تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 30 دی ماه 1398 ـ  20 ژانويه 2020

دو اژدهای ایستاده برآستانه‌ء کاخ کنگره‌ء ملّی

ازیز دادیار

       نیروهای سیاسی ایران!

       اگذر از فردپرستی، به رنج و ستمزدگی این مردم و کشور پایان دهید!

در آستانه‌ی دروازه‌ی کاخِ همبستگی ملّی اپوزسیون سیاسی و پراکنده‌ی ملّتِ ایران، دو اژدهای هزار سر خواببده اند که گذر به درون کاخ را نشدنی کرده اند.

نخستین آن، شاهزاده‌ی گرامی ماست، هر چند که از سوی بیشترین بخش نیروهای سیاسی کشور بعنوان امید و سرمایه‌ی ملّی و سیاسی شناخته شده است. ایشان، در درازای بیش از ده سال است که یک جمله را ترجیع بند همه‌‌ی مواضع خود کرده گویی در یک "سیدی"  پیچیده، آن را پی هم بازگو کرده و میگویند:

"من یک ایرانِی شهروند و دمکرات بوده و مانند دیگران یک رأی دارم. همین و بس، سیستم آینده‌ی کشور پادشاهی باشد یا جمهوری، برای من، محتوا و مضمون دمکراتیک بودن آن مهم است."

درباره‌ی همبستگی ملّی نیز می گویند:

"هرگاه سران همه‌ی اپوزسیون در کنار یکدگر قرار گرفتند، من آنها را تایید خواهم کرد. امّا  خود هیچ کار و تلاشی در راه گرد هم آوردن آنها انجام نمی دهم - حتّا در حد دادنِ یک فراخوان نشستی از سوی خود."

از سوی دیگر، خود به نیکی می بیند که  سران سیاسی اپوزسیون، آنچنان در چارراه "خود محوری و سکتاریسم سازمانی و فردیت خویش" گیر کرده اند که چراغ قرمز آن هرگز سبز نمی گردد. چرا که: کلیدِ سبز شدنِ چراغ آن، به گفته‌ی بیشترسران اپوزسیون، در دست ایشان بوده که با یک اشاره‌ طی صدور یک فراخوان سیاسی، سبز خواهد شد.

اگر چنین باشد که هست، پس گرهِ کار در کجاست؟

از نظر من، گره کار، دقیقاً بر سر تقسیم نکردن قدرت سیاسی و تأمین رهبری تمامیت خواه پادشاهی در میان سلطنت طلبان زنگ زده‌ی شیوه‌ی پادشاهی - اعلیحضرتی است.

دریغا، چنین به نظر می رسد که خود شاهزاده، علیرغم سخنان دمکرات مابانه‌ی خویش، در کردار به چنین نگاهی باورمند است و گویی ماهرانه به آن عمل می کند. بزرگترین نشانه‌ی درست این سخن، گفتگو نکردن و ننشستن ایشان با سران اپوزسیون در باره‌ی همستگی ملّی است. این یعنی، حاضر نبودن به گفتگو کردن با رقبای سیاسی خود بر سر تقسیم قدرت سیاسی فردای کشور.

باتوجه به اینکه شورای مدیریت گذار، مرکب از شاهی ها و جمهوریخواهان بوده و تشکیلاتی جمهوریخواهی نیست، با وجود اینکه همه‌ی احزاب قومی و بسیاری از شخصیت های ملی دمکرات و بنامِ سراسری ایران در آن گردآمده و بزرگترین تشکیلات امروزه‌ی اپوزسیون سیاسی است، اين تشکیلات از سوی ایشان "مورد حمایت رسمی" قرار نمی گیرد.

 

با وجود اینکه شورا مدیریت، چندین بار و درچندین مرحله ایشان را دعوت به همکاری و حتّا خواستار تأییدی رسمی از ایشان شده است، به هر دو درخواست، یعنی شرکت نمودن و يا تایید رسمی، پاسخی مثبت و در خور نداده و تاکنون نمی دهد. این کار وی را چگونه باید ارزیابی نمود؟

 

امّا در باره‌ی ‌اژدهایی که بر لنگه‌ی دیگر این دروازه دراز کشیده و مانع همبستگی و تشکيل کنگره‌ی ملّی است. درباره ‌آن باید گفت:

این اژدها، ترکیبی دوگانه دارد،  سر و گردن آن از نیروی مصدقی و گروه های دهگانه‌ی جبهه‌ی ملّی است، بدنه و تنه‌ی آن از نیروهای جنبش کمونیستی و چپ ایران است.

نیروی شکست خورده از ایدئولوژی کمونیستی و سوسیالیستی، که تا امروز پس از برگذاری چندین کنفرانس و کنگره هنوز نمی تواند ماهیتی یگانه پیدا کند و نشان دهد که ملی دموکرات است یا چپ و کمونیست؟

آنها با گردآمدن در دایره‌ی جمهوریخواهان دموکرات، اعلام کرده اند که هیچگونه سازش سیاسی با پادشاهیان را، از هر جناح، چه سلطنت طلب و چه پارلمانی آن نخواهند پذیرفت.

 

تفاوت بین این دو اژدها در این است که اژدهای دوم، اژدهایی پیر با نامی کهن است و در دایره‌ی نام سنّتی خود، یعنی "جبهه ی ملّی"، گیر کرده و توان گرد آوردن نیروهای خویش در یک تشکیلات سیاسی را ندارد و مدام بر گردِ نام خویش که، در زمانی کوتاه، دولتی داشته اند می پیچد.

امّا در بخش بدنه و تنه‌ی آن اژدها، که اکثر آن را طیف های فداییان و حزب توده‌ی ایران تشکیل میدهند، استدلال پوچِ دیگری نيز خوابیده است. آنها در پشت یک پیروزی ابلهانه و پوچ، که به آن رنگ تاریخی نیز می دهند، ژستی سیاسی گرفته می گویند:

"ما از دوشاخ دیو استبداد،  شاخِ سیستم پادشاهی اش را شکسته ایم و اکنون می رویم تا  شاخ دیگر آن را که استبداد دینی است بشکنیم. ازین رو، هیچگونه سازشی با پادشاهیان نخواهیم داشت حتّا اگر ملّایان سد سال دیگر مردم کُشی کنند و تباهی بیافرینند".

 این اژدها که دارای "سری پیر است ج ـ م،" و "تنه ای کوچک ف ـ ت" ناتوان است و قادر به نقش آفرینی چندانی نیست، چرا که تنه‌ی آن از نیروهای صرفا روشنفکری است و امروز اثر بخشی در خوری در خیابان های کشور ندارد و از اهمیت چندانی در دایره‌ی همبستگی ملی برخوردار نیست و نهایتا مانند مجاهدین، که سیاستی فرصت طلبانه دارند، بدنبال یک موج بزرگ همبستگی، ناچاراً، به آن ملحق خواهند شد.

در واقع، امروز و در چنین شرایطی، تنها جریانی که بطور دمکراتیک، جدّی و راستین، مسکن و ماوای همه‌ی گرایشات سیاسی کشور در داخل و خارج است، «شورای مدیریت گذار» است که احزابی چون حزب دمکرات کردستان ، کومله و دیگر احزاب قومی و سران برجسته و چهره های نامدار سراسری را گرد هم آورده است. خوشبختانه رهبری آن نیز در دست یکی از سیاسیون توانمند است که دارای دانش و تجارب سیاسی است و، پس از شاهزاده، از نفوذ توده ای خوبی نه تنها در میان همه‌ی چهره های سیاسی بلکه در آزربایجان و در میان ترک های ایران برخوردار است.

 

امّا باید یادآور شویم که نقش اژدهای نخستین نقشی غیر قابل انکار است. چرا که در راس آن شخصیتی است چون شاهزاده که وی را «سرمایه ای ملّی» و صاحب نفوذ در داخل و خارج می دانند؛ کسی که تا کنون پرونده‌ی منفی سیاسی ندارد، مورد ارزیابی دولت ها و پارلمان های کشورهای خارجی بویژه پادشاهی هاست و عمده ای از هوداران اش از بوروکرات های حکومت پیشین بوده دارای قدرت مالی فراوانی می باشند و خود نیز چهره ای دمکرات از خویش نشان  داده است. او کسی است که با فراخوان هایی در میان اپوزسیون، بگفته‌ی جناب دکتر نوری علا، می تواند "ماموریت آفرینی" نماید؛ همانگونه که درین باره دیدیم، عملاً توانست طی رهنمود و فرمانی، ققنوس دانشمندان خارج از کشور ایرانیان را تشکیل دهد. همه‌ی گمانها بر این است که وی حتّا قادر است با دادن ماموریت به فردی یا چند تنی از سیاسیون کشور «ققنوسی سیاسی« نیز فراهم آورد وبا چنین فراخوانی راهِ  کنگره‌‌ی ملّی ایرانیان را هموار سازد.

پیشنهاد جنابان دکتر نوری علا، دکتر کنگرلو و دکتر هودشتیان درین باره می تواند کارسازترین پیشنهاد درین زمینه باشد. و اگر شاهزاده با طرح این پیشنهاد موافقت و اقدام نکند، مسلّما وی را باید انحصار طلبی دانست که حاضر به تقسیم قدرت سیاسی در فردای کشور نیست و می خواهد در انتظار شرایطی باشد تا یک قدرت بیگانه، در شرایطی ویژه، وی را به پادشاهی برگمارد و سپس چون گذشتاگان، هر آنچه خود با پیروانش می خواهند سیاست گزاری نمایند.

امیدواریم که چنین گمانی درست نباشد و ایشان با "تایید رسمی خود از شورای مدیریت گذار"، یا اینکه با پذیرفتنِ پیشنهاد دانشوران و سیاسیون مزبور از شخصیت های پر نفوذی چون مهندس شریعتمداری بخواهند تا ققنوسی سیاسی را جهت فرارویی به «کنگره‌ی ملّی ایرانیان» تشکیل دهند و سپس، بدون حضور مستقیم خود، به حمایت رسمی از آن بپردازند.

در غیر این صورت، چنانکه برخی می گویند باید بپذیریم که:

"ایشان استخوان لای زخم همبستگی ملّی ایرانیان می باشد."                

در پایان باید بگویم که نویسنده‌ی این مقاله، از خانواده‌ی چپ و سوسیالیست است امّا در دایره‌ی اندیشه‌ی ملّی، از پیروان فکری زنده یاد داریوش همایون و اندیشه های ملی گرایانه‌ی وی می باشد.  نیز یکی از دوستداران جدی شاهزاده بوده، امّا برین باور است که ایشان باید از دایره‌ی گفتار یک نواخت، به کرداری عملی روی آورده، در میدان سیاست اندکی ریسک کردن را نیز پذیرا باشند، که  میدان سیاست، همیشه خالی از ریسک کردن نیست.

18 ژانويه 2020

بازگشت به خانه