تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

30 خرداد ماه 1397 ـ  20 ماه ژوئن 2018

اشغالگرند، یا هموطن؟

مجید محمدی

رژیم تمامیت‌خواه و اقتدارگرای جمهوری اسلامی در عرض کمتر از پنج سال پس از تأسیس به سرعت به یک رژیم مافیایی- پلیسی- امنیتی تبدیل شد. به تدریج جای نیروهای تحصیل‌کرده و دانشگاهی درگیر در انقلاب را لات‌ها و اراذل و اوباش محلات که عضو کمیته‌ها و بسیج محلات شده بودند گرفتند. در دوران جنگ هشت ساله که نعمتی برای رژیم به حساب می آمد حکومت قدرت نهادهای برساخته ی خود را تحکیم و نیروهای «طاغوتی» و «ضدانقلاب» را تصفیه یا بازنشسته کرد

موج بیداری نسبت به خطای ‌ملی‌ای که صورت گرفته بود از همان بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت آغاز شد اما این موج بسیار کند و همچنین ضعیف بود. تقریبا چهل سال طول کشید تا آن اقلیت اندک گسترش یابد و اکثر مردم ایران از خواب ضد امپریالیستی، ضد اسرائیلی و ضد غربی بعلاوه‌ی رویای تهی تمدن اسلامی دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی بیدار شده و ماهیت فاسد و اقتدارگرای اسلامگرایان چپ و راست را درک کنند. اما با وجود عدم رضایت رسما اعلام شده‌ی 75 درصد مردم از رژیم موجود، طرح رفراندوم یا تحریم خارجی ضرورتا به سقوط جمهوری اسلامی نمی انجامند. تحریم تنها به تضعیف بنیه‌های مالی و اقتصادی آن منجر می‌شود و طرح رفراندوم به انحراف افکار عمومی از ماهیت اصلاح‌ناپذیر آن. سقوط جمهوری اسلامی حتی با مقاومت مدنی محدود و پراکنده نیز ممکن نیست مگر اینکه ده‌ها میلیون نفر برای یک هفته خیابان‌های کشور را اشغال و کسب و کارها را تعطیل کنند. حتی در همان حال نیز مشخص نیست حاکمان نظامی- امنیتی جمهوری اسلامی قدرت را بدون خونریزی واگذار کنند.

تغییر رژیم در نخست مستلزم تغییر گفتمان‌ها و نگرش‌ها به ویژه نسبت به کاست حاکم است. در این تغییر گفتمان، مخالفان  و منتقدان باید متوجه شوند که نه با کاست حاکمی شامل هموطن و اصولگرا و اصلاح‌طلب و آخوند و فاسد بلکه با گروهی اشغالگر طرف هستند. کارهایی که حاکمان جمهوری اسلامی با ایران کرده‌اند در دوران حمله‌ی مغول یا افغان یا رومیان و یونانیان انجام نشد به ویژه در حوزه‌ محیط زیست، اقتصاد و فرهنگ. کارهایی که سپاه و بسیج و روحانیت شیعه در جمهوری اسلامی کرده و می کنند عینا همانند رفتار اشغالگران است و دست کمی از آنها ندارد.

* جمهوری اسلامی میراث فرهنگی کشور را در معرض تاراج و تخریب قرار داده است. میراثی که اسلامی تلقی نشود (مثل سنگ قبرهای یک قبرستان کهن روستای گچی‌سو بالا که از آثار آن برای سرپا کردن یک اتاقک استفاده می‌شود یا کل آن به آتش کشیده شد) تخریب شده یا رها می‌شود تا تخریب شود. در دوره‌ی احمدی نژاد 600 هزار قطعه از آثار باستانی از موزه‌های کشور خارج شد (مقایسه کنید با اعمال داعش در سوریه و عراق).

* جمهوری اسلامی هزاران زندانی محکوم شده به حبس در زندان را دوباره محاکمه‌ی سرپایی و اعدام کرده است.

* جمهوری اسلامی غیر از نزدیکان خامنه‌ای در دستگاه تبلیغاتی و سرکوب، همه شهروندان را اعضای گروهک‌ها و احزاب منحله، فراریان، مرتدان، کفار، منافقین قدیم و جدید و منحرف و فاسد و لاابالی و حقیر و مزدور معرفی می کند؛ جمهوری اسلامی در هزاران جبهه از کنسرت موسیقی تا آرایش مو و از نوشیدنی تا مراسم عروسی و مهمانی با مردم ایران می‌جنگد.

* جمهوری اسلامی مدام همه‌ی شهروندان را می پاید (با شنود و گشت‌های شبانه)؛ شهروندان مدام مورد بازرسی نیروهای شبه‌نظامی (بسیج و لباس شخصی‌ها) قرار می‌گیرند (کاری که آلمانی‌ها در مناطق اشغال شده انجام می‌دادند).

* جمهوری اسلامی زندانیان را در زندان‌ها می‌کشد (امیدرضا میرصیافی، اکبر محمدی، هدی صابر، ستار بهشتی، زهرا کاظمی، سینا قنبری، وحید حیدری، سارو قهرمانی، علی پولادی، شهاب ابطحی، کاووس سید امامی، محمد راجی و طلب بساطی) و معترضان خیابانی را در خیابان.

* جمهوری اسلامی به دنبال تغییر همه‌ی سنت‌های مردم‌ است مثل چهارشنبه سوری، سیزده‌به‌در، و نوروز.

* جمهوری اسلامی مخالفان را ترور می‌کند: تنها در سال 96 سعید کریمیان مدیر شبکه‌های تلویزیونی جِم در 9 اردیبهشت و احمد مولا نیسی از فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در 17 آبان و دو عضو حزب دمکرات کردستان ایران در عراق یعنی قادر قادری در 16 اسفند و صلاح رحمانی در 9 اسفند  که اولی کشته و دومی پاهای پسرش قطع شد؛ کتاب ترورهای جمهوری اسلامی مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.

* جمهوری اسلامی نه تنها مخالفان و منتقدان زنده را سر به نیست بلکه قبرها و مجسمه‌ها را در کشور تخریب می‌کند (آخرین آنها قبر ابراهیم یزدی و تندیس حسن باشت‌باوی قهرمان مشت‌زنی آسیا در گچساران).

* جمهوری اسلامی حتی به جانوارانی مثل سگ‌های خانگی مردم رحم نمی‌کند. آنها را از صاحبانشان گرفته و در بیابان‌ها رها می‌کنند یا می‌کشند.

* جمهوری اسلامی از آغاز تأسیس به تاراج همه‌ی منابع کشور به سرعت هر چه تمام‌تر از آب و جنگل و حیوانات تا منابع زیرزمینی بدون نگاهی به آینده و تلاش برای توسعه‌ی پایدار و متوازن مشغول است. استخراج منابع طبیعی کشور با سرعت هرچه زیاد و خروج درآمدهای آنها از کشور بدون وقفه ادامه دارد (قیمت ارز از جمله به همین علت مدام بالا می‌رود)؛ منابعی که در دوران جمهوری اسلامی از میان رفته‌اند همه برگشت‌ناپذیر هستند

* جمهوری اسلامی باعث خروج میلیون‌ها ایرانی به ویژه نخبگان سیاسی و فکری و هنری و ورزشی از ترس اعدام و بازداشت و زندانی شدن و شرایط دشوار زندگی شده است.

* جمهوری اسلامی موجب زندگی یک چهارم ایرانیان در حواشی شهرها، ۱۵ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق (محتاج به نان و پوشاک و سرپناه) و دو سوم زیر خط فقر نسبی، و یک بیکار در هر خانوار و سه میلیون کودک کار شده است.

* جمهوری اسلامی یعنی فساد فراگیر و نهادینه‌ی مقامات و خروج منابع از کشور.

* جمهوری اسلامی یعنی تحقیر مدام شهروندان ایرانی توسط «رهبر» و دستگاه تبلیغاتی با حقیر و میکرب خواندن آنها، با فریب‌خورده و عامل دشمن دانستن آنها.

* جمهوری اسلامی یعنی خرید مستغلات و بازکردن حساب‌های بانکی در خارج از کشور توسط مقامات برای روزی که می‌دانند اشغالگری آنها به پایان می‌رسد.

* جمهوری اسلامی یعنی جمع‌آوری و نابودی صدها اثر هنری (مثل مجسمه‌های فضاهای عمومی) شبیه به کاری که هیتلر در مناطق اشغال شده انجام می‌داد.

اینها عینا کارهای یک دسته اوباش است که بنا به سیاست‌ها و دستورات اشغالگران کار می‌کنند. تصور کنید اگر ایران به طور کامل توسط عراق یا داعش اشغال می‌شد، صدام حسین و حزب بعث‌اش و داعش چه کارهایی غیر از موارد بالا در ایران انجام می‌دادند؟! رژیم بعثی حداقل به احوال شخصیه‌ی مردم کاری نداشت و داعش نیز بازی اصلاح طلب- اصولگرا راه نمی‌انداخت. مغولان در حیطه‌ی دین مردم دخالت نمی‌کردند و ایران تحت مغول از بیشترین آزادی‌های دینی برخوردار بود. خسارتی که جمهوری اسلامی بر ایران وارد کرده (در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، محیط زیستی و اقتصادی) بسیار فراتر از خسارت‌های اشغال توسط بیگانه بوده است. همچنین سرعت خروج منابع از کشور تنها با خوی اشغالگری همخوان است. عجیب اینجاست که گروهی به بهانه‌ی پیشگیری از «حمله‌ی بیگانه» از تداوم حکومت اشغالگران موجود دفاع می‌کنند.

 

زشت‌ترین کار اشغالگران

زشت‌ترین کاری که به اشغالگران در فرهنگ ایرانی نسبت داده می‌شود تجاوز به ناموس است. جمهوری اسلامی در این زمینه نیز روی اشغالگران را سپید کرده است. داستان خانه‌های عفاف که از دهه‌ی هفتاد خورشیدی بر سر زبان‌ها افتاده داستان دست‌درازی روحانیون و پاسدارانشان به ناموس ایرانیان بی‌قدرت است. ماجرای سعید طوسی، قاری مخصوص «بیت رهبری»، این دست‌درازی را به کودکان و نوجوانان بسط داد. در این موارد دستگاه قضایی مسئولیت لاپوشانی و بستن پرونده‌هایی را دارد که دادگاه افکار عمومی باز کرده است.

 

رمز سقوط: درک اشغالگری

بدون آنکه تک تک غیرخودی‌ها (حدود 75 میلیون ایرانی) به شرایط اشغال کشورشان توسط روحانیت شیعه و پاسدارانشان پی ببرند جمهوری اسلامی سقوط نخواهد کرد. بدون نگاه اشغالگر به روحانیت شیعه و بسیج و سپاه، مقاومت مدنی و ملی در برابر این رژیم شکل نخواهد گرفت. لات و لوت‌های سپاهی و بسیجی که درویشان را به زدن آرپی‌جی تهدید می‌کنند و «دختران خیابان انقلاب» را حقیر و فاسد و دشمن می‌خوانند غیر از اشغالگر نیستند. در یک کشور اشغال شده است که هر چیز مشروعی نوع آزادش زیرزمینی است (موسیقی، کتاب، فیلم، مشروب، روابط صمیمانه، مهمانی، عروسی، دانشگاه بهاییان، و کلیسا).

 

تفکیک گمراه‌کننده

اصلاح‌طلبان بر اساس نتایج «بیعت 96»، مردم بالای 18 سال را به سه گروه 25 میلیونی (طرفدار اصلاح‌طلبان)، 16 میلیونی (طرفدار اصولگرایان) و 18میلیونی (رای ندهنده‌ها) تقسیم می‌کنند (سعید شریعتی، ایرنا، 16 اردیبهشت 1397). پس از اعتراضات دی‌ماه 96 می‌گویند 27 درصد برانداز، 60 درصد اصلاح‌طلب و 13 درصد طرفدار وضعیت موجود (علیرضا علوی تبار، اعتماد 12 خرداد 1397) تا از این ارقام من‌درآوردی نتیجه بگیرند که اولا مردم به دنبال کنار آمدن با حکومت موجودند و ثانیا جامعه‌ی ایران تنها با کنار آمدن این سه قشر و دادن سهم نظامی‌گرایان و امنیتی‌ها و روحانیون در کنار سهم اصلاح‌طلبان (همه‌ی منابع کشور به این دو می‌رسد) به صلح و صلاح می‌رسد. در این میان روشن نیست چگونه پس از کارزار «پشیمانم» و اعتراضات دی‌ماه 96 که در آن شعار داده شد «اصلاح‌طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» ناگهان سهم اصلاح‌طلبان از 42 درصد (رای روحانی در میان جمعیت دارای حق رأی) به 60 درصد ارتقا یافته است!

در هر حال، این تقسیم از اساس غلط است چون رای روحانی و رئیسی در «بیعت ۹۶» اصولا بر اساس «نه» به طرف دیگر و وعده‌های توخالی آنها (بدون رسانه‌های آزاد و آزادی بیان) و خالی شدن میدان با نظارت دستصوابی به دست آمده است. در شمارش آرا نیز اطمینانی وجود ندارد چون هیچ منبع مستقلی انتخابات را نظارت نمی‌کند و مقامات جمهوری اسلامی چهار دهه است به مردم دروغ و تقلب تحویل داده‌اند. کسانی که در «بیعت‌»ها شرکت می کنند اصولا رایشان را نمی‌توان در سبد اصلاح‌طلبان یا اصولگرایان یا براندازان قرار داد چون نه روحانی اصلاح‌طلب بود، نه شرکت در بیعت به معنای عدم باور به براندازی است و نه رای به رئیسی به معنای طرفداری از وضعیت موجود است. آنچه در اینجا مایه‌ی حیرت است تلاش جمعی از ایرانیان برای عادی جلوه دادن رژیمی است که کشور را همانند اشغالگران اداره می‌کند.

 

تبخیر دغدغه‌های ملی و انسانی

شاید در دوران جنگ ایران و عراق بودند بسیجیان و سپاهیانی که با دغدغه‌های انسانی و ملی به جبهه‌ها می‌رفتند اما بسیج و سپاهی که در دوران خامنه‌ای شکل گرفته و حوزه‌های علمیه‌ای که تحت نظر خامنه‌ای و وفادارانش اداره می‌شوند اصولا تهی از دغدغه‌های انسانی و ملی هستند. تنها به مواجهه‌ی آنها با جنگ در سوریه نگاه کنید. سپاه در همکاری با بشار اسد دارد کودکان و زنان سوری را سلاخی می‌کند و صدایی از حتی یکی از آنها در نمی‌آید. حتی اصلاح‌طلبان نیز با این سلاخی همراهی کامل دارند.

 

مذاکره با اشغالگر

استمرارطلبان می‌گویند باید با سپاهیان و روحانیت تمامیت‌خواه به مذاکره نشست و طرف مقابل البته آنها را نادیده می‌گیرد. آنها مانند کبک از خامنه‌ای تقاضا می‌کنند که خودکشی سیاسی کرده و از مقامش کناره‌گیری کند. اما با کسانی که اسلحه در دست دستوراتی را صادر می‌کنند و همه‌ی فضاهای عمومی کشور را اشغال کرده‌اند نمی‌توان به گفتگو نشست. وجود میلیون‌ها ایرانی در خارج کشور به ویژه فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اصولا به معنی مذاکره ناپذیری حاکمان و دلیل اشغال شدن وطن آنهاست. آنها که در خارج زندگی می‌کنند و از استبداد گریخته‌اند و همزمان به ارسال درخواست و مذاکره با رژیم جبار برای کسب حقوق باور دارند ناسازگاری و بی‌منطقی درک و مواضع خویش را اثبات می‌کنند.

اشغالگران وجود دارند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت اما روش محدود کردن آنها تن دادن به قوه‌ی زور آنها  ومساوی قرار دادن آنها با ایران نیست. آنها اطاعت محض می‌خواهند. روحانیون حاکم در ایران حتی در یک گفتگو با کسانی که مبانی فکری آنها را قبول ندارند حاضر نمی‌شوند. نه تنها روحانیون حاکم بلکه حتی برخی روحانیون و مقامات سابق که امروز در غرب زندگی می‌کنند حاضر به گفتگو با مخالفان و منتقدان خود نیستند و در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی اول می‌پرسند چه کسی طرف آنهاست و بعد شرکت می‌کنند. روحانیت شیعه و وفاداران به آنها اهل گفتگو نبوده و نیستند. اگر برای خودنمایی و تبلیغ هم در جایی ظاهر شوند طرف مقابل را تکفیر کرده و جنگ‌طلب و خائن معرفی می‌کنند.

https://kayhan.london/fa/?p=119471

بازگشت به خانه