تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

11 دی ماه 1397 ـ  1 ژانويه 2019

زلزلهء سیاسی دیگری در راه است

ایرج فرزاد

     در روزهای اخیر با انتشار اخباری روبرو، و رویدادهائی را شاهد بودیم که تحلیل بنیادهای پایه ای تحولات مهمتر و توضیح رابطه این نمودها را با سمت و سوی سیاست ها در یک پروسه و چشم انداز وسیع تر، ضروری ساخته است. رویدادها و اتفاقات مورد اشاره اینها بودند:

1     . تصمیم آمریکا به خارج کردن کامل و فوری نیروهایش از سوریه (که 18 دسامبر سال جاری، روزنامه وال استریت ژورنال طی یک خبر فوری اعلام، و ترامپ آن را تایید کرد)؛ و سفر “عمر البشیر” رئیس جمهور سودان (شمالی) به سوریه در همین رابطه برای دیدار با بشار اسد. خواننده برای کسب اطلاعات دقیق تر در مورد عمرالبشیر و تحت تعقیب بودن او از جانب دادگاه های بین المللی بخاطر جنایات جنگی و نسل کشی، می تواند در اینترنت به منابع زیادی دسترسی داشته باشد. اما رسانه های وابسته به نهادهای اطلاعاتی رژیم اسلامی، او را “بند باز سیاسی نمک نشناس” لقب دادند، چرا که به گفته آنها:

     “در روزهائی که عربستان اجازهء عبور هواپیمای او از آسمان این کشور را نمی داد، ایران تمام قد از او حمایت کرد.”

     از جمله “بندبازی”های عمرالبشیر که در نکتهء مورد نظر من، اهمیت دارد، چند فقره از نتایج این نمک نشناسی هاست: در مهر ماه سال گذشته، او همهء “مراکز فرهنگی” حکومت اسلامی در سودان را تعطیل، و دفاتر حلال احمر را بست. عمرالبشیر این «نمک دان ها» را شکست:

     – در سال 1991 رئیس‌جمهور ایران، علی اکبر رفسنجانی، به همراه یک هیئت 150 نفره یک سفر رسمی به خارطوم داشت، در این سفر وی گفت که انقلاب اسلامی سودان در کنار انقلاب پیشگام ایران بدون شک می‌تواند منبع حرکت و انقلاب در جهان اسلام باشد.

     –   عمر بشیر برای اولین بار در آوریل 2006 به ایران رفت و با علی خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد ملاقات کرد.

     – در فوریه 2007 محمود احمدی‌نژاد به سودان سفر کرد و با عمر البشیر رئیس ‌جمهور سودان ملاقات کرد. طی این سفر محمود احمدی‌نژاد بر آمادگی کامل حکومت اسلامی ایران برای انتقال تجربیات خود به سودان در بخش‌های مختلف تأکید کرد.

     –   در اکتبر 2012 تصفیه‌ خانهء آب «عطبره»ی سودان به همت مهندسان ایرانی و تأمین مالی 177 میلیون دلاری بانک توسعه صادرات، احداث و به بهره‌برداری رسید. در اکتبر 2012 بعد از حمله اسرائیل به بخش هایی از کارخانه مهمات سازی «یرموک» در سودان، خبرهائی در مطبوعات عربی مبنی بر اینکه این کارخانه توسط سپاه پاسداران حکومت اسلامی تأسیس و راه اندازی شده‌ است، منتشر شد. بعد از حمله اسرائیل به کارخانه، دو کشتی جنگی سپاه پاسداران به بندر پورت سودان در ساحل دریای سرخ، بمدت سه روز لنگر انداختند.

     –   در نوامبر سال 1993 گزارش شد که ایران به سودان برای خرید 20 هلیکوپتر تهاجمی از چین کمک مالی کرده‌ است. حکومت اسلامی در کمک 17 میلیون دلاری به دولت سودان متعهد شد و تأمین 300 میلیون دلار تسلیحات چینی برای ارتش سودان را پرداخت کرد.

     –   بر اساس گزارش‌های منتشر شده، ایران 2000 نفر از نیروهای سپاه پاسداران را به سودان اعزام کرد. علی اکبر ترکان، وزیر دفاع ایران، با فرمانده ارتش سودان بمنظور کمک های نظامی بیشتر ملاقات کرد. سودان ارتش خود را بعد از آموزش توسط سپاه پاسداران ایران، بازسازی کرد.

 

    2. آنچه در یمن می‌گذرد و آنچه در “گفتگوهای حضوری” استکهلم در ارتباط با یمن گذشت، یعنی کشاندن “حوثی” ها و انصار حزب الله به پای میز “مذاکره” با عربستان سعودی و دولت یمن. حوثی ها در مذاکرات دوسال پیش که در کویت برگزار شد، شرکت نکردند.

     این نکته را در نظر داشته باشید که در گرماگرم تصمیم دولت آمریکا برای خروج از سوریه، این مقامات رژیم اسلامی نیستند که پس از آن همه حمایت از اسد و اعزام گردان های “فاطمیه”، به دیدار اسد می شتابند. اين عمر البشیر، با آن سوابق نمک نشناسی، است که خود را شریک قافله کرده و به شخصیتی در معادلات سوریه در پی خروج نیروهای آمریکائی بدل شده است.

 

   3. آنچه عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل را با موافقت “تشکیلات خودگردان” فلسطین، معامله ای مُهم و با عنوان “قرارداد قرن”، معرفی کردند. در این رابطه این نکته را نیز باید اضافه کرد که “حماس”، که چندان باب طبع رژیم اسلامی نیست، شاید در طرح و توافق های پشت پرده، به عنوان جناح میلیتانت “اسلامی”، در روزهای اخیر وارد عملیات موشک پرانی به داخل اسرائیل شده است تا در ادامهء تلاش ها برای قوام گرفتن و تثبیت جهت گیری های همان “قرارداد قرن”، زیر پای “حزب الله” لبنان را، که متحد قابل اعتمادتر رژیم اسلامی است، خالی و این بازوی رژیم حکومت اسلامی در “بیخ گوش اسرائیل”، منزوی شود.

 

     در یک نگاه به چنین اتفاقات و رویدادها در سطح، ارزیابی های آماتور و استنتاج های نادرست و گاهاً “کلیشه ای” را فی الحال دیده، خوانده و شنیده ایم. مثلاً اینکه خروج آمریکا از سوریه نشان دهنده و اثبات سیر رو به افول “امپریالیسم” آمریکا و مقام ژاندارمی آن در منطقه و در جهان است. این تحلیل به اندازهء سال هائی که دنیای جهان دوقطبی، با فروپاشی بلوک شوروی سابق و ریزش دیوار برلین، زیر و رو شد، عقب و رو به گذشته است. گرچه افول نقش آمریکا در منطقه، واقعیتی است که خود مقامات دولت آمریکا، سال ها قبل با خروج از عراق، به آن اذعان کردند، اما خروج آمریکا از سوریه، در روندی دیگر و در معادله و موازنهء سیاسی دیگری قرار دارد که رویدادهای دسته بندی شده مذکور با شماره های 2 و 3، تصویر کاملتری از آن را به ما می دهند:

     شبه بلوک اسلام سیاسی، به سرکردگی رژیم اسلامی در خارج از قلمرو حاکمیت خویش، “منطقهء نفوذ” خود را از دست می دهد و میدان مانورهایش هر روز تنگ تر و رو به انسداد کامل می روند. نکتهء قابل تأمل این است که در هر سه مورد، رژیم حکومت اسلامی، از میدان گفتگوها و مذاکرات و دیپلوماسی و معاملات آشکار و پشت پرده حذف و تماماً نادیده گرفته شده است. در سوریه، دیگر میدانی برای اعزام “گردان های فاطمیون”، و “تقویت جبههء مقاومت در برابر رژیم غاصب صهیونیست ها”، باقی نمانده است و، در فلسطین، کارت جناح اسلامی و میلیتانت و مُسلّح از دست حزب الله دست پرورده سپاه پاسداران خارج شده است. حزب الله، در “قرارداد قرن” جائی ندارد. در مقابل، این حماس است که با “پیشینه”ی شرکت در مذاکرات: و حتی سوابق بند و بست های سّری و پنهانی که با اسرائیل داشته است و مدام هم روابط اش با رژیم حکومت اسلامی سرد و سردتر شده است، به عنوان جناح اسلامی “خود مردم فلسطین”، طرف اسلامی رویاروئی میلیتانت با اسرائیل است. همانطور که گفتم، این تغییر، بدون “راهنمائی ها”ی عربستان، امارات، اردن، و به احتمال زیاد اسرائیل، و نیز مشاوره و رایزنی با “تشکیلات خودگردان”، قابل درک نیست.

     شاید خیلی ها می دانستند که “مراکز فرهنگی” رژیم اسلامی در کشورهای آفریقائی، فقط پوشش ارتباط رأس دولتی اسلام سیاسی، و بهانهء حضور سپاه پاسداران برای تبدیل شدن به یک آلترناتیو در برابر “تهدیدات” جریانات “افراطی اسلامی” - از الشباب گرفته تا “بوکو حرام” - بود؛ منفذی که از آن طریق رژیم اسلامی ایران می کوشید قدرت خود را برای امتیاز گیری و تلاش بقاء در داخل و عامل تثبیت شده در معادلات بین المللی، به رخ جهانیان بکشد. تا جهانیان و دولت های حاکم و نیز “سازمان ملل”بپذیرند که حکومت اسلامی قدرت جا افتاده ای است که می تواند از “نفوذ خود” در خارج از قلمرو ایران، در برابر “افراط گرایان و تروریست های اسلامی” و کنترل و مهار و اهلی کردن آنها، استفاده کند. “مراکز فرهنگی” رژیم اسلامی در آفریقا، در واقع اهرم فشارهائی بودند که دولت ها با برگشت ناپذیر بودن حاکمیت اسلامی سیاسی به عنوان یک دولت حاکم در ایران، کنار بیایند.

     “نمک نشناسی” امثال عمرالبشیر اما، در طنزی که برای رأس اسلام سیاسی در ایران بسیار تلخ و گزنده است، گویای یک واقعیت “برگشت ناپذیر”تر است: جهان و دولت های حاکم بر گوشه و کنار آن، و در معادلات و مبانی دیپلوماسی پذیرفته شده از جانب دولت ها، با هر گرایش راست و دمکرات و لیبرال و اسلامی و شبه مذهبی که دارند، “اسلام سیاسی” در قامت و هیات دولت را، آن هم دولت در کشوری به اهمیت سیاسی و اقتصادی ایران، پس از چهل سال تلاش برای بقاء بهر قیمت و هر جنایت غیر قابل تصور علیه “شهروندان تحت حاکمیت خود”، نپذیرفته است. و این فاصله گیری ها، فقط و صرفاً به دلیل تعابیر و “قرائت” مختلف از شریعت الهی اسلام و قرآن و جنگ و جدل بین رگه های مختلف شیعه و سنی و غیره، نیست. اینجا از نظر سیاسی، جائی برای نمایش رگه های “نواندیشی دینی” و یا اسلامیون دمکرات و یا دگراندیشان اسلامی نیست. اسلام سیاسی در قدرت دولتی، یک مانع و سد جدی در برابر مکانیسم ها و کارکرد نظام سرمایه داری حاکم بر جهان، و یک تناقض شکننده در سطح “روبنا”ی سیاسی در مناسبات و روابط بین المللی است.

     صدای ِترَک برداشتن دیوارهای شبه بلوک اسلام سیاسی را دیگر داریم می شنویم. زلزلهء سیاسی دیگری، گرچه در اندازه ای به مراتب کوچکتر در مقایسه با آغاز فروپاشی دیوار برلین، در راه است. در این نباید شک کرد. اما، باید بسیار هوشیار بود که از زمان ِترَک برداشتن دیوار برلین تا به ثمر رسیدن تلاش های غرب در جانشین سازی “دمکراسی” بجای حاکمیت “نظام توتالیتر” بلوک شرق سابق، و در حوزهء پیمان ورشو با آن زرادخانه عظیم و ترسناک اتمی و موشک های بالستیک، زمانی حدود 10 سال فاصله است. این فاصله زمانی در مورد ایام سقوط و فروپاشی شبه بلوک اسلام سیاسی که تازه رأس بلوک را در “برجام” و دیگر توافقات پنهانی وادار کرده اند از روی آوری به سلاح اتمی تماماً عقب نشینی کند، ممکن است کوتاه تر و یا طولانی تر باشد. شناختن خصوصیات این دوره “گذار”، و تشخیص “ارزش مصرف” نیروها و قدرتها و حتی “جنبش” ها و “ارتش” هائی که در خلال چنین دوره نامتعارف برپا می شوند و راه اندازی و مهندسی می شوند و میدان دار خواهند شد، از اهمیت زیادی برخوردار است.

     پی آمدها و بازتاب این سرازیری در داخل ایران و نمایش مواضع ساده اندیشانه برای تن دادن سران اسلام سیاسی برای “عبور از خود”، آن هم در این “دوران گذار” طبق “میثاق جهانی حقوق بشر”، و یا تعیین تکلیف “حاکمیت ملی” طی یک “رفراندوم” در طیف متلون راست؛ همراه با واکاوی برخی کلیشه پردازی ها و دگم های به میراث رسیده از “چپ 57”ی در طیف چپ و مدعی سوسیالیسم را، بايد در نوشته های بعدی بیشتر مورد بررسی و در معرض قضاوت قرار داد.

20 دسامبر 2018

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=90566

بازگشت به خانه