تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پزشکان و روحانیون
جواد کاشی
این روزها پزشکان و پرستاران کانون توجه مردماند. حریصانه به سخنانشان گوش میسپرند، به نصایحشان جامه عمل میپوشند و قدردان زحماتشان هستند. پزشکان و پرستاران درست در کانون خطر حاضرند. در موقعیتهایی که مردم جرات حضور در آنجا را ندارند. به همین جهت چهرههای آنان قدسیت پیدا کرده است. وقتی برای تمدد اعصاب خود و بیمارانشان شادی میکنند و میرقصند، مردم قربان صدقهشان میروند و برایشان دعا میکنند. وقتی خبر از مرگ شان میرسد اندوهی عمیق بر جانشان مینشیند.
ماجرای نسل ما در دهههای چهل و پنجاه همین طور شده بود. اما به جای ویروس کرونا، احساس از هم گسیختگی اخلاقی و معنوی داشتیم. توسعه شتابان پهلوی، نسل ما را سرگشته و بی معنا کرده بود. در آن روزگار، به جای پزشکان روحانیون به کانون توجه ما تبدیل شدند. ما حریصانه به سخنانشان گوش میسپردیم. به نصایحشان جامه عمل میپوشیدیم، و قدردان وجودشان بودیم. چهرهشان قدسیت پیدا کرده بود و اندوهشان به اندوه ما تبدیل میشد.
ما زندگی میکردیم اما کمبود معنا و معنویت داشتیم، روحانیون نیز به ما کمک میکردند اما اقبال بیش از حد به آنها سبب شد خود را دائر مدار دینی کردن همه چیز کنند. از دین چتری ساختند که همه چیز ذیل آن معنا پیدا میکرد. سایبانی ساختند که هنر و زیبایی و فلسفه و عشق و علم و سیاست و حتی تخیلات و آرزوهای شخصی را باید ذیل آن تعریف میکردیم. تا اینجای کار مشکلی نداشت. پزشکان نیز وضع مشابهی دارند. پزشکان نیز گاهی همه چیز را پزشکینه میکنند. نشان میدهند چگونه باید سلامت را نقطه کانون زندگی قرار داد و همه چیز را به شرط رعایت موازین سلامت پذیرفت. هنر و ورزش و دین و راه رفتن و رقصیدن و دوستی کردن و ...
اما یک تفاوت بنیادین میان روحانیون و پزشکان هست. نمیتوان تصور کرد که پزشکان امروز که مورد اقبال مردم واقع شدهاند یکباره متصدی حکومت شوند و با بار سنگین تبلیغاتی پزشکینه کردن همه امور زندگی را ترویج کنند، همه امکانهای تشویقی و تحمیلی و اجبار یک حکومت را هم به دست بگیرند تا کسی از موازین سلامت تخطی نکند. اما متاسفانه روحانیون چنین کردند. روحانیون دینی کردن جامعه را در دستور کار قرار دادند به این معنا که همه چیز را باید ذیل چتر دین فهم کرد و خود را دائرمدار همه چیز کردند. جامعه یکباره با روحانیون اقتصاد دان، صاحب نظر در امور فرهنگی، ادیب، شاعر، نقاش، مدیر، قاضی، مشاور روانی، مخترع، ورزشکار، لطیفه گو و حتی پزشک مواجه شد. همه چیز قرار شد دینی شود و برای این کار، تبلیغات و توزیع امکانات و رانت و تحمیل و اجبار هم به کار آمد. همه چیز دینی شد در حالیکه هر ناظر منصفی اعتراف میکند دین تا حدود بسیاری از جامعه رخت بر بسته است.
در این روزها که پزشکان به کانون توجه مردم تبدیل شدهاند، روحانیون بزرگ هم مرجعیت آنان را تصدیق کردهاند و صرفاً مردم را به دعا تشویق میکنند. متاسفانه مخالفین نادان تمسخر میکنند چندانکه گویی آنها به جای درمان و مراعات اصول بهداشتی، مردم را به دعا ترغیب کردهاند.
اتفاقاً روحانیون دقیقاً همانجا ایستادهاند که باید بایستند. در چنین موقعیتهایی حتما کسانی باید باشند که مرجعیت دعوت مردم به دعا خواندن را داشته باشند حیف که تا حدود زیادی این مرجعیت را از دست دادهاند.
دعا جایگزین درمان نیست، پر کردن خلاء درمان است. درست همان کاری است که مانع پزشکینه کردن تام زندگی میشود. دعا بهره گیری از فرصت بیماری برای اعمال توجه به وجوه دیگر زندگی است. بدن سالم و پر انرژی از شکنندگی خود بی خبر است. توجه و تقدس پزشک، بازتاب خواست بیمار برای بازگشت دوباره سلامت و تداوم زندگی به همان سیاق گذشته است. دعا اما در هنگام خطر امکانی است برای تداوم زندگی اما با غنایی بیشتر از گذشته. دعا در فضای خطر و هراس از بیماری، یادآور ناخودبسندگی ماست. یادآور آنکه چندانکه خیال میکنیم جهان گرداگرد ما نمیچرخد.
همیشه جامعه زخمهایی دارد و کسانی باید باشند تا از این زخمها نقطه عزیمتی برای استعلای معنوی جامعه بسازند.
داستان پزشکان و روحانیون را گفتم، اما به همین سیاق میتوان داستان روحانیون و جامعه شناسان را گفت، داستان روحانیون و هنرمندان، داستان روحانیون و سیاستمداران. از این همه نتیجه میگیرم کاش اجازه دهیم هر صنف به سیاق نیاز و رنجی که در جامعه جاری است، مرجعیت پیدا کند و محل توجه واقع شود. باور کنیم جامعه پارههای گوناگون دارد و هر کدام با منطق درونی خودشان عمل میکنند. با این روایت، روحانیون هم جایگاه رفیع خود را بازخواهند یافت و جامعه به مثابه یک سمفونی زیبا، زندگی از سر خواهد گرفت.