تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 19 اسفند ماه 1398 ـ  9 مارس 2020

معجزه‌های کرونا!

اسماعیل عسلی، سردبیر روزنامهء عصر مردم، چاپ شیراز

       بندهء خدایی می‌گفت: بی‌انصافی هم حد و اندازه‌ای دارد. چرا درباره‌ ویروس کرونا این همه بدگویی می‌کنند؟ این بسته زبان نه حزب و روزنامه‌ای دارد که بتواند از خود دفاع کند و نه اگر نطق پیش از دستوری داشته باشد قابل شنیدن است. به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو.

       گفتم: هنر این ویروس لامذهب چیست؟

       گفت: «خداوکیلی چه کسی تاکنون به اندازه‌ی کرونا دستاوردهای چشمگیر داشته که بتواند ظرف کمتر از یکماه پس از جلوس بر اریکه‌ی میدانداری مشکل ترافیک شهرها را به گونه‌ای حل کند که ظرف نیم ساعت بتوانی خودت را از فلکه‌ی گل سرخ به میدان صنایع برسانی؟ چه کسی توانست مردم را متقاعد کند تا اصول اولیه بهداشتی را رعایت کنند و با عادات ناپسندی چون دست به دهان بردن و سوراخ دماغ را جستجو کردن و تن خاراندن خداحافظی کنند؟ کدام یک از نمایندگان مجلس می‌توانستند حمل‌ونقل عمومی و زمینی و هوایی را خلوت کرده و قیمت‌ها را کاهش دهند؟ چه کسی می‌توانست با پادرمیانی مشفقانه، زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها و دادگاه‌های انباشته از نفوس انسانی را خلوت کرده و زن و شوهرها را زیر یک سقف وادار به زندگی مشترک کند؟ ویروس کرونا در یک عملیات محیرالعقول توانسته خانم‌ها را از خرید منصرف کند به طوری که شما اگر کارت بانکی‌ات را دو دستی هم به آنها تقدیم کنی و بگویی این شما و اینهم بازار، قدم از قدم برنمی‌دارند!

       «این روزها خیلی‌ها مرگ آگاه شده و دست به قلم برده مبادرت به نوشتن وصیت‌نامه کرده‌اند و هرکسی طوری به شما نگاه می‌کند، گویی دیگر فردایی در کار نیست. ما کی شاهد چنین نگاه عارفانه به زندگی بودیم؟ چند ماه بود که بانوی خانه پا در یک کفش کرده بود که رنگ کاغذ دیواری خانه با رنگ مبل پذیرایی همخوانی ندارد و الا و لله که باید آن را عوض کنیم اما یک هفته‌ای می شود که می‌گوید بگذار بچه ها بعد از ما خودشان هر رنگی که دوست داشتند انتخاب کنند.

       «این همه تفاهم ناگهانی از کجا آمد؟ ما یک مشاور محلی داشتیم که شش سال آزگار می‌خواست عروس ما را راضی کند که به خانه‌ی شوهر برگردد اما تیرش به سنگ می‌خورد حالا همان عروس کذایی با پای خودش به خانه برگشته و محکم پای زندگی نشسته و می‌گوید می‌خواهم اگر یکی از ما کرونایی شد حداقل تکلیف دیگری معلوم باشد و نگویند خانه صاحب ندارد!

       «شبکه سلامتِ صداوسیما هر روز به لطایف‌الحیلی برنامه‌هایی برای رژیم غذایی توصیه می‌کرد که گوش هیچکس بدهکار نبود اما حالا مردم برای رعایت رژیم غذایی زنجبیل هفده هزار تومانی را کیلویی صد و بیست هزار تومان می‌خرند و با عسل و آب لیمو درمی‌آمیزند و به امید رهایی از چنگال کرونا روزی سه نوبت نوش جان می‌کنند!

       «معلوم نیست چرا این همه وعظ و پند و اندرز و نصایح مشفقانه علما بر منابر و در اقصی بلاد اسلامی که دست کم از طریق هزاران شبکه ماهواره‌ای پخش می‌شود کاری از پیش نبرد ولی تهدیدهای صد من یک غاز یک ویروس اینگونه با استقبال مواجه شد؟!

       «جای شگفتی است که ظرف همین یک هفته‌ طلایی حضور کرونا در این مملکت گل سنبلی، کارناوال‌های رنگارنگ در فضای مجازی برای هجمه گسترده به خرافات و جنبل و جادو به راه افتاده و باورها را شخم می‌زند و به توفیقات چشمگیری دست یافته و روستاهای زیادی را آزاد کرده است! آیا غیر از این است که این کارناوال‌ها خود را پشت تانک مخوف ویروس کرونا پنهان کرده و پیش می‌تازند؟!

       «قیمت خودرو را نمی‌گویید که تا شش میلیون پایین کشیده و دیگر از اختلاس خبری نیست؟ این همه خدمات کرونایی را با ناسپاسی فراموش کرده‌اید؟ از همه‌ی اینها گذشته این ویروس اهل پارتی بازی نیست و ظلمش عین عدل است چرا که تر و خشک را با هم درو می‌کند.

       «شما تا دیروز اگر می‌مردی هزار جور دنگ و فنگ و خرج و مخارج داشتی. از هزینه‌ی بیمارستان گرفته تا آمبولانس و کفن و دفن و تاج گل و ختم و پذیرایی از سوگواران و تسلی‌دهندگان و میهمانان راه دور اما حالا میت را با هزار منت از شما تحویل گرفته و از خوف سرایت ویروس کذایی بالفور بی‌هیچ هزینه‌ای چال می‌کنند و شما حتی اگر بخواهی با هزار التماس قطره‌ای شربت در دهان خشک شده کسانی که در هشت متری شما به قصد دلجویی دست تکان می‌دهند بچکانی لب از لب برنمی‌دارند!

       «واقعا چه نعمتی از این بالاتر؟ این همه عارف و مرگ‌آگاه و آداب‌دان و قانع و شکیبا و خوش برخورد. الحق و الانصاف که این انقلاب کرونایی جای شکر و سپاس دارد و می‌طلبد که برای این ویروس طلب ماندگاری و تمدید حضور کنیم و قول بدهیم اگر تا انتخابات بعدی توانست خودش را سر پا نگهدارد و نامزد شود حتماً به او رأی دهیم و قدرشناسی خود را به اثبات برسانیم».

 

       با شنیدن این سخنان احساس کردم هذیان‌هایی که این شخص سودا زده بلغور می‌کند تحت تأثیر هجمه‌های کرونایی نه‌تنها مسموع نیست بلکه محلی از اعراب ندارد و بی‌گمان قابل پیگیری قضایی هم نخواهد بود؛ چرا که به‌گونه‌ای راه به جنون می‌برد و سر در آبشخور شیدایی دارد. لذا با او خداحافظی کردم و از او فاصله گرفتم.

بازگشت به خانه