تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
23 خرداد ماه 1397 ـ 13 ماه ژوئن 2018 |
|
پیشگیری از حملهء خارجی
علی صدارت
1
شکی نیست که این رژیم رفتنی است. این ادعایی نیست که فقط از این قلم جاری است. در این مدعی، نه من تنها، و نه مخالفان رژیم، بلکه قدرت های خارجی هم همصدا هستند. از آن فراتر، طرفه اینکه خود گردانندگان این رژیم هم به این حقیقت اعتراف میکنند. بعضی از مغزشویان رژیم هم این هشدار را در جنبش خودجوش مردمی سال 1388، در جمع بسیجیان به وضوح اعلام نمودند(*). شگفتا که برخی هنوز این واقعیت را نمیبینند و حیرتا که گروهی از اینها، خود را وسیلهء دست قدرت در حال فروپاشی رژیم ولایت مطلقه فقیه کردهاند هنوز هم به سرکوبها و تجاوزها به حقوق مردم ایران را ادامه میدهند.
برای اینکه در عمل چه نحوهای برای رفتن این رژیم میتوان حدس زد، برای این فروپاشی که دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد، چند امکان میتوان فرض کرد.
1– حمله قشون خارجی.
2– کودتای نظامیان
3– پیدایش «گرباچف ایرانی»
4– جنبش خودجوش و خودانگیخته مردمی با فعال شدن یک حداقل لازمی از خود ما مردم.
بیائیم و در این موارد کنکاشی کنیم.
1. حمله قشون خارجی. در مورد سناریوی اول، دو گونه میتوان متصور بود.
1–الف: یکی اینکه گونهای قشون کشی قدرتهای خارجی آنچنان که در افغانستان و عراق شاهد آن بودیم را تدارک ببینند. در این صورت، قدرت دیگری در جهان امروز، به جز امریکا چنین خیالی را نمیتواند در سر بپروراند (مثلا انگلیس؟ فرانسه؟ یا حتی اسرائیل؟) ولی حتی امریکا هم برای حمله به عراق و افغانستان، مجبور شد یک ائتلافی را هرچند صوری، دور خود جمع کند و گرنه افکار عمومی دنیا و حتی افکار عمومی امریکا چنین اجازهای را به او نمیداد. ولی الان دونالد تراپ در کاخ سفید است و با روش و منشی که وی از خود بروز داده امریکا، رو به منزویتر شدن است. مشاوران ترامپ، حتی خشونتگستر و جنگطلبترینهای آنها هم، بعد از تجربه عواقب حمله به عراق و افغانستان، این روش را برای منافع خود مفید نمیبینند. این امکان را در این تاریخ، ناممکن ارزیابی میکنم. ولی این را هم با تاکید اعلام میکنم که هر یک روزی که این رژیم در قدرت بماند، خطر قشونکشی اجنبیان و تجاوز به مام وطنمان، بیشتر میشود. و این واقعیت، درست عکس آن ادعایی است که رژیم برای ادامهُ بقای خود با مغزشویی در برخی اذهان فشرده است که ادعا میکند فردای روزی که رژیم با پاسدار و سپاهش نباشد، اسرائیل و امریکا و…. همه بلافاصله در تهران قشون پیاده میکنند و و روز بعدش هم تمام کشور را اشغال میکنند!
1–ب: دوم اینکه با بهانه تهدیدهای فرماندهان سپاه و سایر ویژهخواران و بحرانسازان و جنگطلبان فاسد در رژیم و با دستآویز بحران هستهای، جنگطلبان خارجی به مناطقی از وطن ما حملههایی از راه دور انجام دهند. مثلا پرتاب چند موشک به بعضی نقاط ایران، مثلا سایتهای هستهای و نظامی. این امکان، از سناریو فوق، ممکنتر است. بخصوص که بعلت همجنس بودن زورمداران در تمام دنیا، از جمله ناتانیاهو در اسرائیل، با زورمداران فاسد در ایران، نخست وزیر اسرائیل و خانوادهاش چند پرونده فساد در حال رسیدگی دارند و نتانیاهو هم مانند ترامپ، به بحرانسازی و جنگ و خشونتگستری، احتیاجی مبرم دارد. این امکان، غیرممکن نیست و متاسفانه هرچه عمر این رژیم طولانیتر شود، نیاز مستبدان فاسد داخلی هم به بحرانسازی و جنگ و خشونتگستری بیشتر میشود. این واقعیت هم درست برعکس آن چیزی است که دستگاه مغزشویی رژیم در کلههای بعضی از ایرانیان به زور وارد کرده است، که اگر سپاه قدس نباشد، موشکهای اسرائیل به ایران سرازیر میگردند!! مهرههای «روشنفکر» که خود را «اصلاحطلب» میخوانند، ویا به علت بدنامی مفرط اصلاحطلبان و هرروزه منفورتر شدن آنها، امروزه کمتر جرات میکنند بگویند «اصلاحطلب» و حال بعضی از آنها خود را «تحولطلب» میخوانند! در این وادی، نقشی موثر داشتهاند. بعضی از این اشخاص استعدادهای خوبی هم هستند که اخیرا به خود آمده و تصمیم گرفتهاند که در کنار مردم به ساختن وطن بپردازند. ولی تاریخ در باره آنهایی که در امتتداد یافتن این رژیم، و در پیشبرد شعار «حفظ نظام، از اوجب واجبات است» گوی سبقت را حتی از آقای خامنهای هم بردهاند، به خوبی قضاوت نخواهد کرد. زیرا که مردم تکلیفشان با دولتیان و طرفداران رژیم و عوامل اختناق و سرکوب، مشخص است ولی کسانی که با تزویر و با نقاب مخالفت با رژیم و حتی بعضی با مشروعیت گرفتن از تجاوزهایی که رژیم به حقوق آنها کرده است، توانستهاند اعتماد بخشی از مردم را جلب کنند و با نظرپراکنیهای خود در مقالههاو سخنرانیها و مصاحبههای فراوان، این ترس واهی را به مردم تلقین کردهاند. حیرتانگیز است که اینگونه چهرهها، چه راحت میتوانند با برخورداری از رسانهها، حتی رسانههای رژیم، به افکار مردم دستدرازی کنند، در حالیکه طرفداران خط خودانگیختگی و استقلال و آزادی، در سانسور مطلق هستند. بعضی از این افراد، در گرفتار کردن ما به سرنوشت موجود، نقش داشتهاند و در واقع از فردایی که این رژیم نباشد میترسند، و نه از ترسهای دروغینی که خود به جامعه تزریق میکنند. این افراد برای امتداد وضع موجود، بیشترین گناه را دارند.
2– کودتای نظامیان: با زلزله 21 آذر 13996، منفور بودن رژیم، بخصوص پاسداران و بسیجیان، بر کم سوترین چشمها هم عیان شد! گفته شد که بعضی از هموطنان ارتشی، تا حتی رفتگری بعضی از خیابانهای مناطق زلزلهزده را هم میکردند و مردم هم اعتماد خود را به ارتشیان نشان دادند. با این ترتیب، به نظر میرسد که روحانی هم خود را مجبور دید که حساب ارتشیان را از پاسداران جدا کند و با توجه به اینکه فسادهای قوای بسیج و پاسدار و اطلاعاتی و امنیتی، اظهر من الشمس است، گفت که سران ارتش در هیچ یک از فسادها دست نداشتند (نقل به مضمون) با این مقدمه، آیا کودتای سپاه، با اقبال مردمی روبرو خواهد شد؟ سران پاسدار، حتی اگر مانند آقای علی شمخانی، آقای خامنهای را به «گور سرد صدام» هم تهدید کنند، با عملکرد خود از کودتای 1360 بگیر تا به فسادهای هزار هزار میلیاردی، مورد نفرت و انزجار مردم هستند.
ولی اگر ارتش کودتا بکند چه نتیجهای ممکن خواهد شد؟
آیا قوای انتظامی و نظامی و امنیتی، این واقعیت را بالاخره دریافتهاند که با هر یک روزی که وضع موجود امتداد یابد، خطر از هم کسیخته شدن شیرازهُ میهن و به خاک و خون کشیده شدن ایرانیان، (و نیز حتی خود آنها به اتفاق خانواده و عزیزانشان) بیشتر میشود، یا هنوز نه؟ آیا آنها بیدار میشوند و تا دیر نشده به آغوش مردم باز میگردند؟
نظامیان پرتغال چنین کاری را، پنج سال قبل از انقلاب 1357، در آن کشور انجام دادند و به دیکتاتوری کهنه در این کشور پایان دادند و بدنبال آن به جنگهای استعمارگرانه این کشور در افریقا هم پایان دادند. در شبی در ماه آوریل 1974 پخش آهنگی با شعر «…سرزمین برادری. این مردم هستند که تصمیم میگیرند در این شهر تو…. من به عنوان رفیق تو…» علامت شروع کودتا شد و ظرف کمتر از یک روز، دیکتاتور از قدرت پایین کشیده ولی ارتشیان خود بر اریکه قدرت تکیه نزدند و در نتیجه پایههای مردمسالاری در آن کشور، ریخته شد. آیا نیروهای مسلح ایرانی این چنین غیرت هموطن دوستی و وطنپرستی را از خود نشان میدهند که به آغوش باز مردم بیایند و در کنار مردم به عمر دیکتاتوری در ایران پایان دهند و جنگهای وحشتناکی که رژیم در سوریه و… بر راه انداخته را متوقف کنند و جوانان ایرانی را قبل از اینکه بیشتر در خارج از ایران کشته شوند، به میهن باز میگردانند؟
3– پیدایش «گرباچف ایرانی» با شرایط امروز در ایران، از احتمال کمی برخوردار است. تقسیم به خودی و ناخودی و… و تضادها و دشمنیها درون دولت و موقعیت دست بالایی که رانتخواران و سران قوای سرکوب بسیجی سپاهی اطلاعاتی امنیتی دارند، (در واقع آقای خامنهای و مهرههایی مثل او، نه عامل قدرت، که عمله قدرت هستند) احتمال این سناریو را کم کرده است. متاسفانه «اصلاحطلبان» و «تحولطلبان» (بخوانید امتدادطلبان!) هم برای خود آبرویی باقی نگذاشتهاند که مردم به آنها اقبال سابق را نشان دهند. از مرحوم مهدی بازرگان منقول است که در آن سالهای آخر در زندان از طریق بازجویان ساواک به آقای پهلوی پیغام داده بود که ما آخرین امید رژیم تو هستیم و اگر به این خفقان و سرکوب ادامه دهی، بنیاد سلطنت کنده خواهد شد (نقل به مضمون) در این زمان اگر هم کسی این جربزه را داشته باشد، به دلیل اینکه آقای خامنهای و سایر قدرتمدران هم به همان بیماری تفرعن شاهنشاه آریامهر و سایر مستبدان گرفتار شدهاند، این یکی را هم به قول اقای خمینی «تا آخر میروند» ولی جام زهر بعدی را چه کسانی باید بنوشند و این زهر چه زیانهای جبران ناپذیری را برای ایران و ایرانی به همراه خواهد داشت؟ و باز هم درست برعکس آنجه مغزشویی این رژیم در بعضی مغزها فشردهاند، هر یک روزی که این رژیم بر سریر قدرت بماند، این زهر مهلکتر و این جام زهر بزرگتر خواهد شد.
4– جنبش خودجوش و خودانگیخته مردمی با فعال شدن یک حداقل لازمی از خود ما مردم، را به سادگی میتوان فهمید که بهترین سناریویی است که صددرصد ممکن و قابل اجرا است.
این جنبش دوباره در سال 1388 به طور خودجوش بروز کرد و این آتشی که باری دیگر از زیر خاکستر بیرون آمد، امتحان موفق بودن این روش را پس داد. اشکال عمدهای که باعث نشست جنبش شد این بود که مطالبه اصلی مردم، با باور آن روزشان به اصلاحپذیری رژیم، در شعار «رای من کو» خلاصه شد. معنای این شعار این بود که مردم ایران مانند مردم تونس و مصر نگفتند ارحل، بلکه با رفتن به پای صندوقهای رایگیری گفتند که حاضرند به این رژیم با دست خود مشروعیت بدهند و فقط میخواهند که آقای احمدینژاد اصولگرا نباشد ولی اقایان دیگری که اصلاحطلب هستند باشند (شاید بهتر است بگوییم اصلاحطلب بودند، چرا که بعید نیست که هموطنان در حصرمان، آقایان موسوی و کروبی، اگر امکان حرف زدن داشتند، اکنون با مردم ایران در پشت کردن به قدرت هم ندا میشدند) (و شاید اصلا دلیلی که هنوز در سانسور و حصر هستند، واقعا همین باشد که آنها هم، اکنون اصلاحطلبی را دروغی بزرگ و ساخته و پرداخته قدرت میدانند!)
ولی پژواک شعار باشعور مردم در خیابانهای گوشه و کنار کشور، پایان راه را با چراغی پرنور به فاسدان نگهدار رژیم نشان میدهد، که میگویند: اصلاحطلب، اصولگرا…. دیگه تمومه ماجرا
ولی متاسفانه قدرت، چشم قدرتمداران را کور میکند و این کشف عجیب و غریبی نیست که فقط من به آن رسیده باشم و در کور بودن چشم قدرتمدار و ندیدن حقیقت، شاعر میگوید: تو که چراغ نبینی، با چراغ چه بینی!!؟؟ و در نتیجه به انتظار نشستن و دل بستن به مرگ خامنهای و یا کودتایی از نوع پرتغالی، و گورباچفی از نوع روسی، امتداد در انفعال است. ولی خوشبختانه، آن حداقل لازم، به لحاظ کیفی و نیز به لحاظ کمی، هرچه فراهمتر میشود و آن جنبش خودجوش، به لحاظ کیفی و نیز به لحاظ کمی، هرچه فعالتر و هرچه فراگیرتر میشود.
جنشهای خودجوشی که به تناوب در سراسر ایران ادامه دارد، شعارهایی را به گوش که نه فقط، بلکه به قلب سایر هموطنان رسانده است، محتوایی خشونتزدا دارند و از جمله میگوید: بیا بیرون هموطن…. حقت را فریاد بزن!
یعنی برعکس سال 1388 که گفت «رای من کو»، حالا با صدایی رسا میگوید «حق من کو!؟» این حقطلبی، برای فرماندهان قوای سرکوب، ایجاد اشکال کرده است و مغزشویی جوانان فریبخوردهای که روی به قدرت و پشت به مردم کردهاند، سخت و سختتر و بازهم سختتر شده و میشود. و باز برعکس سال 1388، مردم از مشروعیت دادن به رژیم سرباز میزنند و مثلا اگر هم به نماز جمعه میروند، این خطر برای رژیم هست که منجر به تسخیر قلمرو دیگری از قلمروهایش توسط مردم گردد. و چه خشونتزدایی زیبایی بود وقتی که مردم در نماز جمعه، روی از امام برگرداندند و شعار دادند: پشت به قدرت…. روی به ملت!
مردم با صدای بلند به سرکوبگران گفتهاند که اگر دیروز کازرون را سرکوب کردی و امروز اعتصاب و راهبندان کردن کامیونداران را در جنوب شکستی، فردا و پسفردا را چه خواهی کرد؟
سناریوی چهارم مطلوب است ولی سه حالت اول که غیرممکن نیستند، هرچه عمر رژیم طولانیتر شود، ممکنتر میشوند، و با این طولانیتر شدن، خشونتآمیزتر شدنشان هم محتملتر میشوند..
انسان، معمار سرنوشت خود است. جمع انسانها، معمار سرنوشت جمعی خود هستند، هر یک فردی به سهم خود! و هریک به اندازهُ خود!
و انسانی که ذاتا باید معمار سرنوشت خود باشد، کمترین کاری که میتواند بکند این است که از همین امروز به چگونه فعال شدن در رابطه با تمام سناریوهای فوق، بیندیشد.
2
وقتی آتشی در خانهای میافتد، آن خانوادهای سرنوشت بهتری را خواهد یافت که هریک از اعضای آن، فعالانه به چاره، بیاندیشند و هریک به سهم خود و به نوبهُ خود، برای خلاصی از مصیبت، با کمترین تلفات و صدمات، به نتیجهُ مطلوب برسند. انفعال از هیچیک از اعضای خانواده، به هر بهانهای، پذیرفته نیست و هر یک عضو خانواده باید کاری انجام دهند. هریک به سهم و توان و استعداد خود، و هریک به نوبه خود.
آتشی که در خانهُ وطن ما افتاده است، هر لحظه بیشتر زبانه میکشد و هیچ یک از اعضای خانوادهُ بزرگ ما ایرانیان، از شر شرارهُ این آتش، در امن و آسایش نیست، و هر کدام از ما به شکلی در حال سوختن هستیم. حتی ویژهخواران و رانتگیران و ساندیسنوشان بزرگ و کوچک هم از این صدمات و تلفات مستثنی نبوده و نخواهند بود. هریک روزی که این رژیم اصلاحناپذیر بیشتر بر سریر قدرت بماند، هرم و حرارت این آتش، سوزانتر میشود، و عوارض جنبی و جانبی آن، جبرانناپذیرتر میشود.
اگر بالاخره این واقعیت را، که علائم آن هرروزه نمایانتر میشود، ببینیم که این رژیم رفتنی است، این سوال ممکن است مطرح شود که چه وقت؟ پس اینها کی میروند؟
جواب خیلی واضح و آسان است:
هر وقت که همهُ ما افراد خانواده ایرانی، بالاخره از انفعال خارج شویم و به فکر اطفاء حریق استبداد در منزل میهن خود بگردیم!
اگر به خوانندهُ جملهُ قبل، احساس بیحوصلهگی و عصبانیت دست بدهد، که این دیگر چیست! و این دیگر چگونه راه حل است!؟ و بگوید این هم که نشد!! و از خود بپرسد که چرا کسی پیدا نمیشود که مثلا یک کارت برنده را روی میز بگذارد و یک راه حلی را ارائه دهد که ما را از شر این رژیم خلاص کند!؟... این هموطن گرامی، با عدم اعتماد به نفس فردی و با عدم اعتماد به نفس ملی، منتظر است که یک عامل خارجی، عاملی خارج از من و شما و همهُ خود ما ایرانیان، از راه برسد و با خواندن وردی و جادویی، به خلقالساعه دموکراسی و مردمسالاری را به آنی در ایران نمایان کند! دموکراسی از دید بعضی از این منفعلان، یک شیئ است که باید به ایران بیاید و یا به ایران توسط ترامپ و سایر قدرتهای خارجی آورده شود، و مردمسالاری یک جامه است که ایرانیان باید بپوشند و یا اصلاحطلبان و تحولطلبان و یا سایر قدرتهای داخلی به تن ایرانیان بپوشانند!
متاسفانه بعضی از این هموطنان روحیهشکستهٌ (1) مستأصلِ ناامید از خود، یا در چاه جمکران عریضه میاندازند! و یا برخی هم با همان طرز فکر، به چاه کاخ سفید نذر و نیاز میاندازند! این هموطنان هنوز درنیافتهاند که مردمسالاری، یک شیئ نیست که آقای جرج بوش به افغانستان و عراق وارد کند و یک دارو نیست که آقای ترامپ و نتانیاهو و آل سعود، به ایران تزریق کنند! و یک قفل نیست که کلید آقای روحانی آنرا باز کند و یا یک رتق و فتق قدرت فرمودهای نیست که مثلا اقای خاتمی تدارکاتچی آن بشود.
انسان برازندهُ این نام، که از محنت دیگران نمیتواند بیغم باشد، از جمله دو ویژگی برجسته دارد:
1- نسبی بودن، مطلق نپنداشتن خود و دیگران، و از همه مهمتر، و در یک کلام، مطلق نپنداشتن قدرت
2- فعال بودن، در میدان ساختن سرنوشت خود، زنده و حی و حاضر بودن، منفعل نبودن. زیرا که: ما زنده از آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست!
انسان برازندهُ این نام، که از محنت دیگران بیغم نیست، نسبی است. مطلقاندیش نیست، مطلقساز و مطلقپرداز نیست. این مطلقاندیشی بود که با انفعال ما، خمینی پاریس، به خمینی قم و سپس به خمینی جماران مبدل شد. این مطلقاندیشی بود که با انفعال ما، خامنهای روضهخوان، (که خود با صدایی بلند و با کلماتی شفاف و رسا در مجلس گفت: به حال آن مردمی باید گریست که من رهبرشان بشوم!)(2) به مقام معظم رهبری که بر جان و مال و ناموس مردم بسط ید دارد مبدل شد! (و به گفته خودشان، قانون اساسی فقط کف اختیارات آقاست!).
عوراض مطلقاندیشی
هرچه میزان مطلقاندیشی و مطلق کردن خود در شخصی بیشتر میشود، تشدید چند عارضه، به همان میزان، متصور است، از جمله:
1- هرچه میزان مطلقاندیشی و مطلقسازی و مطلقپردازی، در شخصی بیشتر میشود، به همان اندازه، میزان واقف بودن به مسئولیت خودش در بوجود آمدن وضع موجود، و میزان واقف بودن به وظیفهُ خودش در تغییر دادن این وضعیت و مشارکت در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، کمتر میگردد. در نظر وی، همه تقصیرها، کار قدرتهاست. کلیشهُ «کار انگیسها است» فرافکنی تمام مسئولیت به دیگری و دیگران است.
درست است که ترامپ و نتانیاهو، حتی با شعار تکراری تعویض رژیم (Regime change) خود تزویر هواداری از مردم ایران را بکار میبرند، ولی کافی است یک لحظه از خود بپرسیم که آیا آنها در غرب، و یا چین و روسیه در شرق، واقعا خواهان تغییر این رژیم به یک نظام دموکراتیک و یک مردمسالاری واقعی در وطن ما هستند؟ آیا یک رژیم واقعا مردمسالار در ایران، به هیچ انیرانی اجازه به تاراج بردن منابع ملی و نیروهای محرکه میهن ما را میدهد؟
ولی با این همه، در هر یک از مثالهای تجاوز خارجی به مام وطن ما که بنگرید، از ترکمنچای اول اسفند 1206 بدست فتحعلی شاه تا ذلتبارتر از ترکمنچای 23 تیر 1394 بدست خامنهای، دو دسته مطلق اندیش، پشت به ملت و روی به قدرت کردند و این قراردادهای فاجعهبار را به ایران و ایرانی، تحمیل کردند. یک دسته مطلقاندیشان در قدرت که پایگاه مردمی نداشتند و ندارند و برای حفظ نظام استبدادی، مجبور بودند و هستند و خواهند بود که به قدرتهای خارجی باج و خراج بدهند، مانند فتحعلی شاه و اللهیار آصفالدوله و میرزا ابوالحسن شیرازی، و در این زمان خامنهای و ظریف و ولایتی. و دسته دوم، خود ما مردم که با انفعال خود، در اجرایی شدن خیانتهای آنها، به سهم خود و به نوبه خود، نقش داشتیم. یادمان نرود که عدهای با اصیل دانستن قدرت و با پرستش قدرت، آقای ظریف را با شخصیتی چون مصدق مقایسه کردند و با اینکار خود، پشت به ملت، و روی به قدرت کردند.
از قرارداد وین اطریش (برجام) یعنی فاجعهُ سومین بحران کلانی که این رژیم اصلاحناپذیر برای ادامه حیاتش روی دست ما مردم گذاشته است، و در نتیجهُ آن، بازهم میزان خشونت را بالاتر برده، و در نتیجهُ آن به حیات خود ادامه داده و خطر جنگ را بیشتر کرده، و وطن را به لبه پرتگاهی دیگر کشانده است، کمتر از سه سال میگذرد، و در نتیجه هنوز در ذهنها تازه است. با انتقاد از خود و با درس گرفتن از گذشته است که میتوانیم با مردمسالارانهتر عمل کردن در زمان حال، تدبیرهایی بیاندیشیم که بتوانیم در آیندهای زندگی کنیم که سرنوشت خوب و خوبتری در انتظار ما باشد.
آوردن مثالی از قدرتمداران داخل این رژیم، را اینجا لازم میبینم، که چگونه بعضی از ما با انفعال خود به آنها اجازه دادیم که به چه راحتی با هستی و نیستی ما بازی کنند. برای اینکه قدرتمداران نتوانند این خیانت را هم مانند سایر جنایات خود لوث کنند، لازم است که وجدان تاریخی ما غنا یابد، و بدون آگاهی از تاریخ واقعی، و نه آنچه قدرتمداران به خورد ما دادهاند، مردمسالاری مهیا نمیگردد.
آقای علیاکبر ولایتی، مشاور «مقام معظم رهبری» در امور بینالملل، در اسفند ماه سال 94 در باشگاه خبرنگاران جوان تأکید میکند: «برجام کار مهمی بود که حاصل بیش از 12 سال تلاش جمهوری اسلامی ایران در دولتها و تلاش تیمهای مختلف بود که با هدایت قاطع، هوشمندانه رهبر معظم انقلاب پیگیری و به نتیجه رسید. مقام معظم رهبری بارها دیدگاهشان را نسبت به این موضوع بیان کردند»
ولی حالا که پایههای این رژیم، لرزانتر از پیش شده است، هرکدام از قدرتپرستان و زورمداران، میخواهند از گناهان خود تبری بجویند. به گزارش ایلنا، آقای ولایتی در 9 خرداد 1397 گفت: «در ماجرای برجام نان و آب مردم را به برجام گره زدند و همهجای کشور تعطیل بود. در هیئت مذاکرهکننده همه بار روی دوش دکتر ظریف بود و واقعا تلاش کرد، اما نمیشود یک نفر متخصص همهچیز باشد، بلکه باید کارشناسان مختلف حضور داشته باشند و در مجلس نیز این موضوع مطالعه و بررسی شود. آیا مجلس باید چنین چیزی را که این میزان مهم است، در عرض 20 دقیقه تصویب کند. مشخص است که مجلس نیز کار خود را بهخوبی انجام نداده. برخی میگویند در کمیسیونهای مجلس بهاندازه کافی بررسی شده بود، اگر درست بررسی شده بود که ما این مصائب را امروز نداشتیم؛ این نشان میدهد مجلس هم کار خود را درست انجام نداد.»
ولایتی همچنین گفت: «یک اشکال دیگر برجام نداشتن متن فارسی بود که احساس حقارت به انسان دست میداد. حتی عهدنامههای گلستان و ترکمانچای هم با آن متن ذلتبار نسخه فارسی داشتند، اما درباره برجام این هم انجام نشد».
برخی از سایر مردم هم، با نشانه گرفتن انگشت اتهام و سرزنش به دیگری و دیگران، نقش خود را فراموش میکنند. بعد از فروپاشی نظام شاهنشاهی و در بهار انقلاب، کارگزاران رژیم گذشته هر یک مسئولیت فساد و سرکوب را به گردن دیگری و حتی محمدرضا و رضا پهلوی میانداختند که آنها چنین بودند و چنان بودند. به علت فعال نماندن یک حداقل لازمی از ما مردم، و با بازسازی ساختار قدرت رژیم شاهنشاهی در ظاهری جدید، انقلاب به ضد خود مبدل شد. بدین ترتیب که انقلاب 1357 که نفی ولایت شاه بود، توسط ضدانقلاب نظارت فقیه و بعد ولایت فقیه و حالا ولایت مطلقهُ فقیه، جایگزین شد. از آن موقع دوباره کارگزاران شاهنشاه اریامهر، دوباره این امکان را یافتند که از نقش خود در سرکوب و فساد و خفقان، با افتخار یاد کنند، و تقصیر ضدانقلاب را به گردن نسل انقلاب انداختند و حسرت زمان شاه را به دل بعضی انداختند. از آن ناپسندتر اینکه نسل بعد از انقلاب هم بعضا از نسل انقلاب خرده گرفتند که شما بودید که انقلاب کردید و نسل خود را به دست دژخیمان این رژیم یا به کشتن دادید و یا به زندانها رفتید و بقیه هم در دنیا آواره شدید! ولی نمیگوید که آیا نسل بعد از انقلاب با سکوت و انفعال خود، هیچ نقشی در سرنوشت بدی که همگی پیدا کردیم نداشته است؟ البته با خیزش مردمی بخصوص در جنبش خودجوشی که از پاییز 1396 شروع شده است، پیوسته از آن انفعال، به عنوان یک روش آزمودهُ مردود، کمتر میگردد و جنبش خودجوش، هرچه فرگیرتر و هرچه فعالتر میشود.
2- هرچه میزان مطلق کردن خود در شخصی بیشتر میشود، به همان اندازه، دیر یا زود، میزان انفعال آن شخص بیشتر میشود، زیرا که انتظار دارد با نوشتن یک مقاله و برگزاری یک کنفرانس، و یا انجام یک تظاهرات و اعتصاب، فردا این ولایتمداران، خودشان داوطلبانه، از اریکه قدرت پایین بیایند و ایران به ناگهان بهشت برین شود! و کسانی که هرگونه کوچکترین عملی را در مقابله و یا حتی اعتراض به قدرت، «سیاسی» میدانند و در نتیجه در انفعال، نظارهگر هرچه خانمانسوزتر شدن آتش استبداد و خشونت میمانند، تا در این آتش خود و عزیزانشان، بیشتر از اینکه تابحال سوختهاند، بسوزند و تلف شوند.
3- هرچه میزان مطلق کردن خود در شخصی بیشتر میشود، به همان اندازه، میزان اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی در آن شخص کمتر میشود (یعنی درست برعکس آنچه در ظاهر به نظر میرسد)، به عبارتی دیگر، به همان میزان خود را ناچیز و پست مییابد و بدین ترتیب خود را از اینکه به قدرتها مراجعه کند، ناگزیر میبیند. منظور از قدرتها، قدرت داخلی (آقایان احمدینژاد و یا روحانی و خاتمی و... برای اصلاحات و یا گرباچف ایرانی.... و یا کودتا...) و نیز قدرت خارجی (ترامپ و نتانیاهو و شاه عربستان و.... برای پول و اینترنت و تجهیزات، و یا در نهایت اسلحه و قشون...) است. این اشخاص اگر هم خود امکان این را نداشته باشند که به قدرتهای خارجی و داخلی رجوع کنند (تا که از بحرانسازان، راه حل بحران را بجویند!!) در انفعال و بیغمی، نظارهگر کسانی هستند که با بیآزرمی و بیشرمی، به قدرتها مراجعه میکنند، و درخواست هرگونه کمکی را برای رسیدن به «دموکراسی» میکنند.
دموکراسی و مردمسالاری یک فرهنگ است، یک فرهنگ ملی. ملت را من و شما و سایر ایرانیان میسازیم و آنچه که فرهنگ یکایک ماست، و آنچه که برآیند و جمع جبری همهُ ما ایرانیان است، فرهنگ ملی ما را میسازد. پندار قدرتمکان داشتن، ضد فرهنگ مردمسالاری که نتیجهُ آن به قدرتهای داخلی و خارجی مراجعه کردن است، که مردم را سالار نمیکند، قدرتهای داخلی و خارجی را سالارتر میکند. مراجعه به قدرتهای داخلی و خارجی، آبی نیست که آتش استبداد و قدرتسالاری را خاموش میکند، بلکه درست برعکس، نفتی است که آتشی که به جان ایران افتاده است را پرلهیبتر میکند، که گفت: آب آتش را مدد شد همچو نفت! آبی که آتش استبداد را در وطن ما سرد و خاموش خواهد کرد، فرهنگ مردمسالاری است. ولی تا در خود تغییرات لازم را بوجود نیاوریم، هیچگونه تغییراتی در وضع اسفبار در میهن ما بروز نخواهد کرد. هر فردی، میتواند و باید پیوسته مردمسالارتر شود.
فرقی نمیکند که خواننده گرامی این سطور، چه کسی باشد، با تاکید تکرار میکنم که من شما و همه ما و هر فردی، میتواند و باید پیوسته مردمسالارتر شود. و بدین ترتیب است که بدیل استبداد، (و نه جایگزینی این استبداد با استبدادی از نوع دیگر) آزادی و استقلال و دموکراسی و مردمسالاری میگردد. با فعال و فعالتر و فعالتر و بازهم فعالتر شدن من و شما و همهُ ما مردم در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر است که مردم، سالار میشوند، جامعهُ ایران، باز و بازتر میشود، ایران نظامی دموکراتیک مییابد.
هر که در ساختن سرنوشت ما فعال باشد، اوست که سالار است. فعلا قدرتها هستند که بر ایران، سالارند، چراکه یک حداقل لازمی از ما مردم برای ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر برای خود، به اندازهُ کافی فعال نشدهایم و این خانه همچنان در آتش استبداد میسوزد. و این سوختن، به وضع بد و بدتری ادامه خواهد یافت اگر که هرکدام از ما، منتظر باشیم که دیگری و دیگران برای ما کاری بکنند و ما را از هچل این مخمصه نجات دهند.
از ابتداییترین اصول و مفاهیم مردمسالاری، فعال بودن است و مشارکت در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر.
ایرانیان نشان دادهاند که وضعیت فاجعهآمیز امروز را نمیپذیرند و با فعالتر شدن، مایلند سرنوشت بهتری داشته باشند، و نشان دادهاند که راه مردمسالارتر شدن را پیش گرفتهاند. جنبش خودجوش اخیری که در واقع در 21 آبان 1396، در کمال خشونتزدایی شروع شد، با فعالتر شدن هرچه بیشتر از لایههای مردم، در هستههای مردمی متنوع و متعدد، میرود که بیش از پیش فراگیرتر شود.
هستههای مردمی، به صورت خودجوش به کمک هموطنان کوردمان شتافتند و در واقع به صورت رفراندمی غیررسمی و خودانگیخته، به این رژیم فاسد و بیکفایت، رای منفی دادند و عنان امور را در دست گرفتند و به خود و به دنیا گفتند که ما، چه کورد و چه غیر آن، همه توانا هستیم که با همیاری در ساختن کشورمان، فعال شویم. و در همان حال هموطنان عزیز کورد، به همراه سایر ایرانیان، به خشونتگستران تجزیهطلب رای منفی دادند و نشان دادند که کوردها که یکی از هفت قومی هستند که ایران را ساخته است و قرنها در یکپارچگی کشور تلاش کرده است، با تجزیهطلبان همجنس نیستند. به این ترتیب، هریک به سهم خود و به نوبه خود، از میزان خشونت در منطقه کاستند و کمک گرفتن از قدرتها را پلید اعلام کردند و به نوبه خود و به سهم خود، از حمله خارجی پیشگیری کردند.
بعد از آن رفراندم، رانندگان کامیونها، به صورت خودانگیخته، در هستههای متعدد و متنوع، فعال شدند و با اعتصابات خود، چرخش چرخهای این اقتصاد بیمار رانتمدار را کند کردند و با ایستادگی و پایمردی، و با فعال شدن و پیوستن تعداد بیشتر از همکارانشان، و با تشکیل هستههای بیشتر، عرصه را بر رژیم تنگ کردهاند. بطوری که به قوای سرکوب، که از کارایی آنها به علت افزایش ساعات بیگاری آنها در ادامهُ سرکوبها هرچه میگذرد، کمتر میشود، وظیفه دیگری هم تحمیل شده که آن استفاده از کامیونهای سپاه و بسیج برای حمل نقل است.
رانندگان تاکسی، در انفعال، به تماشا منتظر نماندند و با فعال شدن در هستههای خواهان استقلال و آزادی و با روشها خشونتزدا، به هموطنان خود، رانندگان کامیونها در اعتصابات و اعتراضات، پیوستند. این هموطنان ما، با این کار خود، به سهم خود و به نوبهُ خود، با مشارکت بیشتر در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، در هرچه فرگیرتر شدن جنبش خودجوش، نقش ایفا کردند.
رانندگان اتوبوسها، منفعلانه نظارهگر سایر اعتصابات ننشستند و یا دست گدایی به سوی ترامپ و ناتانیاهو و آل سعود و سایر قدرتهای خارجی دراز نکردند، این هموطنان هم برای مشارکت در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، با تشکیل هستههایی فعال شدند، و اعتصابات را، هر یک از آنان به سهم خود و به نوبهُ خود، گستردهتر کردند.
هستههای دیگری از مردم، از محنت دیگران بیغم نبودند و در محل اقتدار این رژیم ضداسلامی، در «نماز جمعه» به نماد ولایت مطلقه (که با وقاحت اعلام میکنند بر جان و مال و ناموس ما مردم بسط ید دارد)، پشت کردند و با صدای بلند، بهترین راه حل را در حرکتی نمادین به سایر هموطنان نشان دادند و فریاد برآوردند: پشت به قدرت.... روی به ملت!! و با این کار خود، مقدار دیگری از قلمرو قدرت را به تسخیر خود درآوردند. این گروه از هموطنان مبتکر و دلیر ما، به انتظار شاهکلید اقای روحانی، عمر بیشتری را در انفعال تباه نکردند، و تصمیم گرفتند که فعالتر شوند، و به همان میزان، مردمسالارتر شدند، و به همان میزان، خود بدیل قدرت شدند و در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، در اینکه مردمسالاری را بدیل قدرتسالاری بنمایند، هرکدام به سهم خود و به نوبهُ خود، نقشآفرین گشتند. و باز به همان میزان، به من و شمای باخبر شده از آن ابتکار و خلاقیت و سایر هممیهنان، راهی برای خشونتزدایی و در نتیجه مردمسالارتر شدن، نشان دادند.
گروهی از شیرزنان شجاع ایرانی، کاملا خودجوش، و با ابتکار و خلاقیت خودانگیخته و خشونتزدا، به تنهایی و یا با فعال شدن در هستههایی، بر بلندی ایستادند و به اعتراض حجاب اجباری از سر برداشتند. این هموطنان با این کار خود، روی به ملت کردند و پشت به قدرت کردند.
این هموطنان ما، روی به مردم کردند و پشت به قدرت داخلی کردند، و مثلا از آقای خاتمی (که در مقام ریاست جمهوری ما مردم را لایق مردمسالاری ندانست (3) و عمامه کج کرد و گفت: «مردمسالاری با کدام مردم!!؟)، یا یکی دیگر از نمادهای قدرت داخلی، برای اینکار خود، دستور و یا حتی اجازه نگرفتند. و نیز روی به مردم کردند و پشت به قدرت خارجی و مثلا از آقای ترامپ کمک مالی و اینترنتی و... نگرفتند. هریک از این هموطنان در سکوت خود، فریادی بلند سر دادند و به چماقدارانی که میگفتند «یا روسری، یا توسری!» نشان دادند که از داغ و درفش آنها نمیترسند و به بقیه ما اعلام کردند که سرنوشت بد و بدتری که با توسریخور بودن از قدرت، لاجرم نصیب هر فردی و هر ملتی خواهد شد، به مراتب ترسناکتر از چماق دژخیمان قدرت است. بدین ترتیب، این هممیهنان شجاع ما، از گذشته، مردمسالارتر شدهاند. و این چنین شد که با این سکوتشان، طنین نه روسری و نه توسری در سایر نقاط ایران هم پژواک پیدا کرد و بیشمار خیابانها، خیابان انقلاب شدند، وبیشمار دختران، دختران خیابان انقلاب شدند. و این دختران ایران، به همان اندازهُ عمل خشونتزدای خود، به من و شمای باخبر شده از آن ابتکار و خلاقیت و سایر هممیهنان، راهی برای خشونتزدایی و در نتیجه مردمسالارتر شدن، نشان دادند.
هستههایی از مردم مبتکر و خلاق، من و شما را از فعالیتهای سایر هستهها را در خشونتزدایی و نافرمانیهای مدنی، باخبر کردند و دیوار بلند سانسور و دیوار بلندتر خودسانسوریها (خودسانسوری که از سانسور بسیار خطرناکتر است) را درشکستند و امکانات سیر آزاد و مستقل اندیشه و خبر را برای من و شما و سایر هموطنان فراهم آوردند. این هموطنان با ابتکار و خلاقیت، شبکهبندیهای اجتماعی و سایر قلمرو رژیم در اطلاعرسانی در فضای مجازی را تسخیر کردهاند، و کاربری از این رسانهها را هرروزه بهتر و بهتر میکنند.این ایرانیان با استعداد و تیزهوش بدین ترتیب زمینه را برای هرچه فراگیرتر شدن و هرچه فعالتر شدن و هرچه خشونتزداتر شدن جنبش خودجوش، فراهم آوردهاند.
این هموطنان ما، نگفتند که «...بابا! از دست ما که کاری ساخته نیست....» و «انشاءالله خدا ورشان دارد...» و یا «....این آخوندها که با این چیزها نمیروند...» و یا «...با یک روسری برداشتن که نمیشود انتظار براندازی داشت...»
این هموطنان ما، با این خلاقیت و ابتکار خود در انجام فعالیتی خودانگیخته و خودجوش، نسبت به گذشتهُ خود، مردمسالارتر شدند و به سهم خود و به نوبه خود، در مردمسالارتر شدن من و شما خواننده عزیز این سطور و همهُ ما نقشی ایفا کردند و در ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، مبتکرانه و خلاقانه، فعال شدند. به اندازهُ خود، از میزان خشونت در جامعه کاستند. به وسع و توانگری خود، اسلحه را در دست سرکوبگر، بیاثر کردند.
هر یک از این هموطنان ما، با این فعالیتهای خود، به سهم خود و به نوبه خود، به افکار ایران و منطقه و دنیا، نشان دادند که از جنس اقایان خاتمی و خامنهای و روحانی و احمدینژاد نیستند. دوباره مانند جنبشهای خودجوش پیشین، ما مردم ایران را در دنیا، سرافراز کردند. به قدرتها نشان دادند که لازم نیست برای افزایش سود شرکتهای فراملیتی نفتی و تسلیحاتی و... جنگ و خونریزی و خشونت را برای از قدرت انداختن این آقایان و به قودشان تعویض رژیم (Regime change) را به ایران. تحمیل کنید، ملت ایران، ملتی رشید است و ما خود میتوانیم، در کمال خشونتزدایی اینکار را انجام دهیم، و هماکنون به آن مشغول هستیم.
در اینجا لازم است که بیاد خود بیاوریم که مثالهایی که از افرادی که فعالیتهایی که در فوق آوردم، افرادی هستند چون من و شما و بقیه همهُ ما. اینها موجودات عجیب و غریبی نیستند که از مریخ آمده باشند که وضعیت ما را بهبود ببخشند! این ایرانیان و این فعالیتها مانند قطرههای بارانی هستند که ماههای قبل از انقلاب 1357 را تداعی میکنند (4). اگر این من و شما و بقیه ما هم کمی، فقط کمی بر احساس مسئولیت خود بیافزاییم و اندکی و فقط اندکی فعال شویم، با ابتکار و خلاقیت، از جمله میتوانیم بدنبال راههایی باشیم که این قطرهها را به هم متصل کنیم که آن سیل عصیان و اعتراض به خشونت و خشونتگستری را، براه بیاندازیم و هرکدام از ما، به سهم خود و به نوبه خود، خشونتزدایی را رواج دهیم و بدین ترتیب، اسلحه را در دست قدرتهای داخلی و نیز در دست قدرتهای خارجی، بیاثر کنیم.
امیدوارم در این چند خط، توانسته باشم اشارهای کوتاه به این مهم بکنم که فقط و فقط این خود ما هستیم که میتوانیم این سرنوشت بد را (که میرود که بدتر و بدتر و بازهم بدتر شود)، به سرنوشتی خوب و خوبتر مبدل سازیم. مثالهایی که در بالا آوردم، مباحثی فرضی و خیالی نبودهاند. اموری واقع شدهاند که توسط ایرانیانی مانند من و شمای خواننده این سطور انجام شدهاند. در بعضی مثالهای آورده شده، نتایج پندار و گفتار و کردار ما، در بدتر شدن سرنوشت ما اثر داشته است و در بسیاری دیگر، نتایج بسیار درخشانی را به همراه داشته است. سرنوشت ما، به دست خود ما ساخته میشود. با فعال شدن در هستههای حقوقمدار و مردمسالار (مانند مثالهایی که در فوق آمد و بیشمار مثالهای دیگر) سرنوشتی که برای خود میسازیم، پیوسته خوب و خوبتر میشود. با منفعل ماندن، ساختن سرنوشت ما، نمیتواند متوقف بماند ولی چون ما خود، با بیعملی و لاقیدی، غایبیم، زورمداران و قدرتسالاران داخلی و خارجی، سرنوشت را مطابق میل خودشان و منطبق بر منافع قدرت، برای ما خواهند ساخت، و آن نمیتواند به جز سرنوشتی بد و بدتر و باز هم بدتر، چیز دیگری باشد.
مثالهایی که در فوق آمد فقط گوشه کوچکی است از آنچه در وطن میگذرد. تک تک این هموطنان ما، با این کار خود، و به اندازهُ این کار خود، به سهم خود و به نوبه خود، در مقابل افکار ایران و منطقه و دنیا، مشروعیت را از این رژیم ستاندهاند، و بار دیگر نشان دادهاند که این رژیم، هیچگونه خاستگاه و جایگاه و پایگاه مردمی ندارد. و در نتیجه، به همان میزان و بر حسب استطاعت خود، نشان دادهاند که نیاز به دلسوزی و لطف و کرم ترامپ و نتانیاهو و آل سعود و... نداریم، چه برسد به قشونکشی این زورمداران خشونتگستر، که به هرجایی به هر شکلی نزدیک شدهاند، بجز خشونت و آتش و خون، نیاوردهاند.
این هموطنان عزیز ما، برای اینکه خشونتزدایی، بدیل خشونتگستری شود، هرکدام به سهم و توان و استعداد خود و به نوبهُ خود، اثرگذار شدند و با این فعالیت خود، و با اندازهُ همین فعالیت خود، سایر ایرانیان را نیز در همین راستا، متاثر نمودند. آیا زیادهگویی است اگر گفته شود که این هموطنان، به سهم خود و به نوبه خود از حمله خارجی پشگیری کردهاند؟ اگر بیاد بیاوریم که انسان موجودی نسبی و فعال است، به وضوح میبینیم که اصلا زیادهگویی نکردهایم. و با این یادآوری، آیا از هرکدام از ما پذیرفته است که با انفعال و بیغمی، به سهم خود و به نوبه خود، با دست خویش، خود را شریک جرم خشونتگستران در خشونتگستری و سرنوشتی که پیوسته بد و بدتر شده و میشود کنیم؟
من و شما و هرکدام از ما، وظیفه داریم که به سهم خود و به نوبه خود، در گذار از این سرنوشت فاجعهآمیز، به آنچه برازندهُ انسان است. نقشی ایفا کنیم، حالا هرچقدر هم که آن نقش در ظاهر به نظر کوچک بیاید.
با یک حجاب اجباری برداشتن، گذار ممکن نیست. ولی با هرچه فراگیرتر شدن جنبش دختران انقلاب (که حتی بعضی از این دختران خود محجبه بودند ولی با اجباری بودن حجاب مخالف بودند و پا به پای دختران بیحجاب انقلابی و دست در دست آنها، روی به ملت و پشت به قدرت کردند) در نه گفتن به حجاب اجباری، و با هر یک خانم دلیری که دختر خیابان انقلاب میشود، گذار از استبداد به مردمسالاری، ممکنتر میگردد.
برای برپایی و پویایی و پیشبرد مردمسالاری، باید هر کدام از ما مردم، در این گذار به سهم خود و به نوبه خود نقشی اجرا کنیم. تعدادی از ما مردم هم نقش بدیل سخنگویی (5) جنبش را ایفا کردهاند. بدیل استبداد، من و شما و هرکدام از همه ما هستیم که در استقلال و آزادی، و مراجعه نکردن به قدرتهای داخلی و خارجی، و حتی در نه گفتن به قدرتها وقتی توسط آنها مراجعه شده است(6)، ایستادگی کردهایم و میکنیم و خواهیم کرد.
اگر خوانندهای با تفکر به محتوای این مقاله، به این نتیجه میرسد که فعالیت مطلوب برای ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر و زیست در مردمسالاری، را به میزان مطلوب و مناسب انجام نداده است ولی باز هم در انفعال، عمر فردی و عمر ملی را به بیعملی یا حتی کمعملی تلف کند، و یا به خود بگوید که «از دست من که کاری ساخته نیست!» و یا «آخه من چکار میتونم انجام بدم؟» بر من معلوم میشود که به اندازه کافی عبارت «به سهم خود و به نوبه خود» را در این مقال بکار نبردهام!
خرداد 1397 برابر با جون 2018
_______________________________________________________
* https://www.youtube.com/watch?v=BtKHw7ZHjhs
(1) تحلیل روانشناختی بخشی از جامعه ایران
https://alisedarat.com/1394/02/22/2489/
https://alisedarat.com/1392/10/26/1626/
(2) عواقب فاجعهآمیز انفعال ما مردم: نظر خود خامنهای در مورد خویش و رهبری خودش
https://www.youtube.com/watch?v=WlnJ7ijJUMQ
ویکیلیکس ایرانی زنده و فعال است!
این فیلم در مورد رهبر شدن #خامنه ای توسط هموطن/هموطنان میهنپرست به فضای مجازی راه پیدا کرده است و بسیار گویا است.
هر ایرانی... یک خبرنگار... هر یک از هستههای مردمی..... یک رسانه....
نظر خود خامنهای در مورد خویش و رهبری خودش:
* خامنهای: "...باید خون گریست بر جامعه اسلامی که احتمال [رهبر شدن] کسی مثل من در آن مطرح شود!"
پیاده شدۀ بخشي از آن جلسه را در اینجا آوردهام:
"...خامنهای در این جلسه میگوید: باید خون گریست بر جامعهی اسلامی که احتمال [رهبر شدن] کسی مثل من در آن مطرح شود... مساله رهبری من اشکال فنی و اساسی دارد... فارغ از اینکه من حقیقتا لایق این مقام نیستم و این را بنده میدانم و شاید آقایان هم بدانند اصلا به لحاظ فنی این قضیه (رهبر شدن من) اشکال دارد. رهبری (من)، رهبری صوری خواهد بود نه رهبری واقعی. من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد، این چه رهبری خواهد بود؟ قانون اساسی که میگوید مرجع، حالا یا مرجع شأنی یا مرجع فعلی، آن که حالا هیچی. از لحاظ شرعی هم، حجیت قول رهبر در صورتی است که آن کسی که میخواهد به حرف او عمل کند او را فقیه و صاحبنظر در امور دین بداند، خوب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدند صحبت کردند و تصریح کردند که بنده صاحبنظر نیستم. همین آقای آذری [قمی] که اسم من را اول بار در این جلسه آوردند، بنده اگر حکم بکنم ایشان قبول خواهند کرد؟ قطعا قبول نمیکنند... من به هر حال مخالفم...
* اکبر هاشمی رفسنجانی: من واقعا آقای خامنهای را صاحبنظر جدی در مسائل فقهی میدانم امانه اینکه ایشان الان رفته باشد همه مسائل را استنباط کرده باشند. یعنی الان اگر یک مساله اجتماعی برای کشور مطرح شود و ایشان بخواهد نظر فقهی پیدا بکند، با همان روش سنتی نه مشکل، با یک مقدار کار کردن و یک مقدار کمک گرفتن از کسانی که منابع [فقهی] را... چون (ایشان) وقت ممکن است نداشته باشند، کمک کنند به ایشان برای پیدا کردن مصادق، ایشان میتواند به نظر (نظر فقهی اجتهادی) برسد... دیگر بحث هم نمیکنیم، آقایانی که با رهبری جناب آقای خامنهای تا رفراندوم، این موقت است البته، دائمی نیست، قیام بفرمایند...."
(3) خاتمی: دموکراسی....با کدام مردم؟
https://www.youtube.com/watch?v=KiygQj96DrQ
آقای محمد خاتمی در سفری در مقام ریاست جمهوری به کرمانشاه، به وضوح میگوید: "به غیر از طریق دین، دموکراسی در این کشور برقرار نخواهد شد، و دموکراسی غیردینی علاوه بر اینکه مستقر نمیشود، ما نمیخواهیم، و اکثریت جامعۀ ما نمیخواهد..." نقل قول وی از اکثریت جامعه و اینکه دموکراسی غیردینی را خواهان نیستند، به وضوح بازتابی از شرکت مردم در "رایگیری"ها در نظام ولایت فقیه است. بیمناسبت نیست که آقای حسین موسوی تبریزی دبیر کل مجمع مدرسین حوزه علمیه طی یک سخنرانی در کتابخانه اقبال قم گفت: "این حکومت باید آنچنان شکر خدا کند که بیتوقعترین اپوزیسیون" را دارد. ایشان در ادامه افزود: "دیدیم که در همان زندان نامه نوشتند که مردم باید در انتخابات شرکت کنند. عدهای از ایرانیان هم که مجبور شدند و به خارج کشور رفتند هم از مردم برای شرکت در انتخابات دعوت کردند" این چهره اصلاحطلب افزود: "عقلای افرادی که به خارج از کشور رفته و مستقل فکر میکنند، در زمان انتخابات نامه نوشتند که در انتخابات شرکت کنید؛ آدم ارزش این منتقدان منصف و خوب را نباید بداند؟ این نعمت بزرگی است؛ همه این عوامل باعث شد دست به دست هم دادیم و رهبری هم فرمودند اگر نظام جمهوری اسلامی را نمیخواهید مملکت را که میخواهید؛ و خلاصه جوانان ما در انتخابات اخیر ثابت کردند آزادمرد و آزاد اندیشاند؛ آمدند و رأی دادند و شما یقین بدانید همان روز انتخابات ملت ایران پیروز شد؛ کار به برنامه بعد آقای دکتر روحانی ندارم" فراموش نکنیم که آقای موسوی تبریزی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی دادستان کل دادگاههای انقلاب در "دوران طلائی امام"
آقای خاتمی، در همان سخنرانی، با عدم اعتماد به نفس فردی و عدم اعتماد به نفس ملی، در مورد ملت ایران و برقراری دموکراسی از نوع غربی در کشور ایران ادامه میدهد: "...با کدام مردم؟" برای آن عده از هموطنانی که هنوز بر اینگونه عقاید ماندهاند و یا هنوز باور دارند این رژیم هرگونه امکانی برای اصلاحات را باقی گذاشته است، و برای کسانی که رژیم جمهوری اسلامی را خوب ولی آقای خامنهای را بد میدانند و مثلا دوران آقای خمینی را "دوران طلائی امام" میدانند......
(4) نظر کارتر در مورد انقلاب در ایران
https://www.youtube.com/watch?v=srEnjZnF1p4
«شاه توسط امریکا برکنار نشد، توسط مردم خودش برکنار شد.»
(5) سخنگوی جنبش خودجوش، بدیل
https://www.youtube.com/watch?v=yVPT-V6JmPA
فایلهای کم حجم در تلگرام برای ایران: t.me/sedaratMD/559
(۶) افشاگری در مورد مراجعهُ عوامل رژیم به قدرتها، در۴۰سال گذشته، و سرنوشت بد امروز ما که ناشی از آن بوده است
* صدارت: مراجعه به قدرتهای خارجی، ناتوانی مراجعه کنندگان را به توانایی مبدل نمیکند بلکه آنها را بیاعتبار میکند و ناتوانتر! مراجعه کننده به قدرتها میگوید من آنم که دستنشانده و آلت فعل، نوکر و پستفطرت هستم!
(7) کودتای خرداد
https://alisedarat.com/1393/04/05/1857/
دلایل: باور به حقوق بشر، باور به دموکراسی، مخالفت با ولایت فقیه، مقایسه خمینی با شاه، مخالفت با طرح امریکایی گروگانگیری، مخالفت با دادگاههای انقلاب، مخالفت با اعدام و شکنجه و افشاگری آنها، مخالفت با «نهادهای انقلاب»، غیرقانونی دانستن شورای عالی قضایی و مجلس تقلبی مهندسی شده
(8) تبارشناسی کودتای خرداد
https://alisedarat.com/1396/03/28/3496/
(9) بدیل سخنگوی جنبش و ویژگیهای بدیل
https://www.youtube.com/watch?v=FctqFhMlRLw
منبع
https://alisedarat.com/1397/03/14/4026/