌تواند مشکل را با «زور» حل کند. توجه کنید که تقریبا بیش از هفتاد و پنج درصد جمعیت سوریه اهل سنت است. یعنی اقلیت کوچک خاندان شیعه اسد در یک انتخابات نیمه‌ آزاد و نیمه دمکراتیک هم دارای هیچ شانسی برای کسب قدرت سیاسی ندارد.

          اکنون، شیطان کوچک از یک سو «کامیونی» از اسناد محرمانه از ایران خارج می‌کند و از سوی دیگر در یک حمله نظامی گسترده تقریبا تمام انبارهای اسلحه سپاه، حزب‌الله، و سایر زیرساخت‌های نیروهای حامی ج.ا. در سوریه را نابود کرده است. 

          می‌گویند در این حملات حداقل یازده نفر از افراد سپاه کشته شده‌اند. دو امر قابل توجه است: سکوت روسیه و انکار ولایت فقیهیان. ج.ا. می‌گوید حمله اسرائیل به مواضع سوریه بوده است و نه ما. هر چند همه می‌دانند که هدف حملات تنها و تنها تاسیسات ج.ا. و زیرساخت‌های نظامی سپاه بوده است، اما حکومتگران همچنان به ملت دروغ می‌گویند. چرا؟ خب، چکار کنند؟ اگر پاسخ متقابل و متناسب دهند، ضرباتی بسیار سنگین‌تر از چند جانب خواهند خورد. می‌گویند به ما حمله‌ای نشده است! و روسیه، دوست و یار ولایت فقیهیان در سوریه سکوت کرده است، سکوتی معنادار. نه از محکومیت این حملات خبری است و نه از ابراز تاسف. بعلاوه پدافند هوایی روسیه هم هیچ پرنده‌ای را در فضای سوریه ندیده است.

          ج.ا. فتح یک «خاکریز» را با پیروزی در جنگ اشتباه گرفت. کوته‌فکری یعنی همین. اکنون ج.ا. در سوریه نیز نه راه پیش دارد و نه راه پس. هفت سال جنگ و خونریزی و جنایت و سپس شکست با مخارج چند ده میلیارد دلاری. نه از هلال شیعه از تهران تا دمشق خبری است، نه شانسی برای ادامه حکومت اسد وجود دارد، نه می‌توان ضربه‌ای نسبتاً کارا به دشمن استراتژیک (اسرائیل) زد. نه اسد به ج.ا. اجازه حمله از خاک خود به اسرائیل را خواهد داد و نه روسیه چنین خواهد کرد. منافع این دو از اساس در تضاد با اهداف ج.ا. است. اینها عقل در سر دارند و آنها با «ایمان» عمل و به اندازه فاصله تا نوک دماغ‌شان سیاست می‌کنند. کمر اتحاد جماهیر شوروی را نیز جنگ و دخالت نظامی در افغانستان شکست. در باره ماجراجویی‌های شیعه‌گری و به راه انداختن جنگ‌های دینی- مذهبی در یمن و عراق و لبنان و… و پنهان شدن پشت «پولیساریو» القاعده و… فعلا چیزی نگوییم.

          اگر ولایت فقیهیان نادانی کنند (که همواره کرده‌اند) و وارد جنگ با اسرائیل شوند، این‌بار کشور را با خطری روبرو می‌کنند که می‌تواند هم نظام را به زیر کشد و هم منتهی به جنگ داخلی و فروپاشی کشور شود. ایران در سطح جهانی و منطقه با انزوای کامل روبرو است. ج.ا. عملا انسجام درونی یک ملت را از میان برده است، با سقوط کامل اخلاقی، با «روحانیانی» دزد، فاسد و جنایتکار، با نیروی بسیج و نیروهای انتظامی که «ننگ» ملت شده‌اند و از سوی ملت «بی‌شرف» خطاب می‌شوند، با دزدی‌ها و اختلاس‌هایی که در تاریخ ایران و سایر ملل بی‌همتا است، با فرار مغزها و سرمایه‌ها، با حراج منابع ملی و… با دانشگاه‌هایی که در سطح جهانی هیچ اعتبار علمی ندارند، با تبعیض‌های آشکار و پنهان، اما قانونی میان مسلمان و نامسلمان، میان شیعه و سنی، میان زن و مرد، میان مومن عادی و «روحانیان» و… کار این نظام تمام است و هیچ شانسی برای ادامه حیات ندارد. زندگی‌اش وابسته به قهر آشکار و پنهان است. اما، اعمال قهر هم حد و اندازه‌ای دارد.

          منافع و علایق آمریکا و اتحادیه اروپا یا… با منافع ملت ایران الزاما یکسان و همسو نیست. یعنی ما باید به فکر خود باشیم و تحولات را از نگاه منافع ملت ایران ارزیابی کنیم. رهبران ج.ا. سیاست خارجی ما را به همان بن‌بستی سوق داده‌اند که سیاست‌های داخلی را کشانده‌اند. وضع چنان خراب است که همه جا (به درستی) سخن از فروپاشی نظام است، هر یک به زبان خود. یکی قم «مستقل» همچون واتیکان می‌خواهد و دیگری سخن از دولت نظامی به عنوان «راه حل» می‌کند و سومی می‌گوید اگر ملت برخیزد ما (حکومتگران به ویژه روحانیان) را به دریا خواهند ریخت. چرا ولایت فقیهیانی که در ایران حاکمیت تام و مطلق دارند و می‌خواستند نه تنها بر منطقه، بل بر دنیا مسلط باشند، امروز تنها در فکر حفظ قم هستند؟ چرا پس از چهل سال دخالت سپاه (به عنوان بازوی اصلی حفظ قدرت ولایت فقیهیان) در تمام امور، امروز در اندیشه کسب مستقیم قدرت و نظامی کردن همه چیز افتاده‌اند؟ زیرا نظام در حال فروپاشی است.

          دولت در سایه معنا ندارد. در  ج.ا. قدرت در دست ولایت فقیهیان، در دست فقها و مجتهدان و پیروان مکلای آنها است که نمادش رهبر مذهبی نظام است. و دولت (قوه اجرایی) ابزار اجرای سیاست‌های رهبری است، قانوناً، هم حقوقی و هم حقیقی. آن دولتی که واقعاً در سایه است، دولت به اصطلاح «منتخب» است. ج.ا. یک حکومت دینی- ایدئولوژیک است که ریشه در ناآگاهی و پوسیدگی دارد. چهل سال خطا و خطا. امروز که به گذشته نگاه می‌کنیم، می بینیم که انقلاب اسلامی ایران شروع یک جنبش تاریخی- بنیادگرایی، اما ارتجاعی بود که بعدا در اشکال گوناگون، از طالبان تا حماس، از القاعده تا حزب‌الله، از ولایت فقیهیان تا داعش، از فداییان اسلام تا بوکوحرام تمام منطقه را فراگرفت: از آسیای میانه تا خاور دور و نزدیک و قفقاز، از شمال تا میانه قاره آفریقا، و حتا نفوذ در درون جوامع «غربی».

          ریشهء این جنبش ارتجاعی در قیام علیه مدرنیسم است که خود را با برگشت به «خویشتن خویش» اسلامی بیان می‌کند و در پی آن، دشمن دمکراسی و حقوق بشر، دشمن زنان و آزادی آنها، دشمن آزادی‌های فردی و اجتماعی، دشمن جامعه باز و بیان اندیشه، دشمن حقوق اساسی و حقوق شهروندی، دشمن فردیت و انسان قائم به ذات، دشمن خرد و علم است. نظام ج.ا. اصلاح‌ناپذیر است. اگر اصلاح‌پذیر بود، با خود که تعارف ندارند، اصلاح می‌کردند و می‌ماندند.

          حکومت دینی- ایدئولوژیک باید جای خود را به یک نظم دمکراتیک بر اساس حقوق بشر دهد. ابزار اساسی سیاست، قدرت است. در تمام نظام‌های غیردمکراتیک قدرت نیروهای دمکرات در سازماندهی مردم از پایین است، یا می‌توانیم آنها را برای خواست‌های دمکراتیک به حرکت درآوریم (قدرت) یا نمی‌توانیم. اگر نتوانستیم، هیچ دلیلی که بر اساس آن حکومتگران از قدرت خود چشم ‌پوشی کنند و به انتخاباتی دمکراتیک، آزاد و سالم یا رفراندوم تن دهند وجود نخواهد داشت، نگاه کنیم به دگرگونی‌ها در روند تاریخ و دنیای امروز. باید نظام را در تمام زمینه‌ها، هر جا که می‌شود، به چالش کشید: از دختران خیابان انقلاب تا… اعتراضات کارگران و بازنشستگان و مالباختگان؛ تا هر جا که اندکی امکان فراهم شود.

          شرایط درونی و بیرونی بسیار آماده دگرگونی نهایی است. معترضان در درون به درستی می‌گویند: «دشمن ما همینجاست، بی‌خود میگن آمریکاست!» در زیر پوست شب تاریک ج.ا. «جنبش دی‌ماه» نهفته است.

برگرفته از کیهان لندن

بازگشت به خانه