تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
8 تير ماه 1397 ـ 29 ماه ژوئن 2018 |
|
انقلاب اسلامی ايران و شکست اپوزيسيون ترکیه
علیرضا اردبیلی
اختیار و مسئولیت
یک نگاه غیرانسانی به انسان، هرگونه نارضایتی غیرمادی را «لوکس» و فزون طلبی میداند. ما در کشورهای پیشرفته دموکراتیک بارها شده میشویم که حکومتها در اوج موفقیت اقتصادی خود، با رأی اهالی به اپوزیسیون رانده میشوند. رأی دهندگان گاه خوشبختی خود را در جایی متضاد با آدرسی که همه متخصصین اقتصاد و سیاست نشان میدهند، جستجو میکنند. (مثل نمونه برگزیت) ممکن است رأی دهندگان، کسی یا تیمی از بهترین استعدادهای سیاسی (مثل تیم کلینتون و آلگور) را از قلعه قدرت اخراج کنند و بجای وی کسی مثل جورج بوش پسر را انتخاب کنند، ممکن تنوع طلب باشند و از شکل و قیافه حاکمان خود احساس خستگی بکنند و در هر حالی ناراضی و بدعهد و بیوفا و ناشکرگزار باشند. دموکراسی هم یعنی این. دموکراسی یعنی دادن امکان انتخاب «اشتباه» به شهروندان. در حالی که انتخاب اشتباه در یک شورش همگانی ناشی از خفقان سالیان طولانی یا خلاء قدرت ناشی از مداخله خارجی، میتواند عواقبی فاجعهبار داشته باشد (نمونه انقلاب اسلامی ایران، لیبی و...). در حالی که انتخاب «اشتباه» در یک انتخابات آزاد میتواند در انتخابات بعدی یا حتی انتخابات زودتر از موعد مقرر، جبران شود.
ما وقتی به عنوان شهروند، از شانس ادواری انتخاب (خوب یا بد) برخورداریم، سهم عقلانیت در پروسه منتهی به انتخاب ما، بیشتر و سهم هیجان کمتر از زمانی است که شانس انتخاب ما نتیجه شورش، انقلاب و خلاء قدرت ناشی از مداخله خارجی است. جبران اشتباهات آسانتر و هزینه انتخاب اشتباه رأی دهندگان در انتخابات هم، به مراتب کمتر از فجایعی است که ممکن است در پروسه انقلاب، شورش یا مداخله خارجی باشد.
هدف غایی انتخابات
انتخابات صرفا یک ژست دموکراتیک نیست و تنها یک وسیله است. وسیلهای برای یافتن بهترین تیم از میان بهترین استعدادهای جامعه برای مدیریت اقتصاد و سیاست و بقیه امور عمومی در حوزه دولتی. بخصوص در جوامع محروم از سنتهای دموکراتیک، آرای مردم میتواند بسادگی از سوی بی مسئولیتترین سیاستمداران با دادن وعدههای پوپولیستی غیر عملی، کسب شود. در اصل هیچ تضمینی نیست که دادن اختیار انتخاب به شهروندان، منجر به سر کار آمدن پوپولیستها و نیروهای دشمن دموکراسی نشود. هدف عالی هر انتخاباتی از نظر تئوریهای علم سیاست، سر کار آمدن یک تیم لایق برای بهبود امور عمومی جامعه است. هدفی که در نتیجه عوامل بسیاری، میتواند برآورده نشود.
«انقلاب اسلامی ایران» چه بود؟
انقلابی که در ادامه اش تبدیل به «انقلاب اسلامی ایران» شد، تلاش نجیبانه و عادلانه اهالی یک کشور برای بهتر کردن اوضاع خود بود. شهروندان ایران در آن سالها از هر جهت ناراضی بودند. اوضاع اقتصادی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزادیهای سیاسی چهار موضوع مهم در میان لیست طولانی عوامل نارضایتی بود. ما بعنوان نسل ناراضی از اوضاع حاکم بر نیمه اول دهه ۱۳۵۰ حق داشتیم که خواهان بهبود اوضاع بشویم.
کارتل براندازی
اما آنچه در هیجانات انقلاب گم شد، «هدف» بود. هدف بهبودی جامعه، به یک کارتل براندازی تبدیل شد. از کمونیستها تا مذهبیون، ناسیونالیستهای جبهه ملی و هر نیروی کوچک و بزرگ دیگری، در این کارتل گردآمدند. وقتی که آیتالله خمینی در سخنرانی خود در بهشت زهرا، وعده مجانی کردن آب، برق و اوتوبوس را داد و وقتی که گفت علاوه بر ساختن مسکن، قرار است ما را «به مقام انسانیت» برسانید و دنیا و آخرت ما را یکجا آباد خواهد کرد، صدایی از هزاران عالم و ملیونها شهروند برنخاست که این چگونه ممکن است؟ اگر هدف ما «براندازی» صرف نبود و ما هدف را «بهبود اوضاع» (در حرف و عمل کنکرت) تعریف کرده بودیم، دو خبط زیر را نبایستی مرتکب میشدیم:
1. باید در قبال این وعده تعریف نشده، گل و گشاد و فاقد هر نمونه جهانی، عکس العمل نشان میدادیم. قیمت برق، آب، اوتوبوس و مسکن معلوم بود و کل بودجه لازم برای اجرایی شدن این وعدهها، قابل محاسبه بود. چرا کسی این کار را نکرد؟ این خبط، یک علت داشت: جامعه فاقد تجربه دموکراتیک بود و هرگز شانس آزمون-خطا و اصلاح از طریق رفتن به پای صندوقهای رأی نیافته بود. در نتیجه در مسیر راه خود از نامههای سرگشاده سالهای قبل از انقلاب تا سخنرانی آیت الله خمینی در بهشت زهرا، هدف اولیه «بهبود اوضاع» به مثابه یک امر اثباتی، جای خود را به «براندازی» (امری از جنس نفی) داده بود.
2. به فرض اینکه وعدههای فوق (و هزاران وعده دیگر از جنس آنها) عملی بودند. در همچو صورتی بایستی صلاحیت تیمی را که وعده اجرای آنها را میداد، کنترل میکردیم. هیچ روستایی ساختن یک کلبه ساده را به فردی بیتجربه واگذار نمیکند. از مجموع تیمی که از طریق انقلاب به قدرت رسیدند، تنها مهدی بازرگان سابقه محدود مدیریتی را داشت. (مدیریت سازمان آب تهران در دوره مصدق) دلیل ارتکاب این خبط هم همان علت مذکور در توضیح خبط قبلی بود.
نتیجهء انقلاب
نتیجه تبدیل شدن جنبش تقاضای بهبود به جنبش براندازی (صرفنظر از اینکه این تبدیل چقدر طبیعی و چه اندازه قانونمند بود)، آن شد که ما به «هدف» خود نائل شدیم و نه بیشتر. هدف، همانا براندازی رژیم قبلی بود. البته انقلاب تنها در آخرین ماههای آنقلاب به جنبش براندازی تبدیل نشده بود. این اراده خود ویرانگر برای تخریب، سابقه طولانی داشت. این جنبش برانداز، نه در جریان جنبش پوپولیستی مصدق و نه در هیچ فرصت دیگری، نگران چیزی بنام بدتر شدن اوضاع نبود. این جنبش، شاه و دربار و دستگاهش را جماعتی سادیست و عامل بیگانه میدانست که عامدانه خواهان جامعهای بهتر نیستند. یعنی مشکل را در «خواستن» (شاه) میدیدند و نه در در توانایی او و سیستم تحت مدیریتش. اپوزیسیون رژیم سلطنتی در حالی که بهترین برخوردش با اصلاحات موسوم به «انقلاب سفید» (شامل اصلاحات ارضی و دادن حق رأی به زنان) چیزی جز سکوت نبود از خیزش ارتجاعی خمینی و فدائیان اسلام در سال 1342 جانانه دفاع کرده بود.
حزب عدالت و توسعهء ترکيه چیست؟
اگر کسی در سال های بحرانی پایان قرن بیستم نگاهی به ترکیه غرق در بحران از همه قلم انداخته بود، میتوانست این سوآل بجا را مطرح کند که چرا مردمی صدها سال بر بخشهای مهمی از سه قاره جهان مقتدارانه حکم راندهاند، فکری از میان خود برای حل معضلات خود تولید نمیکنند تا در مقام بعدی آن را به تیمی با صلاحیت برای اجرا بسپارند؟ حزب عدالت و توسعه تجسم این فکر و تیم لازم برای عملی کردن آن است. در ۱۶ سال گذشته بسیاری از بحرانهای مزمن جامعه ترکیه در دهههای پایانی قرن بیستم حل شده است و در مواردی مثل تبعیض علیه اقلیتهای ملی، گامهای بزرگی برداشته شده است.
اوضاع امروز ترکيه
حل بحرانهای بیشمار ترکیه، جامعه را در قبال یک مسئله دشوار قرار داده است: عبور از حالت بینابینی (مابین ترکیه قدیم و استانداردی اروپایی در اقتصاد و دموکراسی) به مرحله بعدی. حزب عدالت و توسعه (با یا بدون دلایل موجهی) در 5 سال اخیر در جا زده و نشانههای نخوت ناشی از اقتدار طولانی، بیابتکاری و فقر فکری را از خود نشان داده است. همانطور که ما در نیمه اول دهه 1350 حق داشتیم خواهان «بهبود اوضاع» باشیم، جامعه ترکیه (شامل اپوزیسیون و طرفداران حاکمیت حزب عدالت و توسعه) بهحق خواهان بالا رفتن استاندارد زندگی خود از نظره رفاه مادی و حقوق دموکراتیک هستند. همانطور که نسل ما مؤظف به شکرگزاری به درگاه حاکمیت رژیم قبلی بخاطر رفورمها و بالارفتن سطح زندگی در دهه آخر منتهی به انقلاب نبود، مردم ترکیه نیز، قرار نیست و قصد ندارند که تا ابد بهخاطر کارهای انجام شده از سوی اقتدار سیاسی فعلی به آن رأی بدهند.
دو آلترناتیو موجود
هرچند درست مثل انقلاب ایران، همه ترکیه خواهان بهبود اوضاع است، اما برخلاف جنبش انقلابی 1356 و 1357 در ایران، جامعهء ترکیه در جستجوی راه حل، یکپارچه نیست. نیمی از جامعه که دیروز رأی به ادامه حکومت حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان دادند، به آن بهبودی که اپوزیسیون شکست خورده وعده میدادند، باور نکردند. این عدم باور، به معنی رضایت از اوضاع فعلی نیست. این اکثریت شکننده رأی دهنده به حزب عدالت و توسعه، کمتر از اپوزیسیون شکست خورده، خواهان تغییر و بهبودی نیست. دو آلترناتیو پیش روی ترکیه در انتخابات دیروز، اعلام رضایت و عدم رضایت از وضع موجود نبود. رأی دهندگان در انتخابات دیروز دو آلترناتیو زیر را در برابر خود داشتند:
1. اعتماد کردن به وعدههای اپوزیسیون و اعتماد کردن به تیم رهبری اپوزیسیون برای بهبود اوضاع.
2. ارزیابی اینکه وعدههای اپوزیسیون غیر واقعی است و اگر هم واقعی است، تیم موجود اپوزیسیون برای عملی کردن آنها از سابقه مناسب و صلاحیت مدیریتی لازم برخوردار نیست.
هیچ کس در جمهوری ترکیه ناتوان از دیدن فرق فاحش حقوق دموکراتیک شهروندان آلمانی و رفاه موجود در آلمان با نمونه ترکیهای این پدیدهها نیست. در نتیجه منطقی است که آحاد این کشور (شامل وفادارترین طرفداران حزب عدالت وتوسعه) ، خواهان بهبود اوضاع در جهت کمتر کردن فاصله با آلمان و دیگر کشورهای پیشرفته باشند. بر اساس نتایج حاصله، استنباط اکثریت تعیین کننده رأی دهندگان ترکیه در انتخابات دیروز، اپوزیسیون موجود در ترکیه را لایق و توانا برای بهبود اوضاع ترکیه نیافتند. این در حالی بود که میزان وعدههای اقتصادی اپوزیسیون بیش از دو برابر بودجه سالانه کشور بود.
شکست «پروژهء انقلاب اسلامی»
وعدهء افشای ده هزار پرونده خیانت در آرشیو شرکت نفت ایران و انگلیس، وعدهء واریز روزانه سیصد هزار لیره استرلینگ پول نفت به حساب مردم (از سوی دکتر مصدق) یا وعدهء مجانی کردن آب و برق و اتوبوس (از سوی آیت الله خمینی) و نیز وعده آوردن نفت بر سر سفره مردم (از سوی محمود احمدی نژاد) در جلب حمایت بخش مهمی از آرای مردم در جریان یک جنبش انقلابی یا انتخابات مهندسی شده، مؤثر بودند. اما وعده ایجاد محل کار، وعدهء پایین آوردن نرخ بیکاری به 6.4 درصد، وعدهء پایین آوردن نرخ دلار، وعدهء بذل و بخشش هایی معادل دو برابر بودجهء کل کشور، وعدهء حل تبعیضات علیه اقلیت ها (از سوی جریاناتی که معمار و مجری این تبعیضات بوده اند)، نمایش بستگان محجبه در جریان کارزار انتخاباتی (از سوی کسی که امضا کننده لایحهء سلب آزادی انتخاب پوشش زنان بوده است)، شروع و پایان وعدهها و میتینگ های انتخاباتی با نام الله(!)، ادعای اینکه «من سی سال است هر روز، نماز جمعه میخوانم»(!) (بجای اینکه بگوید هر هفته) از سوی صاحب یک دیوان اشعار اروتیکی، ادعای اینکه ما فقیر فقرا هستیم از سوی نمایندهء حزبی که تبعیض و تحقیر اکثریت فقیر مردم بخشی از سنت و تاریخ آن است، و دهها و صدها وعده و ژست انتخاباتی از سوی اکثریتی از رأی دهندگان ترکیه در انتخابات دیروز، صمیمانه ارزیابی نشد و نمره قبولی نگرفت.
«انقلاب اسلامی» به معنی آنچه در ایران اتفاق افتاد، یعنی وارد شدن به یک ماجراجویی از طریق دل دادن به وعدههایی که فریب بودن آنها را هر آدم عاقلی میتواند حدس بزند، در انتخابات اخير ترکيه شکست خورد. ترکیه نیازمند فکری جدید برای پیشرفت و تیمی معتبر برای عملی کردن آن فکر است. این فکر جدید میتواند از میان احزاب و سیاسیون فعلی باشد یا از جایی دیگر کپی برداری شود اما تیمی که بتواند آن را اجرایی کند، بایستی ابتدا اعتماد رأی دهندگان را کسب کند. در این ایستگاه کنترل است که صلاحیت تیم مدعی، بر اساس گذشته مدعیان مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
کسانی که در دورهء اقتدار آنها نرخ متوسط تورم طی دهسال مداوم بالای 74 درصد بوده است، میتوانند از نرخ تورم ده درصدی امروزی انتقاد کنند. این حق شهروندی و حق دموکراتیک آنهاست، اما رأی دادن یا ندادن به چنین تیمی هم، جزو حقوق رأی دهندگان است. اکثریتی از رأی دهندگان در انتخابات 24 ژوئیه 2018 احتمالاً با چنین نگاهی، دست رد به سینه اپوزیسیون ترکیه و وعدههای بیشمار آن زدند.