تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
26 اردیبهشت ماه 1398 ـ 15 ماه مه 2020 |
|
بالاخره تقصير زرتشت بود يا نبود؟
گزارش يک مکاتبهء اينترنتی
نقل از کتاب: میراث خواران خدا
نوشتهٔ: هوشنگ معین زاده
در دست انتشار
«به باور من، اگر اشو زرتشت خدای یگانه را جایگزین خدایان «حرفه ای» نکرده بود، بشریت با فهم و درک و شعور رو به رشد خود، آرام آرام از دست خدایان حرفه ای، مانند خدای مسئول باد و باران، سلامتی و بیماری، باروری و نازائی، جنگ و صلح، عشق و محبت و غیره رها میشدند و واژه و مفهوم خدا، نیز خود به خود با برطرف شدن نیاز انسانها به خدایان حرفهای از میان میرفت. خدای یگانۀ زرتشت، وقتی به دست سامیان افتاد، آنها با دو بازوی «مسیحیت» و «اسلام»، او را جهانگیر و خدای عالم و آدم قلمداد کردند. و از آن به بعد، مصیبتهای عالم بشری مانند، کشت و کشتارهای بزرگ دینی، بنام خدای یکتا و استثمار بشر به دست بشر به بهانهٔ احکام الهی آغاز شد! خدای یکتا با سه چهرهٔ متفاوت در سه دین به اصطلاح یکتاپرست عامل همه بدبختی های انسان است!
نظر میترا مقبوله
سرکار آقای معین زاده گرامی
میزان ارادت شخصی من به شما و اهمیتی که برای کوشش خستگی ناپذیرتان در خنثی نمودن زهر کشنده ای که قشرگرایان نادان مذهبی در شاهرگ بشریت تزریق کرده اند نیازی به یادآوری چندین باره ندارد، و بسیار خرسندم که بزودی کتابی نوین در این راستا از خامه آن بزرگوار به دست خردورزان خواهد رسید.
اما شوربختانه نکته بسیار نگران کننده ای در تجزیه و تحلیل کلی سرکار از ماهیت و تاریخ ادیان وجود دارد که به عنوان یک روانشناس عرفانی، جامعه شناس، و پژوهشگر تاریخ ادیان ناچار از برملا نمودن آن می باشم.
نکتهء انحرافی در تجزیه و تحلیل شما و بسیاری دیگر از اندیشمندان مانند روانشاد شجاع الدین شفا این است که از همان دوگانگی مرگبار ذهنی "دیو و فرشته"، "شر و خیر"، "سیاه و سپید"، "تاریکی و نور" و "ناپاکی و پاکی" ریشه می گیرد که نمی تواند این خصوصیات دوگانه را در همهء پدیده ها و همهء انسان ها یکجا ببیند، و با فرافکنیِ همهء خوبی ها و پاکی ها به یک فرد یا قوم یا دین و مرام، و فرافکنیِ همهء پلیدی ها و ناپاکی ها به فرد و قوم و دین و مرام دیگری، موجب شنیع ترین جنایات تاریخ بشری گشته است.
شگفت اینجاست که سرکار عالی، در تلاش شرافتمندانهء خود برای مبارزه با تیره دلان و تاریک اندیشان مذهبی، در واقع همان ذهنیت دُگماتیک و زیان آور قشرگرایان دوگانه بین مذهبی را ناخواسته و ناآگاهانه تقویت و ترویج می نمایید!
امیدوارم با بی طرفی کامل این بیانات کتاب نوین تان را ارزیابی کنید و میزان دوگانگی ذهنی و فرافکنی بی پایه و اساس این بیانیه را بسنجید: "خدای یگانۀ زرتشت، وقتی به دست سامیان افتاد، آنها با دو بازوی (مسیحیت و اسلام)، او را جهانگیر و خدای عالم و آدم قلمداد کردند. و از آن به بعد، مصیبتهای عالم بشری مانند، کشت و کشتارهای بزرگ دینی، بنام خدای یکتا و استثمار بشر به دست بشر به بهانهٔ احکام الهی آغاز شد! خدای یکتا با سه چهرهٔ متفاوت در سه دین به اصطلاح یکتاپرست عامل همه بدبختی های انسان است!"
دوست عزیز! آیا این دوگانه انگاشتن "ادیان سامی و ادیان آریایی" و فرافکنیِ همهء پلیدی ها و بدبختی های انسان بر "سه دین به اصطلاح یکتاپرستِ" سامی، که هیچ پایه و اساسی در واقعیت ندارد، دردی از ملت فلاکت زده ما دوا می کند؟ یا آنکه همان ذهنیت دوگانه بین اختناق آور و خانمان برانداز و ضد دموکراسی را که همواره مانع رشد خلاقیت و آزادی است در میان ما ایرانیان رواج می دهد؟ آیا موبد خونخوار زرتشتی «کرتیر»، که در سنگ نبشتهء خود مفتخرانه از جنایات هولناکی که بر علیه اقلیت های دینی و دگراندیشان مرتکب شده سخن می گوید، از ادیان سامی الهام گرفته بود؟! آیا همین جنایات و سرکوبگری ها و چپاول های این موبدان زرتشتی در زمان ساسانیان نبود که بزرگترین عامل شکست ملت سربلندی مانند ایرانیان به دست اعراب بدوی و پذیرفتن اسلام گشت؟! (خواهشمندم نگویید ایرانیان صرفا به زور شمشیر اسلام را پذیرفتند، اگر چنین بود پس از هزاران سال زور و ستم و تغییر دین اجباری، امروز حتی یک یهودی نباید وجود میداشت!) آیا آن کاهنان چندخدایی آریایی/یونانی که جام شوکران بر سقراط و آزاد اندیشانی مانند او خوراندند، از ادیان یکتاپرست سامی الهام گرفته بودند؟! آیا نازی های آلمانی که پیرو خدایان بدوی «توتانیک» بودند و بیشرمانه ترین و بیرحمانه ترین کشت و کشتار تاریخ بشری را موجب گشتند، از ادیان یکتاپرست سامی الهام گرفته بودند؟! آیا ژوزف استالین، قصاب خدانشناس روسیه کومونیست، و «خمر روژ»، دیکتاتورِ ضد دینِ کامبوج، که میلیون ها نفر را فجیعانه قتل عام کرد، از ادیان یکتاپرست سامی الهام گرفته بودند؟! آیا گاوپرستان هندی/آریاییT که در زمان ما بشدت به سرکوبی و کشت و کشتار مسلمانان هند کمر گماشته اند، از ادیان یکتاپرست سامی الهام گرفته اند؟!
دریغ از قلم شیوای شماست که به چنین دوگانه بینی و فرافکنی های اسف بار آغشته باشد و این واقعیت های تاریخی را نادیده بیانگارد. وقت آن رسیده که دریابیم این دین و مذهب نیست که از انسان ها دیو و دد می سازد، بلکه این دیو پنهان در درون انسان های رشد نیافته است که از دین و مذهب و فلسفه و آیین، و حتی از علم و دانش، حربه ای برای اعمال دیومنشانه و فاجعه آفرین می سازد. نگاهی به آثار حیات بخش و مملو از شفقت و خرافه زدایی عرفای یهودی، اسلامی، مسیحی، بودایی، و غیره بیاندازید تا درستی این نکته بر شما بروشنی آشکار گردد.
می دانم که یادآوری این نکات را با همان آزادمنشی و تعالی روحی که در شما سراغ دارم خواهید پذیرفت و پیشاپیش از شما بابت ایجاد امکان این تبادل نظر سپاسگزارم. دست تان را می بوسم و برای آن سرور گرامی و خانواده محترم و یاران اندیشمندتان آرزوی پیروزی و سلامت کامل دارم.
دوستدار همیشگی شما
پاسخ معین زاده
سرکار خانم دکتر میترا مقبوله گرامی
با سپاس از توجه مهرآمیز شما بانوی فرهیخته، در پاسخ به تذکراتی که فرمودهاید، یادآور میشوم که قصد من «بیان یک واقعیت تاریخی بود، که آن را بدون جانبداری از این و آن و یا حب و بغض از این و آن» ارائه کردهام. من، دوگانگی ذهنی ندارم و فرافکنی بیپایه و اساس هم نکردهام. زیرا دوگانه انگاشتن، «ادیان سامی» و «ادیان آریائي» را درست نمیدانم، که اسناد و مدارک تاریخی به روشنی به ما میگوید: ما «ادیان آریائی نداریم». و اصولاً چنین پنداری که در مقابل ادیان سامی، ادیان آریائي هم وجود دارد، یک برداشت نادرست است، با این همه در این نوشته برای روشن شدن موضوع به اختصار به آن میپردازم:
اگر بخواهیم سرگذشت تاریخی باور و اعتقادات ایمانی مردم را به دقت مورد بررسی قرار دهیم، ناچاریم از نظر تاریخی، سیر طبیعی آن را به دو دوره تقسیم کنیم:
1- دوره پیش از زرتشت. ۲
2- دوره بعد از زرتشت.
این تقسیم بندی به این دلیل لازم است که تا پیش از زرتشت و ابداع خدای یگانهٔ او، ما در هیچ کجای دنیا، دین و مذهب، پیغمبر و رسول و نبی نداشتیم، مهمتر از همه اینکه خدایان موجود در آن زمان هم که تعدادشان سر به آسمان میزد، با هیچ بشری در ارتباط نبودند، چه رسد به اینکه بخواهند پیغمبر انتخاب و مبعوث کنند و دین و مذهب بر پا سازند.
با ابداع خدای یگانهٔ زرتشت بود که اقوام مختلف به فکر افتادند تا باورهای ایمانی خود را ساماندهی کنند، و بر حسب برداشتهای فکری اقوامشان با پیدایش خدای یگانه، دوران یکتاپرستی خود را یر و سامان دهند. و یکی از این اقوام هم قوم یهود بود. قومی که پس از آزادی از اسارت بابل، تحت تاثیر خدای یگانهٔ زرتشت، دست به بازسازی اعتقادات ایمانی خود زد و با تنظیم و تدوین تورات به آرامی خدای کوه سینا را که در زمان خروج یهودیان از مصر، توسط موسی به خدائي پذیرفته بودند، به خداوندگار عالم و آدم رساندند. پس از آن هم با سپردن این خدای ارتقاء مقام یافته: (خدای کوه سینا- خدای قوم یهودـ خدای عالم هستی)، به دو فرزند خلف خود مسیحیت و اسلام، خدای کوه سینا را به آفریدگار جهان هستی رساندند.
گفتنی است که قوم یهود بعد از یگانه کردن خدایان توسطه زرتشت، دانسته و یا نادانسته چند نماد ماندگار هم در اعتقادات مردم ابداع کردند.
الف: «دیدار و گفتوگو با خدا».
ب: «برگزیدگی توسط خدا به پیغمبری».
پ: «بر پائي دین و مذهب به نام خدا».
ت: «نازل کردن کتاب راهنمای زندگی از جانب خدا»
در اینجا ممکن است اشارهای به «مانی» و برگزیدگی او به پیامبری بشود، که تبار آریائي داشت. باید گفت: مانی زاده شده و تربیت یافتهٔ بین النهرین مرکز رشد و نمو انبیاء یهود بود، لذا تحت تاثیر و پیروئي از آنان خود را پیامبر نامید که ربطی به آریائي بودن دین او ندارد.
این مطلب را هم باید اضافه کرد که در شرق که اقوام آریائي هم از ساکنین شرق محسوب میشوند، پیغمبر و یا پیامبری سابقه نداشت. بینشورانی مانند زرتشت، بودا، تائو(لائوتسه)، کنفوسیوس و غیره بودند که راه و روش زندگی را به مردمان خود میآموختند. کاری هم به دنیای دیگر نداشتند. چون باوری به زندگی پس از مرگ نداشتند که بخواهند مانند اقوام سامی به آن بپردازند. از اینرو در شرق دین و مذهب وجود نداشت، و هیچ یک از آئينگذاران شرق هم کاری به کار خدا نداشتند.
واقعیت امر این است که من، خلاف نظر دکتر میترا مقبوله، که میپندارید فرافکنی میکنم و گناه مشکل خدا را به گردن ادیان سامی میاندازم، مقصر اصلی را در این امر خاص، اشو زرتشت، بینشور بزرگ ایران میدانم و به صراحت هم نوشتهام: «اگر اشو زرتشت خدای یگانه را ابداع نکرده بود، امروز ما با موهومی به نام خدا سر و کار نداشتیم».
چرا که ارتباط این گونهای که ما پیروان ادیان ابراهیمی (یهودی و مسیحی و مسلمان» با خدا داریم، از زمانی شروع شد که اشو زرتشت خدایان متعدد را به یک خدا تبدیل کرد. پس از آن بود که قوم یهود توانست با متوسل شدن به یک خدای مقتدر و همه فن حریف، دست به برگزیدگی و انتخاب پیغمبران و انبیاء قوم خود زد، دین سازی و مذهب بازی را رواج داد. زیرا تنها یک خدای یگانه میتوانست پیغمبر انتخاب کند تا به اسمش دین و مذهب برپا سازند. وگرنه هر یک از پدیدههای طبیعت که خدای خاص خود را داشت، میباید پیغمبر مربوط به حرفهٔ خود را داشته باشند، مانند پیغمبر خدای آب و دین او، پیغمبر خدای باد و دین او، پیغمبر خدای عشق و زاد و ولد، جنگ و صلح، زمین و آسمان و خورشید و غیره و دینهای آنان، الی آخر ....
اما اینکه در زمان ساسانیان موبدانی مانند کرتیر چه فجایعی را مرتکب شدهاند، من هم با دکتر میترا مقبوله هم باور هستم. و گفتنی است که رسمیت دادن به آئين زرتشت به عنوان آئين رسمی سلسله ساسانی که داستان جداگانه ای دارد، خود خطائي بس بزرگ بود که بیشتر هم جنبه سیاسی داشت تا جنبهٔ آئینی. بخصوص اینکه که زرتشت پیغمبر نبود و هیچ دینی را هم پایه گذاری نکرده بود. چنانکه در دو سلسله بزرگ هخامنشی و اشکانی که هر دو از پیروان آئين زرتشت بودند، سخنی از دین و مذهب در میان نبود و مردمان در زندگی خود از آئين زرتشت پیروی میکردند، که آئین زیست و زندگی بود. همچنانکه آئين مهر، آئين زروان، آئین بودا، آئين تائو، آئین کنفوسیوس و غیر هم آئين یا شیوهٔ درست زندگی کردن مردمان بودند، و ارتباطی با دین و مذهب نداشتند.
این را هم به یاد داشته باشیم که بینشوران شرق، کاری به آئين زندگی پس از مرگ و رستگاری در دنیای آخرت نداشتند و تعلیم هم ندادهاند، که آن را هم سامیان ابداع کرده اند.
در واقع کشت و کشتار موبدانی مانند کرتیر هم در اثر پایه گذاری خدای یگانهای بوده که زرتشت ابداع کرده بود. داستان کشتار دگر اندیشان هم که پیروان مانی باشند، در تأئید نظر من است. ما این گونه کشتارها را نه تنها در ایران عهد ساسانی، بلکه در اوایل قرن سیزدهم نیز در اروپا (فرانسه) داشتیم که توسط پاپ اینوسنت سوم علیه کاتارها که آنها هم از پیروان مانی محسوب میشدند، انجام گرفت که به مراتب از کشتار کرتیر خشونت بارتر بود. همچنانکه کشتار زندیقان توسط مسلمانان در طول زمان جهانگشائی آنها. ماهمین امر را در زمان اخناتون فرعون مصر که خدای یگانه «آتون» را تبلیغ میکرد، خواندهایم.
در پایان لازم به یادآوری است که خدای یگانهٔ زرتشت برخلاف برداشتهای نادرست از آن، هیچ سنخیتی با خدائي ندارد که امروزه به عنوان خداوندگار عالم و آدم و پروردگار جهان هستی، توسط ادیان توحیدی تبلیغ میشود. خدای یگانه زرتشت بر خلاف خدای سامیان نه دست دارد و نه پا، نه سخن میگوید و نه کتاب مینویسد، نه به تخت می نشیند و نه بخشنده است، کریم و رحیم و...هم نیست. پیغمبر و نبی هم ندارد و دین و مذهب هم بر پا نکرده است.
اهورامزدای زرتشت، نه جان میدهد و نه جان میستاند. بهشت و دوزخ هم ندارد که با حوریان و غلمانش به پیروانش پاداش و با آتش و تازیانه منکرانش را عذاب بدهد.
برای شناخت خدای زرتشت بایستی تنها نوشتههای مانده از او«گاتا»ها را خواند و دریافت که خدای زرتشت چیست و چگونه است. و اگر خدای یگانهٔ او را با دادههای علمی امروزه بسنجیم، به درستی در مییابیم که دیدگاه این بینشور گرانقدر در هزاران سال پیش چقدر با آگاهیهای امروز بشر همخوانی دارد.
و، نتیجه اینکه خدای یگانه زرتشت هیچ ربطی به خدای یکتائي که ادیان توحیدی آن را تبلیغ میکنند، ندارد.
در اینجا، من هم صمیمانه از بانو دکتر میترا مقبوله عزیز، نویسنده، پژوهشگر و عرفان شناس نامدار کشورمان سپاسگزاری میکنم که مرا به این تبادل نظر کشاندند تا پیش از چاپ پنجمین کتابم در بارهٔ خدا، اندکی بیشتر در بارهٔ این موهوم سخن بگویم.
پاریس دوازدهم اردیبهشت ماه 1399
هوشنگ معین زاده
پاسخ ميترا مقبوله
دوست گرامی آقای هوشنگ معین زاده،
از مهر شما در بررسی و پاسخ به نقدی که پیرامون نوشتارتان در فیسبوک نگاشته بودم، بسیار سپاسگزارم. به باور من، چنین تبادل افکار دوستانه و صادقانه و در عین حال انتقادی، ارزش والایی در گسترش آزاداندیشی و خردورزی درمیان ما ایرانیان دارد. خوشحالم که دیدگاه شخصی خودتان را درقبال مقایسه ادیان آریایی و سامی برای همگان روشن ساخته اید، و با شناخت نزدیکی که از خلق و خوی انسانی و پرمهر و شفقت شما دارم، بیانات شما را مبنی بر عدم قصد هیچگونه فرافکنی در نوشتارتان را می پذیرم. ولی شوربختانه آنچه که خوانندگان کتاب شما از این نحوه بیان و نوشتار سرکار عالی برداشت خواهند نمود، چیزی جز دوگانه بینی و فرافکنی مهلک نخواهد بود.
در پاسخ خود چنین مرقوم فرموده اید: "قصد من بیان یک واقعیت تاریخی بود، که آن را بدون جانبداری از این و آن و یا حب و بغض از این و ان ارائه کرده ام." چنانکه در بالا تایید شد، در عدم حب و بغض از جانب شما شکی نیست، اما در اینکه آیا مطالبی که نگاشته اید از واقعیت تاریخی برخوردار می باشند، جای بسی کنکاش و تامل و تردید موجوداست. در نقد نخستین، واقعیت این بیانیه شما را که فرموده اید: "خدای یکتا با سه چهرهٔ متفاوت در سه دین به اصطلاح یکتاپرست عامل همه بدبختیهای انسان است!"زیر سوال بردم و با ارائه مدارک و شواهد و نمونه های انکار ناپذیر، عدم واقعیت این مدعا را ناظر بودیم. سرکار عالی نیز در پاسخ خود به نقد من کوچکترین اعتراضی به این مدارک و شواهد ننموده اید و نبابراین چنین باید استنباط کنیم که صحت این مدارک و شواهد را که واقعیت نوشتارتان را رد میکنند، کاملا پذیرفته اید. اما درشگفتم که چرا بجای کلنجار رفتن با مفاد کتاب تان و تصمیم در تغییر آن بخشهایی از نوشتارتان که فاقد واقعیت میباشند، در پاسخ به نقد من، اقدام به ارائه مطالبی جنبی فرموده اید درمورد تاریخ باور و اعتقادات مردم در دوره پیش از زرتشت و دوره بعد از زرتشت، که نه تنها چندان ارتباطی با موضوع نقد بنده ندارند، بلکه شوربختانه باز هم از هیچ واقعیت تاریخی و اعتبار پژوهشی برخوردار نمی باشند. بیایید باهم به بررسی کوتاهی از نکات جدیدی که عنوان نموده اید بپردازیم:
فرموده اید که: "تا پیش از زرتشت و ابداع خدای یگانهٔ او، ما در هیچ کجای دنیا، دین و مذهب، پیغمبر و رسول و نبی نداشتیم، مهمتر از همه اینکه خدایان موجود در آن زمان هم که تعدادشان سر به آسمان میزد، با هیچ بشری در ارتباط نبودند، چه رسد به اینکه بخواهند پیغمبر انتخاب و
مبعوث کنند و دین و مذهب بر پا سازند." متاسفانه در تک تک جملات این بیانیه اشکالات اساسی وجود دارند که واقعیت ان را بکلی مردود میسازند:
1) هیچگونه منبع موثقی در اینکه زرتشت در چه زمانی میزیسته دردست نیست، و قابل قبول ترین زمان از دید پژوهشگران زمانی میان 1500 تا 600 سال قبل از میلاد میباشد (رجوع کنید به انسیکلوپدیای تاریخ باستان).
2) خدای یگانه نه ابداع زرتشت است و نه ابداع پیامبران یهود، و نه چنانکه بسیاری باور دارند ابداع اخناتون فرعون مصر میباشد، بلکه برچسبی است که بر یک تجربه عرفانی از وحدت وجود یا وحدت هستی نهاده شده، و این تجربه عرفانی ابداع هیچ قوم و ملتی نیست بلکه از هنگامی که انسان به خودآگاهی نایل آمد دردسترس همه ابنای بشر بوده، اما بسیار اندک شمارند تعداد کسانی که تشنگی و طلب و توانایی و از خودگذشتگی لازم برای رسیدن به این تجربه عرفانی درونی را دارا باشند.
3) برخلاف گفته سرکار، خدایان چندگانه دوره قدیم به کرات با انسانها درتماس بوده اند، کافی است نگاهی بیاندازید به داستان زیبای "اروس" خدای عشق و "آفرودیت" الهه زیبایی یونان باستان و رابطه آنها با "سایکی" دخترک زیبارویی که به همسری اروس درآمد و پس از طی مراحل بسیار دشواری از مقام انسانی به مرتبه الهیت برگزیده شد، و یا داستان معروف شاهزاده ای بنام "ارجونا" و یکی از خدایان هندی بنام "کریشنا" که در کتاب مقدس هندویان "باگواد گیتا" آمده است، و نمونه های بیشمار دیگر.
4) درمورد نحوه و چگونگی ارتباط میان یهودیان و زرتشت، اختلاف نظرهای فاحشی وجود دارد و هرگونه ادعایی در اینمورد فاقد اعتبار علمی و پژوهشی است. درمقابل ادعای شما که یهودیان ایده خدای یکتا را از زرتشت آموختند، برخی برانند که زرتشت یکتاپرستی را از بنی اسراییل آموخت و شواهد بسیار جالبی در این راستا بدست آمده است: زرتشت به باور زرتشتیان زاده بلخ بود و در بلخ نیز وفات یافت، و بلخ نخستین جایی است که یهودیان پس از شکست از سناخریب آشوری و بخت النصر بابلی ( حدود سال 799 تا 560 پیش از میلاد)، توسط این دو پادشاه از سرزمین اسراییل رانده شده و به این مکان کوچ داده شدند. برطبق روایات منابع اسلامی و تاریخ طبری، یرمیای پیامبر و یزقل پیامبر یهود هر دو به بلخ آورده شدند، و طبری همچنین از پیامبر یهودی مرموزی بنام "سامی" یا "صمی"(؟) ساکن بلخ حکایت میکند که با زرتشت در بلخ گفتگو و بحث های دینی برگزار مینمود. درست در همین دوره است که بودیسم نیز در بلخ توسط دوتن از نخستین و معروفترین شاگردان بودا رواج مییابد. ناگفته نماند که نام "زرتشت" یا "زرا توشترا" که برخی آنرا به غلط "صاحب شتر زرد" قلمداد کرده اند، در واقع یک نام سریانی/آرامی/عبرانی است با معنای بینهایت زیباتر و برازنده تر "ستاره زرین" یا "ستاره پنهان" که بسیار درخور شخصیت والایی چون زرتشت میباشد! (یهودیان قشری نیز از اینکه نام موسی یک نام مصری است چندان دل خوشی ندارند و میکوشند آنرا به نحوی از انحا توجیه کنند!). درنوشتاری که سالیان پیش در فصلنامه وزین ره آورد انتشار یافت، به شباهتهای خارق العاده ای که میان بیانات آتشین یرمیای نبی پیامبر یهود برعلیه تبهکاری و فساد رهبران مذهبی یهود در آن دوره از یکسو، و بیانات آتشین زرتشت برعلیه کشیشان دغل باز چند خدایی ان دوره از سوی دیگر، وجود دارد که موجب گشته برخی یرمیای نبی و زرتشت را یک شخصیت واحد قلمداد کنند. از سوی دیگر، تاریخ طبری براساس منابعی دیگر گزارش میدهد که زرتشت ساکن اسراییل و یکی از شاگردان یرمیای نبی بوده که سرانجام در بلخ سکونت میگزیند، و بهمراه یکی از پیامبران یهود به نزد ویشتاسب پادشاه رفته و پس از ترجمه تعلیمات عبرانی ان نبی یهودی به زبان ویشتاسب، وی را متقاعد میسازد که به آیین راستین مغان که زرتشت پایه گزار آن بوده بگرود و زرتشتیگری را در مملکت خود رواج دهد. نوع دیگری از این داستان در انسیکلوپدیا ایرانیکا چنین آمده است که طبق گزارش دو نویسنده سریانی ساکن مرو و بصره، زرتشت در واقع یک عارف یهودی بنام "باروخ" و شاگرد یرمیای نبی بوده که تجربیات عرفانی بسیار شبیه به آنچه به زرتشت نسبت داده شد نه وی نیز نسبت داده اند.
اما همانند ادعای سرکار عالی، هیچکدام از این گزارش ها نیز از اعتبار صد در صد تاریخی برخوردار نیست، و بنابراین باید از بیانات و ادعاهای قاطع در اینباره به شدت پرهیز کرد. در رد بیانیه های دیگر شما از قبیل اینکه "بینشوران شرق، کاری به آئین زندگی پس از مرگ و رستگاری در دنیای آخرت نداشتند و تعلیم هم نداده اند، که آن را هم سامیان ابداع کرده اند." کافی است تذکر بدهم که در سراسر تورات هیچگونه اشاره ای به زندگی پس از مرگ نشده، و برعکس در آیین های غیر سامی هندویسم و بودیسم است که به تعایم بسیار گسترده ای در ایمورد برمیخوریم.
همچنین درمورد اینکه "دین و مذهب" چیست، "پیامبر" کیست، و "دیدار و گفت و گو با خدا"، "برگزیدگی توسط خدا"، و "نازل کردن کتاب از جانب خدا" چه معنایی دارد و آیا ابداع یهودیان سامی بوده، پژوهشگران تاریخ ادیان، بخصوص ان عده که با عوالم عرفانی کمی آشنایی دارند، بهیچ روی با شما دوست گرامی من همعقیده نیستند. اما بررسی این مباحث نیاز به یک رساله صد صفحه ای دارد. تنها درمورد سه "ادیان سامی و ابراهیمی" که بارها بها آنها اشاره نموده اید، لازم است خاطر نشان کنم که در تز دکترای خود به روشنی نشان داده ام که آیین یهود با آیین کنفوسوس بسیار شبیه تر است تا با آیین مسیحیت یا اسلام، و چندین پژوهشگر و جامعه شناس چینی تبار نیز بر این نکته تاکید ورزیده اند.
دست آخر اینکه، دوست خوب من، بسیار افسوس خوردم که پس از آنهمه برهان و مثال درباره فجایعی که پیروان ادیان غیر سامی و بیدینانی چون هیتلر و استالین بر سر بشریت آورده اند، فجایعی که هیچ چیز شبیه به ان را یهودیان هرگز مرتکب نگشته اند، با این وجود، شما باز هم تکرار فرموده اید که: "ارتباط این گونه ای که ما پیروان ادیان ابراهیمی (یهودی و مسیحی و مسلمان) با خدا داریم، از زمانی شروع شد که اشو زرتشت خدایان متعدد را به یک خدا تبدیل کرد. پس از آن بود که قوم یهود توانست با متوسل شدن به یک خدای مقتدر و همه فن حریف، دست به برگزیدگی و انتخاب پیغمبران و انبیاء قوم خود زد، و دین سازی و مذهب بازی را رواج داد." حقیقتا بسیار جای تاسف است که انسان فرزانه ای چون شما همانند بیخردان نژادپرستی که هم اکنون در خیابان های آمریکا و اروپا و در سرتاسر اینترنت دم از یهودستیزی و انتساب همه فجایع تاریخ بشر منجمله ویروس کورونا به یهودیان سامی میزنند، شما دوست مهربان من نیز یکبار دیگر پافشاری کرده و همه فجایع تاریخ بشر را به یهودیان سامی نسبت داده اید!!! اینگونه بیانات نادرست که میتواند موجب برداشت های بسیار اسف باری از نوشتار شما گردد، برازنده فرد انساندوستی چون سرکار عالی نیست!
امیدوارم با آشنایی بیشتر با تاریخ ادیان و عرفان، به درک این واقعیت نایل گردید که هچگونه تفاوتی میان ادیان سامی و غیرسامی و میان" خدای زرتشت" و "خدای یهود" موجود نیست، بلکه تفاوت واقعی فقط میان قشرگرایان مذهبی و بیدینان مذهب ستیز از یکسو، و میان قشرگرایان مذهبی و کسانی که از عرفان بویی برده اند از سوی دیگر میباشد. از قول پیر بلخ جلال الدین مولانا:
اختلاف خلق از نام اوفتاد
چون به معنا رفت، آرام اوفتاد
به امید تبادل نظرهای آتی با شما دوست بزرگوار و همقدمی هرچه بیشتر در راه جستجوی معنا.
برگرفته از ای ميل های رسيده