تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 26 اردیبهشت ماه 1398 ـ  15 ماه مه 2020

دوره برزخی!

گفتگو با ايرج فرزاد - فعال سياسی مارکسیست

پرسش: انتخابات مجلس یازدهم با سردی برگزار شد. هجوم خبرهای شیوع کرونا فرصت بررسی انتخابات این دور و مقایسه عملکرد حکومت و همچنین رفتار مردم با دورهای پیشین را گرفت. اما بررسی موضوع را نباید کنار گذشت و به ویژه لازم است آن را از زاویه توجه به روند تجدید سازمان در نظام برای نقشه تنظیم مجلس یازدهم به دست شورای نگهبان و طبعا با تأیید ولی فقیه پیش برده شد. این یک برنامه تکراری بود یا آن را باید حرکتی با کیفیتی ویژه برای تنظیم ساختار قدرت دید؟

پاسخ: به منظور اینکه بتوانم به این پرسش، دقیق تر پاسخ بدهم، اشاره‌ای به فلسفه “انتخابات” در حکومت اسلامی را لازم می‌دانم:

       در حکومت اسلامی، “انتخابات” به معنی رایج کلمه در کار نیست تا بتوان در باره “آزاد” بودن و یا تحت کنترل قرار گرفتن آن، بحثی به میان آورد. خواست و مطالبه “انتخابات آزاد” و یا حتی انتقاد به “نظارت استصوابی شورای نگهبان”، که توسط بخشهایی از اپوزیسیون راستِ پروغرب هر از گاهی مطرح می‌شود، انتخابات تحت سلطه اسلام سیاسی در ایران را واقعی و “مطابق با قانون اساسی” فرض می‌کند، ایراد به “آزاد نبودن” آن و “کنترل” آن توسط “نهادهای غیرقانونی” و یا “مخالف قانون اساسی کشور” دارد.

       مردم در این دوره برزخی، مطالبات و خواست‌هایشان را که همواره سرکوب شده و با زندان و اعدام و محرومیت مواجه بوده، شفافتر و علنی تر بیان خواهند کرد و دستاوردهای سالیان مبارزه خود را تحکیم و برگشت ناپذیر خواهند کرد.

       انتخابات، اما، چه در مورد مجلس اسلامی، شوراهای شهر و استان و “عشایر” و “ایلات” و یا رئیس جمهوری، با انتخابات در نظام پارلمانی مرسوم در غرب و یا انتخابات “فرمایشی” در نظام های “توتالیتر” و “دیکتاتوری های شرقی” متفاوت است.

       رژیم حکومت اسلامی با “انقلاب اسلامی” بسیاری از اقشار حاشیه سیاست و اقتصاد در دوره سیر شکوفایی سرمایه داری در ایران را، بویژه پس از جنگ دوم جهانی و در پی اجرای برنامه‌های “توسعه”، از قبیل اصلاحات ارضی، به قدرت رساند. در هر مراسم انتخاباتی، جدال اساسی بین جناح‌ها در حقیقت “انتخاب” نهادها و یا عناصری است که آن پایه وسیع اسلام سیاسی تشخیص می‌دهد که در جهت “بقاء” و تحکیم قدرت و نفوذ کلام بدست آمده، مثمر ثمر است. اگر نمی‌توان اسلام سیاسی را با شیوه‌های دوره “تحکیم قدرت”، یعنی دوره انقلاب تا خرداد 1360 و تا حتی پایان جنگ ایران و عراق، کماکان در قدرت نگه داشت، شیوه‌های پسادوران انقلاب اسلامی و پسا “جنگ تحمیلی”، یک گزینه و یک رویکرد در راستای بقای اسلام سیاسی است. “دو خرداد” و “جنبش اصلاحات”، در حقیقت همانطور که “حجاریان” آن را فرموله کرد، بازتاب فشارآن نیروهای پایه در “پایین” به منظور تسهیل “چانه زنی”‌ها در “بالا” در تنازع بر سر شیوه بقاء رژیم اسلام سیاسی بود. این نکته که در جریان انتخابات سال 1376 رأی‌ها را واقعا شمرده بودند، علاوه بر اینکه نشان می‌دهد که انتخابات در حکومت اسلامی، “نمایشی” نیست، در عین حال حد و میزان “مشارکت”، گویای این واقعیت است که در میان جناح‌های اسلام سیاسی هنوز تکیه به شیوه‌های دوره اول و یا دوره دوم (پس از جنگ)، می‌تواند “راز بقاء” باشد. از این نظر رژیم اسلامی با تعبیه انواع نظارت‌ها، از قبیل “شورای نگهبان”، “مجمع تشخیص مصلحت نظام”، “مجلس خبرگان رهبری”، “مجلس اسلامی”، رئیس جمهور و “حکم حکومتی ولی فقیه”، همواره برای حفظ یک نقطه تعادل، که از تخاصم و جنگ جناحها برای تصفیه و یکدست کردن قدرت جلوگیری کنند، در تلاش دائم بوده است. در موردی مثل انتخابات سال ۷۶ در برابر تصمیم برای حذف خط امامی‌های سابق توسط حزب اللهی‌ها و “حُجتیه ای”ها، رای‌ها را شمردند و در مورد انتخابات سال ۱۳۸۸ برای جلوگیری از یک کاسه کردن قدرت توسط رفسنجانی چی‌ها و ائتلاف کارگزاران و دو خردادیها و… به رای‌ها دست بردند.

       از اینجا به پرسش پاسخ می‌دهم. میزان پایین شرکت در انتخابات مجلس یازدهم اسلامی در حقیقت گویای این واقعیت بود که در پی وقایع آبان ماه، آن پایه اسلام سیاسی از بقاء رژیم نا امید شده است. شعاری که بر سر زبانها افتاد، “اصلاح طلب، اصول گرا؛ دیگر تمام است ماجرا”، انعکاس واقعی کابوس همان پایه مورد اشاره، از خطر از دست رفتن آن موقعیت‌ها و منزلت‌های به کف آورده “مستضعفان” در بطن “انقلاب اسلامی” بود. به این معنی این انتخابات نه تنها یک “برنامه تکراری” در مقایسه با دیگر انتخابات در سالهای گذشته نبود، بلکه دقیقا پایان یک دور و تسلسل “تکراری” را به نمایش گذاشت. لایه “پایین” و پایه اسلام سیاسی از بقاء قدرت، قطع امید کرده است. از این نظر، آری نقشه تنظیم مجلس یازدهم اسلامی توسط شورای نگهبان و تایید خامنه ای، “کیفیتی جدید” در تنظیم ساختار قدرت اسلام سیاسی است.

 

پرسش: این نظر مطرح شده بی آنکه به صورتی روشن مستند شود: رژیم وارد دوره گذار به مرحله پس از خامنه‌ای شده است. شما چه فکر می‌کنید؟ آیا شما هم معتقدید که اکنون در چنین دوره‌ای به سر می‌بریم؟ تصور می‌کنید سال 1399 سال تحولات لولایی خواهد بود؟

پاسخ: همانطور که در پاسخ به پرسش اول توضیح دادم، نتیجه انتخابات مجلس یازدهم اسلامی نشان قطع امید پایه اسلام سیاسی از ماندگاری رژیم به شکل کنونی است. پیش بینی سیر محتمل مراحل آتی حاکمیت اسلام سیاسی، به اندازه نامتعارف بودن سلطه اسلام سیاسی بر جامعه سرمایه داری ایران، پیچیده است. اما یک واقعیت روشن است: پایه، با میزان و حدود “مشارکت” خود در انتخابات مجلس یازدهم اعلام کرد که یک روندهایی ویک شیوه هایی از حکومت کردن، باید “تغییر” کند. به این معنی، چه دوره آتی را دوران “عبور” از خامنه‌ای بنامیم و یا اینکه حتی خود ولی فقیه کناره گیری کند، برکنارش کنند، بمیرد و یا شورای ولایت تشکیل بدهند، حکومت اسلامی عملا به این فاز دوره “گذار” وارد شده است. سال 1399 یک تاریخ و به یک معنی جنبه کمی این دوره را نشان میدهد. به یک معنی شاید بتوان گفت خیزش سال 1388 سرآغاز این دوره بود، اما “تغییر رفتار”ی که پایه هم با آن میزان مشارکت به آن تمایل نشان داد، مقطعی “کیفی” در این پروسه است که ممکن است تا هر حد زمانی کم یا زیاد طول ادامه یابد و یا اینکه حتی “ناگهان” به سرانجام برسد.

       اما پاسخ به نکته مورد اشاره شما که سال 1399 چنین لولای تحولی است، مثبت است. چرا که آن تغییر در کیفیت شیوه‌های بقاء اسلام سیاسی در بطن رویدادهای همین سال اتفاق افتاده است. چه، در خلال سال 1398 است که در سطح داخلی، با خیزش آبان ماه و در سطح منطقه‌ای و جهانی، با تضعیف موقعیت رژیم اسلامی در عراق. لبنان، سوریه و یمن مواجه بودیم و فشار تحریم‌ها نیز شدًت گرفتند. درهمین سال است که پایه اسلام سیاسی در یکی از مهمترین “انتخابات”ها، نشان داد که نه به بقاء رژیم که دست کم “به تغییر رفتار” چشم دوخته است.

       ویروس”کرونا”، چون یک “فضل الهی” در این رابطه بر حکومت اسلامی نازل شد. بحث “آزادی” هزاران زندانی عادی را به این بهانه، طرح کردند و به نظر بعید نمی‌آید که این آزادی‌ها به تدریج شامل زندانیان سیاسی، نیز بشود. برداشت من این است که حکومت اسلامی و همین لایه “رضایت داده” به حاکمیت اسلام در محدوده جامعه ایران، ویروس کرونا را چون بهانه‌ای عامه پسند و “جهانی پسند” نیز برای نوعی ایجاد “فضای باز” و نشان دادن تمایل به “تغییر رفتار” با شهروندان خود در دست گرفت. چه، یکی از نقاط گرهی رفتارهای “حقوق بشری” با شهروندان که غرب و آمریکا اصرار دارند که “تغییر” کند، تا تحریم‌ها معتدل تر و تعامل سهل تر شود، همین رفتار‌های حکومت اسلامی با زندانی و زندانیان سیاسی بوده است.

       تصور من این است که تلاش برای کاهش فشارهای غرب، مثلا در پوشش اقدامات احتیاطی در مقابله با شیوع ویروس کرونا پیش خواهد رفت. ممکن است تعدادی از زندانیان دستگیر شده، از جمله فعالان محیظ زیست و حتی نویسندگان “بیانیه 14 نفره” را به تدریج آزاد کنند. این نکته که سخنگوی دولت قبلا گفته بود، دستگیری تعدادی از متهمان به ترور”دانشمندان اتمی” کار یک نهاد “امنیتی موازی” بوده، و “خطا” بود، حاوی پیام روشنی بود. سخنگوی دولت گفت از آن متهمان، که یکی شان هم “اعدام” شد، و معلوم شد که همه بی‌گناه و اصلا از ماجرا بی اطلاع بودند؛ و”اعتراف گیری”ها کار همان نهاد “خودسر” بود، “دلجوئی” شده است! آن دایره خود سر نهادی نبود جز، اطلاعات سپاه پاسداران که گفته میشود تهیه سریال تلویزیونی”گاندو” نیز کار آنها بوده است.

 

پرسش: گمانه‌زنی‌ها درباره آینده رژیم در نوسان هستند از جمله میان تصور از روی کار آمدن سرداران تا حکومتی با همین شکل و شمایل کنونی اما با یک رهبر تازه. شما چه احتمالی می‌دهید؟

پاسخ: اگر پایه رژیم به تغییر رفتار روی آورده است، قطعا در ارکان‌ “اسلامی”، که مهمترین آنها سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی زیر مجموعه آن است، علائمی مشاهده و لمس شده است. یعنی در اوضاع تهدید یک انقلاب و شورش خارج از قدرت کنترل رژیم اسلامی، پایه، برای حفظ خود به عناصر سپاهی طرفدار غرب و یا مدافع “تعامل” با غرب و آمریکا امید خواهد بست.

اگر اوضاع بحران انقلابی را از معادله حذف کنیم، به نظر می‌رسد که مناسب‌ترین گزینه، روی کار آمدن لایه‌ای از سرداران است که با لایه‌ها و رده “متعصب”، که قدرت و اعتبار خود را عمدتا از “پان اسلامیسم” ورای مرزهای ایران گرفتند، فاصله دارند؛ و یا به حفظ “کیان اسلام” در محدوده ایران، رضایت داده‌اند.

برخی اتفاقات بر این دلالت دارند که عناصری چون “سردار همدانی” و “سردار قاسم سلیمانی” را عامداً و عالماً به “فیض شهادت” نائل آوردند. اولی را که قدر قدرت هم بود، به ماموریت در سوریه فرستادند که “حین فرار از یک کمین تکفیری ها” در یک “سانحه” برای خود رو حامل او، به “شهادت” رسید؛ و دومی را با اینکه در لیست سیاه و تروریستهای کشورهای غربی بود، بارها به عراق و سوریه “مامور” کردند. حتی وقتی “جعفری” فرمانده سابق سپاه گفت که قاسم سلیمانی در ماجرای خاموش کردن “فتنه 88 نقش مهم داشت، روابط عمومی سپاه پاسداران آن اظهارات را “تکذیب” کرد. بخشهایی ازلایه سپاه قناعت کرده به حفظ قدرت در “ایران اسلامی”، آن تصفیه‌های غیر مستقیم را چون “فدیه” در راستای تحکیم موقعیت خود قرار می‌دهد. این مسئله که در جریان “انتخابات” مجلس یازدهم تعدادی ازفرماندهان سپاه نیز شرکت داده شدند، شاید در ظاهر چنین به نظر برسد که اسلام سیاسی قصد دارد فضای جامعه و مجلس اسلامی را “سپاهی” کند تا مثلا مردم را مرعوب سازند. اما، به برداشت من، مهندسی مجلس یازدهم توسط شورای نگبهان و تایید “مقام معظم”، دادن تصویر از فرماندهان سپاه به عنوان “سیاستمدار” و نه اهل سازماندهی جنبش‌های اسلامی و “تروریستی” مثل حزب الله لبنان، حشد الشعبی و… رو به غرب و آمریکا بود.

       خود سران رژیم آگاه‌اند که سپاهی و نظامی کردن فضا رو به مردم ایران، در بطن این نارضایتی‌های شدید و فشار اقتصادی و گرانی بر مردم، به ریزش نیروها منتهی می‌شود. برداشت من این است که “رد صلاحیت”های شورای نگهبان، در این جهت بود که کنترل تعامل با غرب و آمریکا به دست خود جناح “بازها” انجام بشود. در دوره سقوط میزان شرکت پایه، اگر جناح “کبوتر”ها دست بالا پیدا می‌کردند، تزلزل و تشتت در ارکان حاکمیت، مردم را به تحرک بیشتری تشویق میکرد. نه حکومت اسلامی و نه غرب و آمریکا، بویژه، قصد ندارند که آن تعامل، با مشارکت مردم و در نتیجه شورش و اعتراضات مردم و یا در یک حالت “بحران انقلابی” در خیابانها و کارخانه‌ها به آنان “تحمیل” بشود. دوره مهندسی رهبر انقلاب در “کنفرانس گوادلوپ” و ماموریت امثال ژنرال هایزر برای حذر از “کودتا”ی ارتش، تکرار شدنی نیست. آمریکایِ آنوقت “ابر قدرت”، الان دارد با نیروی مرتجع اسلامی، حاشیه ای، تروریست و نامتمدنِ طالبان، “مذاکره” می‌کند!

       مهم‌ترین مانع “تعامل” رژیم اسلامی با غرب و آمریکا، یکی آن پایه است و نگرانی از مقاومت تا آخرین نفس؛ و دیگری بقایایی از عناصر قَدَر از نوع آنهایی که اشاره کردم که هنوز در سپاه متنفذ‌اند. تمام اهرمهای فشار غرب و آمریکا، دقیقا روی خنثی سازی همین عناصر هنوز جان سخت و لجوجِ سپاه، متمرکز است. بنابراین، اگر نگرانی‌ها از مقاومت و “شهادت طلبی” ها، غرب و آمریکا را از مداخله مستقیم برای تغییر رفتار رژیم اسلامی محتاط می‌کند، وجود یک لایه وسیع تر از رده فرماندهان سپاه پاسداران که دلشان با “بدنه” و پایه است، احتمال روی کار آمدن آنان را بیشتر میکند. غرب و آمریکا هم عمدتا به سناریو “گرفتن قلعه از درون” فکر می‌کنند. هر اندازه که رژیم آینده از، تشنج و طرح‌های “کودتا” گونه و یا تسویه حسابهای مسلحانه و خونین بین جناحهای رژیم فاصله بگیرد، شانس کنترل اوضاع، هم برای غرب وآمریکا و هم برای کل حاکمیت اسلام سیاسی، بیشتر است. از این نظر تصور من این است که در چنین حالت محتمل و یا قابل پیش بینی، به گزینش “رهبر جدید”، کمتر روی می‌آورند. احتمال بیشتر را این حالت می‌دانم که خود رهبر، یا شخصا در زمان حیات و یا با بجا گذاشتن یک وصیت نامه، آنهم با اطلاع قبلی به مراجع “ذیصلاح”، ولی فعلا غیر علنی، اختیاراتش را به “فرزندان شایسته انقلاب”، داوطلبانه واگذار کند که هر چه را به صلاح “اسلام” میدانند انجام بدهند. خمینی هم زمانی گفته بود اگر حاکمیت اسلام، ضروری بداند، ممکن است “مسجد را هم خراب کنند”. بطور خلاصه، غرب و آمریکا، از طریق تحریم‌ها و شل کن سفت کن ها، فشارها را آنقدر ادامه میدهند تا پایه رژیم به بالا فشار آورد که راه را برای تحکیم موقعیت لایه” اهل تعامل”، باز کند. اینجا پوشش و توجیه و توریه و تقیه اسلامی و مراجعه به “روایات و احادیث” برای بستن دهان طلبه‌ها و آخوندهای “متحجر” و جماعت “ناحالی” از نظر سیاسی، در “دروس حوزوی” بی شمار است: “مواضع امام حسن در صلح با معاویه و واگذاری خلافت به او، بخاطر حفظ اسلام”.

 

پرسش: پیش‌بینی‌تان در مورد حرکت‌های جامعه چیست؟ مردم منفعل و نظاره‌گر خواهند بود؟ به تغییرات واکنش نشان خواهند داد و به صورتی از آن برای ابراز تقابل خود با دستگاه بهره خواهند گرفت؟ طبقات مختلف چه واکنش‌های متفاوتی خواهند داشت؟

پاسخ: مردم همیشه به “نیرو” و ظرفیت گرفتن و نگهداری قدرت از سوی جریانات و احزاب سیاسی فکرمی‌کنند. اگر در جریان تغییرات در بالا، نیرو و حزب سیاسی قدرتمند انقلابی و طالب قدرت سیاسی را در صحنه مشاهده نکنند، ظرفیت خود را پشت هر آلترناتیو که وضعیت بهتری از وضع فعلی را وعده بدهد، خواهند گذاشت. مردم و جامعه، تجربه انقلاب 57 را دارند و به باور من همینطور فکر نشده به “تقابل با دستگاه” روی نخواهند آورد.

       جامعه ایران در مقایسه با دوره انقلاب 57 بسیار تغییر کرده است، مردم خیلی بیشتر به حق “شهروندی” خویش واقف‌اند، جامعه ایران خیلی “شهری” تر شده است، سطح فکر و اندیشه و اعتماد به نفس بسیار بالاتر است. از این نظر حرکات مردم فکر شده‌تر و عمیق‌تر خواهد بود. من شخصا دور از انتظار نمی‌دانم که در متن رویارویی جامعه و مردم با رژیم، با توجه به همه تجارب و مبارزات این چند دهه، از بطن جنبش کارگری، جنبش برابری‌طلبی زنان، جنبش دفاع از حقوق کودکان و حتی جنبش دفاع از محیط زیست، که در ایام شاه نمونه نداشتند، یک حزب و اهرم سیاسی رادیکال و پیشرو شکل بگیرد.

این شکاف نسلی که بین حاکمیت اسلام سیاسی و نسل جوان و متفکر و شجاع به وجود آمده است، به تنهایی میدانی برای ادامه حیات اسلام سیاسی باقی نگذاشته است. بسیار طبیعی است که در دوره تردید و تزلزل در بالای حکومت اسلامی، توقعات جامعه، چه از نظر اقتصادی و یا حقوق مدنی و شهروندی فوران خواهد کرد. مردم به باور من در این دوره برزخی، مطالبات و خواست‌هایشان را که همواره سرکوب شده و با زندان و اعدام و محرومیت و “اعتراف اجباری” تحت تهدیدات و شکنجه و رعب و وحشت جانورانی چون خلخالی. لاجوردی، موسوی تبریزی، و “هیات مرگ” خمینی و… مواجه بوده، شفافتر و علنی تر بیان خواهند کرد و دستاوردهای سالیان مبارزه خود را تحکیم و برگشت ناپذیر خواهند کرد. و یا حد اقل توقع و انتظار و برآورد من چنین است. چرا که این مردم را با کشتارهای سال 60 و 67 و چهل سال قتل زنجیره‌ای نتوانستند به زانو در آورند و زمین گیر کنند. آن قدرت تحکیم شده در آن دوره، حساب را نیز دست هر آلترناتیو رژیم اسلامی و هر سناریو “مدیریت دوران گذار” نیز خواهد داد.

تصور من این است که برخلاف دوره هیجانات انقلابی روزهای 1357 که مسئله اول آن بود که فعلا “شاه برود”، مردم ایران سعی خواهند کرد که پیشروی‌های خود را تثبیت کنند و بیش از آن حد خارج از تصور که تاکنون تلفات داده اند، بی گُدار به آب نزنند.

       سؤال “پس از رژیم اسلام سیاسی” به باور من در میان اقشار مختلف مردم و در جنبش‌های اجتماعی، فی الحال طرح شده است. سؤالی که در انقلاب 57 که “پس از شاه، چه؟” برای مردم و تمام احزاب سیاسی فعال اصلا مطرح نشد. مردم ایران طی 40 سال با تحمل هزینه‌های بسیار سنگین و تلفات انسانی خیلی زیاد، در پاسخ به این سؤال است که در دوره مورد اشاره، موقعیت و دستاوردهای به کف آورده را حفظ و تحکیم خواهند کرد. در نتیجه مردم و طبقات مختلف نه تنها “منفعل و نظاره گر” نخواهند بود، بلکه حتی نوکیسه هایی که تحت جنایات و کشتارهای رژیم اسلامی، میلیاردر شده و فعلاً سرمایه و پول خود را “مهاجرت” می‌دهند، باید متوجه شوند که با جامعه‌ای متوقع و جنبشهای قدرتمند و شهروندانی که نشان داده‌اند نمی‌خواهند “رعیت” باشند، سروکار دارند. برای آنها هم دوره “رانت خواری” به پایان خواهد رسید. حتی این اقشار زعفرانیه و فرمانیه‌نشین هم، منفعل و نظاره گر نخواهند بود. چون حفظ ثروتهای باد آورده و ادامه حیات “پورشه سواران” بی فرهنگ، در مقابل این مردم با آن تاریخ و پیشینه پر از حماسه‌های مقاومت و ایستادگی در برابر “از اینان “بهتر”ها، به قدری بکار انداختن “مغز” نیاز دارد. این قشر “آقازاده و سردار و آخوند زاده” دیگر نخواهند توانست پس از ویراژ با اتوموبیل‌های لوکس و گرانقیمت خود، کسی را در خیابانها زیر بگیرند و سپس بفرمایند: “ِاه، کشته شد؟ عیبی ندارد، دیه اش را می‌دهیم!”

       رویارویی طبقات، با شروع تزلزل در ارکان حاکمیت اسلام سیاسی، بر متن واقعی خود در یک جامعه سرمایه داری قرار خواهد گرفت. تفاوت چنین وضعیتی با دوره پسا فروپاشی دیوار برلین این است که جامعه و مردم متوقع و مُتعًرض در سیر بازسازی سیر انباشت سرمایه در ایران، اجازه نمی‌دهند که آن بازسازی با فرض پایین بودن سطح توقعات مردم، و مهمتر از همه تحمیل سطح دستمزد و حقوق‌ها زیر خط فقر، به سرانجام برسد. به گمان من اثرات آن از خود بیخود شدنها و مسخ شدنها در مقایسه با شیفتگی و تخدیری که دراوضاع پس از ریزش بلوک شوروی سابق بر آن مردم حاکم بود، در جایگزینی حکومت “توتالیتر ملایان” با “دمکراسی” در ایران، بسیار کمتر و گذرا تر خواهد بود.

 

پرسش: رژیم روابط خود را با خارج، به ویژه با آمریکا، چگونه تنظیم خواهد کرد؟

پاسخ: اگر رژیم موجود، با هر تغییر رفتار، که در بالا به جوانبی از آن اشاره کردم، سر کار باقی بماند، ناچار به تعامل با آمریکا خواهد بود. من پیش‌تر اشاره کردم که فشارهای آمریکا، تحریم‌ها و خروج ترامپ از برجام و قرار دادن عناصری از رژیم در لیست تروریست‌ها، با هدف دست بالا پیدا کردن لایه سپاهی- تکنوکرات- “تحصیلکرده” و “مدیر” انجام گرفت.

       اتفاقات گویای این واقعیت است که صدای “ما با مذاکره با آمریکا مسئله‌ای نداریم” در بیت رهبری و در سپاه، مدافعانی یافته است. گرچه حکومت اسلامی به برخی تحرکات “تروریستی” مانند موشک زدن به “آرامکو” در عربستان دست زده است، اما مرتبا از آن عمل “اعلام برائت” کرده است و گفته است که از طرف مقاومت “حوثی”‌ها انجام شده است. میدان جولان رژیم اسلامی در سوریه و عراق و لبنان تنگتر شده است. در نتیجه تصور میکنم کارکرد بخش “برون مرزی” سپاه عملا با بن بست مواجه شده است. این یعنی، سقوط وزن و نفوذ کلام عناصر رهبری سپاه در عرصه “مقاومت” و “ایثار” برای اسلام در خارج از قلمرو ایران، و در مقابل تحکیم عناصر حرفه‌ای همان نیرو در “سیاست” در داخل “میهن اسلامی”. بعلاوه موقعیت ژئوپولتیک ایران در مناسبات سرمایه داری و بازار جهانی، مهم است.

       باز کردن کانال “اینستکس” از جانب اروپا، در شرایط تحریم‌ها، نشان میدهد که “بازار ایران”، برای اروپا حیاتی است. این میدان وسیع سرمایه گذاری و صدورتکنولوژی، برای اقتصاد بحران زده جهان غرب نیز، جایگاه یک سوپاپ اطمینان و یک فرجه برای انکشاف را دارد. غرب تجربه باز شدن یک بازار وسیع در کشورهای اقمار شوروی سابق را دارد. فروپاشی “شبه بلوک” اسلام سیاسی، اشتهای سیرانباشت سرمایه در ایران را فی الحال و قبل از شروع پروسه ریزش، تحریک کرده است. رژیم اسلامی به این حقیقت آگاه است و میداند که غرب و آمریکا سناریوهایی را که در عراق، لیبی و سوریه اجرا کردند، “نمی خواهد”، نه اینکه “نمی تواند”، در مورد ایران نیز بکار ببرد. هر دو سو، هر یک از سر منفعت خویش، حکومت اسلامی برای صرف “بقاء” به هر قیمت، و یا “فروپاشی و استحاله با کمترین هزینه ممکن” و غرب و آمریکا به دلیل نیاز و دیکته اجبار اقتصاد بازار، به یک “ثبات” بلند مدت تر فکر میکنند.

       در حالتی که تحولات و جنب و جوش مردم، اوضاع را تغییر بدهد، احتمال در قدرت ماندن اسلام سیاسی حتی در محدوده ایران، ضعیف‌تر خواهد شد. در صورت “فروپاشی” اسلام سیاسی در ایران، صفحهء معادلات تغییر خواهد کرد. من شخصا تصور می‌کنم که امکان بقاء اسلام سیاسی “در شکل و شمایل کنونی”، حتی با دست بالا پیدا کردن لایهء طرفدار غرب در میان سپاه پاسداران، بسیار ضعیف است. حکومت سرداران طرفدار غرب، عملاً به معنی پایان حاکمیت اسلام سیاسی در ایران است. اگر رده هایی از حکومت فعلی حکومت اسلامی، اعلام آمادگی کنند که مک دونالد و کوکاکولا می‌توانند بدون هیچ مانع در ایران شعبه دایر کنند، اگر اعلام کنند که سواحل و شهرهای ساحلی به روی توریست‌های جهان باز شده و بار و دیسکو مجاز است، اگر سرمایه‌دار ایرانی، شامل “آقازاده ها” و “پورشه سوران” نوکیسه، “امنیت” پول و سرمایه خود را نه در ترکیه و ابوظبی و امارات و اسپانیا، که در تهران و شهرها و سواحل و هتل‌های توریستی ایران بیابند و نیاز بازسازی اقتصاد، پروسه “فرار مغزها” و فرار سرمایه را مسدود کند، اسلام سیاسی عملا از قدرت سیاسی، پایین کشیده شده است، آنوقت حکومت سرداران سپاه” نیز باید راهی برای منطبق شدن بر اوضاع “دمکراتیک” پیدا کنند. در هر حال اسلام سیاسی در آینده جامعه ایران، شانسی ندارد.

https://www.radiozamaneh.com/493288

 

بازگشت به خانه