تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
اظهاريه ای از جانب ستمديدگان، در يک کار سینمائی بزرگ
نوشتهء «اد فرانک»
توضيح نشريهء جنبش: شنبهء گذشته، جايزهء بزرگ هفتادمين فستيوال فيلم برلين (خرس طلائی) به فيلم «شیطان وجود ندارد»، اثر محمد رسول اف، کارگردان ايرانی، اهدا شد. اما مقالهء حاضر دربراه اين فيلم و کارگردان قبل از اعطای جايزهء فستيوال فيلم برلين نوشته شده است. نويسنده مقاله، اد فرانکل، گزارشگر و منتقد فيلم مقيم بارسلون است که امسال وظيفهء نوشتن دربارهء فيلم های شرکت کننده در مسابقه اصلی فستيوال را بر عهده داشته. رسول اف تا کنون ده ها جايزه بين المللی را دريافت داشته است. از جمله (بخاظر اشاره ای که در اين مقاله آمده، باید به طاد داشت که فيلم «لِرد» او (به معنی دُرد شراب یا ته نشستِ شراب یا گاهی دیگر مایعات) که در خارج از ايران با نام «A Man of Integrity» (مردی درستکار) نشان داده شده، سه سال پیش در فستيوال کان جايزه گرفته است.
***
محمد رسول اف، کارگردان ايرانی، در سال 2017، با فيلم درخشان خود با نام «مردی درستکار» جايزهء بخش «نوعی نگاه» فستيوال کان را از آن خود کرد. فيلم اش بيانگر آن بود که چگونه يک حکومت استبدادی سرکوبگر هر انديشهء مستقلی است. او، در بازگشت به وطن خود، بازداشت شد و يک سالی را در زندان گذراند و ممنوع الخروج شده و بطور مادام العمر از فيلمسازی محروم شده است. اما به نظر می شود که اين جريان برای او مانعی محسوب نمی شده؛ چرا که فقط سه سال پس از مجازات اش، او يکی از مهمترين آثار سينمای ايران را ساخته است. در واقع پس از «فيلم کوتاهی دربارهء قتل» هيچ کارگردانی نتوانسته است اين چنين کار تکان دهنده ای را عليه مجازات اعدام به تصوير کشد؛ آن هم بعنوان اظهاريه ای خشم آور، جذاب و ماندگار از جانب سرکوب شدگان.
رسول اف، با ساختن «شیطان وجود ندارد»، توانسته است، دور از چشم مقامات، فيلمی چهار داستانی بسازد؛ احتمالا بدين خاطر که مقامات مربوطه نسبت به فيلم های کوتاه سخت گيری کمتری دارند. و، عليرغم همهء مشکلات، فيلمی شفاف ساخته شده که که می تواند در کنار آثار جعفر پناهی، کارگردان ديگری از ايران که بخاطر ساختن فيلمی در مورد زندگی ايرانیان تحت ستم جايزه فستيوال برلين را دريافت داشته، قرار گيرد.
بنا بر گزارش نشريهء «اکونوميست»، حکومت مسلط بر ايران بيش از حکومت هر کشور ديگری دست به اعدام می زند و چ فيلم هار داستانی رسول اف هم در همين مورد بوده و کارگردان در اين فیلم روايت های خود از اعدام را با تنوعی چشمگير ارائه داده است؛ آنگونه که فلسفهء اخلاقی مجازات اعدام در هيچ يک از داستان ها تکراری نيست.
در واقع، مقصود اين فيلم يافتن پاسخی برای اين پرسش است که: «شما اگر بجای يک اعدامی بوديد چه می کردید؟» و نظر رسول اف آن است که رژيم های استبدادی جامعه ای را می سازند که در آن «آزادی تصمیم» ممنوع است، آن هم نه تنها در عمل، که از طريق بکار گرفتن قوانين، و تجاوز به حوزهء انديشه هائی که آدمی در سر می پروراند، آنگونه که امکان تصميم گيری مستقل از آدميان سلب می شود و اين بی ارادگی بصورت يک وضعيت روانی در می آید.
در اين فيلم «مجريان اعدام» آدم های بدی نيستند و گاه، همچون مورد سرباز وظیفه ای که دوران خدمت خود را می گذراند، اعدام کردن ديگران جنبه ای بی معنی بخود می گيرد. در واقع اين «نظام» (سیستم) است که اينگونه اشخاص را در چنين شرايط گريزناپذيری قرار می دهد؛ شرايطی که رسول اف آن را بخشی از عمل کرد «ماشين استبداد» می خواند. فيلم او، در عين حال، مجری اعدام را نيز چندان بی گناه نمی داند چرا که او نيز می تواند، اگر بخواهد، تن به اجرای فرمان اعدام نداده و، عليرغم نتايج دردآور اين کار، به دستور دهنده «نه» بگويد.
نوع چهار داستان فيلم بصورتی زيرکانه انتخاب شده و با هم متفاوتند: اولين داستان شرح آرام زندگی پدری دلشکسسته (يا جسمی باز مانده از موجودی زنده) است (با بازی احسان ميرحسينی) که با يک چرخش سينمائی حيرت آور و تکان دهنده به پايان می رسد. دومين بخش فيلم کاری پر هيجان است دربارهء شورش زندانيان. سومين بخش داستان عشق زيبا و غمناک زوجی جوان را (با بازی های درخشان محمد ولی زادگان و مهتاب ثروتی) بيان می کند، با اين نتيجه که هر امر شخصی هم می تواند به امری سیاسی مبدل شود. و بخش چهارم، با پرداختن به موضوع گذشتن از مرز، به مطالعهء موضوع وظيفه و خانواده پرداخته و، با طرح پرسشی برانگيزاننده و باز، به پايان می رسد. رسول اف نشان می دهد که بحوبی می داند در چه هنگام بحث سیاسی را وارد کار کند و در چه زمانی آن را - بی شکستگی و با استفاده از بخش هائی که تصاوير فاصله ها را پر می کنند - ترک نمايد.
هر قسمت از اين داستان ها دارای لحظات چشم گيری است. اولين بخش نمايشگر قدرت فوق العادهء وحشت حزنده اما مبتذل شيطان صفتی است. دومی، که نشان می دهد سرباز وظیفه از محکوم هم پريشان تر است، با يک صحنهء پر شکوه، پر اميد اما بی شک رؤيائی، و با سرود فاشیست های ايتاليائی به پايان می رسد. قسمت های سوم و چهارم شامل پيچ و خم هائی داستانی اند که بصورتی نامحسوس از قبل بيننده را از فراسيدن صحنه ای تکان دهنده با خبر می کنند. و اگرچه اين مجموعه ظاهراً فاقد يک وحدت مضمونی طبيعی و قانع کننده است اما، در عين حال، دارای حسی است که به ما می گويد اين چهار داستان چندان هم بی ارتباط با هم نيستند.
بر اساس آنچه در مطالب مربوط به فيلم آمده، ديداری که رسول اف با بازجوی قبلی خود در يک بانک داشته الهام بخش او بوده است. او بجای اينکه خشميگنانه بسوی او رفته و بر سرش داد بکشد، می بيند که نمی تواند در او اثری از وجود شيطان بيابد. در واقع با وجود همهء ضعف هائی که در آدم های فيلم می بینیم نشانی از وجود شخصيت هائی که شیطان در آنها جسميت يافته باشد وجود ندارد. بحای آن، ما شاهد اعمالی شیطانی می شويم که حاصل سياست های زنگ زدهء حکومتی است که مجريان فرامين اش را به انجام شان وا می دارد.
همهء اين ويژگی ها باعث می شوند تا فيلم محمد رسول اف را همرديف «يک زندگی پنهان» اثر «ترنس ماليک» ارزيابی کنيم.
آنگونه که رسول اف نشان می دهد، «شيطان» زادهء فقدان قدرت مخالفت فرد در انجام کارهائی است که آنها را ناروا می پندارد. اما، در عين حال، زندگی خود کارگردان، که اکنون در حصر خانگی دائمی به سر می برد، گويای آن است که نتايج ايستادگی و مقاومت هميشه يک سان نيست!
29 فوريه 2020
لينک برای مشاهده تکه هائی از فيلم و مراسم فستيوال◄
اصل مقاله در نشريهء «استيج»: