تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

28 آبان ماه 1397 ـ  19 نوامبر 2018

مشکل آرمانگرائی نیست، فقدان جامعه باز است!

سام قندچی*

ريشهء اصلی استبداد

          بسیاری از کسانی که از تجربهء استبداد سیاسی و فکری کمونیسم یا اسلام سياسی بیرون آمده اند تصور می کنند که دلیل اصلی استبداد آن سیستم ها آرمانگرائی مندرج در آن ها بوده است و، در نتيجه، به نفی آرمانگرائی می رسند. اما واقعیت این است که حتی لیبرالیسم هم - چه در زمینه اقتصادی و چه در زمینه سیاسی - بسیار آرمانگرا تر از اتوپیسم کمونیستی بوده است اما مادر استبداد نشده است؛ زيرا آنچه تجربهء دموکراسی های غرب را از بقيه جهان جدا می کند باور آنها به «جامعه باز» است. در واقع اندیشهء دموکراسی در جامعهء مدرن - از جان لاک گرفته تا استوارت میل - نيز بسیار آرمانگرا است، ولی مهم آن است که بدانيم همهء آرمانگرایان «جامعه بسته» را ترویج نمی کنند و راه را بر «جامعهء باز» نمی بندند. پوپر در سال های 1940 در کتاب «جامعه باز و دشمنانش» نشان داد که زايندهء اصلی استبداد آرمانگرائی نیست و ضدیت با جامعه باز عامل اصلی محسوب می شود.

          این موضوعی است که دست آورد مهم کارل پوپر است. او نشان داد که - از اسپارت در یونان باستان گرفته تا کمونیسم و فاشیسم در دنیای صنعتی - علت تسلط استبداد عدم پذیرش «جامعه باز» از جانب آنها بوده است. همو نشان داد که - از جمهوریت افلاطون، با حکومت نخبگانش تا تئوری دولت هگل، و بالاخره مارکس با حکومت پرولتاریایش - مسأله اصلی تعلق فکری آنها به «جامعه بسته» بوده است که منجر به پيدايش استبداد شده است. حتی آیت الله خمینی نیز در کتاب ولایت فقیه خود، اندیشه افلاطون را بکار برده،  و حتی وی را به نام ذکر می کند.

          از ديدگاه اين واقعيت که بنگريم می توانيم ديد که اولین منقدین لنینیسم، نظیر لوکاش و منهایم در سال 1929، نيز به اشتباه فکر می کردند که مسأله وجود دیکتاتوری در کمونیسم بخاطر حضور اندیشه های آرمانگرا بوده است.

          سوسیالیسم مدرن نيز با نقد لیبرالیسم از جامعه آزاد فاصله گرفته است، اين واقعيت را در «نقد برنامه گوتا»ی مارکس و انگلس می شود دید، که در آن جامعه باز نفی شده و دیکتاتوری پرولتاریا توجیه می شود و تا تئوری دولت لنین و استالین در دهه های بعد ادامه می يابد. و این اشتباه اساسی آنها در زمینه جامعه شناسی بود که، در کنار تئوری اقتصاد دولتی، به استبداد لنینیسم و استالینیسم کشید.

          حتی وقتی کسی نظیر آقاجری با حکم مرگ خود برای کفر مخالف است، ولی از  فتوای خمینی برای قتل سلمان رشدی دفاع میکند، نشان دهنده آرمانگرائی او نیست، بلکه نشانهء ضدیت او و اسلامگرایان باصطلاح اصلاح طلب، با جامعه باز است، و دیدن دموکراسی بعنوان فضیلت است که خود را فاضل و اقتدارگرایان را جاهل میدانند، و حقوق انسانی در جامعه باز برایشان اصل نیست. به همین شکل مجاهدین و مسأله عدم رعایت حقوق بشر در تشکیلاتشان و مسائلی نظیر دفاع از حکومت اسلامی برای دولت موقت، روسری در تشکیلاتشان، و حملاتشان به مخالفین با دروغ و تهدید، همه حکایت از ضدیت آنها با جامعه باز است.

          نداشتن یا داشتن آرمان و آرمانگرائی، به معنی پلورالیسم یا نفی آن نيز نیست. همانطور که در دموکراسی حکومت مردم نیست بحث شد،  مسأله اصلیِ دموکراسی، نه در آرمان ها و نه در افراد است. مسأله «چگونه» حکومت کردن است، و دقیقأ به همین دلیل دموکراسی اسلامی پلورالییستی نیست.

          آنچه درباره لنینیسم و اسلامگرائی بایستی در نظر داشت، دوباره نه آرمانگرائی آنها، که البته بسیار پرابلماتیک است، بلکه ضدیت آنها با جامعه باز، در قانون و در عمل، است. نوشته زیر یکی از جالب ترین نوشته هائی است که درباره آرمانگرائی در عصر ما نوشته شده است و امیدوارم به فارسی ترجمه شود: 

http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/bisk.htm

          قبل از پوپر، چه در میان نویسندگان لیبرال نظیر راسل، و چه در میانه نئومارکسیست ها نظیر لوکاش و منهایم، آرمانگرائی و عدم دفاع از جامعه باز، مساوی تلقی می شدند و اين پوپر بود که توانست آنها را از هم جدا کند و نقش عدم پذيرش جامعه باز را عامل اصلی ظهور استبداد بداند.

 

 

جامعهء باز و حقوق جهانگستر انسانی

          بايد توجه داشت که جامعه باز آن جامعه ای است که در آن حقوق انسانی بعنوان امری جهان شمول پذیرفته شده و در عمل و در قانون برسمیت شناخته می شوند و پايهء استقرار دموکراسی قرار می گيرند. دموکراسی بی پذيرش حقوق جهانگستر انسان دموکراسی واقعی نيست. در واقع، فقط در دنیای مدرن است که دموکراسی بر مبنای حقوق، و نه بر مبنای فضیلت، طرح شده است.

          در نوشته قانون و ایران: فضیلت یا حقوق، نشان داده شد که حتی در دموکراسی آتن، در یونان باستان، دموکراسی به معنی *حقوق* درک نمی شده است،  و  به معنی *فضیلت* درک می شده، و به همین دلیل است که در دفاعیات  سقراط،  حرفی از حقوق وی نیست،  و حتی سعی وی، در نشان دادن با فضیلت تر بودن خود،  در برابر محاکمه کنندگانش است، و قاضی نهائی هم  خدایان هستند که هر طرف میخواهد سخنگوی آنها باشد.

          در تئوری عدالت سقراط و افلاطون هم از حقوق انسانی بحثی نیست، و اصل بحث در مورد فضیلت است.  حقوقی نیز که در عمل در آتن برای اشراف وجود داشت برآمده از یک قانون اساسی نبود. در اسپارت هم حتی اشراف چنین حقوقی نداشتند، و زنان و بردگان هم که در هر دو جا فاقد هرگونه حقوق بودند.

 

مثال: نگاهی به مزدکيان

          جریانات آرمانگرای واپس گرا، نظیر اسلامگرائی کنونی جمهوری اسلامی و مجاهدین، در گذشته نیز بوده اند. در اين مورد مثلاً می توان به مزدکیان اشاراينه کرد که بهترین نقد بر باورهای آنها را علامه دهخدا نوشته و آنان را فرقه ای واپس گرا دیده است.  نویسندگان کمونیست اما، بخاطر دیدن برخی آرمان های اشتراکی، مزدکیان را مترقی ارزیابی کرده اند. البته، متأسفانه، نویسندگانی نظیر احسان طبری که درباره مزدکیان و جنبش های مشابه آن نوشته اند، با تاریخ واقعی این جنبش ها آشنا نبوده و فقط از روی آرمان های آن ها به قضاوت نشسته و از جریانات واپسگرا دفاع کرده اند. و مخالفین باورهای چپ هم، اغلب بخاطر مخالفت با آرمان های این جنبش ها و نه بخاطر نقش تاریخی آنها در ترقی یا واپس گرائی

          بهر حال این موضوع مفصلی است و می دانم که برخی از تاریخ نگارانی، که از دیدگاه های جدید به تاریخ نگاه می کنند، در مورد مزدکیان در حال تحقیق و نشر هستند.    

 

توجه نوين به جامعه باز

          در سال های اخیر، در نقد از جمهوری اسلامی، بسیاری به نقد عرصه های مختلف زندگی اجتماعی در ایران پرداخته اند و اینکه انتظارشان از جامعه مدنی چیست.  مثلأ نقد روسری در مجاهدین خلق. این نوشته ها آن نوع نقدی است که در غرب توسط کسانی نظیر ولتر و توماس پین انجام شده است،  و به رشد «جامعه باز» کمک بسیار کرده است. توسعهء جامعه باز فقط در سیاست نیست، و اهمیت نوشته هائی نظیر آثار ابن وراق، یا علی دشتی، و حتی بسیاری از رمان های جدید ایران،  که به مسائل روزمره زندگی می پردازند، در همین است. رمان های جدید نظیر حاجی آقای هدایت،  به زندگی روزمره می پردازند، ولی فقط نقد نمیکنند، بلکه جامعه باز را ترویج می کنند.

 

خلاصه کنیم:

          ایده آل های جان لاک یا جان استوارت میل،  همانقدر آرمانگرا بودند، که ایده آل های مارکس. با اینکه از دیدگاه این قلم، دموکراسی مالکیت دار برای توسعه دموکراسی فراصنعتی مناسب تر از سوسیالیسم و اقتصاد دولتی است، که در آیا سوسیالیسم عادلانه تر است؟، بحث شده، اما،  آنچه دموکراسی های غرب و اندیشمندان آن را موفق به رشد دموکراسی کرد، عدم آرمانگرائی نبود، بلکه کوشش آنها در تئوری و عمل برای ایجاد جامعه باز بوده است.

          به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران


          * ناشر و سردبیر ایرانسکوپ

http://www.iranscope.com 

http://www.ghandchi.com

چهاردهم خرداد 1383

June 3, 2004

http://www.ghandchi.com/340-Utopianism.htm

Problem is not Utopianism, it is Lack of Open Society

http://www.ghandchi.com/340-UtopianismEng.htm

 _____________________________________________________

 مطالب مرتبط

عدالت خیالی *اما* استبداد واقعی-از خمینی و رجائی تا احمدی نژاد-ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/417-edaalat.htm

 

اندیشه مارکسیستی و مونیسم -یکتاگرائی - ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/2055-Marxism.htm
Marxist Thought & Monism - Second Edition
http://www.ghandchi.com/2055-MarxismEng.htm   

آیا سوسیالیسم عادلانه تر است؟ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/303-Socialism.htm
Is Socialism More Just?Second Edition
http://www.ghandchi.com/303-SocialismEng.htm  

آینده نگری مدرن
http://www.ghandchi.com/347-Futurism.htm
Modern Futurism
http://www.ghandchi.com/347-FuturismEng.htm
Forming an Open Society in Iran

http://www.ghandchi.com/206-OpenSociety.htm  

گالبریت، آناتومی قدرت، و دموکراسی در ایران - ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/2062-Galbraith.htm
Galbraith, Anatomy of Power, and Democracy in Iran- Second Edition
http://www.ghandchi.com/2062-GalbraithEng.htm  

دموکراسی حکومت مردم نیست، قضاوت مردم است
http://www.ghandchi.com/313-Judgment.htm
Democracy is Not People's Rule, It is People's Judgment
http://www.ghandchi.com/313-JudgmentEng.htm  

یک جهان بینی از سوی شهر مرتدان
http://www.ghandchi.com/314-Vision.htm
A World Vision from City of Heretics
http://www.ghandchi.com/314-VisionEng.htm   

Iranian Leftism is a Reactionary Force
http://www.ghandchi.com/179-IranianLeftism.htm  

کمونيسم و چپ
http://www.ghandchi.com/index-Page13.html 

جان لاک، کاتولیک ها، دموکراسی و جهان بینی ها
http://www.ghandchi.com/2086-john-locke.htm
John Locke, Catholics, Democracy, and Worldviews
http://www.ghandchi.com/2086-john-locke-english.htm
بعد از دموکراسی، چگونه از بازتولید استبداد در ایران جلوگیری کنیم
http://www.ghandchi.com/2191-regeneration-of-a-tyranny.htm 
After Democracy, How to Prevent Regeneration of a Tyranny in Iran
http://www.ghandchi.com/2191-regeneration-of-a-tyranny-english.htm

بازگشت به خانه