تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
رژيم اسلامی و سیاست اقلیت
سعید صادقی
انتخابات در رژيم رقابت میان اقلیتی است که اقلیت بودن خودش را پذیرفته است؛ ابزاری برای تعیین اکثریت این اقلیت؛ یک جور تصمیمگیری مدیریتی شبه دموکراتیک در جلسات داخلی مخالفان دموکراسی.
در روزهای پيش از انتخابات، بر خلاف گذشته، خبری از حال و هوای انتخاباتی در کشور نبود. با توجه به تعدد فاجعههای خانمان سوز سیاسی و بحرانهای دهشتناک اقتصادی در این سال ها قابل پیشبینی بود که بیشتر مردم هیچ میلی به شرکت در انتخابات نداشته باشند. وخامت اوضاع به حدی است که حتی طیف وسیعی از اصلاح طلبان حکومتی نیز، البته بعد از رد صلاحیت کاندیداهای شاخص خود، به صراحت و یا در لفافه انتخابات را تحریم کرده بودند. شور و شوق انتخابات تنها در گروه های تندروی حامی حکومت دیده میشد، شور و شوقی که بیشتر محدود به رقابتهای داخلی میان آنها بود نه برای کشاندن آحاد مردم به پای صندوقهای رای. به عبارت دیگر، نزاع میان اقلیتی بود که اقلیت بودن خودش را پذیرفته و حالا فقط امیدوار بود که در میان این اقلیت به اکثریت برسد. چه نشانهای واضحتر از این برای توضیح معنای امروزی جمهوریت در نظام ولایی: اکثریت شدن در اقلیت.
دلالتهای تاریخی اقلیت و اکثریت
در دههء شصت، به دلیل شرایط خاص جامعهء پساانقلابی و همچنین وقوع جنگ، حکومت همیشه از حمایت قشر وسیعی از مردم برخوردار بود. در این دوران وقتی سیاستمداری از اقلیتها حرف میزد مشخصاً منظورش مخالفان حکومت بود. اکثریت نامی بود برای امت خروشان حامی نظام و امام. در دههء هفتاد و هشتاد، با بر سر کار آمدن جریان اصلاح طلبی، معنای اقلیت و اکثریت دچار دگرگونی شد. در این سالها اقلیت دیگر چیزی بیرون از حکومت نبود، به درون آن آمد و جزو تشکیل دهندهء آن شد. دو گروه سیاسی رسمی نظام در دورههای مختلف یکدیگر را به در اقلیت بودن محکوم میکردند. اصولگراها مدعی بودند که اصلاح طلبان از لحاظ امتیاز های طبقاتی و اقتصادی جزو بخش کمتعداد و برخوردار جامعه هستند و، در مقابل، اصلاح طلبان، در جدلهای سیاسی، رقیب شان را به خاطر باور به دگمهای اجتماعی و سیاسی دور از جامعه و در اقلیت قلمداد میکردند. هرچند که رخدادهای پس از انتخابات سال 88 تا حدودی به این تابخوردنهای همیشگی میان دو قطب اکثریت- اقلیت خدشه وارد کرد اما، به هر حال، در اوایل دههء نود هم اوضاع به همان منوال سابق ادامه یافت. روحانی در گردهماییهای انتخاباتی خود طرف مقابل را گروهی اقلیت اما قدرتمند نامید و قالیباف اصلاح طلبان را نمایندهء چهار درصد مردم، که بیش از سایر جامعه قدرت و ثروت داشتند، دانست. بعد از اتفاقات دی ماه نود و شش و سپس اعتراضات آبان نود و هشت اما همهء این چیزها به یکباره ویران شد.
همانطور که گفته شد در دههء شصت اقلیتِ سیاسی بیرون از نظام بود و به گروههایی اطلاق میشد که مخالف نظام بودند. در طول سه دهه بعد اقلیت، درونیِ حکومت شد و هر بار برای برای تحقیر یکی از جریانهای سیاسی نظام به کار رفت. امروز اما معنای اقلیت معنای جدیدی به خود گرفته است. در شرایط کنونی، به مانند دههء شصت، دوباره با دوگانهء بیرون و درون نظام سروکار داریم ولی این بار این اکثریت است که بیرون از نظام قرار دارد و نه اقلیت. اصطلاح طلب و اصولگرا، که تا پیش از این یک دوگانه را تشکیل میدادند، در همدیگر یکی شدند و یک اقلیت را تشکیل دادند. امروز در میان مردم این باور وجود دارد که اکثریت یعنی هر چیزی غیر از این دو. یعنی چیزی بیرون از نظام. حکومت: بسته و در اقلیت. مردم: پراکنده و در اکثریت.
سیاست اقلیت رژيم اسلامی
اقلیت بودن گروه حاکمان در یک کشور به معنای از دست رفتن مشروعیت آن نظام سیاسی است. چنین نظامی طبیعتاً باید بیاموزد که بدون مشروعیت حکمرانی کند و شیوههای در اقلیت بودن را فرابگیرد. در دهههای گذشته بعد از هر بحران سیاسی و اجتماعیای مردم با خودشان میگفتند که از این به بعد حکومت با مشروعیت از دست رفتهاش چه میکند؟ حکومت هم به خوبی به این بحران مشروعیت پاسخ میداد و میتوانست به طرق مختلف مشروعیت اش را دوباره به دست آورد. از باب نمونه، روی کار آمدن روحانی پاسخی بود به بحران مشروعیت بعد از اتفاقات سال هشتاد و هشت. حالا دیگر اما کسی از خودش چنین سوالی را نمیپرسد چرا که به نظر میرسد که حکومت مشروعیت اش را برای همیشه از دست داده است. به جایی رسیدهایم که نظام حتی تلاشی هم برای به دست آوردن دوباره آن نمیکند. ما از این به بعد در دوران پسامشروعیت در رژيم اسلامی زندگی میکنیم و هم مردم این را میدانند و هم خود حکومت. در این دوران نظام ولایی سیاست جدیدی را اتخاذ کرده است: سیاست اقلیت.
البته همینجا لازم به ذکر است که منظور از سیاست اقلیت سیاست گروههای ستمدیده و مطرود جامعه (اقلیتهای قومی، دینی، جنسیتی و ..) نیست. سیاست اقلیت شیوههای حکمرانی گروه معدودی از طبقه حاکم است که به رغم در اقلیت بودن بر یک کشور حکومت میکند.
اما نظام ولایی چگونه سیاست اقلیت را فرا گرفته است؟ چطور میتواند بدون مشروعیت و بدون برخورداری از همراهی اکثریت مردم همچنان حکمرانی کند؟ چگونه قادر است که این شیوههای جدید حکومت را پیاده کند؟ پاسخ به نظر مشخص میرسد: از تجربهء حضور خود در کشورهای دیگر.
بی راه نیست اگر بگوییم که رژيم اسلامی در سالهای اخیر در کشورهای مختلف یک نوع از سیاست اقلیت را پیش برده است. به این معنا که همیشه بر روی اقلیتهای موجود در این کشورها دست گذاشته و بر روی آنها قمار کرده است. یا قدرت موجودشان را حفظ نموده و یا آنها را تبدیل به قدرتی سیاسی- نظامی کرده است. مهمترین نمونه بدون شک دولت بشار اسد و تلاش همه جانبهء ایران برای در قدرت باقی ماندن یک گروه اقلیت علوی در سوریه است. در لبنان، یمن، افغانستان، عربستان، نیجریه و کشورهای دیگر هم ردپای سیاست اقلیت نظام را میتوان مشاهده کرد. شاید فقط در عراق گروههای تحت حمایت ایران، حداقل از لحاط مذهبی، در اقلیت نباشند و شگفت آنکه که مشکلات و مخاطرات حکومت ایران در آنجا، در مقایسه با جاهای دیگر، به مراتب بیشتر است.
همانطور که در اوایل انقلاب و دههء شصت حامیان نظام در اکثریت بودند، سیاستهای خارجی حکومت نیز بر پایهء دفاع از حقوق اکثریت مردم کشورهای دیگر بنا شده بود. صدور انقلاب اسلامی در آن زمان، حداقل در سطح کلامی، معنایی نداشت جز تشویق و تهییج خلقهای ستمدیده کشورهای دیگر برای تکرار انقلاب. در دوران کنونی اما چنین رویکردی، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، به طور کلی تغییر یافته و خیزش تودهها جای خود را به سیاست اقلیت داده است. حاکمان ایرانی به خوبی فهمیدهاند که برای حکومت کردن لزوماً نیازی به مشروعیت ندارند. چه بسا حتی بدون مشروعیت ادارهء کشور کار سادهتر و کمخطرتری باشد.
تنها از این منظر است که میتوان در سالهای آتی اتفاقهایی همچون انتخابات، و به طور کلی دگرگونیهای مفهوم جمهوریت در رژيم اسلامی، را بررسی کرد. مشروعیت دیگر اهمیتی ندارد. در روزگار آینده اقلیتی بر سر کار خواهد بود که به هیچ روی توانایی بازتولید دوبارهء دوگانهء «اکثریت- اقلیت» را در درون خویش ندارد (سر بر آوردن نواصولگراها و عدالت طلبان در انتخابات اخیر و حملات آنها به طیف سنتی اصولگرا تنها کاریکاتوری است از دوران گذشته). البته قصدی هم برای این کار ندارد. اقلیتها اطمینان دارند که قدرت را در دست خواهند داشت و انتخابات برای آنها فقط ابزاری است برای تعیین اکثریت این اقلیت؛ یک جور تصمیمگیری مدیریتی شبه دموکراتیک در جلسات داخلی مخالفان دموکراسی. اهمیتی ندارد مردم رأی بدهند، مهم این است که ما رأی بیاوریم.
چند روز پیش، بعد از اینکه سردار جعفری در توییتر شخصی خود از نقش سردار سلیمانی در سرکوب مردم معترض در اعتراضات سال 76 و 88 نوشت، صداهای بسیاری از طرف بلندگوی رسمی حکومت بلند شد تا گفته های او را تکذیب کنند. چنین واکنشی تا کنون در تاریخ رژيم اسلامی، اگر نگوییم بیسابقه، کم سابقه بود. تا پیش از این نظام ولایی، دلگرم و شاید متوهم از حمایت طیف وسیعی از مردم، ابایی از دفاع از عملکرد و کرده های خود نداشت. امروز اما سبک حکمرانی عوض شده است: حکمرانی بدون نیاز به مشروعیت، بدون نیاز به اکثریت.
27 بهمن 1398
https://www.radiozamaneh.com/489343