تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
گزارشی دربارهء برنامهء «رمز پیروزی»
پیاده شدهء گفتاری از حسن اعتمادی
پيشگفتار: به دعوت آقای شهرام همايون، مدير تلويزيون کانال يک، از تاريخ 29 امرداد 1397 (20 اگوست 2018)، آقای حسن اعتمادی، رايزن حزب سکولار دموکرات ايرانيان و عضو مؤسس مهستان جنبش سکولار دموکراسی ايران، تهيه و اجرای برنامه ای روزانه را، با نام «رمز پيروزی»، در آن تلويزيون بر عهده گرفته و طی آن به گفتگو با شخصيت های مطرح سياسی اپوزيسيون نشستند. (کليهء اين برنامه ها را می توانيد در اين پيوند مشاهده کنيد) چهار ماه بعد، در هفتاد و چهارمين برنامه، فرصتی پيش آمد تا ايشان به جمع بندی اين تجربه بپردازند. متن اين برنامه بوسيلهء آقای شمس الدين دارابی بابويه پياده شده و در اخيار نشريهء جنبش قرار گرفته است. با تشکر از ايشان.
***
هدف اصلی این برنامه، همانطور که می دانید، دامن زدن به بحث چگونگی روند گذار از حکومت اسلامی و همچنین مسئله ایجاد یک نهاد ملی، یک اتحاد ملی، برای پشت سر گذاشتن این روند است.
در طی این مدت تعداد زیادی از صاحب نظران و رهبران گروه های سیاسی کشورمان در این برنامه شرکت و نظرات خودشان را بیان کرده اند. من، در پی فرصت مناسبی هستم تا یک جمع بندی کامل و مشخص، با جزئیات بیشتر از آنچه که تا بحال گذشته، را به اطلاع شما برسانم. اما فکر می کنم هنوز شاید ادامهء این بحث و این برنامه، در رابطه با همان موضوع معین، لازم است. يعنی شاید لازم است که تعداد دیگری از کسانی که در این عرصه صاحب نظر هستند، بیایند و نظرت خودشان را بیان کنند. و طبیعی است که من و شما، بعنوان شنونده این نظرات، می توانیم به مرور به نتایجی برسیم که بتواند، به معنای واقعی، کمک کند به انجام این دو هدفی که خدمت شما عرض کردم.
اما امروز (پیش از اینکه وارد یک جمع بندی کلی از مجموعه صحبت هایی که شده بشوم) اجازه می خواهم بعنوان مقدمه یکی دو موضوع را با شما در میان بگذارم.
موضوع اول بر می گردد به تأثير مخرب شبکه های به اصطلاح مجازی موجود، یا رسانه هایی که وجود دارند و دیگر نمی شود گفت مجازی هستند؛ چون به یک معنی واقعی هستند. تمام این رسانه هایی که در اینترنت وجود دارند، مثل فیسبوک، تلگرام، اینستاگرام و بقیه این شبکه ها. من خودم در یکی دو تا از این شبکه ها، بخصوص فیسبوک، فعال هستم و در طی سال های اخیر هم می توانم بگویم تجربیات زیادی به دست آورده ام و تقریبا می دانم آنهایی که به اصطلاح بعنوان کاربرهای این رسانه ها و شبکه ها هستند چگونه عمل می کنند. بویژه اینکه نیروهای وابسته به حکومت اسلامی ایران به چه طریقی در این شبکه ها حضور پیدا می کنند و شروع به اخلال و خرابکاری می کنند.
یکی از ویژگی ها و خصوصیات این افراد، یا به اصطلاح ارتش سایبری رژیم، این است که اغلب آنها با نام مستعار در فیسبوک هستند. شما نمی توانید هیچ چیز مشخصی از آنها پیدا کنید، حتی بعضی از آنها ممکن است تصاویری از خودشان گذاشته باشند، حالا با چهره های خیلی متفاوت، یک دختر خانم جوان، یا اینکه یک فرد دیگری. اما اگر با کمی دقت به این حتی پروفایل ها و عکس ها نگاه بکنیم و در صفحات شان گشتی بزنیم متوجه می شویم که این عکس ها جعلی است و واقعیت ندارد. ضمن اینکه ادبیاتی که بکار برده می شود قابل توجه است. بطور مثال، دختر خانم جوانی را بگيريم که احیاناً کار سیاسی چندانی نمی کند ولی به هر ترتیب می خواهد علاقه مندی خودش را به یک شخصیت سیاسی نشان بدهد. بیشتر اینها هم طرفداران شاهزاده رضا پهلوی هستند و با این چهره ها در شبکه های رسانه ای حضور دارند، با نام های مستعار. هیچکدام اینها نام های واقعی خودشان را مشخص نمی کنند. محل سکونت یا به اصطلاح موقعیت اجتماعی خودشان را مشخص نمی کنند.
این مسئله در طی هفته ها و ماه های اخیر شدت بیشتری پیدا کرده و برخی از آنها هم دارای تجربیاتی بسیار با ارزشی هستند. به طور نمونه، ممکن است در پست هایشان مطالبی بگذارند و خودشان را طرفدار نظام پادشاهی بدانند. عکس هایی از شاه فقید و یا رضا شاه در صفحات آنها وجود دارد و حتی عکس پروفایل آنها هم از این دو شخصیت تاریخی کشور ما است. اما آنها، در عمل و تحت پوشش طرفداری از نظام پادشاهی، کوشش می کنند که به اشکال بسیار ماهرانه ای بین افراد عضو آن شبکه ها - که آدم های حقیقی و حقوقی هستند و بسیاری از آنها از شخصیت های سیاسی کشورمان هستند، یا از رهبران و فعالان گروه های سیاسی مختلف هستند، به صورت ماهرانه ای، اختلاف پیش بیاورند. آنها، در پوشش اینکه طرفدار یکی از شخصیت سیاسی هستند، پست هایی تهیه می کنند و، ضمن طرفداری از آن شخص معین، نقل و قول هایی را از آنها می آورند و در صفحهء خودشان می گذارند، همراه با کارت پستال هایی که می سازند. و شما بعد از آن خواهید دید که در زیر این کارت پستال، یا آفیش، انواع و اقسام کامنت های توهین آمیز نوشته می شود.
بسیاری از مواقع ما شاهد این هستیم که افراد سیاسی شناخته شده باور می کنند که این افراد حقیقی و حقوقی هستند و وارد بحث و درگیری سیاسی با آنها می شوند. آنها هم کامنت های بیشتری می نویسند و در نتیجه در یک فاصله کوتاه شما می بینید که ما در این شبکه های رسانه ای شاهد نزاع ها و دعواهای بسیار نامناسبی هستیم که از یک طرف افراد مجهوال الهویه و افرادی که به اصطلاح مشخصات جعلی دارند حضور دارند و از طرف ديگر افراد سیاسی شناخته شده. و این خیلی مایه تاسف هست.
من خودم در طی این ماه های اخیر کوشش کرده ام که اگر در بین دوستان فیسبوکی من یک چنین افرادی نفوذ کرده باشند آنها را پاکسازی کنم. یعنی آنها را از صفحه خودم پاک کنم. چون به تجربه شاهد این بودم که چگونه عمل می کنند و چگونه جو و محیط را آلوده می کنند.
متاسفانه افرادی هم هستند که مشخصات واقعی خودشان را دارند و تحت عنوان حمایت از جریانات قومی، و یا سازمان مجاهدین خلق، با ايجاد برخورد های بسیار تند، سعی می کنند که به اختلافات موجود دامن بزنند. من فکر می کنم لااقل این گروه دوم، که افراد شناخته شده ای هستند و چنین عمل می کنند، باید از طرف سازمان های قومی و سازمان مجاهدین خلق کنترل بشوند و یا به آنها تذکر داده شود. به نظر من درست نيست که سازمان مجاهدین و جریانات قومی بخواهند چشم خودشان را بر این برخوردها ببندند. گاه هم پيش آمده که اين سازمان ها اگر موضوعی را نمی خواهند خودشان بیان کنند می گذارند تا طرفداران شان، یا بعضی از اعضا یا هواداران شان این مطالب را بیان بکنند.
به نظر من، این رفتار، رفتار سالمی نیست و می تواند باعث به اصطلاح رنجش و کدورت و دامن زدن به اختلافاتی که بخشی از آن طبیعی است بشود و این به نفع اپوزیسیون نیست، و طبعاً همه این نوع اقدامات به نفع حکومت اسلامی می تواند باشد.
بنابراین، من امیدوارم که دوستان در این رابطه یک راه حلی را پیدا کنند. من با دوستان خودم در حزب خودمان این مسئله را در میان گذاشته ام و از آنجایی که بخشی از دوستان حزبی ما در این رسانه ها فعال و دارای تجربیات خوبی هستند احتمالاً شاید یک راه حلی پیدا بشود که بتوان جلوی این اتفاقات و برخوردها را گرفت. و اگر در اين صورت راه حل مشخصی پیدا کردیم حتماً آن را در یکی از این برنامه ها در اختیار شما خواهیم گذاشت.
مورد دوم مربوط می شود به دو خبر دربارهء اوضاع کشورمان.
خبر اول بر می گردد به اطلاعاتی که آقای علوی، وزیر اطلاعات رژیم، یک هفته قبل دادند و شاید بسیاری از شما شنده باشید. ایشان اعلام کرده که در یک دو سال اخیر بیش از 64 همایش و نشست و هم اندیشی (از ایشان نقل قول می کنم) در بین جریانات مخالف حکومت اسلامی و، به تعبير ایشان، ضد انقلابیون در خارج از کشور برگذار شده و آنها تلاش دارند می کنند که بتوانند هم گرایی و هم افزایی ایجاد بکنند.
به نظر من، وزیر اطلاعات رژیم به دقت آنقدر از این اقدامات اطلاع داشته که از واژه های همگرایی و هم افزایی استفاده می کند، و نه از واژهء اتحاد. شاید هم بد نباشد که ما هم از این کلمات استفاده کنیم. چون "همگرایی و هم افزایی کردن" به نظر من اگر از سوی نیروهای اپوزیسیون بخواهد شکل بگیرد به نظر امر درستی است.
این را از این بابت خدمت شما عرض کردم که ربطی هم به موضوع اول داشته باشد. که چگونه رژیم سعی می کند که به اشکال مختلف بین نیروهای اپوزیسیون ایجاد تفرقه و ایجاد اختلاف بکند. وقتی وزیر اطلاعات حکومتی مانند حکومت اسلامی به این مسئله اشاره می کند و حتی تعداد برگزاری نشست ها را هم می داند و دقيقاً به 64 نشست اشاره می کند که طی آن «ضد انقلابیون» دارند برای همگرایی و هم افزایی فعالیت می کنند، همين امر نشان دهندهء اهمیت قضیه است و ما هم بايد مسئله را جدی بگیریم. یعنی همینکه حکومت اسلامی امروز، با توجه به وضعیتی که در آن گرفتار است، از هر چیزی بیشتر از همگرایی و هم افزایی و ائتلاف بین نیروهای اپوزیسیون وحشت می کند. بنابراین خیلی طبیعی است که ارتش سایبری رژیم هم در شبکه های عمومی و رسانه ای بخواهد خرابکاری و جو را مسموم کند. این خود هشداری جدی است.
خبر دوم هم اينکه از قول رئیس جمهور آلبانی اعلام شده که سفیر و یک کارمند سفارت ایران از کشور آلبانی اخراج شده اند. گفته شده است که علت اخراج این سفیر و کارمند سفارت حکومت اسلامی در آلبانی دخالت در اقداماتی تروریستی بوده که در تدارک آن بودند. حتی می گویند این اقدام از زمان مسابقات جام جهانی فوتبال شروع شده که قرار بوده بین تیم فوتبال اسرائیل و آلبانی یک مسابقهء دوستانه در این کشور صورت بگیرد و در آن زمان وزارت اطلاعات آلبانی متوجه می شود که از سوی سفارت ایران اقداماتی در حال انجام است برای انجام عملیاتی تروریستی، که ظاهراً جلوی آن گرفته می شود.
بلافاصله و در همین رابطه بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه، واکنش نشان می دهد و می گوید که با اقدامی که دولت آلبانی کرده در رابطه با سفیر و کارمند ما، عملا این دوتا را قربانی کرده است. یعنی خواسته است بگوید این دو هیچ گناهی ندارند. البته معلوم است تفسیر دیگری هم موجود دارد مبنی بر اینکه آقای بهرام قاسمی نمی گوید که آيا این مسئله واقعیت دارد یا ندارد!؟
در عين حال، آقای قاسمی اعلام کرده که این یک توطئه ای است که زیر نظر امریکا و اسرائیل انجام می گیرد، و می گوید که آلبانی تحت فشار این دو کشور چنین اقدامی را کرده و هدف اش هم اين بوده که رابطه ما، یعنی حکومت اسلامی، را با اتحادیهء اروپا و کشورهای اروپایی به هم بزند. در صورتی که واقعیت اینطور نیست، و شما می دانید در طی ماه های اخیر، کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، هلند، دانمارک و شاید تعدادی بیشتر هم باشند که اقدامات مشابه تروریستی حکومت اسلامی توسط کارمندهای این سفارتخانه ها در کشورهای معین را افشا کرده اند و جلوی آنها را گرفتند و کارمند های آنها را به ایران بازگرداندند. حتی فرانسه و آلمان سرمایه ها و پول های اين حکومت را بلوکه کرده اند. بخصوص فرانسه اعلام کرد که حساب های وابسته به وزارت اطلاعات رژیم در فرانسه را بلوکه می کنند و اجازه نمی دهند از این پول ها استفاده بشود..
بنابراین، برخلاف ادعای آقای قاسمی، سخنگوی وزارت امور خارجه حکومت اسلامی، مسئلهء بهم زدن رابطهء ایران با اتحادیهء اروپا در ميان نیست. روابطء اتحادیهء اروپا با ایران، لااقل از این بابت، رابطه سالم و مناسبی نیست. حالا شاهد این هستیم که آلبانی هم به این چند کشور دیگر اضافه شده است.
اما چرا این خبر را سعی کردم خدمت شما توضیح بدهم؟ دلیل این است که به نظر می رسد که حکومت اسلامی روز به روز در حال انزوای بیشتر در دنیا است. این فقط آمریکا نیست که امروز حکومت اسلامی را تحت فشار قرار می دهد بلکه متحدین هم، لااقل بخشی از متحدین اين حکومت، مثل کشورهای عضو اتحادیهء اروپا، روابط شان با آن تیره و تار است. مسئلهء روابط اقتصادی هم عملاً به بن بست رسیده و با اینکه آقای روحانی هم به سوئیس رفت تا در آنجا برای حل مسئلهء خرید ایران از کشورهای خارج اقداماتی انجام بدهند، فقط قرار شده است که همچنان سوئیس بعنوان نمایندهء ایران یا واسطهء بين ایران و امریکا برای خرید دارو و مواد غذایی به اصطلاح راهی را پیدا بکنند اما در عرصه های دیگر ایران هنوز و همچنان در معرض کنترل فشار و انزوای بیشتر است. در همین موضوع آلبانی هم آقای ترامپ اعلام پشتیبانی کرد از اقدام جدید دولت آلبانی، و همگی گفتند که ما با این اقدامات تلاش می کنیم که ایران را وادار بکنیم که رفتار خودش را تغییر بدهد.
با این مقدمه می خواهم برسم به اصل موضوع بحثی که ما در این برنامه تلویزیونی رمز پیروزی بیش از 4 ماه داریم دنبال می کنیم؛ و آن اينکه حکومت اسلامی ایران روز به روز در انزوای بیشتر قرار می گیرد و مشکلات داخلی و سیاسی و اقتصادی این کشور باز هم شدت بیشتری پیدا می کند. نارضایتی عمومی تقریباً شکل جدی تری به خودش گرفته، با همه فشارها و محدودیت ها و نبودن امکانات لازم، برای پیشبرد امر اعتراضاتِ هم میهنانان در داخل کشور، اما این اعتراضات همچنان ادامه دارد. کارگران هفت تپه، صنایع فولاد، معلمان، بازنشستگان و بقیه گروه های دیگر. دیروز هم من خبری دیدم در رابطه با اعتصاب اتوبوس داران که نسب به نرخ مسافربری یا مسافرکشی خودشان اعتراض داشتند و آنها هم دست به اعتصاب زدند.
در صورتی که وضعیت به همین شکل ادامه پیدا بکند، ما در آینده نزدیک، یعنی در ماه های آینده، شاهد اعتصابات دیگری هم خواهیم بود. بنابراین، و بر اساس این دو واقعیت، یعنی انزوای رژیم و بحران های شدید اقتصادی که گریبان رژیم را گرفته و نارضایتی مردم از اوضاع در طی 40 سال گذشته، حکومت اسلامی امروز به یک شرایط واقعاً سخت و پیچیده دچار شده است.
اما آنچه که در این میان کم بوده که بتواند کمک بکند تا در یک چنین شرایطی بتوانیم حکومت اسلامی را کنار بزنیم و شرایط نوینی را در کشور ایجاد کنیم، وجود یک سازمان دهی سیاسی است. این برنامه تلويزيونی هم هدف اش این بود و هست که همچنان برای پر کردن خلاء یک چنین تشکیلات و نهاد ملی فعالیت بکند.
این فعالیت نه فقط در این برنامه تلویزیونی، بلکه در بخش های زیادی از اپوزیسیون و شخصیت های سیاسی، بویژه در طی یکسال گذشته در حال انجام است. برخی از آنها به نتایجی رسیدند برخی هنوز در حال گفتگو هستند و، تا آنجایی که من می دانم و شاهد هستم، می دانم بعضی از اقدامات بسیار موثر و مفید دارند پیش می روند. من امیدوار هستم در همین یکی دو ماه آینده نتایج امید بخش آن را همه بشنویم و بعد به قدم های بعدی دست پیدا کنیم.
اما امروز می خواهم، به یک سری واقعیت ها موجود که مانع پیشرفت بهتر هستند بپردازم و بعد از آن نظر خودم را، بعنوان نظر شخصی بيان کنم؛ چون شما می دانید من عضو «حزب سکولار دموکرات ایرانیان» هستم و طبیعتا در مورد بعضی از مسائلی که در چارچوب حزب است وظیفه دارم در همان چارچوب صحبت بکنم، ولی بعضی وقت ها ممکن است هر کدام از ما مطالبی به نظرمان برسد که می توانیم آن را بیان بکنیم. بنابراین در صحبت های من احتمالا نکاتی باشد که از این قسمت به بعد بعنوان فکر شخصی خودم باشد.
عرض من به حضور شما اينکه می دانید که یکی از هدف های اصلی در دوره کنونی حزب سکولار دموکرات ایرانیان پرداختن به بحث ائتلاف بین نیروهای اپوزیسیون بوده، یک نوع همسویی و همکاری - به قول آقای علوی "همگرایی"! - و به همین خاطر هم سال هاست که داریم اين فعالیت را انجام می دهیم. به عبارت دیگر، جنبش سکولار دموکراسی ایران حداقل در 6 سال اخیر، با برگزاری شش کنگره سالانه در یکی از شهرهای اروپایی و یا امریکا کوشش کرده است تا با ایجاد امکانات از همه فعالین سیاسی، گروه ها و جریانات سیاسی گوناگون دعوت بکند که در این کنگره ها شرکت بکنند و نظر خودشان را راجع به این مسئله بیان بکنند. به هرحال این کنگره ها دست آوردهای چشم گیری هم داشته ولی همهء آن دست آوردها هنوز به آن نتیجه قطعی نرسیده اما به نظرم داریم بسیار نزدیک می شویم.
مسئله ای که از ابتدا مد نظر این جنبش و فعالان این جنبش بود اینکه بشود به معنی واقعی یک "اتحاد ملی" درست کرد. اتحاد ملی یعنی نمایندگی گرایشات مختلف اپوزیسیون در آن نقش داشته باشند و اکنون این 6 سال تجربه و علاوه بر آن رایزنی های و نشست های بیشمار به صورت خصوصی با نمایندگان و شخصیت های سیاسی گوناگون، حداقل من را بعنوان یکی از افراد این جنبش، به این نتیجه رسانده که ما در شرایط فعلی قادر به اتحاد ملی به آن معنی نیستیم. اتحاد ملی یعنی اینکه نمایندگان احزاب سیاسی مختلف که خودشان را مدافع طبقات و اقشار گوناگون می دانند، حالا تحت عنوان چپ ها، کمونیست ها، سوسیالیست ها، سوسیال دموکرات ها یا احزاب دیگری که احیانا به یک نوع دموکراسی و لیبرالیزم اعتقاد دارند و مشروطه خواه یا جمهوری خواه و یا طرفدار نظام پادشاهی هستند، و یا هرچه دیگر، بتوانند همگی در مقطع کنونی در یک جبهه واحد قرار بگیرند، من اين امر را بعید می دانم و فکر می کنم ادامه بحث شاید موجب تضعیف هدف هم بشود. یعنی وقتی شما در مورد یک موضوع معین تلاش خودتان را می کنید که به نتیجه برسد، ولی منطقا می بینید که بارآوری ندارد و به نتیجه نمی رسد، قطعا باید یک راه دیگری را انتخاب کنید.
در برنامهء گذشته که آقای شهرام همایون در روزهای چهارشنبه برگذار می کند و تنی چند از فعالان سیاسی با گرایشات مختلف را دعوت می کند که در آنجا در مورد همین موضوع صحبت بکنیم، من در آنجا هم به اين موضوع اشاره کردم. چون علیرغم همه احترامی که برای همه جریان های سیاسی مخالف قائل هستم، چه چپ، راست، چه جمهوری خواه یا طرفدار نظام پادشاهی، اما معتقد هستم که انجام این کار بر اساس گفته ها و مواضع رسمی که از طرف بخصوص جریانات سیاسی چپ یا کمونیستی اعلام می شود، عملاً این اتحاد ملی نمی تواند در مقطع کنونی صورت بگیرد. چه بسا در پروسه حرکت ها و حوادث سیاسی که در آینده در کشور ما ممکن است پیش بیاید، راهی پیدا بشود. ولی اکنون این راه به نظر من وجود ندارد.
ما می توانیم با هم تماس داشته باشیم، می توانیم با هم گفتگو کنیم، می توانیم حتی در مواردی هم اگر امکان پذیر شد در کنار همدیگر قرار بگیریم. این اتفاق در گذشته هم افتاده. به طور مثال در تابستان سال 88 با شروع جنبش سبز در ایران، ایرانیان در خارج از کشور واقعاً با عقاید مختلف در کنار هم قرار گرفته بودند. یعنی شما در صف تظاهرات می دیدید که پرچم های مختلف وجود دارد. شعارهای تقریبا متفاوتی هم روی پلاکاردها نوشته شده و گاهی هم از بلندگوها و میکروفن ها شعارهای مشترکی داده می شد. این اتفاقی بود که خودش را تحمیل کرد. یعنی مقدار و به اصطلاح قدرت اعتراض در ایران در حدی بود که ایرانیان خارج از کشور را تحت تاثیر خودش قرار داد و همگی آنها، شاید به ناگزیر، در کنار هم قرار گرفتند. ولی امروزه این شرایط وجود ندارد. با اینکه بیش از 100 شهر در کشور ما، اعتراضات گوناگونی پیش آمد، اما عملاَ ما نتوانستیم در خارج از کشور وارد یک همسویی و همگرایی (به قول ووزیر اطلاعات) بشویم.
پس چه باید بکنیم؟ به نظر من، همانطور که در برنامهء آقای همایون هم خدمت شما عرض کردم، تا آنجایی که عقل و منطق و تجربهء سیاسی حکم می کند - حالا نه برای اینکه نه این عقل و منطقی که می گویم بر اساس معیارهای خودم و آن کسانی که این چنین فکر می کنند عنوان می کنم و شاید عقل، منطق و معیار دوستان ما چیز دیگری باشد - ما در شرایط کنونی می توانستیم بر اساس پذیرش سه اصل با هم وارد یک ائتلاف بشویم.
اول اینکه همهء ما نخت به عنوان ایرانی، یعنی همه ما صرف نظر از این که سنی یا زرتشتی یا مسلمان شعیه و مسیحی و بی دین، کرد، ترک، فارس و... باشيم همه ایرانی هستیم. بنابراین برای ایران و برای حفظ تمامیت ارضی این کشور، با هم می توانیم متحد بشویم.
دوم اینکه بپذیریم که حکومت اسلامی ایران قابل اصلاح نیست. در طی سالیان گذشته - از دوره آقای خاتمی - عده ای از ما (که بنده جزوشان نبودم)، يعنی عده ای از گروه های سیاسی خاج از کشور، معتقد بودند که حکومت اسلامی می تواند اصلاح پذیر باشد. بنابراین، از دوران آقای خاتمی، حتی پیش از آن از دوران آقای هاشمی رفسنجانی بحث اين بود که آقای رفسنجانی دارد رژیم را استحاله می بخشد، و روابط تازه ای را در سطح بین المللی و داخلی بوجود می آورد. از آن زمان این بحث پیش آمد و عده ای هم در خارج از کشور دنبال این بحث را گرفتند و تبدیل به گروه های اصلاح طلب شدند.
امروزه اما باید پذیرفت که بحث اصلاحات و اینکه رژیم می تواند اصلاح بشود، یک بحث کهنه است و دیگر کسی به آن باور ندارد. هموطنان ما هم در ایران با شعارهایی که دادند، گفتند که دیگر نه اصلاح طلب نه اصول گرا. ولی واقعیت این است که من فکر می کنم اینگونه دوستان هنوز هستند. این دوستان حتی در بیان نظریات خودشان ممکن است به نوعی بگویند که دوران اصلاحات به سر آمده است! اما وقتی شما با آنها وارد گفتگو و مذاکره می شوید عملاً می بینید که چشم امید آنها هنوز به شخصیت های سیاسی اصلاح طلب درون حکومت است. یعنی در جابجای صحبت هایشان می گویند: «آقای تاج زاده یا آقای خاتمی این را گفته!» این حرف ها نشانهء نوعی امیدواری است که در درون حکومت هم یک جریان اپوزیسیونل می تواند بوجود بیاید. روشن است که ما نمی توانیم با آنها وارد یک همکاری بشویم. بنابراین اصل دوم این است که بپذیریم این رژیم اصلاح پذیر نیست و باید این رژیم را برداشت. این شرط را اگر کسی نمی تواند بپذیرد عملاً نمی تواند در آن ائتلاف شرکت کند.
اما شرط سوم این است که به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم. به نهادینه کردن دموکراسی و سکولاریزم اعتقاد داشته باشیم. یعنی اینکه در حکومت آینده ایران، ایدئولوژی و مذهب دخالت نکند.
وقتی من، اگر کمونیست هستم، اعلام می کنم که: «ما بر اساس عقاید کموینستی باید قوانین اساسی بنویسیم. دولت و مجلس درست کنیم و این قانون اساسی هم قطعاً است بر اساس ایدئولوژی کمونیستی و سوسیالیستی است» طبیعی است که می خواهم محدویت های فاحش و روشن و اساسی را علیه طبقات دیگری که آنها هم می خواهند فعالیت سیاسی بکنند، بوجود خواهم آورد. این يک تجربه تاریخی است که نشان داده در هرجایی که حزب کمونیست بر قدرت سیاسی غالب شده، به هیچ گروه دیگری اجازهء فعالیت نداده که هیچ، بلکه آنها را هم سرکوب کرده است.
اما برخی از دوستان و هم میهنان کمونیست ما می گویند که ما با کمونیستهای چینی، روسی، کوبایی، آلبانی، ویتنامی و بقیهء کشورهای دیگر که این تجربهء تاریخی را بر اساس ایدئولوژی دارند، فرق می کنیم! ما کمونیست های دموکرات هستیم. و اجازه می دهیم که غیر کمونیست ها هم حرف بزنند. ولی مسئلهء حرف زدن نیست. من در یکی از برنامه های آقای همایون هم عرض کردم که: آقای خمینی وقتی در پاریس بود خبرنگاری از او پرسید" این انقلاب اسلامی یا حکومت اسلامی چه ویژگی هایی دارد؟" گفت: "حکومت اسلامی، حکومتی است مثل همين حکومت فرانسه؛ همه آزادند،کمونیست ها، زنان و... همه آزاداند و می توانند حرف بزنند." ولی وقتی به قدرت رسید این کار را نکرد. شروع کرد از همان روز نخست هر کسی را که غیر مسلمان و غیر معتقد به حکومت اسلامی و منتقد حکومت بود از بین برد. به همین سادگی. و تا همین امروز هم این کار را می کند. یعنی 40 سال است که اين رژيم مخالفین و منتقدین خودش را سرکوب می کند و زندان و اگر لازم باشد اعدام می کند و اعلام می کند اینها عوامل ضد انقلاب هستند و عامل کشورهای خارجی هستند و دشنمان امام، انقلاب، رهبری.
ما هنوز در ایران زندانی سیاسی داریم. هنوز سرکوب، کنترل، شکنجه و چیزهایی که خودتان بهتر می دانید وجود دارد. بنابراین مسئله در هر جریان سیاسی دیگری وجود دارد و فرق نمی کند اگر فردا ما یک حکومت پادشاهی داشته باشیم که قدرت پادشاه قدرت مطلق باشد و او باشد که تمام تصمیمات را برای جامعه ما بگیرد، همین اتفاق می افتد. اصلا تردید نکنید. یعنی استبداد دیگری جای استبداد حکومت اسلامی را می گیرد. چه از نوع پادشاه سلطنتی، چه از نوع کمونیستی و چه از نوع جمهوری.
یعنی اگر فردا ما در ایران جمهوری بوجود بیاوریم، مانند جمهوری عراق و سوریه، همان خواهد شد و بشار اسد و صدام حسین در راس جمهوری قرار می گیرند و همان استبداد و همان ماشین سرکوب را به راه می اندازند.
بنابراین شرط سوم این است که ما بپذیریم که در فردای حکومت اسلامی ایران نه من می توانم پادشاه مسلط بر سرنوشت کشور بشوم و نه من می توانم بعنوان رئیس جمهور مسلط باش. نه من و نه هیچ فرد دیگری. بلکه کار بايد بر اساس یک روابط دموکراتیک انجام شود؛ روابطی که قبلا توسط مردمان جوامع پیشرفتهء دنیا، فرمول آن کشف شده و بصورتی درست اجرا می شود و جواب مثبت می دهد. و آن همین سیستم های دموکراتیکی است که در کشورهای غربی و سایر کشورهای جهان، که از آن الگوبرداری کردند در حال انجام است و دارد جواب می دهد و عمل می کند.
علیرغم همهء انتقادات و کمبودهایی که در این جوامع وجود دارد، اما مردم به مراتب سعادتمند تر از مردمانی هستند که در کشور استبدادی زندگی می کنند. شما نگاه کنید به اتفاقاتی که همین چند هفته پیش در پاریس رخ داد. هزاران نفر از مردم ناراضی دولت فرانسه آمدند در خیابان ها، تظاهرات کردند و شعار دادند و آنها را بردند تلویزیون مصاحبه کردند، گفتند خواستهء شما چیست؟ خشونت زیادی هم بکار برده شد جائی علیه پلیس و جایی هم پلیس علیه تظاهرکنندگان، اما کسی کشته نشد و سرانجام دولت فرانسه با معترضین توافق کرد و به بخشی از مطالبات و خواسته های آنها تن داد.
به طور طبیعی همین دولت و دولت های مشابه در برابر هر اعتراضی با نمایندگان مردم وارد مذاکر می شوند و راه حل پیدا می کنند. اما در کشورهای استبدادی از هر نوع اسلامی، سلطنتی یا کمونیستی، این راه وجود ندارد.
من تردید ندارم که احزاب سیاسی کمونیسیت یا چپ ایرانی انسان های شریف بسیاری را در درون خودشان دارند، انسان هائی که ایران و مردم را دوست دارند. ولی این بدین معنی نیست که انسان های شریف دیگری در گرایشات سیاسی دیگر وجود نداشته باشد. من بعنوان یک فعال سیاسی که بیش از 45 سال از زندگی خودم را به طور روزانه در امر فعالیت های سیاسی بودم و با شناختی که از افراد و تک تک آدم ها دارم، چه در بین گروه های راست ایرانی و چه در بین گروه های چپ، در هر دو بلوک چپ و راست ایران بسياری انسان های شریفی را می شناسم که واقعاً هدف شان خدمت به ایران و مردم کشورشان هست اما متاسفانه در هر دو ممکن است آدم های نابابی هم وجود داشته باشد. در عين حال، با توجه به دانش و تجربهء به اصطلاح سوابق سیاسی، و بخصوص از لحاظ حزبی و تشکیلاتی، که در میان چپ های ایران داشته ام، فکر می کردم آنها در این زمان تصمیم درست تری می گيرند، اما متاسفانه نشد.
امروز به نظر من آن بخشی از جریانات سیاسی ایران که به نوعی مایل نیستند تحت هیچ شرایطی در مقطع کنونی وارد همکاری و ائتلاف بشوند، چپ ها و کمونیست های ما هستند. البته چپ و کمونیست های بسیاری را هم می شناسم که در طی این سال ها هم تحول فکری پیدا کرده اند و هم همچنان شرافت و اخلاق سیاسی و انسان دوستی خودشان را حفظ کرده اند و هنوز هم طرفدار اکثریت مردم و طبقهء کارگر هستند، و اگرچه ديگر کمونیست نیستند اما هنوز هم دل شان می خواهند که مردمان سعادتمندی در کشور ما بشوند اما. من خود یک نمونه از اين افراد هستم و برای سعادت آن بخش مردم از کشور تلاش می کنم که همیشه در محرومیت بوده اند و حکومت هایی هم که بر سر کار بوده اند - یا در اثر ندانم کاری و بی اطلاعی یا در اثر سوء استفادهء کارگزاران حکومت ها، فرق نمی کند - موجب شده اند که این بخش از مردم ما، که اکثریت مردم کشور ما هستند، موقعیت خوب و مناسبی برای زندگی نداشته باشند.
من بسیاری را می شناسم که چپ و کمونیست نیستند ولی آرزویشان این است که از ایران کشوری ساخته بشود که همهء مردم در آنجا احساس سعادت و خوشبختی بکنند. صرف نظر از اینکه از چه قوم و طایفه و ایلی باشند و یا آنکه با کدام طبقه ای دارای وابستگی باشند.
اما، موانع دیگری هم وجود دارند که عملاً در طی این مدت و در این مقطع زمانی حساس، مانع انجام این کار هستند، و از جمله می توانم بگویم که برخی شان به جریانات قومی مربوط هستند. در مورد اين دسته از «جریانات قومی» فکر می کنم که آنها، بر اساس محاسباتی غلط، فکر می کنند امروزه با توجه به ضعیف بودن موقعیت رژیم و منزوی بودن اش، می توانند از این موقعیت برای احتمالا تجزیه کشورمان استفاده بکنند. من اين واقعيت را یکی از این موانع می بینم.
اما اگر شما وارد بحث و گفتگو با این دوستان بشوید، آنها نمی پذیرند که چنین نیتی را دارند! در اين مورد مثالی می زنم که در همین یک دو هفتهء اخیر در تلویزیون کانال یک اتفاق افتاده و نشان می دهد که متاسفانه این طور نیست. من در ميان جریانات قومی هم انسان های بسیار شریفی را می شناسم که قصدشان مسئلهء تجزیه نیست. اما چه بکنم وقتی کسی مانند آقای کاوه آهنگری، بعنوان یکی از رهبران یکی از احزاب سیاسی کرد، وقتی در همین تلویزیون از او می پرسند یا ویدئوئی را نشان می دهند که طی آن یکی از سخنگویان متعلق به حزب دموکرات کردستان ایران می گوید که مسئله این است که ایران باید تبدیل به پنج کشور کردستان، بلوچستان، آذربایجان و... بشود، و ما باید جدا بشویم و استقلال خودمان را بدست بیاوریم، آقای کاوه آهنگری می گوید که: «نه، ایشان حرف شخصی خودش را زده و حزب دموکرات هم او را بیرون کرده است». اما چند روز بعد در یک رسانهء دیگری که آن را دوستان عزیز من که کرد هستند برگزار می کنند همین شخص را دعوت می کنند، همراه با دو نفر دیگر و در آنجا وقتی مجری برنامه از ایشان می پرسد که «آیا شما که می گوئید ایران باید پنج قسمت بشود و کردستان و سایر مناطق باید مستقل شوند، اين نظر خودتان است و یا نظر حزب شما؟» ایشان می گوید: «بله، چون حزب ما دموکرات است، در ميان اعضاء اش ما نظرات مختلف وجود دارد و این نظر هم در حزب ما وجود دارد اما من از حزب اخراج نشده ام و در آنجا هستم!»
نتیجه ای که از این نوع برخوردها می شود گرفت آن است که، دوستان حاضر در احزاب سیاسی قومی ما دوگانه عمل می کنند و به دو صورت هم حرف می زنند که بستگی به شرایط زمانه و منطقه دارد. اگر منطقه در آن اندازه ملتهب و نابسامان و بهم ریخته باشد و حکومتی هم که در آن است حکومتی در موقعیت ضعف باشد، این دوستان موضوعات استقلال، جدا شدن، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم قومی را برجسته می کنند. نه اینکه این کارها را اکنون می کنند بلکه در گذشته هم این کارها را کرده اند. و اگر شرایط مساعد نباشدريال و مثلاً اقلیم کردستان و آقای بارزانی در موضع ضعف باشد، و در سایر بخش ها هم به اصطلاح حرکت هایی که توسط کردهای مناطق دیگر در حال انجام است در موقعیت مناسبی نباشند، موضع ملایم تری را می گیرند.
به نظر من، این سیاست و این برخورد جز از بین بردن اعتبار و اطمینان بین نیروهای اپوزیسیون کار دیگری انجام نمی دهد. امروز مردم ایران و بخصوص روشنفکران و رهبران گروه های سیاسی، باید بیش از هر زمان دیگری این شهامت را داشته باشند که به صراحت بگویند چه می خواهند. توجه کنيد که تاکید می کنم «بصراحت». يعنی در یک بیانیه نگویند «ما حق تعیین سرنوشت می خواهیم» و در بیانیهء دیگر بگویند »ما حفظ تمامیت ارضی را هم قبول داریم». این سخنان متناقض و در تضاد با همدیگرند. چرا که وقتی کسی می گوید «من به حفظ تمامیت ارضی ایران معتقد هستم» دیگر وارد بحث فدارلیسم قومی و حتی تعیین سرنوشت و خود مختاری نمی شود و دیگر نمی گوید ما باید پنج منطقهء مستقل در ایران درست کنیم، دیگر اصرار نمی کند که آموزش باید به زبان مادری باشد. یعنی در کردستان همه باید به کردی حرف بزنند، به کردی درس بخوانند، به کردی کار بکنند و ربطی به سایر مناطق ایران نداشه باشند. این بحث ها را نمی کند. شما با طرح این بحث ها به یک مانع در جهت اتحاد و همکاری بین نیروهای سیاسی تبدیل شدید.
نکته آخر هم این است که عده ای می گویند که "این جنبش و اعتراضات رهبری نمی خواهد!" اینها آدم های خطرناکی هستند در هیچ کجای دنیا هیچ جنبش اعتراضی بدون رهبری و سازمان دهی صورت نگرفته است. هرکسی چنین ادعایی دارد از او دعوت می کنم که بیاید در این برنامه گفتگو کنیم.
امروز شرایط ایران بسیار سخت و پیچیده است. خود رژیم در حال فروپاشی و سخت منزوی و رفتنی است. اما چگونه می رود مهم است. اگر پیش از فروپاشی، نیروی رهبری کننده از طريق اتحاد بین روشنفکران و یا حداقل بخشی از روشنفکران صورت نگیرد، شرایط ایران سخت پیچیده و خطرناک خواهد شد.
این روزها را نباید از دست داد و من امیدوارم اقداماتی که از سوی بسیاری از گروه ها در حال انجام است و پیشرفت های بسیار چشم گیری هم داشته به زودی به نتیجهء قطعی برسد و ما تماشاگر برگزاری یک نشست بزرگ، و به معنی واقعی ملی، در یکی از شهرهای کشورهای خارجی باشیم و شاهد این باشیم که برای نخستین بار بسیاری از سیاسیون و روشنفکران ما دست در دست هم برای ائتلاف و برای همکاری و تشکیل جبهه ای وسیع و با نفوذ که مورد اعتماد مردم نیز باشد، برای تعیین سرنوشت کشورمان، وارد اقدامات عملی و جدی بشوند. این روز بسیار نزدیک است و امیدوارم که تا آن روز تعداد و گروه های بیشتری به این اقدام ملی بپیوندند.
امیدوارم همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید.
29 آذر 1397
پيوند به ويدئوی اين برنامه