تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
افسوس، بس که گفتم زبان من فرسود!
محمدعلی فروغی
پیشگفتار زنده ياد ایرج افشار: مکتوبی است بسیار با اهمیت و روشن کنندهء حقایقی چند، مخصوصاً در بارۀ قرارداد 1919 و وضع ناگوار ایران در آن دورۀ سخت و تاریک، که مطلوب ایرانی نبوده و نیست. این مکتوب به قلم مرحوم محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) است. فروغی این مکتوب را توسط مرحوم ابراهیم حکیمی (علیالظاهر) خطاب به “دوستان خویش” در آن عصر، از پاریس نوشته است. او در آن وقت عضو هیأتی بود که، به ریاست مشاورالممالک انصاری، به منظور آن که بتواند در کنفرانس صلح شرکت کند به اروپا رفته بود ولی توفیق حاصل نکرد. اصل این مکتوب متعلق است به آقای پرویز حکیمی، از منسوبان مرحوم ابراهیم حکیمالملک، به لطف جناب آقای عبدالله انتظام عکس از آن تهیه شد. طبع این مکتوب ضمناً گویای بینش سیاسی و عقیدۀ روشن مرحوم فروغی است و یکی از اسناد مهم برای شناساندن شخصی که هنوز درست در حق او قضاوت نشده است.
***
این مشروحه را برای اطلاع خاطر دوستان صدیق مینویسم. انتشار این مطالب البته هر چه بیشتر بهتر، اما به طوری که معلوم نشود از طرف ما نوشته شده، و رعایت احتیاط لازم نیست سفارش کنم. هر گاه مقتضی و لازم [بود] که بعضی رجال هم مطلع شوند و بخوانند البته بعد از حصول اطمینان خاطر باید بشود که به عملیات ما در اینجا لطمه وارد نیاید.
چون تا کنون وسیلۀ مطمئنی برای رسانیدن اخبار به طهران نداشتهام با کمال میل و ضرورتی که بود موفق نشدهام. دو هفته قبل عبدالعلیخان پسر اعتمادالسلطنه عازم ایران بود اگر چه مقتضی احتیاط نبود شرح عملیاتی که در اینجا کردهایم بدهم مفصل میشود مقداری اسناد متعلق به این عملیات به توسط وزیر مختار به وزارت خارجه فرستاده خواهد شد. همین قدر میگویم آن چه ممکن بود و عقل ما میرسید بدون آن که از جاده حزم و احتیاط خارج شده باشیم کردیم. رفقا هم بینی و بینالله همه خوب بودند، یعنی مسلماً کسی خیانت و رفتار مخالف مصلحت مملکت نکرد. مشاورالممالک قدری بیحال و کم خیال بود. Inertie apathic در مزاجش غالب است. ناچار او را به تدبیر به کار میگرفتیم. میرزا حسینخان بیتجربه و ساده لوح و کم فکر است، اما کارکن و دلسوز است. انتظامالملک روی هم رفته از هر حیث خوب است. باری ما چهار نفر به اندازهای که ممکن بود تلاش کردیم، اما نتیجهای که تا کنون گرفتهایم بر حسب ظاهر چندان زیاد نیست و یقین ندارم که بعد از این نتیجهای که به صورت ظاهر زیاد باشد بگیریم. اما در باطن به عقیدۀ من و هر آدم منصفی این مسافرت بینتیجه نبوده. یقیناً داخل شدن ایران در مجمع ملل بدون کشمکش و خون دل از اثر وجود این هیئت در پاریس است. انشاءالله بعد از این دولت بتواند از این فقره استفاده کند و اگر بداند نتیجه بزرگی است. حال باید نمایندگان خوب برای مجمع ملل معین کرد.
از این گذشته (این اوراق را به عجله نوشته و مسوده نکردهام و نسخه دیگر ندارم عین آن را حفظ کنید) سروصدا خیلی کردیم، در عین آن که هو هو و شارلاتانی نکردیم. فرنگیها عموماً از ایران بیخبرند بلکه غالباً متذکر وجود ایران و قوم ایرانی نیستند. جلب توجه ایشان را کردیم و گمان میکنم مظهر و معرف بدی از ایران نبودیم. اقدامات خصوصی که برای مملکت مفید باشد خیلی کردهایم که شرح آن در اینجا لازم نیست و اگر انشاءالله نتیجه گرفتیم در مراجعت به طهران بیان خواهم کرد.
فعلاً مقصودم بیان مطلبی است که راجع به مأموریت خودمان و مسائل پلتیکی میباشد. از هیئت دولت حق داریم که خیلی گلهمند باشیم. در بدو ورود ما به پاریس تلگرافی از رئیسالوزرا رسید که اقدامی که دولت را در داخل در تعهدی کند ننمائید تا خبر ثانوی به شما برسد. چون مطلب مجمل بود ما هم چهل روز بود از طهران بیخبر بودیم بکلی بیتکلیف ماندیم و ندانستیم چه باید کرد، و چه باید گفت، و مقصود چیست؟ ده دوازده روز اقامت ما به این شکل تلف شد. بعد معلوم شد که خبری نیست و باید همان مقاصدی را که داشتیم تعقیب کنیم. مشغول شدیم و لوایح ترتیب دادیم و به ملاقات رجال و متنفذین پرداختیم.
در طهران در جلسۀ هیئت وزرا مخصوصاً گفتگو و مباحثه از استخدام مستخدمین خارجی و استعانت از دول خارجی کرده بودیم و هیئت دولت و شخص رئیسالوزرا صریحاً به ما امر دادند که در پاریس در صدد حصول این مقصود برآئیم و مخصوصاً گفتگو شد از این که مستخدمین مالیه و صاحب منصبان نظامی را که اهم مستخدمین هستند باید از فرانسه و آمریکا استخدام کنیم و فقط تردید بود از این که آیا مالیه از آمریکا و صاحب منصب از فرانسه باشد یا بر عکس. تمایل آقایان رئیسالوزرا و هیئت دولت این بود که مالیه از فرانسه و صاحب منصب از آمریکا باشد، ولی تصمیم قطعی را موکول به مطالعات در پاریس نمودند و گفتند آنجا بهتر معلوم خواهد شد که کدام قسم اقتضا دارد. علاوه بر این وقتی که ما به پاریس رسیدیم دیدیم قبلاً تلگرافی از رئیسالوزرا به وزرای مختار پاریس و لندن رسیده و سئوال کردهاند که تحقیق کنید ببینید آمریکا چه اندازه حاضر است به ما مساعدت کند.
این تلگراف هم مؤید افکاری بود که از تهران همراه خود آورده بودیم، به ضمیمه این که آقای رئیسالوزرا در همان جلسه برای ما حکایت کردند که وزیر مختار انگلیس به ما گفته است حالا اگر مایل باشید دوباره شوستر را بیاورید مانعی نیست. پس با این حال تکلیف خود دانستیم که با آمریکائیها و فرانسویها وارد مذاکره شده عقیدۀ آنها را بفهمیم و کلیه نظر به این که هیئت دولت و ملت خودمان را مشتاق میدانستیم که روابط را با آمریکا محکم کنند بنای به حکمیت را با آنها گذاشتیم. علی قلیخان شارژ دافر(1) ما در آمریکا که به پاریس آمده بود نظر به ارتباطی که با آمریکائیها داشت یک مهمانی کرده وزیر امور خارجۀ آمریکا و اکثر رجال مهمی که از آمریکا در فرانسه بودند دعوت نمود و وزیر امور خارجۀ آمریکا در آن مهمانی نطق بسیار خوبی کرده در حقیقت وعدۀ صریح مساعدت رئیس جمهوری و دولت آمریکا را به ما داد و تمام آمریکائیهائی که با آنها ملاقاتهای خصوصی کردیم همین طور به ما قوت قلب دادند و اظهار مساعدت نمودند، و کیف ما کوک شده بود که یک مرتبه از آقای رئیسالوزرا تلگرافی رسید که بیاحتیاطی و بیمبالاتی نکنید و مملکت را به مخاطره نیندازید و ما را به مشکلاتی نظیر آنچه در واقعۀ شوستر واقع شد مبتلا نسازید.
دست و دل ما سرد شد. سر جای خود نشستیم منتظر دستورالعمل شدیم. در هر موقع دولت را از جریان امور کنفرانس و دول مطلع ساختیم، و پی در پی تقاضا و التماس کردیم که:
ما را هم از اوضاع طهران و ایران مسبوق کنید و پلتیک دولت را برای ما روشن سازید و تکلیف ما را معین کنید که چه باید بکنیم. لایحه دادن ما به کنفرانس و تقاضا کردن ثمر ندارد. کار را باید دنبال کرد. دنبال کردن کار و مذاکرات بعمل آوردن در صورتی ممکن است که ما بدانیم چه بگوییم، به کجا تکیه کنیم. اگر مقاصد دولت را در اصلاح امور از ما بپرسند چه بگوییم؟ اگر بگویند شما را قوای خارجی باید اعانت کند در صورتی که منکر این مطلب نمیتوانیم بشویم چه جواب بدهیم؟ وانگهی هر کاری باید کرد چرا نمیکنید تا ما بتوانیم بگوییم ما مشغول هستیم. اظهار حیاتی عرض لحیهای، آخر همه را که نمیتوان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوزرجمهر و نظامالملک و فردوسی و خواجه نصیر تحویل مردم بدهم. چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم.
خلاصه از طرف دیگر هر چه سعی کردیم با انگلیسها نزدیک شویم و و آنها را رام کنیم گفتند ما در طهران با دولت ایران مشغول مذاکرات هستیم و عنقریب نتیجه حاصل میشود. در لندن خواستیم اقدامات کنیم، خودمان به لندن برویم گفتند دولت ایران یا باید به توسط دولت انگلیس کار خود را صورت دهد یا به کنفرانس مراجعه کند. جمع هر دو نمیشود، و این همه به اتکاء اوضاع طهران بود.
به طهران مراجعه کردیم که شما چه مذاکرات با انگلیسها میکنید ما را مطلع کنید و در هر صورت هیئت پاریس با هیئت طهران باید به موافقت یکدیگر کار کنند جوابی نرسید، و حاصل کلام این که امروز که شش ماه میگذرد که ما از طهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کردهاند و میکنند و نتیجهای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بیاطلاعیم و یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق، نه صراحتاً نه تلویحاً، نه کتباً نه تلگرافاً، نه مستقیماً نه به واسطه به ما نرسیده. حتی این که در جواب تلگرافهای ما به سکوت میگذرانند. سه ماه است از رئیسالوزرا دو تلگراف نرسیده، استعفا میکنیم قبول نمیکنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه میخوریم پول نمیفرستند.
چیزی که از تلگرافات طهران و اطلاعات حاصله از وزارت امور خارجه پاریس و حرفهای انگلیسها و غیره استنباط کردهایم این است که انگلیسها اوضاع طهران را مساعد و مغتنم شمردهاند که ترتیباتی داده شود که مملکت ایران از حیث امور سیاسی و اقتصادی زیر دست خودشان باشد. چون اوضاع دنیا و هیاهوهای ما در پاریس طوری پیش آورده که صریحاً و بر حسب ظاهر نمیتوانند بگویند ایران را به ما واگذار کنید میخواهند ایرانیها را وادار کنند که خودشان امور خود را به آنها واگذار کنند و امیدوار هستند که این مقصود در طهران انجام بگیرد و وجود ما در پاریس مخل این مقصود است، و سعی دارند قبل از آن که ما بتوانیم کاری بکنیم و نتیجه بگیریم آنها به مقصود نائل شده باشند. دولت ایران هم یا بکلی تمکین [میکند] و تسلیم است، یا میترسد اقدامی بکند و خود را در عالم بیتکلیفی نگاه داشته و هم نمیداند چه بگوید.
ضمناً عداوتهای شخصی هم در کار است و این فقره را اطلاع داریم، که چون انگلیسها تصور میکردند که ما میخواهیم از فرانسه مستخدم مالیه بگیریم از فرانسویها بطور خصوصی خواهش کرده بودند که از دادن مستخدمین مالیه به ایران امتناع کنند. فرانسویها هم به قدری گرفتاری دارند که نمیتوانند در مقابل انگلیسها مقاومت کنند، خاصه با بی حالی که از ایران ظاهر میشود که اقلاً صدایش هم در نمیآید. مزه در این است که در باب استخدام معلمین هم اشکال میکردند و نمیدانم چه شد که بالاخره اجازۀ استخدام معلمین [صادر] گردید و حالا مشغول این کار شدهایم تا ببینیم چه میشود.
با مسطورات فوق بیمهری انگلیسیها نسبت به ما طبیعی است و به همین جهت از بدو ورود ما علاوه بر برودتی که رجال آنها نشان دادند روزنامجات نیم رسمی از قبیل طیمس مقالات مخالفتآمیز نوشته گاهی استهزا کردند. گاهی تهدید و به طور کلی خواستند دماغ ما را بسوزانند و بمالند. اما ما از ابتدای کار ملتفت بودیم که نباید بهانه بدست آنها بدهیم. در لوایحی که برای کنفرانس نوشتیم هیچ گونه شکوه و شکایتی از انگلیسها نکردیم. بلکه هر جا اقتضا داشت که در روزنامجات نوشتیم و کنفرانسهایی که دادیم، بالاخره چندی قبل لرد کرزن که امروز سلسلهجنبان پلتیک آسیایی انگلیس است به پاریس آمد. مشاورالممالک را واداشتیم کاغذ خیلی مؤدب گرمی به او نوشته تقاضای ملاقات کرد. لیکن او یک روز بیشتر در پاریس نماند و ملاقات واقع نشد.
خلاصه این رفتار ما و تنفیذاتی که خود انگلیسهای آزادیطلب و روزنامجات فرانسه به آنها کردند عاقبت کاری کرد که گویا خجالت کشیدند و اخیراً روزنامۀ طیمس تغییر لحنی داد و تقریباً زبان تملقآمیز اختیار کرد. اما نتیجۀ عملی از این تعیین لحن ظاهر نشده گمان هم نمیکنم بشود. این هم یک اندازه حفظ ادب و نزاکت است و یک اندازه برای اغفال ما و امرار وقت. این بود حقیقت حال ما. اما ظاهر کارها و جریان امور از این قرار است:
کنفرانس صلح از بدو انعقاد آن عناوین قشنگ حق و عدالت و مساوات و انصاف را کنار گذاشته، دول کوچک را عقب زده، دول معظمۀ انگلیس و فرانسه و آمریکا کارها را بدست خود گرفته، هر طور خواستند موافق مصلحت و هوسناکی خود ترتیباتی دادند. منتها این که چون طمعها تصادم میکرد الان که شش ماه میگذرد تقریباً هیچ کاری صورت ندادهاند و همۀ ملل ناراضی هستند. فرانسویها تمام حواسشان مصروف این است که کاری بکنند که چند سال دیگر آلمان نتواند از آنها انتقام بکشد و فعلاً به سر خود میزنند که جنگ ما را خانه خراب کرده چطور زندگانی بکنیم. آمریکاییها که منافعی در اروپا ندارند مستر ویلسون دست و پا میکند که اصول چهاردهگانۀ خود را حفظ کند آن هم میسر نمیشود به واسطۀ این که دول اروپا طماعند و بسیاری از آمریکاییها هم به واسطۀ ضدیت شخصی با رئیس جمهور یا اغراض دیگر یا جهل و غیره با او مخالفت میکنند.
انگلیسها موقع را مغتنم شمرده چون در اروپا چندان غرض ندارند در آسیا و آفریقا تمام مقاصد خود را بدون سر و صدا حاصل میکنند. تقریباً تمام کلنیهای آلمان را در آفریقا ضبط کردند. در آسیا هم فقط دولت روس مدعی بود که فعلاً از میان رفته و میدان خالی شده. این است که میخواهند تمام آسیا را هم ببلعند، لااقل آسیای غیر از ژاپن و چین را که میخواهند. گاهی اوقات بلژیک صدای ضعیفی بلند کرده و میگوید فلان قسمت از کلنی آلمان را به من بدهید. کسی اعتنایی نمیکند. فرانسویها گاهی از زیر فشارهای دیگر سر درآورده و میگویند بنا بود سوریه متعلق به ما بشود، آن را هم به دسیسه و روکش کردن امیر حجاز یک فکری برایش میکنند. بالاخره و فعلاً باز هرچه نگاه میکنیم فایده صحیح را انگلیس برده است.
تمام دنیا ضعیف شده مدعیهای بزرگ او از پا درآمدهاند. چشم بد روزگار بگذارد کار تمام است. نقشۀ آسیای غربی را در نظر بگیرید: افغانستان را که سابقاً زیر دست خودشان بود حالا تعرضات او را به هندوستان بهانه قرار داده در صدد هستند که بدرستی آن را در چنگ بگیرند، زیرا دیگر روسیه نیست که مدعی باشد. در ترکستان یقیناً مشغول کار هستند. اما ما اینجا اطلاع نداریم و در اروپا کسی به فکر ترکستان نیست. بینالنهرین را که حقاً متصرف شدهاند. کردستان عثمانی که بیصاحب است و همسایۀ بینالنهرین. چند روز قبل روزنامهها نوشته بودند اکراد شمالی با انگلیس مخالفت میکنند و دولت انگلیس در صدد جلوگیری است. عربستان را که استقلال دادند. معنی استقلال عربستان با امیر حسین و امیرفیصل که جیرهخور انگلیس هستند معلوم است چیست. دولت فرانسه مدعی سوریه بود برای آن هم بازی در آورده امیرفیصل را وادار کردهاند که آنجا را جزو عربستان و مستقل اعلان کند.
فلسطین که متصل به مصر است و کسی منکر نمیتواند بشود که باید زیر دست انگلیس باشد. در قفقاز هم که فعلاً قشون انگلیس هست کار میکند و زمینه تهیه مینماید. فقط باقی میماند آسیای صغیر و ارمنستان و گرجستان. ارمنستان قدری کارش مشکل است به واسطۀ این که آنها خودشان سرپرستی دولت معظمی را طالبند و برای حصول سرپرستی آمریکا کار میکنند.
در هر حال برای ارمنستان و گرجستان هم خدا بزرگ است و دست حیله و دسیسه دراز. آخر به یک شکلی درست میشود و مقصود حاصل میگردد. در باب آسیای صغیر یعنی آنچه باید برای عثمانی بماند و مسئلۀ اسلامبول این روزها مشغول مذاکره خواهند شد و هنوز نمیدانیم چه شود. این قدر هست که به حسن تدبیر گویا کاری کردهاند که دولت دیگری در آنجا دست نداشته باشد و احتمال میرود که مصالح بریتانیای اعظم اقتضا کند که عثمانی مستقل و اسلامبول در دست عثمانی بماند.
از ایران در این میان حرفی نزدم چون حالش بر خودمان معلوم است. فعلاً تمام حواس ما در اینجا مصروف عقد مصالحه با آلمان و اطریش است. این کار را دول اربعۀ معظمه با کمال بیکفایتی مشغول انجام هستند. مسائل مهمه هنوز حل نشده معلوم نیست دولت آلمان صلح را امضاء خواهد کرد یا نه. اگر امضا نکرد باز کشمکش شروع میشود.
اما اوضاع داخلۀ ممالک اروپا هم خوب نیست. ملتها از دولتها راضی نیستند و حوصلهشان سر رفته. عملهجات متصل گرو میکنند. الان چند روز است بسیاری عملهجات گرو کردهاند و محتمل است بسط پیدا کند. اگر ترس آلمان و هدر رفتن زحمات نبود شاید تا حال انقلاب یا لااقل تغییر کلی واقع شده بود. غرض این است که هر ترتیبی هم در کارها داده شود معلوم نیست ثابت و برقرار باشد. حتی اوضاعی که به واسطۀ صلح پیش میآید بیاعتبار است و ضمناً پیشآمد کار ایران هم در تحت اثر این بیاعتباری است. نه از پیشآمد خوب میتوان خیلی اطمینان حاصل کرد نه از پیشآمد بد مأیوس باید شد.
مسئله در این است که قبل از جنگ، مسئله مشرق فقط مسئلۀ تسویه کار عثمانی بود. حالا تمام نصف شرقی اروپا و نصف غربی آسیا مسئلۀ مشرق شده و در این قسمت از دنیا بیست و سی ملت مختلف ظهور کرده که همه استقلال میخواهند، و خیالات عالیه و طمع و هوا و هوس دارند، و با هم اکثر مخلوط هستند و هیچ قسم نمیتوان منظورات آنها را با هم وفق داد. اوضاع روسیه هم کار را بیشتر مشکل کرده، نه بلشویکها توانستند دولت صحیح در روسیه برقرار کنند و رفتارشان طرف تحسین و تصدیق واقع شد و نه مخالفین آنها هنوز توانستهاند کار را از دست آنها بگیرند. معلوم هم نیست تا کی آنجا سروسامان میگیرد.
اروپاییها هم از بسط و سرایت بلشویزم در ممالک خود فوقالعاده واهمه دارند. مادهها هم مستعد است و مادام که روسیه سامان نگیرد تکلیف اروپای شرقی بلکه آسیا هم معلوم نمیشود.
در هر حال در این میانه امید بزرگ به مجمع ملل است. اگر این اساس حقیقتاً درست شد میتوان امیدوار بود که بنای کار دنیا فیالجمله بر شالودۀ صحت و حقیقت و عدل و حقانیت گذاشته میشود، اگر این هم نشد تمام زحمات هدر است و صدماتی که مردم خوردهاند بیهوده بوده.
در اروپا اکثریت خیلی زیادی جداً مجمع ملل را میخواهند و غیر بعضی حمقا و مردمان قدیمی که تصور عوالم بهتر و عالیتری ندارند کسی مخالف نیست. فقط نگرانی در این است که جمعی از آمریکاییها قدری به واسطۀ غرضرانی با مستر ویلسون و قدری از روی عقیده که آمریکا نباید در امور اروپا شریک باشد و اروپا نباید در امور آمریکا مداخله کند مخالفت دارند. ولی امید است که با وصف این مسئله مجمع ملل پیشرفت کند و اگر آمریکاییها هم شرکت نکنند احتمال دارد در اروپا دست از این خیال بر ندارند و فعلاً مشغول تدارک مقدمات آن هستند.
***
اما کارهای خودمان. قلم اینجا رسید سر بشکست. عضویت ایران در کنفرانس صلح به مسامحه و طفره و تعلل گذشت و با اوضاعی که از دولت خودمان و رفتارش با انگلیس و با این هیئت اعزامیه مشاهده شده البته غیر از این مترقب نبود. عنوان بیطرفی ایران هم خود مستمسکی بود برای این که بگویند مناسبتی ندارد ایران در ترتیب مواد مصالحۀ دول متحارب با آلمان و اطریش دخالت داشته باشد. خاصه این که روزنامۀ رعد که فعلاً زبان ملت و دولت ایران است، خودش تصدیق میکند که دول حق دارند نمایندگان ایران را به پاریس هم راه ندهند و آنها را بیرون کنند و از هیچ جا صدایی مخالف این شنیده نمیشود.
بنابراین حالا منتظریم که در موقعی که کار عثمانی مطرح خواهد شد به مناسبت این که ما با عثمانی همسایه هستیم شاید بتوانیم بگوییم باید در این خصوص به حرف ایران گوش بدهید و فیالجمله وعده در این باب داده شده و امید مختصری از این جهت باقی است. نگرانی در این است که اگر واقعاً یک روزی ما را خواستند و در مسائل ایران با ما داخل مباحثه شدند چه بگوییم؟ عقیدۀ اولیای امور طهران را به درستی نمیدانیم و اگر چیزی است که ما تصور میکنیم و آثارش را میبینیم که به کنفرانس رفتن و گفتن مناسبت ندارد و به همین جهت تردید داریم که آیا جد و اهتمام بکنیم که ما را به کنفرانس بطلبند یا نه. مختصر مات و متحیر ماندهایم. اگر راه بیفتیم به ایران برگردیم ممکن است در اینجا مصالحی فوت شود و البته بعدها ملوم خواهیم بود که اگر بود مانده بودید چنین و چنان میشد و اگر بمانیم معلوم نیست تا کی باید منتظر شد و برای چه میمانیم و چه میخواهیم بکنیم. فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز این که قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم. حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتیم، ایران نه دولت دارد نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کار از دستشان ساخته است مصلحت شخص خود را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند.
در این صورت هیچ امیدی برای ما نیست. اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر برای ایران متصور نمیشد. با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند. مجبور است هر روز تکرار و تأکید کند که ما ایران را تمام مستقل میخواهیم حتی ملت خود انگلستان در این مسئله مدعی دولت است و غیر از این نمیتواند بگوید. فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خود ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کاری نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما بکن. البته من میگویم این ایرانیها با انگلیس نباید عداوت بورزند بر عکس عقیدۀ من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم که با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده بکنیم. انگلیس هم در ایران منافعی دارد، نمیتوان آن را منکر شد و صمیمانه باید آن را رعایت کرد. اما این همه مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدیالغسال باشد. من خودم این فقره را کتباً و شفاهاً به انگلیسها گفتهام و میگویم تصدیق میکنند. اما چه فایده، یک دست بیصداست. ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد.
فرض میکنیم دولت انگلیس تبرعاً و تفضلاً دست از سر ایران برداشت. اگر ایران با حال حالیه باشد با افغانستان چه خواهد گفت؟ ترکمن را چه خواهد کرد؟ با جمهوری آذربایجان چه میکند؟ با ارمنستان چطور؟ جوال میرود؟ با دولت جدید عربستان چه معامله میکند؟
آیا ما باید به این خفت هم حاضر باشیم که فردا وزیر مختار ارمنستان و عربستان در طهران همان نظریات وزرای مختار روس و عثمانی را به ما داشته باشند و با وجود جمع کثیر ارامنه…(کلمه ناخوانا) که در ایران هستند گرفتار مشکلات با دولت ارمنستان بشویم؟ خلاصه چه چه بگویم و به قول مرحوم حاجی مصدقالممالک چرا بگویم و برای که بگویم؟
میگویند اگر خلاف میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اعمال قوۀ قهریه نکند اعمال نفوذ و دسیسه میکند. ملت را منقلب ساخته اسباب تجزیۀ آن را فراهم میآورد. اگر کسی نمیگوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید فقط مطلب در حد تسلیم نسبت به انگلیس است که لازم نیست ما خودمان برویم به او التماس کنیم که بیا قلاده به گردن ما بگذار. ثانیاً آیا حقیقتاً انگلیس میخواهد و میتواند این اندازه اعمال نفوذ و دسیسه نماید. بعد از آن که بخواهد بکند آیا اگر قدری جدیت و صمیمیت باشد میتواند در اعمال نفوذ و دسیسه کاملاً موفق شود. بعد از همۀ این فرضها آن چه از او احتراز میکنید آیا بدتر از آن چیزی است که به آن اقبال دارید. اگر با انگلیس موافقت کنیم با ما مساعدت میکند، بسیار خوب هم مساعدت میکند و مقصود از موافقت ما با او چیست؟ آیا تسلیم محض است؟ والله خود انگلیس هم به این اندازه که حالا پیشرفت دارد امیدوار و مترقب نبود و در هر صورت هر چه را مصلحت میدانید چرا تصمیم نمیکنید و ما را اینجا متحیر گذاشتهاید. آخر ما نمایندۀ دولت ایران هستیم. سرخود که نیامدهایم. خفت ما اینجا خفت دولت ایران است. در معاشرتها که با مردم لازم داریم و میکنیم این صحبتها به میان میآید. میبینید ما که آمدهایم برای دولت خودمان چنین کارهای عظیمی انجام دهیم هیچ نمیتوانیم بگوییم و بکنیم. آیا چه اثر خواهد کرد؟ چقدر میشود به سیلی صورت خود را سرخ نمود.
باری این حرفها بیهوده است و یقین دارم خواهند گفت فلان کس هم در تحت اثر جو هوای فرنگستان حرف میزند و حال آن که چنین نیست و این همان عقایدی است که من در ایران هم داشتم و میگفتم. ایران ملت ندارد. افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه میداشت به این روز نمیافتاد و همه مقاصد حاصل میشد. اصلاح حال ایران و وجود آن متعلق به افکار عامه است و اگر بگویید تعلیق بر محال میکنی عرض میکنم خیلی متأسفم. اما در حقیقت نمیتوانم صرف نظر کنم. من همۀ وقت از همه کس خوشبینتر بوده و باز هم خوشبین هستم. اما امیدم به فضل خداوند است نه به اسباب ظاهر.
حال باید فرض کرد و این احتمال را از نظر دور نداشت که شاید کنفرانس صلح نخواست یا نتوانست به حرف ایران گوش بدهد و یا تقاضاهای ایران را قبول کند، آن وقت چه باید کرد. عقیدۀ من که گمان میکنم تصدیق آن سهل باشد این است که مسئلۀ استقلال ایران و قضایای متعلقه به آن اگر قدری مقاومت و استقامت و قوت قلب باشد با اوضاع حالیۀ دنیا حاصل است، بلکه اگر ما در بدو امر از تشکیل مجمع ملل مطمئن بودیم شاید خودمان را محتاج نمیدانستیم که این مسائل را در محضر کنفرانس طرح کنیم. چنان که اگر کنفرانس برای شنیدن حرف ما حاضر شود احتمال کلی میرود که مطلب را راجع به مجمع ملل نماید و حتی شاید سایر مسائل ما را ارجاع به مجمع کنند. چنان که احتمال میرود بسیاری از مسائل اروپا و نقاط دیگر را هم بالاخره کنفرانس صلح نتواند حل کند و اگر به عقد مصالحۀ آلمان و اطریش موفق شد دست و پای خود را جمع کرده مجمع ملل را علم نموده این معضلات را به آنجا محول نماید.
در هر حال عقیدۀ من این است که اگر در کنفرانس نتیجه نگرفتیم دولت ایران باید دست برنداشته مأیوس نشده، هر گاه مجمع ملل منعقد شد مطالب خود را به آنجا عرضه بدارد و این هم برای تحصیل بعضی از مقاصد است که دولت به قوۀ شخص خود نمیتواند، والا حق این است که بعد از انحلال کنفرانس در صورت عدم نیل مقاصد دولت ایران به تمام دنیا اعلام کند که من این مسائل را به کنفرانس عرضه داشتم و کنفرانس آنها را مثل بسیاری از مسائل دیگر حل نکرد و حالا اخبار میکنم که من این حق را برای خود مسلم میدانم و به آن عمل خواهم کرد و کسی را ذیحق در مخالفت با آن نمیدانم. بگوید و به آن عمل کند پیش میبرد. امروز مثل سابق دولت روس نیست که چماق به کلۀ ایران بکوبد. اگر همه را پیش نبرد بعضی را پیش میبرد، اگر کاملاً و تماماً موفق نشود اقلاً سایرین مجبور هستند داخل مذاکره و مباحثه شوند. هر طور باشد یک چیزی عاید ما میشود.
در مسئلۀ جبران خسارات باید دولت ایران اعلان ابطال قروض را بکند. علاقههای دولت روس را هر چه هست در ایران… (کلمه ناخوانا) کند هر نوع اقدام دیگر برای کندن مو از خرس ممکن شود بکند و متصل فریاد کند که روس و عثمانی مرا خانه خراب کردند، باید از عهده برآیند.
اما در باب دعاوی ارضی پردهپوشی نمیکنم که این یک ادعای زیادی بود که ما کردیم مبالغهآمیز بود، مخصوصاً نقشه هم که کشیدیم مزخرف بود.
آقای تقیزاده هم در این باب با من موافقت دارند، ولی معذالک میگویم برای دعاوی ارضی هم برای ایران مجال هست که نتیجه بگیرد. اولاً حرف زده شد و بعد از این دعاوی ارضی داشتن از طرف دولت ایران چیز تازه و مستبعد به نظر نخواهد آمد و دولت ایران آن را هم باید مسکوت نگذارد و همواره ادعا کند. الا این که باید خودمان بدانیم که در این موضوع نتیجه گرفتن فرع آنست که اگر چیزی بما بدهند بتوانیم نگاه داریم. نه این که آن چه هم حالا داریم نتوانیم اداره نماییم و اگر دولت ایران فیالجمله کارهای خود را اصلاح کند، اداراتش را قدری سروصورت دهد و قوۀ تأمینیه فراهم کند یقیناً مقداری از دعاوی ارضی حالیه طبعاً حاصل میشود. برای اصلاحات داخله بدون فوت دقیقهای باید به سرعت برق کار کرد. آمریکا برای هر نوع مساعدت حاضر است. یا این فقره را باید جرئت کرد استفاده نمود و اگر هم این جرئت نیست هر خاک دیگر باید بسرمان بریزیم باید ریخت و معطل نشد.
با کمال یأسی که از مؤثر شدن حرفها داشتیم این طول کلام را دادم و دیگر خسته شدم. مجال هم نیست. مقصود این بود که از اوضاع اطلاع پیدا کنید. سررشته بدست باشد والا اینها که گفتم ولو اسباب ملالت خاطر باشد.
ایران باید وجود پیدا کند تا وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است. وجود افکار عامه بسته این است که جماعتی ولو قلیل باشند، از روی بیغرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند.
اما افسوس، بس که گفتم زبان من فرسود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نقل از مجلۀ راهنمای کتاب سال پانزدهم (۱۳۵۱)
1. تاريخ کاشان
منبع: مقالات فروغی