تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
یادمان هویت ملی مبتنی بر اصول (نگاهی به کتاب جديد فوکوياما) جواد کاشی فوکویاما، در کتاب اخیر خود که با نام «هویت: طلب کرامت و سیاست مبتنی بر خشم»[۱] منتشر شده، به روایتی از ملیگرایی تحت عنوان «هویت ملی مبتنی بر اصول[۲]» میپردازد که به نظرم قابل تامل است. من خیال میکنم در آستانه انقلاب ایران چنین صورتی از ملیگرایی متولد شد اما در سن نوزادی از دنیا رفت. به چکیدهای از آراء فوکویاما در این کتاب اشاره میکنم آنگاه به آن نوزاد از دنیا رفته خواهم پرداخت. فوکویاما، در کتاب خود به خطر ظهور هویتجوییهای قومی، نژادی، مذهبی و جنسیتی به منزله صورتهای خطرناک سیاست هویت اشاره میکند. ظهور ترامپ، و جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، نمونههای بارز این ظهور خطرناک اند و طلیعه دورانی تازه در مسیر تحولات جهانی. به نظر فوکویاما، سیاستهای لیبرالیستی مدافع حقوق فردی و سیاستهای چپ مبتنی بر دفاع از حقوق طبقه کارگر، هر دو در یک نکته مشترک بودند و آن فراموش کردن بسیاری از گروههای اجتماعی حاشیه مانند گروههای قومی، جنسیتی، نژادی و مذهبی بود. این گروهها، نه جایگاه خود را در سیاستهای دنیای لیبرای درک میکردند نه در سیاستهای چپ. این سنخ از گروهها به قول فوکویاما، درکی درونی از خود دارند که با درکی که از آنها ساخته شده ناسازگار است. آنها تصور میکنند چیزی در سرشت هویتیشان وجود دارد که ناشناخته مانده و در فضای سیاستهای لیبرال یا چپ نادیده گرفته شده است. آنها خشمگیناند و اینک با تکیه بر ابزارهای رسانهای جدید و موج نوظهور پوپولیسم سیاسی در عرصه بینالملل میدانی تازه برای ظهور پیدا کردهاند. به نظر فوکویاما، این سنخ از فعلیت سیاسی، برای همه کشورها و عرصه بین الملل خطرناک است. او برای برون رفت از این خطر، همه را به احیای هویت ملی مبتنی بر اصول فراخوان میکند. به قول فوکویاما، ملیگرایی که بر انگارههای عصر روشنگری ظهور کرد، مبتنی بر باورهای نژادی و قومی نبود، بلکه بر منظومهای از آراء اصولی عصر روشنگری نظیر آزادی و برابری انسانی استوار بود. اگرچه بعدها بسیاری از امواج ملیگرایی به باورهای نژادی درآمیختند، اما پیوند میان ملیگرایی و باورهای نژادی و قومیتی لزوماً در سرشت ملی گرایی نهفته نیست. فوکویاما، هم لیبرالها و هم چپها را فرامیخواند تا برای نجات ارزشهای عصر روشنگری، پرچم آن سنخ از ملی گرایی را برافرازند و در مقابل سیاستهای هویت دنیای امروز مقاومت کنند. یکی از دلایل ظهور سیاستهای هویتی گروههای قومی و مذهبی و جنسیتی در دنیای امروز، از نظر فوکویاما، رشد فرایند جهانی شدن است. جهانی شدن هم احساس درونی نادیده گرفته شدگی گروههای قومی و جنسیتی و دینی را تشدید کرده و هم امکانهای ظهور و بروز به آنها عطا کرده است. در مقابل رویکرد افراطی جهانگرایی عام انسانی و رویکرد تفریطی تکیه بر حقوق فردی، فوکویاما، ایستادن در نقطه دفاع از ملی گرایی مبتنی بر اصول را بهترین نقطه مقاومت بر میشمارد. مضمون کتاب فوکویاما، مرا به فضای ابتدای انقلاب برد. واقع این است که خواست آزادی و عدالت و استقلال سیاسی، مضمون اساسی نهضتی بود که در فضای منتهی به انقلاب سال پنجاه و هفت، در ایران شعله کشید. دین و باورهای مذهبی در برانگیختن این فضا، نقش درجه اول داشت. اما آنچه سبب معتبر شدن دین در عرصه سیاسی شد، عرضه روایتهایی بود که دین را به منزله پشتوانه اصلی عدالت و آزادی و استقلال در عرصه عمومی منتشر کرده بود. این مدعایی ابطال ناپذیر نیست. میتوان همه ادبیات بسیج کننده در عرصه سیاسی ابران از اوایل دهه پنجاه تا آستانه پیروزی انقلاب را روی میز گذاشت و مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در این متون، آنچه کانونی است نقد رژیم پهلوی است از این حیث که مستبد است، عامل محرومیت طبقات گسترده اجتماعی است و در ضمن وابسته نیز هست. اسلام به منزله آئینی که مدافع این سه ارزش اساسی است اعتبار سیاسی یافت و در عرصه عمومی قد علم کرد. به این اعتبار، دین در تحقق انقلاب سال پنجاه و هفت، نقش بسیار مهمی داشت اما انقلاب سال پنجاه و هفت اساساً یک نهضت دینی نبود. به این معنا که خواست اساسی مردم سیطره دین در عرصه عمومی باشد و قرار بر آن نهاده باشند که خود را تسلیم متولیان دینی کنند و هر چه را آنان ارزشهای محوری عرصه سیاسی میدانند. انقلاب سال پنجاه و هفت به کلی از نهضتهای بنیادگرایانه دینی این روزگار متمایز بود و به نظرم مصداقی از آنچه فوکویاما، ملی گرایی مبتنی بر اصول میخواند. همه قوت و نیروی ملی گرایی مبتنی بر اصول ایرانی، گرد هم آوردن مردم حول منظومه باورهایی بود که با ارزشهای جهان جدید سازگار بودند و در همان حال، از طرف ارزشهای منتشر در جهان زیست مردم پشتیبانی میشدند. چنانکه نامهای مقدس دینی، پیامبر، امام علی و امام حسین، از صرف شفاعت مردم در قیامت و شفای درد بیماران آنچنانکه در روایتهای سنتی گفته میشد بیرون آمدند و به میانجیهای آزادی خواهی و عدالت تبدیل شدند. آن روز که خسرو گلسرخی مارکسیست، در دادگاه شاه، به نام امام علی تمسک کرد، بیآنکه الزاماً مسلمان یا شیعه شود، یک تحول بزرگ در ایران روی داده بود. مردم خود را آماده عقد یک پیمان جدید میدیدند که در پرتو آن احساس تشخص جمعی کردند بی آنکه تنوعات درونیشان نادیده گرفته شود. همه با یکدیگر احساس آشنایی و صمیمیت میکردند و تنها یک نفر بود که دراین میان بیگانه بود و آن شخص شاه بود. طرد نام شاه، اسم رمز پیوند میان مردم حول و حوش ارزشهای آزادی خواهی و عدالت و استقلال بود. اما صد افسوس که ملیگرایی مبتنی بر اصول ایرانی، در همان فضای انقلابی سالهای پنجاه و شش و پنجاه و هفت متولد شد و هنوز سن اش به یکی دوسال نرسیده بود که از دنیا رفت. فقط به یکی دو عامل اشاره میکنم که مسبب مرگ این طفل بیچاره شدند و الا عوامل بسیار دیگری دخیل بودند. عوامل مذکور به شرح زیراند: * حفظ سرشت ملی گرایی مبتنی بر اصول ایرانی، با خواست تمرکز در عرصه سیاسی ناسازگار بود. در آن روزگار، در عرصه سیاسی ایران، کسانی با هم ستیز میکردند که در یک نکته مشترک بودند، همه خواهان صورتی از سیاست متمرکز بودند. به جز یکی دو مورد خاص، هیچ کس، خرد حیات سیاسی مبتنی بر کثرت و تفاوت را نداشت. یکی دیگری را متهم میکرد به مزدور بیگانه، و خود داغ ننگ مرتجع را بر گردن میآویخت. یکی با خشم دیگری را پایگاه امپریالیسم میشمرد و البته خود داغ وابستگی به ساواک شاه را دریافت میکرد. اما این همه نمیدانستند که با هم شریک و همکارند در تولید احساس ضرورت به یک نظم متمرکز و تک پایه. در چنین شرایطی طفل ملیگرایی مبتنی بر اصول ایرانی، یا باید در پای اسلامگرایی قربانی میشد یا چپگرایی. چنین شد که انقلاب اسلامی شد، و طفل ملی گرایی مبتنی بر اصول از دنیا رفت. * تبدیل نزاع سیاسی به جنگ مسلحانه توسط سازمان مجاهدین خلق و سخن گفتن از طریق تفنگها، طفل هنوز زبان نگشوده ملی گرایی مبتنی بر اصول ایرانی را زیر دست و پای جماعت خشمگین کشت. * تحمیل جنگ به ایران در همان ماههای نخست پس از پیروزی، جایی برای رسیدگی به طفل نورسیده نمیداد. از گرستگی و تشنگی جان داد. جنگ .و اقتضائات بسیج در همه جای جهان با مقتضیات زندگی مدنی و دمکراتیک ناسازگار میافتد. * البته نباید از فضای منطقهای و بین المللی ناشی از جنگ سرد غفلت کرد. در فضای آن روزها، اصولاً استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر ملی گرایی مبتنی بر اصول آزادی و عدالت را دشوار میکرد. آنچه آن فضای سنگین را سنگینتر میکرد مساله فلسطین و اسرائیل در این منطقه بود. در چنان فضایی کینه و احساس نفرت و خشم، چنان غلظتی داشت که با نرم خویی مقتضی آن سنخ از ملی گرایی ناساز گار بود. آن طفل از میان ما رفت. اسلام به منزله اصلیترین شالوده حیات جمعی ما، قطع نظر از نقشی که برای آن فراخوان شده، خود موضوعیت پیدا کرد. حال به روزگاری رسیدهایم که معلوم نیست اگر اسلامی بودن حکومت همچنان برقرار است، چه نشانهای جز حجاب خانمها از آن باقی مانده است. حجاب خانمها در این دیار، تبدیل شده به همان تنها برگی که جان بیمار به آن وابسته است. همان ماجرایی که او هنری در داستان آخرین برگ میپردازد. البته آخرین برگ هم افتاده و تنها به همت یک نقاش پیر هنوز بیمار زنده است چرا که خیال میکند یا خود را به این خیال میزند که هنوز برگی بر درخت مانده است. برگ نقاشی شده را برگ زنده میانگارد. به نظرم کتاب تازه فوکویاما، نسخهای برای فهم وضعیت ما، و برون رفت از آن ارائه میکند. مطابق تحلیل فوکویاما، ملی گرایی مبتنی بر اصول ما، راه به سنخی از هویت سپرد که در سرشت خود دینی بود و میل دین داران برای دیده شدن را قطع نظر از آن که چگونه دیده شویم نمایندگی میکرد. سنخی از تحمیل خود به چشمهایی بود که به سوی دیگری متوجه بودند. البته در جلب توجه آنها کسب توفیق کردیم اما در چشمهایی که به ما مینگرند، اثری از عشق، جاذبه، و اشتیاق وصل نیست. برای آن دیگران جاذبه نیافریدیم، در داخل نیز به چرخه بی پایانی از تنازع داخلی افتادیم. به گسیختگی جامعه کمک کردیم و شاید بیش از همه ارزشها و نهادهای دینی را تضعیف کردیم. راه خروج، برگزاری یادمانی به مناسبت مرگ آن طفل معصوم است. چه خوب است قبل از هر کس، متولیان دینی عهده دار برگزاری این یادمان شوند. آنها قبل از همه اعلام کنند که به خدمت دین بردن منطق حیات سیاسی، نتیجهای جز مرگ فضائل حیات سیاسی نداشت، و البته فضائل حیات دینی را هم زائل کرد. بنابراین در مراسم این یادمان، رسماً اعلام شود، دین با ارزشها و فضائل حیات سیاسی اعلام وفاداری میکند و هر آنچه از حیات دینی مددی به این مهم نمیرساند را به عرصه خصوصی میبرد. دیگر گروهها و جریانهای فکری و سیاسی نیز خوب است در این یادمان شرکت کنند. کافی است در این مراسم همه به یاد آورند عامل اصلی مرگ آن طفل، حذف دیگری از دایره حیات سیاسی است. بنابراین همه باید بیایند. ولی هر کس با هر ارزش و باوری که به آن معتقد است رسماً اعلام کند متعهد به ارزشهای آزادی خواهانه و عادلانه است و هر چه در خانه دارد و هر باور و اصولی که به آن قائل است، در خدمت تحکیم این اصول میبرد و اگر به کار نیاید، در عرصه خصوصی خود نگاه میدارد. ———————— [1] Francis Fukuyama, IDENTITY: The Demand for Dignity and the Politics of Resentment, Farrar, Straus & Giroux. 2118. [2] Creedal national identity برگرفته از روزنامهء اعتماد، بوسيلهء سايت «ايران امروز» |