تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

20 اسفند ماه 1397 ـ  11 مارچ 2019

اخبار جعلی و سفر به تحریف حقیقت

نویسندگان:  سرژ حليمی و پير ريمبر*

برگردان از: شهباز نخعی

همانگونه که در 30 سال گذشته واژه های «تاخیر»، «اصلاح» و «گشایش» واژه های کلیدی اندیشهء غالب بوده اند، به نظر می رسد که عبارت «اخبار جعلی» نطفهء دغدغه های کنونی باشد. اما خط قرمزی این دو دوره را به يکديگر پیوند می دهد: هنوز آن دسته از اطلاعات مغلوطی که بخش اصلاح و گشایش را هدف می گیرند انزجار روزنامه نگاران حرفه ای و رهبران لیبرال را بر می انگیزند. آنها در ایالات متحده نيز، همانند آلمان و فرانسه، الویت سیاسی را به مبارزه علیه «اخبار جعلی» می دهند.  آقای امانوئل ماکرون، در ماه ژانویهء گذشته، هنگام بیان خواست های خویش، به روزنامه نگاران گفت: «امروز زیاد شدن اخبار جعلی همزاد شيوع جاذبه های غیرآزاد است». در این ميان «تحریف اطلاعات سنتی» هر لحظه بيشتر گسترش می یابد و  تکرار بی وقفهء این اطلاعات تحریف شده به آنها جنبهء حقیقی می دهد؛ بدون آن که حکم محرکی را برای پراکنذه کنندگان آنها داشته باشد.

 

ماجرای اول

«برنار آنری له وی»، نویسندهء نشریهء «لو پوئن»، همهء کسانی را که از آنها خوشش نمی آید – و فهرست آنها بی نهایت است –به نازی ها تشبیه می کند.  در دسامبر سال 2010، او که از خود راضی تر از آن بود که در مورد واقعیت مطلبی که می نويسد بررسی کند، «برنار کاسن» نویسندهء لوموند دیپلوماتیک را با نویسنده ضد مسلمان راست افراطی «پی یر کاسن» اشتباه گرفت. نشریه لو پوئن ابتدا از درج پاسخ به اين اشتباه خودداری کرد اما در 23 آوریل 2013 توسط دادگاه جنحه محکوم به درج آن شد.  در حکم دادگاه بر «ناکافی بودن تعهد برنار- آنری له وی به صحت مطلب» و «خطیر بودن و شدت افترا»ی او تاکید گشته و افزوده شده بود که «نمی توان حسن نیت او را مفروض گرفت». با این حال، و در همان روزنامه، در 7 فوریه گذشته همین شخص جاعل، فکر تشکیل یک «تالار شرم» را که «در آن و در زمان واقعی بتوان ویرانگرترین اخبار جعلی را نشر داد» ابراز کرد. او از کاربران فضای مجازی دعوت کرد تا «متن، ویدیو و آثاری که به صورت جدی یا طنز زیانبارترین اخبار جعلی را افشا کند» را پیشنهاد دهند.

این کار برای «برنار- آنری له وی» حکم مخاطره را داشت... زیرا می باید فهرست تحریف کنندگان واقعیت را – که یک صفحه روزنامه هم  برای درج نام شان کافی نبود  - ذکر کند.

حال به آخرین کارهای مضحک و شیطنت آمیز «برنار- آنری له وی» بپردازیم.  کتاب او، با عنوان «امپراتوری و 5 پادشاه» (نشر گراسه، 2018)، به تازگی در ایالات متحده و ا در زمانی بود که رهبران این کشور می کوشیدند ایران را دچار خفقان کنند ترجمه و منتشر شده است. سال گذشته، روزنامه نگاران و خبرنگاران فرانسوی - مانند پاتریک کوهن (در شبکهء اروپای 1، 30 مارس)، علی بادو (رادیو بین المللی فرانسه، اول آوریل)، و رولان روکیه (فرانس 2، 7 آوریل) - که خیلی مقید به صحت متن و بررسی بودند،  به نقل «داستانی باور نکردنی که تعداد خیلی کمی از آن اطلاع دارند» پرداختند.  پژوهش ها حاکی از آن بود که، در سال 1935، «آلمان نازی معامله مهم قرن را به ایرانیان پیشنهاد کرد و گفت: "بيائيد با هم دست به ماجراجویی نيکوئی زده و معاملهء خوبی انجام دهيم تا بر دنیا سلطه یابیم"»، و ایرانی ها انجام این معامله را پذیرفتند.  به نظر او، اين واقعه به این دلیل بود که کشور «پارس» نام خود را تغییر داد و به «ایران»، يا کشور نژاد آریا، تبدیل شده بود.

این مطلب اعتراض گسترندهء بسیاری از کارشناسان امور ایران را بر انگیخت تا حدی که گروهی از آنان، از ترس اینکه در این جعل خبر سهيم تلقی شده باشند، به رد تحلیل های او پرداختند. در نتیجه، در چاپ انگلیسی کتاب، او سندی را منتشر کرد که به نظر نویسنده غیرقابل اعتراض بود؛ مقاله ای منتشر شده در نیویورک تایمز 26 ژوئن 1935؛ اما، در واقع، مقالهء مورد بحث دربارهء «پیشنهاد»ی از جانب سفیر آلمان بود، بدون توضیح در مورد تغییر نام آن کشور  و بدون ذکر منبع. به اين ترتيب، این سند آنچنان که «برنار- آنری له وی» ادعا کرده بود، دربارهء «پيشنهاد برلن به سفیر ایران به جهت انتقال به شاه» نبود. همچنين، در مقالهء نیویورک تایمز، که در بخش «سفر و گشت و گذار» نشریه چاپ شده بود، موضوع مربوط به ایران با تغییر بسیاری از نام های دیگر همراه بود: سن دومینیک به سیوداد تروخیو، اسمیرن به ازمیر، کریستیانیا به اسلو و...  در واقع، پانویس 150 کلمه ای مطلب هم، که «له وی» به آن استناد می کند اهمیت و ارزشی ندارد. در اينجا، نویسنده آن مطلب جعلی، و متخصص خودخواندهء ایرانشناسی، حتی قادر نیست سندی را که ارائه می کند به دقت نقل کند. ضمناً مقاله نیویورک تایمز، که مخاطب اس گردشگران بودند، در 26 ژانویه 1936 چاپ شده بود و نه 26 ژانویه 1935.

براستی می توان پرسيد که چه ارتباطی بین تصمیم شاه ايران در سال 1935 و نظام کنونی اسلامی حاکم بر ایران، که آماج خشم ایالات متحده، عربستان سعودی و اسراییل است، وجود دارد؟ به نظر له وی ارتباطی آشکار: آیت الله خمینی هنگامی که در سال 1979 قدرت را در دست گرفت از برگرداندن نام ایران به «پارس» خودداری کرد زیرا در میان اطرافیان او سه «نظریه پرداز مطلقا مجذوب اندیشهء هایدگر» وجود داشت. له وی این مطلب را از کجا می داند؟ از طريق «فیلم بردار فیلم [خود]، که یک روشنفکر کرد ایرانی است و از فرهنگ فلسفی توانمندی برخوردار بوده است!»

از سال 1978، همهء رؤسای جمهور فرانسه، بدون استثنا، له وی را به حضور پذیرفته و به حرف هایش گوش کرده اند. از آنجا که آقای امانوئل ماکرون هم به طور منظم با او دیدار دارد، بد نیست که در مورد تحقیق درباره «اخبار جعلی» ماموریتی به او محول کند.

 

ماجرای دوم

روبرت مناس، نویسندهء اتریشی و برندهء جایزهء کتاب سال 2017 آلمان به خاطر نوشتن کتابی به نام «سرمایه» (نشر وردیه، 2019)، هوادار اروپایی دور شدن از «ملی گراییِ» کهنه و متروک است. این رمان نویس، که در عین حال پژوهشگر نیز هست، سال ها است که عقايد خود را طی مقالاتی در نشریات معتبر آلمان منتشر می کند. او، در متنی آتشین که با عنوان «زنده باد جمهوری اروپایی» در 24 مارس 2013 در نشریه فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، و در همان روز در ستون های دی پرس با عنوان «بیانیه برای بنیانگذاری یک جمهوری اروپایی» انتشار یافت، می نویسد: «نخستین رییس کمیسیون اروپایی، والتر هالستین، که یک آلمانی است، اظهار کرده که "الغای ملیت، فکری اروپایی است"» و در پی آن، لاف زنانه افزوده است: «جمله ای که نه رییس کنونی کمیسیون و نه صدر اعظم کنونی آلمان جرئت بر زبان آوردن آن را ندارند.  بی تردید آنها حتی جرئت نمی کنند به آن فکر کنند و با این حال این جمله بیان کنندهء حقیقتی هرچند فراموش شده است». اما مشکل در اینجا است که آقای هالستین (1982-1901) هرگز چنین جمله ای را بر زبان نیاورده است!

در اکتبر سال 2017، تاریخ دان بزرگ، هاینریش آگوست وینکلر، در نشریهء اشپیگل در اين مورد ابراز تردید کرد و از مناس خواست تا منابع خود را ذکر کند. اما این کاری بیهوده بود. او، در مورد مطالب ديگری که توسط مناس به هالستین نسبت داده شده، می گوید: «هدف از اين کار سازماندهی یک اروپای پسا- ملیتی بوده و هست، یا هدف، فرآیند اتحاد اروپایی گذر از دولت- ملت است. و شگفتا که «نه تنها هیچ سندی که ثابت کند که این جمله ها بیان شده وجود ندارد، بلکه آنها کاملا در تناقض با چیزهایی است که هالستین واقعا گفته است». آقای مناسِ پژوهشگر- رمان نویس، در مطلبی ديگر مدعی می شود که هالستین نخستین سخنرانی رییس جامعهء اقتصادی اروپا را در آشویتز و در سال 1958  ایراد کرده است. «این یک واقعیت است» اما مناس بی صبرانه منتظر نشان دادن آن است که تا چه حد «کمیسیون اروپایی» تا چه حد «پاسخی به آشویتز است»، در حالی که این مطلب کاملاً نادرست است.

به نظر وینکلر، این گزارش که می گويد «امضای عهدنامهء فرانسه- آلمان در "اکس لا پرووانس" در 22 ژانویه گذشته حاکی از آن است که فرانسه قصد دارد منطقهء "آلزاس- لورنس" را به آلمان واگذار کند» کذب است؛ سخنی که به زودی توسط رسانه های فرانسوی و  یک نماینده اروپایی از حزب «خیزش فرانسه»  تکذیب شد. یک سال پس از نشر این مطلب، سرانجام مطبوعات آلمان آن را بازپخش کرده و جدی گرفتند. «اخبار جعلی» مناس، نه روزنامه نگاران فرانسوی را - که از مدیحه سرایی برای او خسته نمی شوند - تکان داد و نه خود جاعل را.  او، برای توجیه تقلب خود؛ پس از مدد گرفتن از یک فیلسوف نسبی گرا اذعان کرد: «از دیدگاه علمی نقل قول های داخل " " نادرست بوده است». (دی ولت، 5 ژانویه 2019). با اين همه او در 19 ژانویه مدال کارل- زوکمایر را دریافت کرد که جایزه ادبی ارزشمندی است و توسط وزیر/ رییس سرزمین «رنانی پالاتینا» به او اعطا شد. او نيز بر «مبارزه متعهدانه خود به نفع ایده اروپایی» تاکید کرد.

 

ماجرای سوم

«نیکولا دموران» و «لئا سالامه»، که تنفرشان نسبت به «جلیقه زردها» هر هفته افزایش می یابد، در 7 فوریه، یک استاد کالج فرانسه به نام پاتریک بوشرون را، که او نیز جلیقه زردها را چندان دوست ندارد، به برنامهء خود در رادیوی بین المللی فرانسه دعوت کردند.  هر سه آنها در نفرت از اطلاعات جعلی نیز اشتراک نظر دارند.  در جریان مصاحبه، بوشرون به شدت از «تغییرات کوچک در شورش» و روشنفکران موافق با «جلیقه زردها» انتقاد و از یکی از عاملان آن، که متخصص جنبش های مردمی است، نقل قول کرد که: «برای من جالب بود که ژرار نواریل می گفت: "این یک شورش روستاییان است"، در حالی که دیگر تاریخ دانان قرون وسطی می گفتند: "نه، این شورش روستاییان نیست"»...  با این حال، چند هفته پیش از آن، از نواریل پرسش شده بود که آیا «مقایسه جنبش "جلیقه زردها" با شورش روستاییان در 1358 یا با جنبش پیشه وران و صنعتگران در دهه 1950 موجه است؟» و او پاسخ داده بود: «هیچ یک از این ارجاعات تاریخی درست نیستند. به عنوان نمونه، صحبت کردن از شورش روستاییان قرن چهاردهم میلادی در مورد "جلیقه زردها" در عین حال هم نامناسب با روح زمان و هم یک توهین است.، (...) شورش بزرگ روستاییان در زمینهء جنگ صد ساله و طاعون سیاه در سال 1358 قیام نومیدانهء کسانی بود که از فرط گرسنگی در شرف مرگ بودند».

پس از آن نوبت به برنامهء مرور مطبوعات رسید.  کلود آسکولوویچ بخشی از زمان برنامه را به ایراد گرفتن پرداخت که این کار در این رادیو امری مرسوم است و «اخبار جعلی» آقای دونالد ترامپ و رسانه های روسی را بازگو کرد و سپس گفت: «و، در لوموند دیپلوماتیک، نظریه پرداز "شب زنده داری ها"، فردریک لوردون، براین باور است که [شبکهء روسی] آر.ت."، با آن که کمی زیادی به نفع پوتین تبلیغات می کند،" تنها رسانهء صوتی- تصویری آبرومند است».  نشريهء شارلی ابدو از این امر خشمگین شد و نوشت: «آر.ت. مشابه سیگنال، روزنامه تبلیغات نازی است که از طريق پرسش از کوکتو در زمان اشغال فریبکاری می کرد».

در نقل قول رادیو بین المللی فرانسه فقط دو مشکل وجود دارد. نخست این که موضوع ربطی به مقاله ای که در لوموند دیپلوماتیک منتشر شده باشد ندارد و مطلب در وبلاگ شخصی فردریک لوردون در تارنمای لوموند دیپلوماتیک منتشر شده است. دو دیگر، و به ویژه، این متن تغيير و تحريف يافته است شده است. لوردون در واقع نوشته است: «این تناقض که آر.ت. تقریبا به صورت تنها رسانه صوتی- تصویری آبرومند درآمده کاملا غیرمنتظره و شرمندگی آور است!» امت به لطف رادیوی اصلی دولت، عبارت «تناقض کاملاَ غیر منتظره»، و «تقریبا» و علامت تعجب (حاکی از تاکید بر تناقض کاملا غیرمنتظره) ناپدید شده است.

و یک هفته بعد، دموران تنها فضیلت حرفهء خود را به شنوندگان برنامهء صبحگاحی اش چنين یادآوری کرد: «به روزنامه نگاران و کسانی نياز داریم که حرفهء اصلی شان تولید خبرهای درست و بررسی شده است. امروز برای مبارزه علیه موج اخبار جعلی بررسی واقعیت ضزورتی گريز ناپذير است».

بازگشت به خانه