تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

14 آذر ماه 1397 ـ  5 دسامبر 2018

خردمندی و سازماندهی خرد جمعی

حمید آقایی

       چندین هفته است که اعتصابات و تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و معلمان زحمت‌کش می‌گذرد. این برآمد بخش‌های تحت ستم جامعه ایران اگرچه از وسعت و گستردگی خیزش سیل بیکاران و طبقات محروم در دی ماه سال گذشته برخوردار نیست، اما به جرات می‌توان گفت که از نظر سازماندهی و بویژه خردمندی حاکم بر آن به مراتب عمیق‌تر و پیش‌رفته‌تر از جنبش دی ماه ۱۳۹۶ می‌باشد.

       نگارنده در رابطه با برآمد محرومین، گرسنگان و بیکاران شهرهای بویژه کوچک ایران در سال گذشته بارها بر بی‌هویتی این جنبش تاکید کرده بود و آن را یک شورش بی‌نظم علیه قدرتمندان حاکم بر جان و مال مردم می‌دانست؛ و به همین دلیل نیز تحمیل یک گرایش خاص سیاسی بر آن را، که بر مبنای برخی شعارهای پراکنده سیاسی صورت می‌گرفت، عجولانه، زودرس و غیر مسئولانه تفسیر می‌کرد.

       جامعه بحران‌زده و ملتهب ایران اما فرصت زیادی برای تعیین صحت و سقم این نظر باقی نگذاشت و در کمتر از یک سال، با بهره گیری از تجارب پیشین، فاز و مرحله‌ای پخته‌تر، هوشمندانه‌تر و عمیق‌تری را با آغاز اعتصابات و تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه و سپس حمایت کارگران فولاد ملی اهواز رقم زد. حرکتی که با نظم تحسین برانگیز و عقلانیت در خور بخش‌های آگاه طبقاتِ محروم ایران، نشان داد که شورش و تمرکز صرف بر شعارهای سیاسی، که راس نظام حاکم را هدف قرار می‌دهند و در پی آن خشونت و تخریب، (بویژه در این مرحله از اقتدار پابرجای امنیتی و نظامی حکومت اسلامی) سرکوب شدید و به‌دنبال آن پراکندگی و سرخوردگی را در پی خواهد آورد؛ و بنابراین، باید به‌جای شور و خشم و احساسات، عقلانیت و هوشمندی را بر جنبش عموم مردم ایران، اعتراضات محرومین اقتصادی مغضوبین فرهنگی و مورد تبعیض واقع شدگان جنسی و قومی حاکم گردانید.

       همانطور که شاهد هستیم در اعتراضات مسالمت‌آمیز اخیر نه مراکز دولتی و نظامی و امنیتی مورد حمله قرار گرفتند و نه عکس و پوستری به آتش کشیده شد و نه نیروهای سرخود و پلیس ضد شورش دست به دخالت جدی زدند. شعارها نیز یا منعکس‌کننده خواسته‌های صنفی کارگران بودند و یا متوجه جنبه‌های عمومی سیاسی، از جمله در رابطه با فساد فراگیر در ایران و سرمایه‌گذاری‌های بیهوده حکومت در سوریه و لبنان می‌شدند. شعارهایی که دیگر اصناف و طبقات، مانند معلمان و کسبه و مغازه‌دار و حتی دانشجویان نیز مطالبات خود را در آنها می‌یافتند و به همین علت نیز به سهم خود از اعتصابات کارگران حمایت کردند.

       پیام اصلی این شکل از اعتراضات و اعتصابات عاری از خشونت، و طرح مطالبات واقع‌گرایانه از این طریق، این می‌تواند باشد که ما در برابر این حکومت نیازمند آغازی دوباره هستیم. آعازی که اگرچه ظاهراً در گذشته از طریق اعتصابات و تظاهرات مسالمت‌آمیز از این نوع، بارها تکرار شده است، اما به‌نظر می‌رسد این‌بار این آغازی دوباره بر روی یک سکوی پرش مطمئن‌تری ایستاده است، سکویی که پایه‌ها و بنیان‌های آن را عقلانیت، هوشمندی و سازماندهی خردمندانه تشکیل می‌دهند.

       شاید این نظریه که اینگونه ورود به مسائل اجتماعی و سیاسی ورودی فیلسوفانه است عجیب به‌نظر برسد، همانطور که زمانی که نگارنده کتاب فلسفه و مشکلات اجتماعی (Philosophy and the social problem) ویل دورانت را در دست گرفت کنجکاو بود که چگونه می‌تواند مشکلات اجتماعی را به فلسفه پیوند داد و مهمتر از آن از دریچه فلسفی به این مشکلات نگاه کرد و برای آنها راه حلی یافت؟

       ویل دورانت در آغاز کتاب خود می‌نویسد که یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های فکری بسیاری از فلاسفه بزرگ مسائل و مشکلات جامعه‌ای بوده که در آن زندگی می‌کرده‌اند. وی بر این مبنا مدعی است که اولین شرط معالجه مشکلات اجتماعی ورود و نگاه فلسفی به آن مشکلات است. راهکاری که به نوبه خود موجب احیای فلسفه می‌شود، فلسفه‌ای که از نظر دورانت بر مطالعه تجارب گذشته به‌عنوان یک کلیت و یا بخشی از این تجارب اما در ارتباط با کلیت تجارب گذشته استوار است و معنا پیدا می‌کند.

       وی در این رابطه به فلاسفه بزرگی مانند ارسطو، افلاطون، بیکن، اسپینوزا و نیچه اشاره می‌کند که هر یک در جستجوی راه حلی برای مشکلات اجتماعی زمان خود بودند و ما نیز می‌توانیم افکار و اندیشه‌های آنها را البته مستقل از شرایط خاص دورانی که در آن زندگی می‌کرده‌اند، برای دوران حال مورد استفاده قرار دهیم.

       بسیار واضح است که هریک از این فیلسوفان در مقطع خاصی از تاریخ زندگی می‌کردند و نظام فکری و فلسفی خاص خود را داشتند اما ویل دورانت معتقد است که فلاسفه بزرگ که تاریخ و سرگذشت زندگی آنها منعکس‌کننده تاریخ تمدن‌ها نیز می‌باشد، یک فصل مشترک بسیار مهم نیز داشتند. این نقطه مشترک تلاش همگی آنها برای ساختن یک نظام اخلاقی طبیعی و نرمال در برابر نظام‌های اخلاقی که ریشه‌های ورای طبیعت داشته و یا دارند بوده است. یک نظام اخلاقی کاملا طبیعی و زمینی که عناصر اصلی آن را بشر اندیشمند به‌عنوان یک فرد و انسان اجتماعی به‌عنوان یک عضو مستقل از جامعه خود تشکیل می‌دهند.

       از نظر ویل دورانت دست آورد بسیار بزرگ فلسفه یونان باستان، که همچنان مورد استفاده قرار می‌گیرد و جوهر اصلی تفکرات فلسفی را تشکیل می‌دهد، پایین آوردن فلسفه از آسمان و ماورای طبیعت بسوی زمین، طبیعت و بطور مشخص انسان بوده است. فرایندی که موجب می‌شود خردمندی، هوشمندی و خرد جمعی جایگزین مقدسات و اخلاقیات ماورایی گردند و انسان خردمند و عاقل به جای انسان‌های «خوب»، مومن و با تقوا بر مسند تصمیم‌گیری بنشیند. اما اگر یکی از عناصر اصلی تاریخ تمدن‌ها را افکار فلسفی که در هر تمدنی وجود داشته‌اند بدانیم می‌توانیم بگوییم که در حقیقت تاریخ تمدن‌ها، تاریخ فراز و نشیب خردمندی و عقلانیت انسان نیز بوده است و چه بسا بتوان گفت افول هر تمدنی در ابتدا با افول عقلانیت، هوشمندی و خردمندی رقم خورده است.

       ویل دورانت در انتهای کتاب مزبور می‌نویسد که هدف من پیشنهاد یک ایسم (یک ایدئولوژی) جدید یا ارائه یک برنامه مشخص (برای حل مشکلات اجتماعی) نیست بلکه طرح یک روش جدید، یک زاویه ورود نوین و آغازی دوباره است. طرحی که نه تنها قصد حذف طرح‌های دیگر را ندارد بلکه دست کمک و یاری به‌سوی آنها نیز دراز می‌کند. وی ادامه می‌دهد که ما ممکن است به‌دلیل ناموفق بودن تلاش‌هایمان نا امید شده باشیم حتی خسته از تلنبار شدن و افزایش مشکلات اجتماعی به‌جای کاهش آنها. گویی که در یک دور باطل افتاده‌ایم و مشکلات اجتماعی غیر قابل حل هستند.

       وی در پاسخ به این معضل ظاهرا نا امید کننده ادامه می‌دهد: ما باید ببینیم که آن پنج فیلسوف بزرگ تاریخ که از آنها نام بردیم چگونه با این معضل برخورد کرده‌اند و بر چه زوایه ورود و نوع نگاهی به مشکلات اجتماعی تاکید می‌ورزیده‌اند. از نظر وی ارسطو بیش از هر چیز بر خردمندی و عقلانیت تاکید می‌کرد، افلاطون امید داشت که حکومت در دست فیلسوفان قرار گیرد و پادشاه یک فیلسوف باشد، بیکن رویای داشتن توانایی علمی کافی برای اداره جهان در سر داشته است، اسپینوزا دموکراسی را شاهراهی برای پیشرفت و ترقی می‌دانست و نیچه با شور تمام از اشرافی‌گری و قدرت دفاع می‌کرد.

       از نظر ویل دورانت پیام این فیلسوفان می‌تواند در یک جمله خلاصه شود: اراده و خواست هوشمندی و یا خردمندی سازماندهی عقلانیت است (intelligence will organize intelligence) تا ارزش برتر (که به‌نظر نگارنده خرد جمعی می‌تواند باشد) بتواند در فرایند حل مشکلات اجتماعی به‌عنوان یک عامل تاثیرگذار جدی ظاهر شود.

       در رابطه با شرایط امروز ایران نیز پیام این اندیشمندان بسیار آشکار و صریح است: که با خردمندی و به‌دور از خشم و احساس می‌توان خرد جمعی را سازماندهی کرد، بدون اینکه در پی حذف یکدیگر و یا حاکمیت یک ایسم و یا گرایش خاص سیاسی باشیم. همانطور که سندیکاها و شوراهای کارگری و رهبران و نمایندگانشان در جریان اعتراضات اخیر کارگران و معلمان نشان دادند، که با هوشمندی و عقلانیت و پایداری بر خواسته‌های معقول و قابل مذاکره بهتر می‌توان به خواسته‌های خود رسید، خواسته‌هایی که با پایداری مسالمت‌آمیز بر آنها هم می‌توان قدم به قدم به تحقق آنها نزدیک شد و هم هر قدمی تمرین مدنیت و همبستگی برای آینده باشد.

https://haghaei.blogspot.com

بازگشت به خانه