تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
حرف های ظاهرالصلاح و سرِ کاری!
محمد هادی
از آنجا که این روزها هیچکس جرئت و روی دفاع مستقیم و یا حتّی غیر مستقیم از رژیم بی آبروی آخوندها را ندارد، تلاش های بسیاری از جانب مدافعان خجالتی نظام در ایجاد ترس از تغییر رژیم در جامعه و قرار دادن مردم بر سر دو راهی حفظ رژیم و یا سوریه و ویران شدن ایران صورت می گیرد و این در حالی است که در واقعیت هیچ دلیل مستند و واقعی و یا تجربه مشابه برای سوریه شدن ایران در بعد از سقوط آخوندها وجود ندارد. روشن است که اینگونه ایجاد وحشت از احتمال سوریه شدن ایران نتیجه ای جز استمرار حکومت آخوندها نخواهد داشت.
جدا از اینگونه تلاش ها در این میان نیز هستند کسانی خارج از نظام و حاکمیت آخوندها و برخوردار از اعتبار دانشگاهی و آکادمیک – و ای بسا از موضع خیرخواهی– که گاه و بیگاه به مردم پند و اندرز می دهند که تا مردم خودشان را اصلاح نکنند و در رفتارهای فردی و اجتماعی مانند مردم دیگر کشورهای متمدن و قانونمدار رفتار نکنند فرق چندانی نخواهد داشت اینکه آخوندها بمانند و یا بروند! بعنوان نمونه دو تن از اینگونه افراد خیرخواه، دکتر محسن رنانی اقتصاد دان و دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه هستند که طی مقالاتی به نصحیت و آموزش و پرورش مردم می پردازند تا آنجا که دکتر سریع القلم صراحتاً میگوید مردم تا خودتان را عوض نکنید فرقی بین رژیم فعلی و رژیم بعدی نخواهد بود و یا دکتر رنانی با قیاسی غیر واقعی در همین زمینه و بعنوان مثال می گوید اگر رژیم در سال 500 نفر را به اتهام های مختلف اعدام میکند ما مردم نیز در اثر بی توجهی و نقض مقررات در جاده ها سالی 16,000 نفر از هموطنان خودمان را در تصادفات رانندگی به قتل می رسانیم بیایم بجای پرداختن به رژیم و سرنگونی و... نورافکن ها را بسوی خودمان روشن کنیم!
چیزی که این استادان دانشگاه بدلایلی نادیده و یا دانسته به روی خود نمی آورند این است که اولاً مردمی که هشت شان گرو نُه است و از صبح تا شب دنبال یک لقمه نان میدوند گوش شان به اینگونه لالایی های آکادمیک بدهکار نیست و، ثانیاً، اگر به نصحیت و حرف گوش دادن و تاثیرات آنها باشد آیا بهتر نیست بجای گرفتن یقه میلیون ها ایرانی گرفتار هزار و یک مشکل، گریبان حکام از خدا بی خبر و پروار از چپاول بیت المال را گرفت و آنها را مورد خطاب و نصحیت قرار داد!
طبیعی است که تربیت و معالجهء مسئولین بی درد و قدرتمند رژیم، عملی تر و آسانتر از تربیت و راونکاوی 60-70 میلیون ایرانی دردمند باشد! تازه مگر مردم تحت حکومت آخوندها همان مردمی نیستند که در آستانهء قیام بهمن 57 فداکاری و محبت و همکاری آنها توجه جهانی را بخود جلب کرده بود!
وسعت و عمق مسائل و مشکلات مردم در حکومت آخوندها از نصحیت های فردی و روانکاوی جان های خسته و له شده در روابط بیرحم جامعهء گذشته و بیشتر از هر چیز محتاج راه حل های کلان و گسترده سیاسی- اقتصادی- اجتماعی است که در قدم اول از دفع شر رژیم آخوندها می گذرد! و بر خلاف تصور رایج در میان نصحیت کنندگان مردم، چه کسی گفته است که در فردای سقوط آخوندها ایران یکشبه گلستان و مردم خسته وعصبی امروز، فردا همه مسیح وار مملو از عشق و محبت می شوند؟ ایکاش این گونه می بود و تمامی ضایعات روحی و روانی ناشی از چهل سال حکومت آخوندها را با یک کلیک کامپیوتر می شد از دسک تاپ جامعه پاک نمود!
مشکلات و دشواری های کمرشکن دوران بعد از آخوندها را تنها می توان در پروسه ای طولانی مدت و با دو شاهبال دموکراسی و عدالت اجتماعی و تحت حاکمیتی مردمی و راه حل های بنیادی با آنها برخورد نمود. در کشورهایی از قبیل ایران اینکه چه نوع سیستم و حکومتی بر سر کاراست مهم و تعیین کننده ترین امر در بازسازی و پیشرفت کشور می باشد!
از آنجا که آب همیشه از سرچشمه آلوده می شود،مادامی که آیات دروغین خدا و اخلاق و ایمان به غارت و چپاول مشغولند توقع رعایت اخلاق و آداب و معاشرت کلاسدار در روابط روزمره، آن هم از مردمی گرفتار و دردمند، هم غیر واقعی و هم غیر منصفانه می باشد. مردم عادی در کلیتی آینه و منعکس کننده رفتار رهبران و مسئولین حاکم هستند!
علت و انگیزهء عمل کسی که از فرط گرسنگی دست به دزدی می زند احتیاج چندانی به بررسی های روانشناسی ندارد؛ بر عکس اشتهای سیری ناپذیرغارتگران رژیم آخوندهاست که بایستی روانکاوی و علّت یابی شود!
خود آخوندها یادشان رفته که چقدر بالای منبر ها در زمان شاه از پیامبر نقل می کردند که اگر فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر خارج می شود و یا جامعه با کفر ماندنی، ولی با ظلم رفتنی است!
هر چند، در خاتمه، ناگفته نماند که ای بسا افراد خیرخواهی همچون سریع القلم و رنانی که بدون اینکه واقعاً و قلباً قصد سر کار گذاشتن مردم و از زیر ضرب خارج نمودن آخوندها را داشته باشند ولی احتمالاً بطور غریزی و ناخودآگاه ترسی فرو خورده از بیرحمی و وحشگیری رژیم دارند و اگر صابون شقاوت و شلاق آخوندها مستقیماً به تن آنها نخورده باشد ولی بی شک شنیده اند که روی عبا و عمامه آخوندها نباید پا گذاشت و الا سر و کارشان با گرگ های گرسنه و وحشی رژیم در دانشگاه اوین خواهد بود!
بهمین دلیل ای بسا اینگونه افراد ناخودآگاه چون زورشان به رژیم نمی رسد شاید برای فرار از فشار وجدان در برابر نابسامانی اوضاع، بجای ظالم و قاتل گریبان مظلوم و قربانی را می گیرند و از آنجا در مسائل سیاسی- اجتماعی نتیجه عملکرد مهم است نه نیت قلبی، غیرمستقیم و ای بسا ناخواسته، با اینگونه آدرس عوضی دادن ها تنها رژیم را تلویحاً و غیرمستقیم تبرئه و مردم را دنبال نخود سیاه و خودسازی و می فرستند!