تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 خرداد ماه 1397 ـ  30 ماه مه 2018

برای رفع برخی سوء تفاهم های آقای اکبر معارفی

اسماعيل نوری علا

          من آشنائی زيادی با آقای اکبر معارفی ندارم. بيشترين آشنائی من با ايشان از طريق مقالات جالب شان دربارهء تاريخ و فرهنگ ایران است که در سايت «بنياد ميراث پاسارگاد» که زیر نظر همراه و همسرم خانم شکوه میرزادگی منتشر می شود خوانده ام(1) و لذا هيچگاه تصور نمی کردم که ايشان به مسائل سياسی روز نيز علاقمند بوده و حرکات جريانات سياسی را رصد می کنند. لذا روياروئی با مقاله اخير ايشان در سايت «گويا نيوز»، تحت عنوان «اپوزیسیون نانجیب و اپوزیسیون زیادی نجیب»(2)، غافلگيرم کرد، بخصوص که ديدم ايشان، با محبت و لطف بسيار، مرا «جمهوری خواه خوشنام، با شناسنامهء سیاسی شناخته شده» خوانده اما نامم را در زمرهء «اپوزيسيون زيادی نجيب» آورده اند که معنايش وقتی روشن می شود که در باره اش می نويسند: «وقتی از اپوزیسیون زیادی نجیب صحبت می کنیم قصد ما تمجید از نجابت آن ها نیست بلکه نشان دادن تفریطی است که آسیب آن غیر قابل چشم پوشی است». و، سپس، با تکيه بر تعريف ابن مسکويه، تفريط مورد نظرشان را چنين توضيح می دهند که «شجاعت، از یک مشخصه روانی ناشی می شود... که در صورت افراط به شکل درنده خویی و انتقام جویی ظهور می کند و، در صورت تفریط، [به شکل] زبونی و ترسویی ظاهر می شود».

          بايد اعتراف کنم که در برابر اظهار مدح ايشان، از يکسو، و تقبيح شان، از سوی ديگر، سخت دچار تعارض شده ام و نمی دانم آن را مدح شبيه ذم و يا ذم شبيه مدح بدانم. اما اين تعارض مهم نبود اگر که می ديدم اظهار نظر و تحليل ايشان بر مطالعه و اطلاع دقيق از چند و چون گروه ها و شخصيت های سياسی اپوزيسيون استوار است و می توان از آن به نفع جنبش سکولار دموکراسی ايران استفاده کرد. اما، متأسفانه مطلب ايشان (صرفنظر از نگاه شان به افراط و تفريط اخلاقی که مبحثی مختص سياست هم نيست) حکايت از کم اطلاعی ايشان از مسایل و جريانات سیاسی می کند.

          از آنجا که ايشان مرا جزو «افراطيون» و «نانجيب ها» نگذاشته اند، دليلی بر اينکه بخواهم از جانب آنها دفاعيه ای بنويسم نمی بينم اما لازم است در مورد «زيادی نجيب ها»ی منتخب ايشان توضيح بدهم. در اين راستا ايشان در بيان مشخصات طايفهء «نجيب های تفريطی» (که در بين شان من جمهوريخواه به همنشينی با شاهزاده رضا پهلوی مفتخر شده ام) چند نکته را ذکر کرده اند که ناگزيرم يکی يکی به آنها برسم.

          می نويسند: «اولین مشخصهء اپوزیسیون زیادی نجیب، خجالت در اعلام هدف سرنگونی جمهوری اسلامی است. آن ها از دعوت مردم به سرنگونی رژیم ولایت فقیه شرم دارند و از واژگانی چون "گذار از جمهوری اسلامی" استفاده می کنند. همهء ما معنی سرنگونی جمهوری اسلامی را می فهمیم... ولی گذار از جمهوری اسلامی هیچ تصویری در ذهن ایجاد نمی کند. آیا از این نظام باید سریع بگذریم یا پاورچین پاورچین؟ در این دوران گذار کدام از نهادهای سرکوب، تحمیق و چپاول ملی به حیات خود ادامه خواهند داد، برای چه مدت و چرا؟ در این طیف هم شاهزاده رضا پهلوی به عنوان نماد پادشاهی قرار می گیرد و هم جمهوری خواه خوشنامی با شناسنامهء سیاسی شناخته شده چون دکتر اسماعیل نوری علا».

          من نمی دانم ايشان از کجا به این نتیجه رسیده اند که من جزء کسانی هستم که از بيان خواست سرنگونی رژيم اسلامی هراس دارم و «گذار از جمهوری اسلامی» را تجويز می کنم. اگر ايشان فقط  دو سه تا از مقاله های مرا خوانده بودند می دانستند که هدف من از شرکت در فعاليت های سياسی سرنگون کردن، فروپاشاندن، و سر به نيست کردن حکومت اسلامی است و هرگز به کمتر از آن تن نداده و همواره توسل به واژه / مفهوم «گذار» را نوعی از اصلاح طلبی زيرکاهی تلقی کرده ام(3). شبکهء سکولارهای سبز، جنبش سکولار دموکراسی ايران، کنگره های سالانهء سکولار دموکرات های ايران، مهستان جنبش، و حزب سکولار دموکرات ايرانيان، که من بنيانگزار و عضو فعال همهء آنها بوده ام، همگی با هدف آشکار سرنگون کردن حکومت اسلامی مسلط بر وطن مان طراحی و ايجاد شده اند و اگر از واژهء «انحلال طلبی»، در برابر «اصلاح طلبی» و «تحول طلبی»، استفاده کرده ام به نتيجهء حقوقی هر نوع براندازی، که لغو قانون اساسی و انحلال همهء نهادهای برخاسته از آن باشد، توجه داشته ام. لذا سخن آقای معارفی در اين مورد را جفای بخود و بر عمر ريخته شده در پای مبارزه عليه حکومت اسلامی تلقی می کنم. ضمناً، اگرچه سخنگوی شاهزاده رضا پهلوی نيستم، اما اگر می دانستم که بزعم ايشان، شاهزاده هم اهل معامله با اصلاح طلبان و خواهان خجالت زدهء «گذار» از حکومت اسلامی هستند، هرگز نام شان را بعنوان يک «سرمايه ملی» بر زبان نمی راندم.

          ايشان در ادامه می نويسند: «مشخصهء دوم "اپوزیسیون زیادی نجیب"، شرم از قرار گرفتن بر مسند رهبری است. آن‌ها انس بیشتری به پیروی دارند تا رهبری. اولین و مهمترین چیزی که از کلام شان شنیده می‌شود این است که "ما تابع رأی اکثریت مردم ایران هستیم"... رهبر واقعی، فعالیت و گفتارش را در جهت دادن و هدایت افکار عمومی به کار می‌گیرد نه پیروی از آن. رهبر واقعی تابع رأی اکثریت نیست بلکه هدایت کنندهء رأی اکثریت است».

          در اينجا لازم می بينم که خدمت اين دوست گرامی عرض کنم که من هرگز از تابعيت بی چون و چرا از رأی مردم سخن نگفته ام بلکه خواستار صريح يک حکومت سکولار دموکرات در ايران بوده ام و حتی در مرامنامهء حزب مان، که آقای معافی قطعاً آن را مطالعه نکرده اند، آورده ايم که: «در صورتی که، بعلت وقوع حوادثی غيرمنتظره، قانون اساسی آيندهء کشور داری ماهيت سکولار دموکرات نباشد، و يا در صورت تغييرات بعدی در اصول سکولار دموکرات قانون اساسی، حزب نسبت به اين موارد موضع مخالف و اپوزيسيونل خواهد گرفت و به فعاليت علنی، و در صورت اجبار مخفيانه، عليه آن قانون اساسی و حکومت برآمده از آن خواهد پرداخت»(4).

          (در واقع، اگر چنين امری صادق نباشد، ما نمی بايست پس از رفراندوم برقراری حکومت اسلامی، که به تصويب اکثريت ملت ايران رسيده بود، حقانيت آن را مورد سئوال قرار دهيم و سال ها برای لغو آن کوشش کنيم).

          در مورد «پيروی بجای رهبری» هم ايشان تنها به قاضی رفته اند. ما، در جنبش سکولار دموکراسی ايران، مفتخريم که «گفتمان سکولار دموکراسی» را مطرح ساخته و آن را به صورت مهمترين گفتمان سياسی کنونی درآوريم. در اين مورد ما نه پيروی که رهبری کرده ايم؛ بخصوص که در اينجا بحث آقای معارفی به ادعای رهبری کردن مبارزات سياسی مربوط نمی شود، چرا که در آن صورت چنان رهبری را مآلاً مردم انتخاب می کنند و به صرف ادعا نمی توان رهبر شد.

          در همين زمينه آقای معارفی يک فرض مهم را هم مطرح کرده و می نويسند: «در رأس اپوزیسیون زیادی نجیب شاهزاده رضا پهلوی است».

          و در اثبات اين فرض دو دليل می آورند:

          الف: «در مذهبی ترین شهرهای ایران چون قم، اصفهان و مشهد یکی از برجسته ترین شعار مردم "رضا شاه روحت شاد" یا "مملکت که شاه نداره حساب کتاب نداره" بود»؛

          ب: «جمهوری خواه استخوان داری مانند اسماعیل نوری علا، ... موقعیت شاهزاده را به عنوان نماد وحدت ملی پذیرفته و از او خواسته است "مانند نخ تسبیح" نقش رهبری معنوی سازمان‌های اپوزیسیون را بازی کند».

          در مورد «الف» بايد توجه داشت که گستراندن آنگونه شعارهای اينجا و آنجائی به همه تظاهرات و شهرهای ايران امری قابل اثبات نيست و فقط سلطنت طلبان و گاه پادشاهی خواهان می توانند اين امر را سند متقن اين واقعيت تلقی کنند که ملت ايران کلاً شاهزاده رضا پهلوی را «در رأس اپوزيسيون زيادی نجيب» نشانده است.

          در مورد «ب» نيز ايشان «لا اله» را می فرمايند اما «الا الله» اش را به دست فراموشی می سپارند. من هرگز به توانائی شاهزاده در گرد هم آوردن اپوزيسيون اعتقاد نداشته ام بلکه بر امکان استفاده بهينه از اين «سرمايهء ملی» تدکيد کرده ام و در گفتگو با آقای شهرام همايون هم ذتوضيح داده ام که آن مقدار از اپوزيسيون که می توانند گرد هم آيند بايد از شاهزاده دعوت به همکاری کنند و شرايط اين همکاری را نيز قبل از دعوت معين سازند که شاهزاده تصور نکنند که قرار است هرچه بگويند مطاع باشد و ما کمتر از اعليحضرت به ايشان نخواهيم گفت.

          بهر حال، آقای معارفی شاهزاده را به آن دليل جزو اپوزيسيون زيادی نجيب می آورند که با وجود «اين همه نشانه!» باز هم  «نه خود اقدام به سازماندهی می‌کند و نه حاضر است که از ظرفیت موجود اپوزیسیون برای دفاع از میراث پادشاهی بهره ببرد». جواب ايشان در اين مورد باشد بر عهدهء خود شاهزاده گرامی.

          اما ايشان، در همين مقوله، شماتت مضاعفی را هم برای من در نظر گرفته و می نويسند: «در جبههء جمهوری خواهان، دکتر اسماعیل نوری علاء، که با کمک یاران خود نهاد پر طرفدار "مهستان" را بوجود آورده، به جای تلاش در وحدت جمهوری خواهان، همانطور که گفته شد عملاً از شاهزاده درخواست کرده که قدم رنجه فرموده و رهبری سازمان هایی را که او و بسیاری از همفکران او در درازای چند دهه با خون جگر ساخته‌اند قبول بفرمایند. رهبر واقعی جمهوری خواه به جای تفویض رهبری اپوزیسیون به وارث نظام پادشاهی قبل از هر چیز سعی می‌کند استحکامات جبهه جمهوری خواهان را تقویت کند».

          می بينيد که آقای معارفی در گستراندن خيالات خود به کجا ها قد می کشند. در واقع، به نظر من، توقع بايد آن باشد که اگر فرض ايشان درست از آب درآيد و من خواستار «تفويض رهبری به وارث نظام پادشاهی» شده و وظيفهء اصلی خود را که، بقول ايشان، «تلاش برای وحدت جمهوريخواهان» به عقب صحنه رانده باشم، لازم است از اين همه حسن نيت من در نزديک کردن پادشاهی خواهان و جمهوری خواهان تشکر کنند نه اينکه به اين خاطر مرا در حوزهء «تفريطی» بنشانند که حاصل اش «زبونی و ترسویی» است.

          بهر حال اين نظر ايشان هم حاصل بی اطلاعی شان از مسایل سیاسی روز اپوزیسیون است. من اين شجاعت را داشته ام که اعلاميه ای را بنويسم و پس از تصويب در مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران پای آن امضاء بگذارم که می گويد اختلاف پادشاهی خواهان و جمهوری خوان می تواند ماهيتی صوری پيدا کند که اگر در آيندهء پس از حکومت اسلامی هم پادشاه و هم رئيس جمهور مقامی تشريفاتی و غيرموروثی و مدت دار باشند؛ چرا که در آن صورت تفاوت شان فقط تفاوتی صرفاً اسمی خواهد بود. لذا همينجا از ايشان و نيز از همهء کنجکاوان و علاقمندان به حل مسئله ای به اين تفرقه انگيز دعوت می کنم تا به سايت مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران رفته و «ميثاق ملی»(5) آن را مطالعه کنند تا از معنا و محتوای مواضع من در مورد پادشاهی بطور اعم و  شاهزاده رضا پهلوی، بطور اخص، آگاهی بيشتری بيابند.

          ايشان در مقاله خود، به مشخصهء سومی از آن «اپوزيسيون زيادی نجيب» (که من نيز جزو آن قلمداد شده ام) پرداخته و می نويسند:  «مشخصه سوم اپوزیسیون زیادی نجیب ترس آن ها از دیدن خون است. آرزویشان این است که بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاید دستگاه قدرت از آخوند و فرومایگان حاکم به نمایندگان واقعی مردم که در محیطی آزاد انتخاب می شوند منتقل شود. آن ها از خشونت بیزارند. به جای اینکه مردم را برای آماده شدن برای نبردی نهایی با دژخیمان حاکم فرا بخوانند ترجیح می دهند که نافرمانی مدنی را تشویق کنند».

          در اين مورد بايد بگويم که اولاً اين هيچ عيبی نيست که افراد آرزو کنند که «بدون اینکه خون از دماغ کسی بیاید دستگاه قدرت از آخوند و فرومایگان حاکم به نمایندگان واقعی مردم ... منتقل شود»؛ زيرا کسی که اين آرزو را نداشته باشد اصلاً آدم نيست، حيوانی است خونخوار. به همين دليل ما افتخار می کنيم که خواستار انحلال کم هزينه و بدون خونريزی حکومت اسلامی هستيم. اما اين را هم بارها مکرر کرده ايم که خشونت را در ابتدا واکنش حکومت نسبت به اعتراضات صلح آميز مردم توليد کرده و گسترش می دهد و آنگاه حق بشری ما آن است که خشونت حکومت را بی پاسخ نگذاريم. ما بارها گفته ايم که «مسيح نيستيم» که چون کشيده ای خورديم سوی ديگر صورت مان را جلو بياوريم تا حريف يک کشيده ديگر هم بر آن گونهء ديگر حواله کند. آقای معارفی اگر «پيمان نامهء عصر نو» را، که بنيادنامهء همهء فعاليت های سکولار دموکرات های ايران است، خوانده بودند می دانستند که: «ما "خشونت پرهيزيم" اما، در عين حال، در نزد ما انحلال طلبی شامل همهء اشکال و اقداماتی است که به برافتادن حکومت های ايدئولوژيک، مذهبی، استبدادی و انحصار طلب بيانجامد، چرا که معتقديم جنبش های آزاديخواهانهء ملت ايران همواره رويه ای خشونت گريز داشته و اين حکومت های استبدادی بوده اند که کار آن را به اعمال خشونت تدافعی کشانده اند»(6).

          باری، در اينجا ديگر حوصلهء پرداختن به راه حل های پيشنهادی ايشان، که با نظرات من و ما تفاوت چندانی ندارند، در من نيست و تنها کافی است که از ايشان بخواهم که به میان اپوزیسیون بیایند و نظریات خود را با افراد اپوزیسیون در میان بگذارند و به حرف های دیگران نیز گوش دهند.

          دنور - کلرادو - ايالات متحدهء امريکا

          8 خرداد ماه 1397 - 29 ماه مه 2018

_____________________________________________

1. http://www.savepasargad.com/

2. http://news.gooya.com/2018/05/post-15229.php

3. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2015/082115.EN-PU-A-dissolutionist-strategy.htm

4. http://fa.isdparty.org/index.php/docs-isdp

5. http://isdmovement.com/Mehestan/Misagh.htm

6. http://isdmovement.com/movement.docs.doc/02.Peiman-Naameh.htm

بازگشت به خانه