تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نمونه ای از معجون «روشنفکر دینی»
آرامش دوستدار
- وقتی کسی از دیوان بلخ خود در «جامعهای» مینگرد که سی و اندی سال است در قهر حکومتی تاراجگر در تمام ابعادش زیر و زبر و بی بنیاد شده است،
- وقتی کسی که به سهم خود در تأسیس این حکومت دست داشته و در استقرار آن ابتکارهای مؤثر و همکاریهای مجدانه کرده است مردمی روحا و جسما بیسیرت شده را که نه اعضای یک جامعه، چون جامعهای دیگر وجود ندارد، بلکه اشباحی سرگردان از تودههایی بیمار هستند، به «مؤمن» و «کافر» تقسیم میکند و با لغات قرآنی یا مشتقاتی از آنها نیمی را گمراه و نیم دیگر را رستگار مینامد یا لااقل مینمایاند،
- وقتی کسی به این سیاق تبهکاریهای چنین حکومتی را «کافرپروری» میخواند که منظورش باید «گمراه پروری» باشد تا مؤمن قاهر را نصیحت کند و کافر مقهور را هشدار دهد،
- وقتی کسی از «جدال کفر و دین» میگوید تا «کافر» بداند که اصالتا خاطی است و مؤمن مراقب باشد که خدشهای بر «حقانیت»اش وارد نیاید و از یاد نبرد که با دشمنی هزار و چهارصد ساله سروکار دارد،
- وقتی کسی از فراز آسمان عصمت در گناهکاران زمینی مینگرد،
- قتی کسی به روی خودش نمیآورد، یا در واقع اصلا قبول ندارد، که تعدی و تجاوز را همه جا از دیرباز «مؤمن» آغاز کرده و همچنان ادامه میدهد تا آزادی را از «دیگری» بگیرد و به انحصار خود درآورد، تا مزاحمی بر سر راهش پیدا نشود و در برابر او نایستد،
- وقتی کسی، چون در فضای بسته و محدود دین زیسته و پرورده، جهان بیدین را نمیشناسد و از آن تصوری هولناک برای خودش میسازد و آن را به دیگران القا میکند و در نتیجه شم تمیز برای درک آن ندارد، با این وصف و شاید به همین علت خود را صالح و محق میداند برای آنچه نمیشناسد تکلیف تعیین کند،
- وقتی کسی به خودش و دیگران میباوراند که جامعهی بدون دین یعنی جامعهی ضددین و دشمنی با آن، وقتی کسی نمیداند جامعهی «بدون» دین یعنی پیکر اجتماعی آزاد و بیتبعیض برای همه، پیکری که کل و اندامهایش را قانون ساخته و پرداخته است نه دین،
- وقتی کسی حرفهای دهانپرکنی دربارهی فرهنگ غرب میزند و نمی خواهد سردرآورد جوامع غرب به این معنا «بیدین» هستند که در آنها دین نه اختیاری دارد، نه امتیازی، نه وظیفهای و نه مسئولیتی، بلکه امری خصوصی و شخصی محسوب میشود و عینا چنین جوامعی را از جمله به همین شرط ضروری سکولار مینامند،
- وقتی کسی نمیخواهد بپذیرد که جامعهی سکولار آن است که «ملت» بر آن حاکم است و در آن زندگی میکند نه امت که در محکومیت خود آلت دست، مطیع، منقاد و مآلا زورگوست،
- وقتی کسی با زبانی آسمانی از «منکران» در برابر «پاکان و پیامبران» سخن میگوید و در نقش مفتش عقاید و اعمال، اعتراض یک هنرمند به سنتی دیرپا و نابودکننده را «ناسزاگویی» مینامد و در اعتراض یکتنه و متهورانهی او در برابر حکومتی مجهز به همهگونه ابزار سرکوب معاملهی به مثل میبیند،
- وقتی کسی خودش را، چون مؤمن است، معلم اخلاق میپندارد و منزه از نارواییها، و متوجه نیست که ترجیح بلامرجح خویش نفس ناروایی و بیاخلاقی است، چون از خودبینی ناشی میشود،
- وقتی کسی با نثری مسجع و مرصع که از فرط اظهار وجود بر ذهن خواننده میچسبد، میکوشد ایز گم کند و به نعل بزند تا میخ ایمان را فروتر بکوبد،
چنین کسی عبدالکریم سروش است.
به چنین کسی باید پرداخت، باید او را شناخت، چون یک پدیده است و بمنزلهی معما اصالت دارد.