تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 تير ماه 1397 ـ  22 ماه ژوئن 2018

عادی سازی جهنم و بهشت نمایی اصلاح طلبانه

مجتبی واحدی

حدود چهل سال از استقرار جمهوری اسلامی در ایران و بیش از بیست سال از آغاز پروژهء موسوم به اصلاحات می گذرد. دولت اصلاحات در حالی روی کار آمد که حاکمیت جمهوری اسلامی در بدترین شرایط از نظر انزوای بین المللی و در اوج مشکلات اقتصادی - تورم‌ حدود چهل و نه در صد - در داخل بود. بانک های معتبر جهانی حاضر به گشایش اعتبار اسنادی برای تجارت با ایران نبودند و شرکت های بیمه بین‌المللی محموله های ارسالی به ایران را بیمه نمی کردند. در عرصهء دیپلماتیک نیز اکثر سفرای اروپایی ایران را ترک‌کرده بودند. در چنان شرایطی، انتخاب خاتمی که ظاهراً مطلوب رهبر جمهوری اسلامی نبود نهایتاً بیشترین منفعت را برای او تأمین کرد زیرا نظام حکومتی را از بحران داخلی و انزوای خارجی نجات داد.

منتخبِ انتخابات سال هفتاد و شش و حامیان او، وابسته به جناحی از حکومت بودند که زمانی در منتها الیه چپ سیاسی قرار داشت و به اقدامات رادیکال مشهور بود. آنان اما، از سال هفتاد و شش، خود را «اصلاح طلب» نامیدند و طرفداران خود را به اصلاح در چارچوب قانون اساسی امیدوار ساختند.

در عین حال، جناح مقابل می دانست که‌ تمکین رهبر در برابر انتخابات سال هفتاد و شش نه همراهی با خواستهء رای دهندگان بلکه ناشی از فریب کاری او برای عبور از بحران بوده است. لذا از نخستین سال ریاست جمهوری خاتمی، و به موازات آسودگی خیال رهبر از انزوای بین المللی، ایستادگی در برابر خواسته های رأی دهندگان آغاز شد. ضرب و شتم دو وزیر شاخص خاتمی توسط عوامل سردار نقدی، استیضاح وزیر کشور قبل از پایان نخستین سال فعالیت دولت، و ساماندهی قتل های زنجیره ای، اقدامات «‌دولت‌پنهان» - وابسته به رهبر - تا قبل از رسیدن دولت نخستِ خاتمی به پایان ‌نیمهء اول بود.‌ درآن زمان به نظر می رسید رهبر از یکسو به حفظ دولت خاتمی نیاز دارد و از سوی دیگر تثبیت و تقویت گفتمان مورد نظر او را بر نمی تابد.

در چنان فضایی، مجلس، در ادامهء اقدامات ایذایی، و پس از برکناری عبداله نوری از وزارت کشور، مقدمات تصویب قانونی برای محدود سازی مطبوعات را مهیا کرد. این قانون، قبل از تصویب نیز قربانی گرفت. توقیف روزنامهء سلام به خاطر افشای "نقش سعید امامی در تنظیم لایحه ضد مطبوعات" و، متعاقب آن، حملهء وحشیانه به کوی دانشگاه، پیامدهای تلاش جناح وابسته به رهبر برای تضعیف موقعیت داخلی دولت بود.‌ اوجگیری تلاش های مخرب رهبر و عوامل او، نهایتاً خاتمی را به واکنش واداشت و جنایت کوی دانشگاه را تاوان افشای نقش وزارت اطلاعات در قتل های زنجیره ای دانست.

دو سال و نیم ‌پس از روی کار آمدن خاتمی، رهبر همچنان بر این باور بود که حفظ ویترین اصلاح طلبانه حکومت برای تداوم تنش زدایی با سایر کشورها ضروری است. لذا، در حالی که عوامل او به ساماندهی پلیدترین اقدامات - مانند قتل های زنجیره ای - مشغول بودند، او به باز کردن نسبی فضای انتخابات مجلس ششم‌، تن دا

در آن انتخابات اگرچه، همچون چهار دورهء قبل از آن، همهء غیر خودی ها رد صلاحیت شدند اما بسیاری از اصلاح طلبانی که از سال شصت و نه در هر انتخاباتی رد صلاحیت می شدند اجازه یافتند تا در رقابت های انتخاباتی عرض اندام کنند. تلقی اکثریت جامعه از مخالفت قلبی رهبر با نامزدهای اصلاح طلب و تلاش او برای تشکیل مجلسی مخالف با دولت، موجب تهییج عمومی و نهایتاً تسلط اصلاح طلبان بر اکثریت کرسی های مجلس ششم شد. در واقع آن‌ مجلس، حاصل دو گانه "تنش زدایی در خارج- بحران آفرینی در داخل" بود.

با استقرار مجلس ششم، گروهی از اصلاح طلبان در حدی دچار توهم قدرت شدند که توصیه کروبی رئیس مجلس ششم‌ برای تعامل قدرتمندانه با سایر بخش های حاکمیت را غیر قابل قبول می دانستند. اما این دوره چندان به درازا نکشید. با نزدیک شدن به پایان مجلس ششم‌ و محروم‌ کردن قریب به اتفاق چهره های شاخص آن مجلس از حضور در رقابت های مجلس هفتم‌، اصلاح طلبان ‌حکومتی به جایگاه واقعی خویش پی بردند و این‌، آغاز استحاله آنان بود.

از آن‌روز، حفظ موقعیت حکومتی به دغدغهء اصلی اغلب اصلاح طلبان تبدیل شد.‌ آنان که تا دو سال قبل از آن، حاضر به تعامل با شرکای حکومتی خویش ‌نبودند ناگاه تغییر رویه دادند. البته همراه ساختن مردم با این تغییر فاحش نیاز به اقداماتی داشت که تنها از "متخصصان جنگ‌ روانی در جناح اصلاحات " بر می آمد.‌ لزوم تن دادن به اصلاحات تدریجی، بدون ارائهء معیار مشخصی برای "اصلاح" و "تدریج"، مهم ترین حربهء این گروه بود. در واقع آنان تلاش می کردند اتفاقات کوچک و بزرگ را "روند عادی" اصلاح جلوه دهند.

برای توضیح رویهء "عادی نمایی" باید به اتفاقاتی توجه کرد که یک سال پس از رد صلاحیت گستردهء اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم‌ به وقوع پیوست. در آن زمان، اصلاح طلبان‌ با معرفی چهار کاندیدا در رقابت برای تعیین ‌رئیس جمهور وارد شدند. این رفتار غیر خردمندانه، کار را برای رهبر حکومت اسلامی آسان کرد و او با زحمت کمتر توانست انتخابات را مهندسی کند.

پایان نمایش انتخاباتی سال هشتاد و چهار که به انتخاب احمدی نژاد منجر شد آغاز رسمی نخستین مرحله از تلاش اصلاح طلبان برای عادی نمایی اوضاع بود.‌ تنها ساعاتی بعد از اعتراض رسمی هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی به تقلبات گسترده در انتخابات، محمد خاتمی در گفتگو با خبرنگاران ‌ادعا کرد که "سالم ترین و بهترین‌انتخابات، برگزار شده است". اما تلاش رهبر اصلاحات برای نزدیک ‌شدن به رهبر حکومت اسلامی، ثمری برای اصلاح طلبان نداشت زیرا رهبر، سرمست از تسلط نزدیکان‌ خود بر دولت و مجلس، انگیزه ای برای میدان دادن به اصلاح طلبان نداشت.

چهار سال پس از انتخابات پر حاشیهء سال هشتاد و چهار، بسیاری از فعالان اصلاح طلب، بار دیگر به عرصهء انتخابات ریاست جمهوری وارد شدند تا به خیال خود به جریان " احمدی نژاد " پایان دهند. اغلب آنان می دانستند احمدی نژاد هزینه های زیادی به کشور تحمیل کرده اما مصیبت اصلی برای کشور و مردم، نه احمدی نژاد و اختیارات محدود او، بلکه زیاده خواهی های رهبر است.

در عین حال سیاست "عادی سازی یا عادی نمایی"، اقتضای دیگری داشت و نیازمند جلوه ای جدید بود. جلوه جدید از "عادی سازی" در کشور، در جریان انتخابات سال هشتاد و هشت به نمایش گذاشته شد. همهء کاندیداها، عامدانه حملات خود را متوجه رئیس دولت می کردند و با وعدهء بهبود اوضاع از طریق یک دوره ای شدن‌ احمدی نژاد، این ‌دروغ را به جامعه منتقل می کردند که "اتفاق غیر عادی در کشور نیفتاده و اغلب مشکلات، ناشی از غفلت مردم و اصلاح طلبان در سال هشتاد و چهار است." در واقع، با این تبلیغات، خواسته یا ناخواسته، ذهن مردم را از ریشهء اصلی مشکلات - رهبر با اختیار نامحدود و پاسخگویی صفر- منحرف می کردند و همهء اتفاقات را به تحولات عادی و اشتباه سیاسی مردم و جناح ها نسبت می دادند. سخن ‌در این ‌باب، بسیار است و شرح آن ‌از حوصلهء یک‌ مقاله خارج‌.

اما نتیجهء تحولات سال هشتاد و هشت، آنگونه نبود که اصلاح طلبان می خواستند. سرکوب شدید از یکسو و درک دقیق رهبر از خصلت "منتظر الحکومه" بودن‌ برخی اصلاح طلبان به هر قیمت، منجر به اعمال محدودیت های بی سابقه علیه سران و کادرهای میانی جبههء اصلاحات شد و این آغاز مرحلهء جدید از استحاله آنان بود که همچنان ادامه دارد.

اکنون، با گذشت بیست و یکسال از آغاز دوره ای که آن را «دوره اصلاحات» نامیدند، بسیاری از اصلاح طلبان، نه تنها بیش از صاحبان اصلی قدرت، برای "عادی نمایی اوضاع" تلاش می کنند بلکه، با ترسیم‌ فضای جهنمی از سایر نقاط‌ جهان، ایرانیان را به سپاس ‌از خدا و برخی بندگان ‌ویژهء خداوند، به خاطر حضور در بهشت نسبی، فرا می خوانند.‌

تا حدود یک دهه بعد از آغاز اصلاحات، گاه به تصریح یا در لفافه، انتقاداتی متوجه رهبر می شد. اما اکنون شرایط متفاوتی بر اردوگاه اصلاحات حاکم است. در شرایط جدید، همهء انتقادات متوجه عوامل دست دوم و سوم‌ حکومتی است. افرادی در گوشه و کنار جبههء اصلاحات و نیز سفرای ظاهراً تبعیدی اصلاحات از پاریس تا لندن و از تورنتو تا نیویورک، با شیدایی خاصی از خردمندی های رهبر می گویند و عزت آفرینی های او برای ایران! سخنگویان جبههء اصلاحات، با آب و تاب فراوان، از امنیت بی نظیر ایران‌ می گویند و جهنمی که در سایر نقاط، جهان را، از خاورمیانه تا اروپا، راحاطه کرده است.

تاسف آورترین ‌بخش از "انجام‌ وظیفه" این طیف مخفی نگهداشتن نقش جمهوری اسلامی در ایجاد وضعیت ‌کنونی در سوریه، یمن، عراق، افغانستان و... ترساندن مردم ‌از سوریه ای شدن ایران در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی است. آنان تمام توان تبلیغاتی و تجربیات چهل سالهء خویش در ایجاد جنگ روانی را به کار می گیرند تا ثابت‌کنند "سوریه ای شدن" مهم‌ترین خطر برای ایران‌ و ایرانیان است.

در چنین فضایی،

- باید بر ظلمی که بر دراویش می رود چشم‌ بست، چون فضا سازی در مورد آنپ چهرهء حکومت را تخربب می کند و موجب تقویت ‌موضع دشمنانی می شود که به دنبال سوریه ای کردن ‌ایران‌هستند.

- باید اعدام جوان کُرد را نادیده گرفت بلکه ‌تلویحا از آن ‌حمایت‌ کرد زیرا، بنا بر ادعای نهادهای حکومتی، او با نیروهای بر انداز همکاری داشته و براندازی مساوی است‌ با سوریه ای شدن‌ایران!

- باید، همزبان با حکومت، دختران ‌خیابان انقلاب را محکوم‌کرد زیرا اقدام ‌آزادیخواهانهء آنان، بهانه به دست نهادهای حقوق بشری می دهد و کار را برای کسانی که خواهان‌ سوریه ای شدن ایران هستند آسان می کند.

- بایددر برابر بی کفایتی های دولت، که وضعیت ارز و پول ملی را به وضعیت "فاجعه" رسانده، سکوت کرد زیرا تضعیف دولت، موجب تقویت دشمنان داخلی برجام می شود و تضعیف برجام یعنی سوریه ای شدن ایران!

- باید چشم ها را بست تا اخراج بهاییان از مدرسه و دانشگاه، ممنوع الخروجی مولوی عبدالحمید، حصر رهبر دروایش گنابادی، وضعیت آرش صادقی، گلرخ ایرایی و آتنا دائمی در زندان، و ده ها فاجعهء ضد حقوق بشری دیگر را ندید تا لزومی به موضع گیری در برابر آنها نباشد، چرا که فریاد زدن در برابر این فجایع موجب محکومیت بین المللی ایران ‌می شود و این یعنی جاده صاف کنی برای سوریه ای شدن ایران!

- باید سخن رئیس کمیتهء امداد در مورد وجود دوازده میلیون فقیر مطلق در کشور و ارسال میلیاردها دلار به سوریه، لبنان، فلسطین و عراق را نادیده گرفت زیرا پرداختن به آن در واقع مُهر تایید بر اظهارات ترامپ است و می تواند خطر اجماع جهانی علیه حکومت اسلامی را افزایش دهد و این یعنی افزایش احتمال سوریه ای شدن.

خلاصه، بنا بر تحلیل فریبکارانه اصلاح طلبان، سخن گفتن از هر درد فردی یا جمعی، حتی اگر ذره ای موجب تضعیف موضع حکومت شود، ممنوع است زیرا می تواند توهم سوریه ای شدن ایران را تقویت کند. اگر کولبر کرد یا ‌بلوچ، دچار تیر غیب می شود باید سکوت کرد و حتی قربان صدقهء نیروهای شلیک کننده به او رفت زیرا ممکن ‌است روزی یک ‌نفر با لباس کولبر، از مرزها عبور کند و امنیت پوشالی حکومت اسلامی را به خطر بیندازد...

البته مدعیان سوریه ای شدن ایران به خوبی می دانند تنها در یک صورت این خطر و خطراتی همچون ‌تجزیه، ایران را تهدید می کند: تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی و ادامه روش های ظالمانه و تبعیض آمیز. اما اصلاح طلبان با چشم‌ بستن بر واقعیت ها و تلاش برای ترساندن مردم از خطری موهوم و بسیار بعید، به تداوم‌ حاکمیتی کمک‌می کنند که هزینه های انسانی، اقتصادی و حیثیتی آن برای ایران و ایرانیان، بسیار بیشتر از جنگ احتمالی است.

ضمن آنکه به نظر می رسد راهی که آنان در پیش روی ملت قرار داده اند مصداق "خوردن ‌پیاز و چوب" است: در کوتاه مدت تحمل انواع فشار، فقر، محرومیت و استبداد و، در دراز مدت، مواجهه با انواع فروپاشی. در حالیکه اصلاح طلبان به یاری رقبای ظاهری خود آمده اند تا ثابت کنند در جهنم بزرگی به نام‌ کرهء خاکی، بهشتی امن با آینده ای درخشان در ایران وجود دارد و تک ‌تک ایرانیان موظفند به خاطر خلق و حفظ این بهشت، سپاس گوی بنیانگزاران‌ جمهوری اسلامی و حامیان آن - حاکم یا منتظر الحکومه - باشند.

معتقدم همهء تحلیل گران وطن دوست و مستقل وظیفه دارند در برابر عادی سازی جهنمِ حکومت اسلامی و تلاش اصلاح طلبان برای بهشت نمایی آن بایستند. نخستین گام، برای روشنگری در این مورد، خنثی کردن نقشهء رسانه های وابسته به این‌جریان، برای بایکوت خبرهایی است که هر روز در گوشه و کنار کشور وجود دارد و هر یک‌ به تنهایی برای رسوایی یک ‌حکومت و طرفداران آن کافی است، اما اصولگرایان‌ حاکم، با وقاحتی مثال زدنی، مرتکب آنها می شوند و یاران ‌اصلاح طلبِ ایشان ‌نیز سعی در مخفی نگهداشتن آن ‌رسوایی ها یا توجیه آنها دارند.

امروز هر کس هر رسانه ای در اختیار دارد باید با " تکرار" و بازگویی جنایت ها، مفاسد، زورگویی ها و رانت خواری های عوامل حکومت، چشم تک ‌تک ایرانیان را به واقعیت ها باز کند. باید بدون واهمه از تهدیدهای حکومت و عوامفریبی های اصلاح طلبان، با هموطنان سخن گفت و آنان را از خطر تجزیهء ایران، گسترش فروپاشی های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی، و نابودی ثروت های کشور در صورت تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی، آگاه کرد.

یقین دارم‌ که آگاهی بخشی نسبت به پیامدهای خطرناک ‌ادامهء حاکمیت رژيم اسلامی، سرنوشتی کاملاً متفاوت برای کشورمان رقم خواهد زد.

جازه ندهیم جهنم حکومت اسلامی، توسط اصلاح طلبانِ منتظر الحکومه، بهشت نمایی شود و جهنم سازان در حاشیه امن قرار گیرند.

برگرفته از سايت «دیدگاه نو»

بازگشت به خانه