تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
از تصور تا توهم
عبدالستار دوشوکی: (نقدی گذرا به شورای مدیریت گذار)
عبدالستار دوشوکی
شورای مدیریت گذار بعد از بیش از یک سال جلسات خصوصی قرار است آخر این هفته بعنوان پروژه جدید بخشی از اپوزیسیون در لندن "برآیش" شود. وقت زیادی صرف کردم تا معنی "برآیش" را پیدا کنم. ظاهرا برایش یعنی مرحله پایانی تکوین و تکامل یا فرگشت با ویژگی فنوتیپی موروثی! در دعوت نامه حسن شریعتمداری (دبیر کل شورای مدیریت گذار) که برای نگارنده نیز ارسال شده است سخن از "ائتلاف وسیع ملی و هماهنگی گسترده همه تلاشگران اپوزیسیون و اینکه شورای مدیریت گذار، چتری است فراگیر برای همه ایرانیان"، آمده است.
در طی چند سال اخیر ائتلافات سیاسی و پروژه های متعددی توسط طیف های مختلف اپوزیسیون ارائه شده است که هر کدام بنوبهء خود چند صباحی سر و صدای فراوانی ایجاد کردند و به تدریج به حاشیه فراموشی سپرده شدند. آیا علیرغم قاعده چهل ساله، فرجام شورای مدیریت گذار یک استثنا خواهد بود؟ در این مقاله با نگاهی نقدگرایانه بصورت سریع (گذرا)، صریح و منصفانه در جستجوی پاسخ به این سوال خواهم بود. وقتی از برگزار کنندگان این "برآیش" یا رونمایی (اعلام موجودیت) پرسیدم هدف از دعوت امثال بنده چیست؟ زیرا هیچگونه سند یا اطلاعاتی در دست نیست، و قرار است من در آنجا چه کار کنم؟ جواب قانع کننده ای نیافتم جز اینکه حضور امثال بنده و بقیه فعالان اپوزیسیون باعث مشروعیت بخشیدن به پروژه ای می شود که ما از اهداف، برنامه، نقشه راه، اسناد، اساسنامه و مرامنامه آن کاملا بی اطلاع هستیم. قاعدتا یک پروژه یا ائتلاف وسیع ملی و فراگیر باید با یک فراخوان ملی و شفاف و گفتمان عمومی آغاز شود و نه در جلسات بسته یک "محافل خصوصی".
ظاهرا این پروژه با جهشی موروثی (mutation) از "اتحاد برای دمکراسی در ایران" آغاز شد که آخرین کنفرانس خود را حدود ١٧ ماه پیش تحت عنوان "مدیریت گذار از جمهوری اسلامی" در لندن برگزار کرد. در آن کنفرانس بنده نیز یکی از سخنرانان بودم و از همگرایی و ائتلاف نحله های مختلف اپوزیسیون با تمام وجود استقبال کردم، و در مورد ضرورت مبرم آن سخن گفتم. اما جالب اینجاست حسن شریعتمداری که در آغاز بخشی از مجموعه "اتحاد برای دمکراسی در ایران" بود، یکه و تنها آن کنفرانس را بایکوت کرد و از شرکت در آن امتناع ورزید و راه جدید و انتزاعی خود را منحصرا آغاز کرد. بعدها اتفاق نادری رخ داد که بنده از درک آن تا به امروز عاجز هستم. و آن اینکه اکثر اعضای فعال "اتحاد برای دمکراسی در ایران" آن مجموعه را رها کردند و از ره ارادت سالاری به پروژه موازی و هماوردانه در حال تکوین حسن شریعتمداری روی آوردند. علیرغم اینکه آقای شریعتمداری در کنفرانس لندن آنها را بایکوت کرده بود.
اینکه جناب آقای شریعتمداری توانسته است باعث فروپاشی عملی یک مجموعه با سابقه و نامدار، و جذب اکثر اعضای آن به زیر چتر سیاسی خود بشود، از منظر کشش و کمالات مدیریتی و کاریزماتیک شخصیتی قابل تحسین و ستودنی است. ایشان در طی حدود ١٧ ماه گذشته در یک رهنورد تاریخی (odyssey)، اما از نظر رقابتی "هماوردگر" علمدار مبارزه بر علیه "رهبری فردی" تحت هر عنوانی بودند. و به همین دلیل پافشاری و تاکید بر روی "شورا" بود و نه رهبری فردی. حال چه اتفاقی رخ داد که ذاتا با نقض غرض و پارادکس متناقض ایشان قبل از رونمایی در لندن به "رهبریت" تحت عنوان "دبیرکل" این مجموع منتخب یا منتصب شدند (از شیوه انتخاب یا انتصاب اطلاعی در دست نیست). باید اعتراف کنم که قدرت مجاب و متقاعد کننده ایشان قابل تحسین است. بر اساس دانشنامه آزاد ویکی پدیا سید حسن شریعتمداری فرزند ارشد آیت الله العظمی شریعتمداری (از مؤثرترین مراجع تقلید شیعه در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی و یکی از بانیان نظام جمهوری اسلامی) می باشد که تحصیلات حوزوی (در قم) نیز دارد. و اینکه اپوزیسیون سکولار بعد از ٤٠ سال حکومت آیت الله ها در ایران تصمیم گرفته است تا فرزند یک آیت الله (اگرچه سکولار و غیر مذهبی، و بجای خود محترم) را بعنوان "رهبر" و دبیر کل خود انتخاب کنند، سندی است غیرقابل انکار بر توانایی های قابل ستایش جناب حسن شریعتمداری در مجاب نمودن دیگران! زیرا همین رفقا اگر بحث رضا پهلوی ی دمکرات و سکولار که ٩٥ درصد آرزوهای خود را در یک جمهوری دمکراتیک می بیند مطرح بشود، از "ژن" او گذشت نخواهند کرد. اگرچه از نظر نگارنده "آقازاده گی" و "ژن" در دنیای مدرن و مناسبات سیاسی موضوعات بی ربطی هستند، و هر کس باید بدون در نظر گرفتن "ژن خوب و بد" بر اساس شایستگی های شخصی مورد قضاوت قرار بگیرد. طبیعتا همانگونه که به کرات در این مقاله تاکید کرده ام، آقای شریعتمداری شایستگی های فردی قابل ستایش را دارند. غرض از ذکر این مطلب رفتار و قضاوت دوگانه برخی از دوستان است. معهذا، رفقا باید این ثنویت در دوگانه انگاری گزینشی خویش را برطرف کنند.
انتقاد دیگر در باب ساده انگاری و تصور خوشبینانه (اگر نگویم توهم) در مورد عکس العمل رژیم جمهوری اسلامی با جایگزینی واژه ها است. آقای شریعتمداری که دبیر کل و شارح کل این جریان هستند در این مورد می فرمایند "باید از واژه "براندازی نظام" پرهیز نمود. زیرا واژه براندازی عکس العمل نظام را بسیار غضبناک و خشن تر خواهد کرد. اما واژه "گذار مسالمت آمیز" برای رژیم جمهوری اسلامی قابل هضم تر خواهد بود". یعنی جایگزینی اصطلاح "گذار" بجای "براندازی" یا "سرنگونی"؛ کلیدواژه و رمز موفقیت این طرح برخلاف طرح های ناکام پیشین است. تو گویی جمهوری اسلامی با سرنگونی خود مشکلی نخواهد داشت بشرطی که اسم آن "گذار" باشد و نه "براندازی". و اینگونه می توان با پنبه سر جمهوری اسلامی را بُرید! عجب کشفی؟ با اندک ملغمه ای از حس حسرت و حسادت به خودم گفتم: "ای دل غافل! چرا فکر این اکتشاف ناب به نیمچه ذهن من نرسیده بود تا همانند ارشمیدس از وان حمان بیرون بپرم و فریاد بزنم یافتم ! یافتم!"
آقای شریعتمداری در سخنرانی دو هفته پیش خود در همایش سالیانه همبستگی جمهوریخواهان ایران تاکید کرد: "انقلاب تودهای نظیر سال ۵۷ احتمال تکرارش در حال حاضر بدلایل مختلف از جمله ذهنیت منفی نسبت به آن قابل تکرار نیست" و ادامه می دهد که " استراتژی ما ایجاد گذری امن برای گذار است". اما توضیح نمی دهد این "گذر امن" در عمل چگونه اتفاق خواهد افتاد. تناقض در آنجا آشکار می شود که چند دقیقه بعد ایشان می گویند: " وظیفه اصلی مدیریت دوران گذار "انتگره کردن" آستانههای کوچک تغییر به آن آستانه بزرگ و نهایی تغییر، یعنی اعتراض و اعتصاب همگانی و فلج کننده و گذار مسالمت آمیز از این نظام است". خوب! باید گفت این دقیقا تکرار همان انقلاب سال ۵۷ است. یعنی بر اساس "تئوری گذار مسالمت آمیز" جمهوری اسلامی خشونت بسیار کمتری را در مقایسه با خشونت ماه های آخر حکومت شاه اعمال خواهد کرد؟ حال باید سرگردان در لابلای این واژه های سردرگم بگردیم تا پرتقال فروش پیدا کنیم. وی سپس با تکیه مفهومی به تئوری دیالکتیکی هگل در مورد تضاد و اجتناب ناپذیر بودن "جبر تاریخ" می گوید: "پس در انتظار پدید آمدن نقطه واحد (آستانه تغییر) بعنوان پدیدهای ناشی از تغییرات ناگزیر تاریخی و ترانسفورماسیون اجتماع (تحول طلبی) عملا ناشی از جبرگرایی تاریخی و تعلیق به محال نمودن امر سیاسی گذار که در درجه اول ناشی از عمل و تاثیر آگاهانه و مسوولانه عناصر فعال و آگاه و با اراده اجتماعی است میباشد". سوال اینجاست که جبر ناگریز تاریخی چرا در مورد جمهوری های موروثی و دیکتاتوری های کهن تر از جمهوری اسلامی نظیر چین، کره شمالی، کوبا و یا سوریه و غیره عملی نشده است؟ مشکل اساسی اینجاست که ایشان در سخنرانی دو هفته پیش خویش با نفی "قیام عمومی" آن را پوپولیستی، نگران کننده و ماجراجویانه می نامند و به زعم ایشان "باید از چنین رویکردهای نگران کننده و رهبران ماجراجویش فاصله بگیریم". نگارنده به قیام عمومی ملت برای سرنگونی (ببخشید ! گذار ازجمهوری اسلامی) اعتقاد دارم؛ و جز این راه دیگری را پیشنهاد نمی کنم. مغالطه و عوامفریبی برای "فروش روغن مار" نیز این حقیقت تلخ را تغییر نخواهد داد.
انتقاد اساسی دیگر به دبیر کل و برخی از مسئولین شورای مدیریت گذار به نحوه برخورد ناصواب و رقابت جویانه آنها با بیانیه تکمیلی ١٤ نفره بود که قریب به هزار فعال مدنی در خارج و داخل کشور امضای خود را زیر بیانیه حمایت از آن ١٤ تن گذاشتند. آن بیانیه به تعبیر دکتر مسعود نقره کار "آینهای در برابر اپوزیسیون" بود. اما شوربختانه دبیر کل و برخی از مسئولین شورای مدیریت گذار از گذاشتن امضای خود در کنار امضای دیگران امتناع ورزیدند؛ که سخت باعث تاسف می باشد. یعنی کسی که سودای جایگاه "نفر اول" را در سر می پروراند، نمی تواند بپذیرد که "نفر پانزدهم" باشد. حال در عرض کمتر از چند هفته از همان فعالان انتظار دارند در مراسم صحه گذاری و رونمایی آلترناتیو خودشان در لندن شرکت کنند. باید صریح و شفاف گفت که این نوع شیوه برخورد تمامیت خواه و خودمحورانه به مصداق "همه با هم" نیست. بلکه نمونه بارز انحصارطلبانه "همه با من" می باشد. اتفاقا دکتر مسعود نقره کار نقش تبلیغ سیاسی در توهم آفرینی را در یک مقاله علمی خوب بنام "توهم سیاسی" بصورت گویا توضیح داده است که می گوید توهم آفرینی سیاسی همراه با طرح نابهنگام و ناکارآمد راهکارها و راهبردهای متوهمانه به همراه دارد. کنش گری منفی و آفت توهم آفرینی سیاسی برانگیزانندهء نومیدی و سرخوردگی، و سبب از خود بیگانگی می شود". در این مورد می توان به مصادره به مطلوب جنبش ها و قیام عمومی داخل کشور آنگونه که در بیانیه مشترک "هژمونی طلبانه" حسن شریعتمداری و حشمتالله طبرزدی بتاریخ ۲۱ مهرماه ۱۳۹۷ آمده بود، اشاره کرد. در آن بیانیه با اعتماد به نفس شگفت انگیزی آمده بود: "اینک در آستانه تشکیل و اعلام عمومی "شورای مدیریت دوران گذار"، اعتصاب گسترده شما هم میهنان گرامی و بویژه اصناف عزیز نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مدنی ملت ایران است..".
انتقاد نهایی اینکه این پروژه نه تنها از علنیت و شفافیت حداقلی برخوردار نیست؛ بلکه از مخفی کاری ی وسواس مندانه و مزمن رنج می برد. به همین دلیل بنده ماه ها پیش پیشنهاد شرکت در "کارگروه اتنیکی" ی "مدیریت شورای گذار" را رد کردم. آخه! من با کدام "رو" و بر اساس کدام "فتوای شرعی" یا منطق و برهان، و یا بر طبق کدام حکم مردمی و اختیارنامه (mandate) به ملت داخل کشور و بخصوص مبارزانی نظیر ١٤ نفر که در زندان های جمهوری اسلامی شکنجه و پرپر می شوند مژده بدهم که خوشا بحالتان که بنده در لندن و آلمان مدیر خودگماشته مبارزات شما شده ام. مضاف بر اینکه اندیشه زایی تک محوری و آغازش چیدمان این شورا، بصورت جناحی، گزینشی، تحکمی و تصنعی بوده که از بالا به پائین دیکته شده است. فرایند تکوینی آن نیز در نهان و در محفل های خصوصی بدون هیچگونه فراخوان و یا گفتمان ملی صورت گرفته است. فقط میهمانان گزینشی در مباحث آن شرکت داشتند. وانگهی حتی بسیاری از همان افراد و جریانات دعوت شده در "مذاکرات یک جانبه" بتدریج از آن جدا شدند و انتقادات جدی را نسبت به فرایند و اهداف کار شورای مدیریت گذار مطرح کردند؛ که شرح آن بنوبه خود مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد. بعنوان مثال اکنون فقط بخش کمی از نیروهای چپ سنتی از نسل قدیم، بخشی از جمهوریخواهان، کنگره ملیت های ایران فدرال، و اصلاح طلبان و ملی مذهبی های بریده از حکومت در این مجموعه باقی مانده اند. از طیف مشروطه خواهان ظاهرا فقط یک نفر حضور دارد و بس! انحصارطلبی به حدی است که حسن شریعتمداری در گفتگو با کیهان لندن می گوید: "کار کردن آقای رضا پهلوی بر فراز ساختارها و تماس مستقیم با مردم اشکال دارد"؛ و از ایشان دعوت می کند "بجای تماس مستقیم با مردم بیاید و در جمع مدیران شورای گذار (به دبیر کلی او) کار بکند". شاید به همین دلیل، علیرغم تعارفات ظاهری، برخی اسم این شورا را "شورای گذار از مشروطه" نام نهاده اند. بقیه گروه ها و ائتلاف هایی که در طی سال های اخیر اعلام موجودیت کرده اند، از پیوستن به شورای مدیریت گذار اجتناب ورزیده اند. در نتیجه بزرگ نمایی و معرفی آن بعنوان یک ائتلاف وسیع ملی و گسترده، با واقعیت همخوانی ندارد.
اما در پایان باید تاکید کرد علیرغم نقد و سنجشگری به حق و مناسب در راستای پرهیز از مبالغه و اغراق گویی، از همسوئی و ائتلاف بخشی از یک جناح اپوزیسیون با یکدیگر باید استقبال کرد و آن را بفال نیک گرفت. زیرا حق هر محفل و گروهی است که با دوستان و همفکران خود ائتلاف و شورا تشکیل بدهند. اگر این دوستان گرامی می خواهند مورد وثوق و باورپذیری دیگر طیف های اپوزیسیون (چه برسد به ملت ایران) قرار بگیرند، باید بدون اغراق گویی و مبالغه یا بزرگنمایی تبلیغاتی یا گردوئی را گنبد کردن، حقیقت وجودی کرانمند خود را در کنار "پذیرش مساوی" دیگر جریانات موجود تصدیق و اذعان کنند. زیرا در فرهنگ ایرانی سنگ بزرگ علامت نزدن است.
دوشنبه ١ مهر 1398