تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

13 تير ماه 1397 ـ  22 ماه  جولای 2018

عذر آدم را جدیداً اینجوری می خواهند...

ف.م. سخن

يادداشت 1

    این را که می نویسم برای جلب همدردی و ابراز احساسات نیست. دوستان لطفا به این نوشته از بُعد حرفه ای و کاری نگاه بکنند. ممنون ام.

    دیروز دکتر خیلی جدی به من گفت: تو باید بستری بشوی. حال ات اصلا خوب نیست.

    گفتم: حرف از بستری شدن نزن. کلی کار دارم برای انجام دادن. نمی توانم بدون کار کردن و در آمد داشتن زندگی کنم.

    گفت: بیمه که در ایام بیماری پول ات را می دهد... کار ت را دوست داری؟

    گفتم: خیلی. کار رسانه برایم مقدس ترین شغل است. اگر کار نکنم و در بیمارستان بمانم بدتر مریض می شوم...

    و به خانه آمدم. و دو نامه زیر را دریافت کردم...

 

    اینها را می نویسم تا فرداییان بدانند ما در زندگی مان چه ها کشیده ایم...

 

يادداشت 2

        دوستان ممکن است تصور کنند علت عذر مرا از تلویزیون «ایران فردا» خواستن، «عدم ارائه ی کار» باشد. خیر. من در این پنج سال، بدون حتی یک دوره مرخصی، جز سه چهار مورد غیبت نداشته ام که یا زیر تیغ جراح بوده ام، یا یک اِشکال فنی موقع ارسال متن پیش آمده که در آن زمان هم متن حاضر و آماده بوده... روی تخت مرده شور خانه هم بوده ام، متن را آماده و ارسال کرده ام فقط با «تاخیر».

          بعد از عمل پروستات، در حالی که دچار درد شدید بودم، و دو کیسه ی عظیم چند لیتری به من وصل بود، می خواستم متنی را که با آن حال به اتمام رسانده بودم، به تلویزیون ارسال کنم، اینترنت موبایل و تبلت به هم وصل نمی شد. در حالی که پرستاران می خواستند مرا روی تخت ام نگه دارند، با داد و بیداد و به بهانه ی سیگار کشیدن، با دو کیسه ی عظیم آب و خروجی آب، خودم را کشان کشان به محوطه ی بیمارستان رساندم و در هوای سرد، به اینترنت وصل شدم و متن را ارسال کردم. بعد که خیالم از ارسال متن راحت شد، از حال رفتم، و پرستاران مرا با صندلی چرخدار به اتاق ام بر گرداندند.

متن برنامه ی امشب را هم با تاخیر فرستاده بودم که مکتوب آن را خدمت عزیزان تقدیم کنم.

          همان طور که گفتم این نکات ناگفته را که هیچکس در باره اش چیزی از من نشنیده جهت ثبت و یادداشت برای خودم و آگاهی شما می نویسم. غرض. مطلقا همدردی یا ایجاد تصور عملیات قهرمانی و منت گذاشتن بر کسی نیست. این کارها را با علاقه انجام داده ام و کسی مسوول علاقه ی من به انجام مسوولانه کار نیست.

 

يادداشت 3

نکته آخر در مورد تلویزیون «ایران فردا»

          موضوع را کش نمی دهم. چند روزی ست که نتوانسته ام تمرکز لازم برای نوشتن داشته باشم. کم کم خودم را جمع و جور می کنم و مشغول کار می شوم.

          نکته آخری که باید در باره ی تلویزیون ایران فردا بنویسم، نظر دوستانی ست که اظهار خوشحالی کرده اند از خواسته شدن عذر من از آن تلویزیون: دوستانی که به هر دلیل با تلویزیون، یا جناب دکتر نوری زاده مخالف اند و آن را وابسته به دولت های خارجی می دانند.

          من در این تلویزیون کارِ خودم را کرده ام و حرف خودم را زده ام. این تلویزیون تریبونی ست که از آن صداهای مختلف پخش می شود بنابراین نه تک صدایی ست و نه صدای دولت خارجی از آن شنیده می شود.

          برای من دو چیز در این کار مهم بود:

          1- حرف من بدون تغییر و تعدیل پخش شود که شد.

          2- در آمدی که با آن بتوانم بخشی از هزینه های زندگی ام را تامین کنم.

          دوستانی که خوشحال اند من در این تلویزیون کار نمی کنم، قطعا خوشحال نیستند از این که کار و در آمدم را به شکل ناگهانی از دست داده ام. حقوقی که از این تلویزیون دریافت می کردم، هزینه اجاره خانه و بیمه های مرا تامین می کرد. بقیه ی هزینه های زندگی، با کار جنبی و قرض و قوله ای که از دوستانم کرده ام تامین شده است.

          و این بود نکته ی آخر. حالا کم کم برویم سر وقت حکومت و امیدوار باشیم که عوض شود ولی امیدوار نباشیم که با فرهنگی که داریم وضع مان بهتر و روزگارمان خوش تر شود!

برگرفته از فيس بوک نويسنده

بازگشت به خانه