تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
يادداشت های اسماعيل نوری علا در زيرنويس آمده است دههء ملی گرایی یا هفته پادشاهی خواهی؟(1) مازيار کاشی(2) جنبش سکولار دموکراسی، که همزمان با صد و هفتمين سالگرد انقلاب مشروطه ايران با کمک مالی عده ای از هواداران، اولین کنگره خود را بوجود آورد، اکنون، سال ها بعد، در یک پیوند سیاسی با حزب مشروطه در موارد مختلف و بزنگاه های سیاسی بیانیه های مشترکی داده اند. اما مهمترین موضوعی که در این یادداشت مورد تاکید قرار گرفته است واکنش اين جنبش به هفتم آبان در پاسارگاد است. همانطور که می دانیم، جنبش سکولار دموکراسی سال هاست که این موضوع را مورد توجه قرار داده(3) و شکوه میرزادگی در کمیته نجات پاسارگاد و بعدها بنیاد میراث پاسارگاد از سالها پیش زحمات فراوانی را در این باره کشیده است(4). اما در این بین تناقضاتی وجود دارد که اتحاد این دو جریان را در هاله ای از ابهام فرو برده است و چه بسا آینده جنبش سکولاردموکراسی هم به همین واسطه به محاق برود(5). شکوه میرزادگی، همسر اسماعیل نوری علاء و موسس بنیاد میراث پاسارگاد و عضو جنبش سکولار دموکراسی، با نگرانی از رادیکال شدن برخورد با تجمع مردم در پاسارگاد می نویسد: «راستی چگونه است که بوسه ی چند جوان احساساتی بر آرامگاه یک شخصیت تاریخی یا یک شخصیت سیاسی، با نژاد پرستی و فاشیسم مساوی می شود اما از بوسه های هزارها تن بر در و دیوار امامزاده ها سخن گفته نمی شود؟»(6) اين نگرانی خانم میرزادگی در مورد تبعیض در برخورد با دو رفتار مشابه در خور تحسین است اما آیا ایشان به این فکر نکردند که شعارهای نژاد پرستانه(7) و "پهلوی تولدت مبارک" که در تجمع هفتم آبان در پاسارگاد سر داده شد، علاوه بر ناسیونالیسم افراطی(8) این تجمع مردمی را به سمت پهلوی گرایی سوق داده باشد؟(9) حزب مشروطه رضا پهلوی را فراتر از یک رهبر معنوی(10) که بعنوان ولیعهد و پادشاه وقت ایران می داند حال آنکه جنبش سکولار دموکراسی کوروش را با افرادی همچون آبراهام لینکلن مقایسه کرده اند که نماد جمهوریت بوده اند نه پادشاهی. در این باره می توان رجوع کرد به یادداشت خانم میرزادگی در سایت بنیاد میراث پاسارگاد که ضمن این مقایسه نوشته است که هیچ آمریکایی نمی گوید که به من چه که آبراهام لینکلن حدود صد و پنجاه سال پیش برده داری را لغو کرد بنابراین نمی توانیم ایرانی باشیم و به کوروش احترام نگذاریم.(11) در همین رابطه حزب مشروطه رضا پهلوی را صرفاً بعنوان راس یک نظام سیاسی و سلطنت می شناسند(12) در حالیکه برای جنبش سکولار دموکراسی چگونگی و نحوه برخورد کوروش در زمان فتح بابل با بومیان و مهاجران یهودی و دیگران مهم بوده که وی را به قهرمان تبدیل کرده است و سلسله پادشاهی که توسط کوروش با نام هخامنشیان بوجود آمده در هیچ کجا توسط اعضای جنبش سکولار دموکراسی مورد تقدیر قرار نگرفته است(13) حال آنکه حزب مشروطه بعنوان طرفدار جشن های 2500 ساله، هفتم آبان را یک نماد پادشاهی می داند چنانکه خاندان پهلوی همواره در طول تاریخ سعی داشته است از آن برای تثبیت پادشاهی اش استفاد کند. البته ماجرای اختلاف دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک در اپوزیسیون میان سکولار دموکرات ها و مشروطه خواه ها ریشه در گذشته دارد(14)، آنجا که نوری علاء، دبیر کل حزب سکولار دموکرات ایرانیان(15)، رضا پهلوی را "شاهزاده اما و اگر" نامید(16)، و یا بعد از انحلال شورای ملی ایران که توسط رضا پهلوی بنیان نهاده شده بود، آن شورا را کپی شده از مهستان جنبش سکولار دموکراسی معرفی کرده بود که قصد داشته سلطنت را به ایران بازگرداند(17)؛ نظامی که محبوبیت بسیار پائینی در بین مردم دارد و به قول نوری علاء "انحلال شورای ملی نشان داد که ما از اینکه بخواهیم سلطنت را دوباره در ایران برقرار کنیم گذشتیم"(18). حزب مشروطه رضا پهلوی را "يکی از ميراث برانِ قانون اساسی صد سالهء مشروطه"(19) و خود را تداوم جنبش مشروطه ایران می داند در حالی که پادشاهی خواهان در یک تلاش بیهوده هفته جاری را با نام هفته پادشاهی از دوم الی نهم آبان معرفی کرده اند(20). این یکی از تلاش های آنها(21)ست تا سعی کنند، هفته ای را که با تولد محمدرضا پهلوی در چهارم آبان ماه شروع می شود و به سالروز تولد پسرش رضا پهلوی ختم می شود، با استفاده از نام کوروش در هفتم آبان، هفتهء پادشاهی بنامند(22). اما این تلاشی بیهوده است، هم برای احزابی همچون مشروطه و هم هواداران اش. چراکه حزبی که تاریخ وجودش به سلطنت پهلوی باز می گردد و سمبل های آن هم همچون هفته مذکور به نمادهای خاندان پهلوی بر می گردد، نمی تواند مدعی تداوم جنبش مشروطه باشد(23)، [يعنی همان] جنبش آزاديخواهی که سکولار دموکرات ها همواره آن را عقبه جریان خود می دانند. بنابراین، به نظر می رسد پیوند حزب مشروطه با سکولار دموکرات ها نمی تواند در تحقق اهداف جنبش سکولار دموکراسی کمک چندانی کند(24)؛ زیرا این جنبش را که بر پایه های عقبه ای آزادیخواه بنا شده است به سمت رادیکالیسم پادشاهی خواهی(25) خواهد برد. جنبش مشروطه خواهی نامداران بسیاری را در تاریخ ثبت کرده است پس چرا با استفاده از یادآوری نامدارانی همچون ستارخان، سالروز تولد او در بیست و هشتم مهرماه تا هفتم آبان را دههء ایران گرایی یا ملی گرایی ایرانی ننامیم؟ ___________________________________ 1. عنوان اصلی اين مقاله غلط است و ما آن را تصحيح کرده ايم. «دهه» به معنی «ده سال» و لذا «هفتم آبان» نمی تواند معادل يک دهه باشد. 2. به نظر من می رسد که اين اسم واقعی نيست و اخيراً يکباره در سايت «ايرانگلوبال» ظهور کرده است. او پس از اينکه اين مقاله را، بوسيلهء آقای رضا وضعی، در سايت ايرانگلوبال منتشر کرد و کسی به آن اعتنائی نشان نداد، با ارسال اين مقاله برای نشريه ما، نوشته است: «بنده مازیار کاشی روزنامه نگار سیاسی هستم. یادداشتی با عنوان "هفتم آبان؛ دهه ملی گرایی یا هفته پادشاهی خواهی؟" نوشتم که به موضوع اتحاد سیاسی دو حزب مشروطه و سکولار دموکرات بر می گردد. خوشحال میشم در یکی از پایگاههای جنبش سکولار دموکراسی منتشر گردد یا نظرتون رو به بنده بفرستید. با تشکر. مازیار کاشی» 3. نويسنده بايد نشان دهد که «جنبش» در کجا موضوع مورد نظر را مورد توجه قرار داده است. 4. خانم شکوه میرزادگی، کمیتهء نجات پاسارگاد، و بنیاد میراث پاسارگاد کاملاً از حزب سکولار دموکرات ايرانيان جدا و مستقل هستند و ايشان بعنوان يکی از بنيان گزاران جنبش سکولار دموکراسی همواره از اين جنبش حمايت کرده اند اما اينکه ايشان در موارد مختلف چه نظراتی دارند ربطی به مواضع و عملکردهای حزب سکولار دموکرات ايرانيان ندارد و حساب عملکرد اين حزب هم به پای ايشان نوشته نمی شود. 5. وقتی سخن را با «چه بسا» آغاز کنيم معلوم است که سخنی قطعی نمی گوئيم و حرف را فقط برای ايجاد ترديد و نوميدی بيان می کنيم چرا که «چه بسا» از اتحاد اصولی اين دو حزب در موارد متعدد نتايج مهمی به دست آيد که آقای کاشی علاقه ای به آن ندارد. 6. سخن خانم ميرزادگی هيچ ربطی به «رادیکال شدن برخورد با تجمع مردم در پاسارگاد» ندارد و خطابش با عمال حکومتی است که به اين بهانه جلوی رفتن مردم به پاسارگاد را می گيرند». نويسنده يا بی سواد است و معنای جملات را نمی فهمئد و يا با آدرس غلط دادن می خواهد اذهان را مشوب کند. 7. شعارهای نژادپرستانه کدامند؟ «عرب نمی پرستيم» اشاره به مذهب اسلام تشيع دوازده امامی است و ربطی به نژاد فاتحان ايران ندارد. مگر قرار است امام عرب را يا حتی پيامبرشان را بپرستيم؟ 8. ناسيوناليسم افراطی وچود ندارد. فاشيسم و نازيسم ناسيوناليسم افراطی نيستند بلکه خروج از ناسيوناليسم راستين محسوب می شوند. در اين مورد رجوع کنيد به اين مقالهء من: http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.110207-nationalism-and-secularism.htm 9. مگر قرار است «پهلوی گرائی» (که نويسنده ماهيت آن را توضيح می دهد و فقط طوری می نويسد که اگار جرو گناهان کبيره است) را ممنوع کنيم؟ ارادت به خاندان پهلوی حاصل نشاندن کارکرد حکومت اسلامی در برابر آن است و آنتی تز اين حکومت محسوب می شود. اين حتی ربطی به سلطنت طلبی ندارد و از نوعی نوستالژی برای گذشته حکايت می کند و نه برنامه ريزی برای آينده ای پهلوی سوم اصلاً خيال اش را هم در سر نمی پروراند. 10. معنی اين حرف هم اصلاً روشن نيست و فقط برای خراب کردن حزب مشروطه و بهم زدن رابطه اين حزب با حزب سکولار دموکرات ايرانيان دارد. مگر قرار است حزب مشروطه شاهزاده را «رهبر معنوی» خود بداند و نه وليعهد؟ 11. اينکه حزب مشروطه شاهزاده را رهبر يا شاه آينده بداند و حزب سکولار دموکرات جمهوريخواه باشد ربطی به همکاری اين دو حزب برای تقليل اختلافات ندارد. همه کس می داند که يکی پادشاهی خواهد پارلمانی و ديگری جمهوريخواه پارلمانی است و هنر هر دوشان هم آن است که خواست شان را بر بستر تفاهم کنار هم نشانده اند. 12. نويسنده کوشش فراوان دارد که اختلافات اين دو حزب آنچنان وسيع و عميق است که پيوندشان يا ناممکن است و يا به از همپاشيدگی يکی شان می انجامد. اينکه حزب مشروطه رضا پهلوی را شاه آينده ايران می داند و حزب سکولار دموکرات (بی آنکه چنين ادعائی را کرده باشد) کورش را می ستايد آيا بدان معنا است که حزب مشروطه، با اينکه هنوز خبری نيست و رضا پهلوی هنوز شاه نشده که بدانيم عرضهء کارهای کورشی را دارد يا ندارد، او و کورش هخامنشی را يکی می داند و حزب سکولار دموکرات بر عکس آن فکر می کند؟ آيا امضای مشترک اين دو حزب در تأييد «ميثاق ملی» منتشر شده از جانب مهستان جنبش سکولار دموکراسی نفی سخنان نويسنده نيست؟ 13. آيا سکوت به معنای انکار واقعين است؟ حزب ما به آينده می انديشد و اعضايش را آزاد می گذارد که مواضع گوناگون خود را برای آينده داشته باشند. مگر قرار است حزب ما در مورد تک تک پادشاهان و سلسله های پادشاهی دو هزار و پانصد ساله اظهار کند که اگر نکرده دليل تضادش با حزب مشروطه باشد؟ 14. در اينجا نويسنده با خرمردرندی وارد جعليات می شود تا نشان دهد که دو حزب در گذشته اختلافات ريشخ ای داشته اند. در اين مورد بيشتر توضيج خواهم داد. 15. من از بيست و يکم سپتامبر گذشته ديگر دبيرکل اين حزب نيستم اما هم بنيانگذار و عضو و هم رايزن حزبم و نويسنده که گويا حرکات ما را زير ذره بين دارد حتی از اين واقعيات اعلام شده بی خبر است. 16. من هرگز اين الفاظ را بکار نبرده ان. 17. براستی من بايد دچار اختلال ذهن شده باشم که مدعی شئم شاهزاده شش سال پيس مهستانی را که ما سال پيش بر پا کرديم کپی کرده است؛ آن هم با اين ادعا که شورای مزبور (که ربطی به حزب مشروطه ندارد و اين حزب هيچگاه عضو آن نشد) قصد باز گرداندن سلطنت (و نه حتی پادشاهی پارلمانی) را به ايران داشته است. 18. معلوم نيست اين «ما» که هم من و هم آقای مازيار کاشی در آن شريکيم کی و بر اسا چه وحدت نظری شکل گرفته است و من کی و کجا نوشته ام که "انحلال شورای ملی نشان داد که ما از اینکه بخواهیم سلطنت را دوباره در ایران برقرار کنیم گذشتیم." (منظور گذشته ايم است!) 19. اتقاقاً اين جمله از ما است و حزب مشروطه آن را تأييد کرده است. براستی مگر رضا پهلوی "يکی از ميراث برانِ قانون اساسی صد سالهء مشروطه" نيست که تنها بمدد آن قانون ادعايش نسبت به پادشاهی ايران حقانيت می يابد؟ آيا اين باور چه تضادی با اين دارد که حزب ما و جنبش ما هم خود را ادامه دهندهء راه - بقول مونتسکيو - «روح» ان قانون اسااسی می دانيم. آن قانون شامل تبديل سلطنت به پادشاهی مشروطه و نيز جمهوريت و سکولار دموکراسی لازم برای ساختار ادارهء مملکت بود. اين دو واقعيت همديگر را نقض نمی کنند. 20. در اينجا نويسنده حزب مشروطه را رها کرده و به «پادشاهی خواهان»ی پرداخته است که بقول ايشا بطور بيهوده ای «هفته جاری را با نام هفته پادشاهی از دوم الی نهم آبان معرفی کرده اند». براستی اين سخن چه ربطی به دو حزب ما دارد. 21. نويسنده نشان نمی دهد که از کجا می داند اين عمل يکی از تلاش های حزب مشروطه است؛ در حاليکه سلطنت طلب شاه الهی زياد است و کارشان ربطی به حزب مشروطه ندارد. براستی که دروغ خناق نيست. 22. حزب مشروطه خواستار پادشاهی پارلمانی است. نه کورش اين کاره بود و نه در عهد پهلوی ها اين پادشاهی بدين شکل ادامه يافت. حزب مشروطه نوعی پادشاهی را می خواهد که چندان فرقی با جمهوی های تشريفانی (مثلا در آلمان و هند) ندارد و اين وجه مشترک دو حزب ما است که نويسنده می کوشد واقعيت روشن اش را در اب های تيره دروغ و تزوير پنهان کند. 23. مگر مشروطه سلطنت را بجای قانونی کردن ملغی ساخته بود؟ حتی دکتر مصئق هم خواستار الغای سلطنت نبود و تن به جمهوری سازی نداد. همانگونه که گفتم يک بعد انقلاب مشروطه ايجاد پادشاهی پارلمانی بود که ببر اصول جمهوريت مبتنی بود و از اين نظر حزب مشروطه می تواند ادامه آن مشروطه باشد. 24. در اينجا دايهء مهربان تر از مادر در مورد اينکه اتحاد دو نيروی پادشاهی خواه و جمهوری طلب بتواند به جنبش سکولار دموکراسی کمک کند، با لحن دلسوز برای چنبش افسوس می خورد. جوابش باشد برای تجربه های آيندهای که هر دو حزب ما برای آينده کشورمان در نظر داريم. برای هيچ کدام اين دو حزب پادشاه تشريفاتی با رئيس جمهور تشريفاتی تفاوت چندانی ندارد. 25. راديکاليسم پادشاهی هم از اختراع اين نوطسندهء دلسوز جنبش است که معاوم نيست آن را از کجای حزب مشروطه بيرون کشيده است. تا آنجا که به حزب سکولار دموکرات ايرانيان مربوط می شود، چيزی به نام راديکاليسم پادشاهی وجود ندارد مگر آنکه آن را نام ديگر «سلطنت طلبی» (به معنی سلطه و تسلط) بدانيم که من طرفداری آن را در هيچ يک از اسناد حزب مشروطه نيافته ام.
|