تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

30 مهر ماه 1397 ـ  22 اکتبر 2018

برپایی دولتِ در سایه، یک ضرورت است

بهروز قاسمی

مقدمه

          امروزه برپایی یک نهادِ قابل دسترس و مسئولیت پذیر به نمایندگی از اپوزیسیون در خارج از کشور ضروری می نماید. موضوعِ این مقاله بررسیِ راه های ایجاد یک دولت در سایه جهت جایگزین ساختن آن به جای حکومت فعلی در صورت سقوط این حکومت بنا به هر دلیل اعم از عامل داخلی یا خارجی می باشد.

          اما توصیه می شود فعالان سیاسی که باورمند هستند حکومت ایران علیرغم فساد گسترده موجود و تنش های سیاسی داخلی و خارجی، تنها دارای ابتلا به سوء مدیریت و یا نادانی در اتخاذ برخی از تصمیم گیری های مناسب می باشد و، علیرغم همهء مشکلات موجود، اتاق فکر رهبری و سپاه پاسداران را بهترین یا تنها گزینه موجود برای تأمین منافع ملی ایران می دانند، با اتلاف وقت، خود این مقاله را مورد مطالعه قرار ندهند زیرا این مقاله برای باورمندان به ضرورتِ به زیر کشیدن استبداد حکومتی جهت تأمین منافع ملی تهیه شده است.

          خطرناک بودن این حکومت برای منافع ملی و تاریخی ایران و هر شهروند و همچنین برای ثبات سیاسی منطقه آسیا نه یک فرض که یک یقین است و در اثبات چراییِ این خطر در این متن کوششی نخواهد شد بلکه یافتن راهکارهای مقابله جهت دفع این خطر مورد وثوق است.

 

بررسی امکانات تعویض حکومت

          1. در عرصهء داخلی

          - انگیزش اجتماعی برای قیام موجود است.

          - بحران اقتصادی در دو شاخص گستردگی (جغرافیایی) و شدتِ وخامت فقر (مانند استاندارد سازی از خط فقر و درجاتِ زیرینِ آن) در قیاس با سال های قبل و یا ماه های قبل در همان واحد اجتماعی یا در قیاس با جوامع مشابه توسط مراجع آماری یا خبری صورت می پذیرد.

          - در هر جامعه ای وجود بحران عمیق و در عین حال گسترده اقتصادی که تبعات ناامنی اجتماعی نیز خواهد داشت از اولین شاخص های انگیزه برای شکل گیریِ خواسته همگانی جهت به زیر کشیدن دستگاه حاکمیت می باشد، فارق از مباحث مربوط به مشروع یا نامشروع بودن آن حکومت.

          - موضوع گستردگیِ جغرافیایِ هر بحران اقتصادی بر اساس گزارش های خبری، قابل مشاهده و اثبات تواند بود ولی شدت بحران و تحلیل از آستانه تحمل مردم آن جامعه خاص، به قیاس با موارد مشابه در گذشته همان جامعه یا جوامع مشابه پیرامونی باز می گردد.

          - حال اگر به نظر بیاید که وجود بحران از آستانهء تحمل عمومی گذشته است و تنها خشونت، سرکوب و تهدید به مرگِ ناراضیان در صورت بُروز شورش، منجر به عدم شورش می شود، می توان پذیرفت که ارادهء عمومی مردم آن جامعه، برای اقدام به برکناری حاکمان آمادگی دارد ولی موارد بازدارنده در مقابل قیام منتفی نمی باشد و ضمانتی هم برای پیروزیِ قیام وجود ندارد.

          - امروزه با توجه به وجود یک اقتصاد جهانی، رفتار سیاسی نیز جهانی می شود و شکست یا پیروزی هیچ حکومتی بر معترضین یا معترضین بر حکومتی را نمی توان تنها در استعداد های داخلی آن جامعه یا منطقه ارزیابی کرد که سوریه مصداق روشنی برای این تغییرات در این دهکده! جهانی است، یعنی تحلیل از تأثیرات مداخله سایر کشورها بر هر بحران محلی یا منطقه ای، یک ضرورت برای محاسبه در تحلیل سیاسی است.

          - همسایگان ایران و جوامع غربی پذیرنده قیام علیه حکومت ایران هستند مگر روسیه و سوریه

          - دستگاه های حکومتی در جهان بطور مشخص پس از ورود به قرن 20 دیگر دولت هایی تنها مانده در مقابل توده های قیام کننده نبوده و نیستند همانطور که مردم ناراضی نیز تنها به توانمندیِ خود نمی توانسته و نمی توانند اتکا کنند.

          - مطالعات، آماری گسترده از موارد شکست قیام های همگانیِ مردم علیه دولت ها نشان می دهد که ناشی از مداخله دولت های خارجی در حمایت از دولت ناکارآمد محلی یا ضد مردمی بوده است و همینطور برعکس آن یعنی وجود آمار از پیروزی مردم علیه حکومت های محلی که ناشی از حمایت های خارجی بوده است.

          - اگر بپذیریم که جهان از سیستم بسته و پراکنده پیش از قرن 20 خارج شده و بویژه پس از جنگ دوم جهانی شکست یا پیروزی هر دولت بر مخالفان، یا هر ملت بر حاکمان، جدا از عوامل ریشه ای داخلی، متغییری از عوامل منطقه ای یا بین المللی را نیز در بر دارد به آن معنا است که هیچ ملتی در مواجه با دولت محلیِ خود، تنها نیست و بر عکس آن نیز صادق است، یعنی فقط با حاکمان محلی نمی جنگد، بلکه با شبکه ای جهانی که از آن حاکم حمایت می کند در جنگ است چراکه امروزه هر ملتی در هر گوشه ای از جهان بخشی از منافع به دست آمده و یا از دست رفته اقتصادی بزرگ و بین المللی است.

          - نتیجه می گیریم که هر ملت و دولتی باید قواعد حاکم بر بازار و سیاست جهانی را بهتر از رقیب بشناسد تا بتواند تضمینی برای آینده خود داشته باشد زیرا در هیچ جنگی (داخلی یا خارجی) با یک دشمن یا یک دوست مواجه نیست، اما ورود به مباحث بین المللی برای ما باید در منافع داخلی منشأ داشته باشد، در غیر اینصورت یا دچار ایدئولوژی زدگی در میان تبلیغات نیروهای جهانی علیه یکدیگر می شویم و یا در بازیِ انتفاعیِ آنان دچار سرگردانی خواهیم شد.

          - پس دوست و دشمن برای ما از منافع در معیشت روزانه منشأ می گیرد از منافع ما در محیط زیستمان و از ثبات و امنیت پایدار ما در حیطه میهنی. ما باید از چیدمان منافع داخلی (در ابعاد ملی) به یافتن دوست و دشمن در عرصه بین المللی برسیم نه بر عکس آن.

 

          2. در عرصه داخلی

          مطالعات نشان می دهد در جوامع بی ثباتِ سیاسی بویژه غیر صنعتی، انقلاب یا تعویض حکومت توسط مردم ناراضی یا نیروهای اپوزیسیون با سه ابزار امکان اثر داشته است (به جز کودتا که وابسته به تشکیلاتی از درون ساختار قدرت است).

          یک: نیروی قهرآمیز (ارتش های آزادیبخش یا رهایبخش) که با آزادسازی مناطق از کنترل حکومت مرکزی، پیش روی می کند.

          دو: حزب فراگیر، اثر گذار و مرتبط با لایه های مختلف مردم به منظور رهبریِ اعتصابات و اعتراضات آنان تا پیروزی نهایی.

          سه: شخصیت متنفذ که بتواند در حرکت های ضد حکومتی موثر باشد و موفق به ایجاد یک وحدت سراسری در مردم شود.

 

          یک: نیروی قهرآمیز در ایران سوابقی موفق جهت پیروزی ندارد و جز مواردی منطقه ای (در کُردستان احزاب دموکرات، کومله و اخیراً پژاک) گروهی مسلح که نفوذی سراسری نشان داده باشد و اگر در شکل عملیاتی موفق نبوده اما حمایت معنوی مردم را در ابعادی سراسری به دست آورده باشد دیده نشده است (مانند جبهه آزادیبخش الجزایر در دهه 50 میلادی).

          لازم به توضیح است سازمان مجاهدین خلق ایران در کسوت ارتش آزادیبخش ملی به عنوان یک نیروی قهرآمیز در دههء 60 شمسی از سراسر ایران عضو گیری کرده بود اما هیچگاه به یک ارتش سراسری ولو با قدرت محدود بدل نشد.

          دو: (حزب فراگیر) در ایران در دهه های 20 و 30 شمسی در پیِ اشغال ایران توسط قوای متفقین فضایی آزاد برای فعالیت های سیاسی پدید آمد و حزبی کمونیست به نام حزب توده ایران تبدیل به حزبی سراسری شد و مدتی بعد در رقابت با آن حزب، مجموعه ای از تشکل ها تحت عنوان جبهه ملی ایران شکل گرفتند و هر دو گروه موفق به راهیابی به پارلمان ایران شدند.

          در 28 امردادماه 1332 شمسی کودتایی توسط ارتش پادشاهی انجام شد و احزاب مستقل از حکومت منحل شدند و تا دیماه 1357 ایرانیان شاهد فضایی آزاد برای فعالیت های حزبی نبودند. فعالیت های آزاد سیاسی در پیِ انقلاب 1357 فقط از دیماه همان سال به مدت 30 ماه تا 30 خرادماه 1360 ادامه داشت و از آن پس حزبی مستقل از حکومت نتوانست موجودیتِ موثر در فضای سیاسی ایران داشته باشد.

          به دلیل سیاست های استبدادی در ایران هیچگاه حزبی فراگیر که مستقل از حکومت باشد نتوانست شکل بگیرد و تا به امروز نیز حکومت ایران به شدت تحرکات فعالان سیاسی را زیر نظر دارد تا از پیدایش هر نوع حزب یا سندیکا و حتا انجمن دینی یا فرهنگیِ مستقل از حکومت پیشاپیش جلوگیری کند که در این سعی تاکنون موفق بوده است.

          سه: (شخصیت متنفذ) به دلیل فقدان دو ابزار مورد اشاره در بالا (ارتشی آزادیبخش و حزبی فراگیر) شخصیت های متنفذ در مردم بیشتر زمینه بُروز یافتند.

          تنها شخصیت متنفذ به نمایندگی از مخالفان دائم جمهوری اسلامی (پس از شاهپور بختیار که توسط عاملان حکومت ایران در فرانسه در سال 1991 ترور شد) که احتمال اقبال مردمی برای آن می رفته و می رود فرزند پادشاه سابق ایران رضا پهلوی است. اما تاکنون علائمی بر تنفذ موثر سیاسی وی در خلق حرکات پایدار و موثر سیاسی دیده نشده است.

          از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی شخصیت هایی ناراضی از درون حکومت پیدا شده اند که عده ای از مردم و فعالان سیاسی را برای مدتی با خود همراه کرده اند اما مدتی بعد این شخصیت ها توسط حکومت یا به تبعید رفته اند یا محصور شده اند و یا به قتل رسیده اند.

          هیچیک از شخصیت های ناراضی تاکنون موفق به خلق جنبشی پایدار علیه حکومت نشده اند، دلیل اصلی این ناکامی را می توان بیشتر از عامل ترس یا تزلزل در میان آنان درجه بالای شدت اِعمال خشونت توسط استبداد ارزیابی کرد.

 

نقدی بر نگاه فعالان سیاسی در ایران

          به نظر می آید فعالان سیاسی ایرانی در پیِ تأثیر پذیری از فضای ایدئولوژی زده نیمه دوم قرن بیستم همچنان بر ترم سازی از وضعیت های متغییر سیاسی عادت دارند.

          در گذشته (دهه های 40، 50 و 60 شمسی) برخی از فعالان سیاسی در ایران در واکنش به انسداد سیاسیِ ناشی از استبداد، فقط طرفدار مبارزه مسلحانه می شدند و بکارگیریِ سایر راه های دیگر در سیاست را ناشی از ضعف شخصیتی، طبقاتی و یا ایدئولوژیکی می دیدند و حتا به پیروزی های حاصل شده خارج از روش قهرآمیز در سایر نقاط جهان مشکوک می ماندند.

          برخی دیگر از فعالان سیاسی هر نوع اقدام به مبارزه قهرآمیز را ناشی از عدم بردباریِ نیروی جوان و تازه کار سیاسی می دیدند یا افراط گراییِ ناشی از ابتلا به هیجان زدگیِ و خشونت گرایی که ناشی از عدم فهم ارزش های صلح طلبانه است، بعلاوه کم سوادی در سیاست، فلسفه و یا وابستگی به دولتی خارجی...

          دیده می شد که فعالان سیاسی مدام به انواع ترم سازی های ابتکاری در سیاست مشغولند و از واکنش های سیاسی، استراتژی سازی می کنند، بطور مثال طرفداران راه رشد سرمایه داری در مقابل راه رشد غیر سرمایه داری، پارلمانتاریست یا رفرمیست (طرفدار تغییرات گام به گام مصالحه جویانه در چارچوب قانون)، در مقابل طرفدار ضرورت انقلاب و سرنگونی خواهیِ بنیادین با رویکردی قهرآمیز (سیاسی- نظامی) و نیز طرفداران ارتقای خواست های صنفی به سیاسی و کار تشکیلاتی مخفی تا سرانجام یافتن به انقلابی توده ای و فقط در صورت لزوم، قهرآمیز.

          راهکارهای سیاسی متنوع و حتا متضاد در شکل، می توانستند در هر مقطع نقش یک استراتژی را ایفا کنند، در جای خود مناسب باشند و با توجه به توازن قوای سیاسی، برای استفاده مورد تحلیل قرار گیرند اما فعالان سیاسی در عمل آن راهکارها را به یک ایدئولوژی تبدیل می کردند و با تعریفِ گذشته خود در هر یک از آن راهکارها، سعی به تولید ارزش های ماندگار کرده و برای خود هویت سازی می کردند.

          فعال سیاسی که در عمل از استراتژی ایدئولوژی ساخته بود، برای برگزیدن هر یک از روش های موجود و متضاد باید به وفادار ماندن در یک طریقت و یا خیانت به آن طریقت فکر می کرد، یعنی یا متهم به تعویض دائم در ایئولوژی که امری نکوهیده بود مبتلا می شد و یا در وفاداری به یک ایدئولوژی که امری پسندیده بود مفتخر می شد و همواره در مرز خیانت و بریدن یا خدمت و وفداری در زندگیِ سیاسی باید تقلا می کرد.

          بدیهی است فعالانی در سیاست بودند که شامل طبقه بندی های مرسوم نمی شدند ورفتاری استثنایی داشتند که به دلیل همین رفتار مغایر با نُرم سیاسی آن دوره تبدیل به شخصیت هایی جنجالی می شدند.

          با جمعبندی از روش فعالان پیشین سیاسی به نظر می آید باید از تعریفِ خود با هویتی ثابت اعم از "برانداز"، "اصلاح طلب" یا "تحول خواه" پرهیز کرد و هر نوع واکنش سیاسی را به کنش سیاسیِ نیروی مقابل معطوف داشت.

          فعال سیاسی بویژه در جامعه ای غیرصنعتی، توسعه نایافته و شاید در حال توسعه، باید آماده باشد تا بر اساس کنش نیروی مقابل (اعم از داخلی، خارجی یا رقیب) واکنش نشان دهد، اهل کار قانونی و مصالحه جویانه باشد، آماده برای حل کردن مشکلات از راه مذاکره، اصلاحات و صندوق رأی و فعالیت پارلمانی باشد، در صورت انسداد فضای سیاسی برای رفرم گام به گام و تغییرات اندک ولی موثر صبوری داشته باشد.

          اهمیت دادن به ضرورتِ ایجاد تشکیلات در کار سیاسی یک اصل است ولی در صورت نبود چنین امکانی فعال سیاسی باید استعداد کار محفلی و فرهنگی داشته باشد و آنچه مهم است هیچگاه به دلیل اصرار بر یک رویه کاری زمینه کار برای سایر رویه ها را ناممکن نبیند و با چنین اصراری هزینه کار سیاسی را افزایش ندهد.

          فعال سیاسی همیشه هر نوع حرکت مسالمت آمیز و صلح جویانه با محوریت مذاکره و صندوق رأی را در اولویت قرار دهد اما در عین حال آماده برای رویارویی جهت سیاست های متفاوت بر اساس بضاعت خود باشد، آماده برای تحریم و دعوت مردم به قیام و فراخوانی جهت مشارکت عمومی باشد و در صورت لزوم آماده برای دعوت مردم جهت دفاع مشروع از منافع عمومی و کیان ملی در مقابل تهدید داخلی یا خارجی باشد.

          هیچگاه نباید از استراتژی سیاسی سنّت و ایدئولوژی ساخت. نباید استراتژی های قبل را تبدیل به عادت کرد و با تکرار آن استراتژی و تاکتیک ها که ناکارآمد شده اند فرصتِ خریدن وقت برای دشمن را ایجاد کرد و به جای فعالیت واقعییِ سیاسی خود را با بازی سیاسی مشغول و سرگرم ساخت و به جای پیگیری منافع ملی، هویت حزبی یا فردی را پیگیری کرد.

          آنکه تعیین می کند انتخاب مردم و فعال سیاسی، صندوق رأی و اصلاحات باشد یا تحریم و دعوت به فراخوانی برای قیام، نیرویی نامشروع و غیر قانونی است (داخلی یا خارجی) که بنا به هر دلیلی خود را به یک ملت تحمیل کرده است.

          در تاریخ هر ملتی اوقاتی وجود دارد که نیرویی نامشروع بر آن ملت مستولی می شود که نه می توان آن را کنار زد و نه می توان آن را نادیده گرفت و نه می توان برای همیشه به آن تسلیم شد به همین دلیل ملت راهی ندارد جز آنکه منافع ملی را بر اساس خِرد جمعی تشخیص دهد تا در فرصتی مناسب خِرد جمعی را به اراده ای جمعی جهت رهایی تبدیل کند.

          طبیعی است که در شرایطی متمدنانه هر اختلافی را به مرجعی قانونی ارجاع می دهیم و منتظر حکم قاضی بر اساس قانون می شویم چه از آن بابت ضرر کنیم و در بدترین موقعیت قانع هستیم که وکیلی بد داشته ایم و با اشتباه خود دیگران را (چه قاضی یا شاکی) دچار سوء تفاهم کرده ایم و یک دعوای حقوقی را باخته ایم و نه بیشتر، چه این بُرد و باخت در عرصه رقابت در سیاست داخلی برای منافع طبقاتی، صنفی یا قومی باشد یا منازعه ای با کشوری خارجی.

 

عرصه خارجی

          برپا سازیِ نهادی معتبر برای اپوزیسیون خارج از کشور یک ضرورت است.

          همه مشاهدات نشان می دهد حکومت ایران از مردم زخم خورده است و خود را در سراشیبیِ سقوط می بیند، پس بر آن است که به هر ریسمانی چنگ زند.

در دسترس ترین ریسمان برای ماندگاری این حکومت پناه بردن به روس ها با هر میزان از باج دهی و خفت است.

          بزودی ما شاهد خواهیم بود که در صورت لزوم نیروهای امنیتی روسی مستقیما کنترل امور را از دست سپاهیان نیز خارج کرده و خود مستقر بر قرارگاه های نظامی و امنیتی بشوند.

          امیدی به بازگرداندن وضعیت به روال عادی نیست گرچه ٤٠ سال است که در برهه حساس بودن وضعیت عادی را بی معنا کرده ولی همان وضعیتی که در آن می شد با غرب جنگ سرد داشت و در عین حال برای تفریح یا درمان به غرب سفر کرد و پول های خود را در آنجا پس انداز کرد و مردم هم دل خوش داشته باشند که وضع از همین هم بدتر نشود خوب است، دیگر با توجه به تحریم های موجود بازگشتنی به نظر نمی آید.

          شخصیت های معتبر و برجسته سیاسی موجود در کشور که به مثابه جمعیتی اندک ولی قابل اعتماد برای مردم غنیمت می باشند چنانچه قصد به دعوت مردم جهت مقابله با حکومت کنند بدون شک بلافاصله مورد تهاجم وحشیانه قرار می گیرند و همان سرمایه گرانقدر ملی از کف می رود از این روی در چنین شرایطی وخیم نیاز است منشأ اثر در خارج از محیط قابل دسترس برای حکومتیان قرار داشته باشد، چراکه به یقین ایران به انواع فراخوانی های این شخصیت ها پس از فروپاشی حکومت نیازمند است.

          در خارج از ایران شخصیت های مستقل و یا وابسته به احزاب با برپایی نهادی که مسیر ساخت یک دولت در تبعید را دنبال می کند می توانند کمکی باشند برای اعتبار دادن به جمع فعالان سیاسی کشور که با هدفی مشترک جهت کنار زدن حکومت اهتمام داشته و سعی بر استقرار دموکراسی در ایران دارند.

          وجود یک دولت در سایه که سایه وار سقوط حکومت ایران را تعقیب می کند و اعضای کابینه آن ائتلافی از گرایش های مختلف سیاسی با داشتن اولویت در "نخبه گرایی" است، می تواند تشویقی برای دولت های خارجی باشد تا در کمک کردن به سقوط حکومت نه تنها مشارکت کنند، بلکه از کار شکنی به دلیل عدم وجود یک جایگزینِ مناسب برای رژیم تهران خود داری کنند.

          این دولت انتلافی می تواند پست هایی را برای شخصیت هایی برجسته در ایران خالی بگذارد تا نشانه همبستگی با تمام گرایشات داخلی نیز باشد تا حکومت ایران موفق به پروژه سازی جنگ مهینی بین خارجیان تحریم کننده و حامیان آنان (اپوزیسیون) با مردم داخل با شور میهن پرستانه! نشود و مردم ببینند که شخصیت های برجسته داخلی نیز در این دولت در سایه سهیم هستند.

          با کارگر افتادن دولت در سایه به عنوان یک معتمد ملی برای ایرانیان، کارگزاران احزاب خارجی نیز زمینه ای برای رایزنی پیدا می کنند تا دولت های متبوع خود را قانع به حمایت از این دولت در تبعید ایرانیان کنند و همین موج حمایتی مردم داخل را نیز تشویق به ادامه راه تا کنار زدن حکومت می کند و روحیه مجرمان مستقر درحکومت را نیز بیش از پیش به اضمحلال می برد.

          فعالان سیاسی در تشکل های خود می توانند لیستی از کاندیداهای خود را برای این دولت در سایه به عنوان الگویی از خِرد سیاسی و بضاعت ملی تعیین کنند.

          بطور مثال یک حزب سیاسی اعلان می کند ما در مجموعه فعالان سیاسی اعم از داخل و خارج فلان افراد را برای فلان پست ها مناسب می بینیم و باور داریم چنین کابینه ای یک کابینه ملی، کارآمد و مورد وثوق تا برپایی یک نظم پایدار ملی و انتخابات سراسری است.

          تعیین افراد مورد نظر، خود راهی برای نزدیک شدن فعالان سیاسی و ایجاد اعتماد متقابل بین آنان و سرآغازی برای همکاری در ابعادی ملی، توسعه یافته و متمدنانه خواهد بود که در عین حال مشوقی برای حمایت خارجیان از این اتحاد شکل گرفته خواهد شد.

          رایزنی افراد در گروه ها برای ارائه لیست یا حمایت از افرادی مشترک در لیست های گوناگون خود نشان دهنده استعداد موجود در گستره فعالان سیاسی خواهد بود، همچنین با مشارکت همه مردم در شبکه های اینترنتی و آگاهی همزمان آنان از افراد مطرح شده و بازتاب نظرات مردمی به گونه ای شفاف می توان از گرایشات غالب بر مردم و تمایلات سیاسی آنان آگاه شد و آن را لحاظ کرد.

          در زمان فقدان صندوق رأی و نبودِ آزادی برای انتخاب یک کابینه ملی بهترین گزینه، خِرد جمعی است تا با اقداماتی جمعی از این دست، خِرد عمومی را به اراده ای همگانی تبدیل کنیم زیرا با گذشت زمان، فرصت بیشتری برای دشمنان ملی در خارج و داخل فراهم می شود و تنها زمینی سوخته سهم مردمی دلسوخته خواهد بود.

 

در حاشیه و تکمیل موضوع بالا

          ترامپ، فرصت یا تهدید؟

          نگاه فعالان سیاسی ایران به تیم موجود در کاخ سفید را می توان به دو گونه خوشبین و بد بین تقسیم کرد که اولی وجود ترامپ را فرصت می بیند و دومی یک تهدید.

          نگاه خوشبینانه

          این نگاه پیروزیِ دونالد ترامپ را محصول ناکارآمدی سیاستمداران دوران قبل در مواجه با مشکلات داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا می بیند. در این نگاه راه یافتن ترامپ به کاخ سفید علیرغم پیشینه سیاسی وی، اول محصول وخامت اوضاع داخل و شکست های پی در پیِ سیاست های خارجی دولت های پیشین آمریکا علیرغم پرداخت هزینه های بالا بوده است و دوم، محصول ظرفیت بالای دموکراسیِ آمریکایی که اجازه می دهد تاجری غیرِ سیاسی در صورت نارضایتی از روند امور در کشور، بتواند در سیاست های داخلی و خارجی منشأ اثر شود.

          در نگاه خوشبیینانه از آنجا که در سیاست خارجی، ترامپ به دنبال اقتدار از دست رفته آمریکایی می باشد، فشار خارجی بر حکومت ایران جدی تر از گذشته خواهد بود و در موضوع تحریم ها عرصه را بر حکومت، بیش از گذشته تنگ تر خواهد کرد و راه چانه زنیِ مخفی در سیاست را نیز سخت تر، و همه این موارد منتهی به درماندگیِ بیشتر حکومت در پاسخگویی به نیازهای ضروروی مردم خواهد شد.

          در این نگاه حکومت ایران تحمل پرداخت هزینه برای تبدیل کردن فضای کشور به یک فضای جنگی را نخواهد داشت. سیاست های ترامپ اجازه بهره برداری حکومت ایران از ادامه جنگ سرد با آمریکا به طریقی که در دوران اوباما یا قبل از آن را داشت نمی دهد.

          محاصره اقتصادی سخت تر از گذشته خواهد بود. ترامپ در تغییر حکومت ایران از طریق به سقوط کشاندن آن توسط عوارض ناشی از یک محاصره مطلق اقتصادی جدی است.

          این نگاه، خوشبین است که نرمش قهرمانانه! رهبر ایران در ادامه سیاست های نوین آمریکایی باید به چرخش قهرمانانه! تبدیل شود و هدف از این سیاست ها روی کار آوردن یک حکومت دوست برای آمریکا در تهران است که در ضمن بتواند کارت برنده ای برای آمریکا در مقابل روسیه در منطقه باشد، در نتیجه جایی برای ادامه سیاست های پیشین حکومت ایران نمی ماند و فرصتی است برای اپوزیسیون ایرانی تا نقش خود را نشان داده و به کابوس چهل ساله خاتمه دهد.

          در نگاه خوشبین به تأثیرات روی کار آمدن ترامپ استدلال می شود که از روحیه ترامپ به نظر می آید که وی در استفاده از گزینه نظامیِ موثر و کوتاه مدت علیه ایران در صورت لزوم درنگ نخواهد کرد و دست زدن حکومت ایران به هر اشتباه آخرین اشتباه آن خواهد بود.

          در نگاه فوق ملت ایران و بطور خاص اپوزیسیونِ در تبعید می تواند از فرصت پیش آمده که نتیجه سیاست های استبدادی و ماجراجویانه حکومت ایران در سنوات گذشته بوده است بهره مند شوند.

          در این نگاه در صورت موثر واقع شدنِ تحریم ها و به فلج درآمدن اقتصاد ایران و یا بُروز هر نوع جنگ احتمالی، از آنجا که مردم حکومت را مقصر وضعیت موجود خواهند دید به حمایت اپوزیسیونِ در تبعید و رهبری آن امیدوار خواهند شد تا از این فرصت بتوان برای به زیر کشیدن حکومت فاسد و استبدادیِ ایران استفاده کرد.

 

          نگاه بدبینانه به ترامپ

          در این نگاه ترامپ نماینده محافظه کاران تندرو و نماینده سیاسی کمپانی های اسلحه سازی آمریکایی است. این نمایندگی بطور سنتی متهم است که از هر فرصتی برای براه انداختن جنگ در سایر نقاط استفاده می کند و خود را در نهایت برنده جنگ های پدید آمده در جهان می داند.

          در این نگاه استدلال می شود که ترامپ در براه انداختن جنگ با ایران (درصورت یافتن بهانه) فروگذار نخواهد کرد چراکه هر نوع جنگ، زمینه را برای فروش سلاح بیشتر به کشورهای حوزه خلیج فارس بیشتر می کند و آمریکا را در موضع حامی همان کشورها در جایگاه طلبکار مالی نسبت به آنان قرار می دهد.

 

کلام آخر

          جدال بر سر مفید بودن ترامپ برای منافع آمریکایی و یا مضر بودن وی برای آن منافع، موضوع شهروند آمریکایی است نه ایرانی در نتیجه تحلیل رفتار کاخ سفید با مدیریت دونالد ترامپ در پیدا کردن فرصت برای تأمین منافع ملی ما ایرانیان مهم است و معنا دارد نه غیر آن.

          اگر ما ترامپ را جنگ طلب، خطرناک وتأمین کننده منافع کمپانی های اسلحه سازی ارزیابی کنیم، وجود مدیریت کنونی بر کیان ایرانی باید فوق العاده خطرناک تحلیل شود زیرا این مدیریت چه در قالب مذاکره و چه در قالب جنگ، بازندهِ تام است و در هر دو وجه، رفتاری فتحعلیشاهی در مقابل توسعه طلبی یا باج خواهیِ دشمن خواهد داشت.

          و اگر ترامپ جویایِ یک دوست جهت ثبات سیاسی – نظامی در منطقه آسیای مرکزی است و دوستی که مانع توسعه طلبی های روسیه باشد، بدون شک ایران آزاد شده از حکومت امروزی گزینه خوبی برای وی است و این دوستی می تواند به اقتدار ایران در مقابل انواع تهدیدات روس ها و کشورهای حوزه خلیج فارس منتهی شود.

          چنانچه ما از باورمندان به مهار سیاست های آمریکا در این منطقه باشیم و سعی داشته باشیم که منطقه به قیمت ویرانی و کشتار انسانی، مبدل به بازاری برای فروش سلاح های آمریکایی یا اروپایی یا روسی نگردد و در این راستا سیاست پرهیز از جنگ را عاقلانه بدانیم و بر اساس دریافت حمایت از روس ها قصد مقابله با تهدیدات آمریکایی ها داشته باشیم، بازهم باید به تعویض حکومت موجود اصرار داشته باشیم زیرا این حکومت بنا به ماهیت خود از موضع ضعف با شریک روسی وارد معامله شده و می شود و در واقع توسط روس ها تلکه خواهد شد نه حمایت.

          همچنین اگر ترامپ قصد دارد ایران را به بهانه خطاهای جحکومت اسلامی تحقیر کند و نه فقط ضدیت با حکومت که سیاست های ضد ایرانی پیشه کند و سعی بر تکه پاره کردن ایران داشته باشد، بازهم خطرناکترین موقعیت برای مردم ایران استمرار یک حکومت مستبدِ خودکامه، کاملا فاسد، ماجراجو و مسئولیت ناپذیر است که کوچکترین صلاحیتی چه برای مذاکره و چه برای جنگ با ترامپ توسعه طلب ندارد و تعویض چنین حکومتی بیشتر از پیش ضرورت می یابد و کوتاه کردن دست عده ای مجرم و بزهکار از مدیریت کلان مملکت و منابع کلان ملی ضروری می نماید.

28 شهریورماه 1397 - 19 سپتامبر 2018

 

http://mihan.net/1397/07/16/1564/

بازگشت به خانه