تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 6 امرداد ماه 1399 ـ  27 ماه ژوئیه 2020

چگونه فرهنگ سیاسی «توسعه نایافتگی» می آفریند

حسین راغفر

       بخشی از سخنان دکتر حسين راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا، در نشست مجازی به مناسبت رونمایی از کتاب «فرهنگ و توسعه»:

       «اینکه چرا جامعه‌ی ما مصرف‌گرا است و چرا فاصله‌ی طبقاتی هولناکی در جامعه رقم خورده است، قطعاً به نقش فرهنگ به معنای عام و در واقع نظام بازنمایی و تشخص جامعه برمی‌گردد. به اینکه نظام بازنمایی عملاً گفتمان متناسب با خودش را تشویق و ترویج می‌کند. به همین دلیل ما یک جامعه‌ی به شدت آسیب خورده از فرهنگ مصرف گرایی هستیم. سرمایه‌هایی که باید به سمت تولید هدایت و اشتغال در جامعه هدایت شوند، مصروف واردات کالاهای بسیار گران قیمت لوکس می‌شوند».

       «این گونه نیست که فقط گروه‌هایی که صاحب ثروت‌های باد آورده هستند عامل این وضعیت باشند؛ این وضعیت به فرهنگ نظام سیاسی برمی‌گردد که چگونه ظرفیت‌ها را ترویج و تشویق می‌کند. ما می‌بینیم مصرف کالاهای لوکس در جامعه ترویج و تشویق می‌شود و بدین معنا نظام سیاسی ما آنها را ترویج و تشویق می‌کند»

       «آنچه در الگوهای فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و قوانین و مقررات کاملاً مشهود است؛ نشان می دهد که قوانین و مقررات منبعث از فرهنگ سیاسی هستند که مروّج واردات است و به شدت تولید را تنبیه می‌کند. بنابراین ملاحظه می‌فرمایید نقش فرهنگ چگونه می‌تواند تخصیص منابع در جامعه کمک کند و چگونه می‌تواند خشونت را در جامعه ترویج کند».

       «رشد فقر کمرشکن موجب رشد ناامنی در جامعه می‌شود و رشد ناامنی اشکالی به خودش می‌گیرد که یکی از آنها رشد خشونت در جامعه است. جامعه‌ای که درگیر خشونت می‌شود امکان بر هم افزایی ظرفیت‌های موجود را ندارد و به همین دلیل هست که می‌بینیم رشد اشکال مختلف ناهنجاری‌های اجتماعی، خشونت، جرم و جرائم، طلاق، اعتیاد، خودکشی و فرار سرمایه را شاهد هستیم. همه‌ی اینها متأثر از فرهنگ مسلّط در جامعه است».

       «در دهه‌ی اول انقلاب جامعه تحت فشار و تحریم‌های بسیار گسترده‌ی خارجی هست، به نحوی که درآمدهای ارزی کشور به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد، اما فرهنگ سیاسی در این دوره به نحوی است که توجه بسیار جدّی به استعمار زدایی از جامعه دارد، توجه به گروها و طبقات محروم دارد و می‌کوشد علی‌رغم همه‌ی محدودیت‌ها فرصت‌های رشد را برای همه‌ی جامعه فراهم کند. قانون اساسی فرصت‌های برابرساز در جامعه را تعریف کرده که از جمله‌ی آنها آموزش و پرورش رایگان و عمومی و اجباری است. بدین معنا اگر یک کودکی در سن تحصیل در خیابان باشد زمانی که باید در مدرسه باشد، جرم محسوب می‌شود. به همین دلیل در کشورهای صنعتی که این فرهنگ حاکم هست اگر کودکی در سن تحصیل در زمان فعالیت مدارس در خیابان باشد، پلیس او را دستگیر می‌کند و خانواده‌ی او را می‌خواهد که چرا این کودک در خیابان است، اما ما می‌بینیم آموزش و پرورش اجباری در جامعه‌ی ما اصلاً معنا ندارد و به همین دلیل یک جمعیت بزرگ از کودکان کار در جامعه شکل می‌گیرند. چیزی که ناشی از نابرابری‌های عمیقی است که در نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی از ناحیه‌ی سیاستگزاران پدید می آید؛ سیاستگزارانی که آلوده‌ی اشرافیت و زندگی‌های طبقاتی بسیار پر مصرف و مصرف‌گرا شده‌اند».

       «در جامعه امروز نابرابری‌ها قبیح محسوب نمی‌شوند، بلکه کسانی که می‌توانند به فرصت‌های نابرابر بالاتر دست پیدا کنند ضمن اینکه از زندگی برخوردارتری منتفع می‌شوند، در در حفظ ظرفیت‌های خویش می‌کوشند و طبیعی است کسانی که در درون قدرت قرار دارند سعی می‌کنند ظرفیت‌ها را حفظ کنند و وضعیت موجود را باز تولید کنند. مرتب کسانی که سیاستگزاری می‌کنند این گونه عمل می کنند و فرهنگ سیاسی ما می‌رود به سمت اینکه نابرابرها را تثبیت و باز تولید کند. طبیعی است که در این فرایند بخش بزرگی از جمعیت قادر به دسترسی به فرصت‌های برابر نیستند. فرصت‌های برابر تصریح شده در قانون اساسی مثل آموزش و پرورش رایگان، دسترسی به خدمات سلامت رایگان، تقریبا به طور کاملاً تعطیل می‌شود».

       «بنا به تعهدات قانون اساسی ارائه‌ی شغل در جامعه برای همه یک حق همگانی است. این بخشی از فرهنگ سیاسی است و تعهدات حاکمیت را نسبت به شهروندان نشان می‌دهد. بنابراین نقش فرهنگ بسیار تعیین کننده است در اینکه آیا یک کشور توسعه یافته یا توسعه نیافته خواهد بود؟ طبیعتاً نقش فرهنگ سیاسی و نظام سیاسی در شکل بخشی به فرهنگی که بتواند فرصت‌های عادلانه و برابر را برای همه‌ی شهروندان فراهم کند نقش بسیار تعیین کننده و کلیدی است».

       «چرا جامعه‌‌ی ایرانی یک جامعه‌ی مصرف گراست و اصولاً منافع چه کسانی از این طریق تأمین می‌شود؟ برای پاسخ به این سوال نخست باید توجه کرد که این وضعیت برآمده از نقش رسانه‌ها و نظام آموزشی رسمی و غیر رسمی است و توجه به اینکه نظام‌های آموزشی چه نقش تعیین کننده‌ای در انتظارات افراد در جامعه ایجاد می کند، اهمیت زیادی دارد. در بسیاری از کشورهایی که بسیار توسعه یافته هستند فرهنگ سخت کوشی، تلاش و کار فرهنگ اصلی و غالب هست و فرهنگ صرفه جویی و پس انداز همزمان می‌تواند ذخیره‌های لازم را برای انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری‌های بعدی فراهم کند. جامعه‌ای که جامعه‌ی مصرف گرا هست و اصولاً از طریق کالاهای مصرفی لوکس وارداتی تأمین و تغذیه می‌شود، قادر به پس انداز کافی نیست و از این رو انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری کافی صورت نمی‌گیرد و به تبع آن اشتغال شکل نمی‌گیرد و پیامدهای ناشی از فرهنگ مصرف گرایی دامن‌گیر کل جامعه می‌شود. این اتفاقی است که متأسفانه در تاریخ معاصر حداقل از 200 سال گذشته شاهد آن هستیم».

       «نظام آموزشی ما هم عملاً ترویج کننده‌ی همین رشد فرهنگ مصرفی بوده است. به همین دلیل کار و تلاش و سخت کوشی کمتر مورد تأکید و توجه بوده است. همزمان منزلت اجتماعی بخش قابل توجه‌ای از فرصت‌های نابرابر در جامعه رقم زده است. اینکه مردم چه مصرف می‌کنند و بر اساس مصرفی که انجام می‌دهند جایگاه آن‌ها در جامعه تعریف می‌شود؛ بخصوص در جامعه‌ای که نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی به شدت عمیق و گسترده می‌شود، طبقات محروم جامعه برای ابراز هویت خودشان سهل‌ترین کاری که می‌توانند انجام دهند، آراستن ظاهری خویش است. بنابراین مسئله‌ی مصرف و مصرف‌گرایی ابزاری می‌شود برای معرفی خود در جامعه به غیر آنچه هست. اینکه ما تلاش کنیم خودمان را در جامعه متناسب با ارزش‌های مصرفی نشان دهیم، بنابراین اگر کسی لباس برند بپوشد یا آرایش خاصی انجام دهد حکایت از این دارد که او متعلق به طبقه‌ی مخصوص در جامعه است و این موضوع سبب شده مصرف تظاهری در جامعه شکل بگیرد و این آن چیزی است که باعث می شود افراد برای تظاهر در جامعه خودشان را به وسایلی می‌آرایند که آنها را متعلق به طبقه‌ای متفاوت از آنچه هستند نشان می‌دهد».

       «این مسئله در طول دوره‌های تاریخی در کشورهای صنعتی و در حال توسعه، از جمله در کشور خود ما مصداق داشته است. از جمله آن نوع خودرویی است که افراد سوار می‌شوند یا منطقه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند. به همین دلیل ما شاهد نوعی طبقاتی شدن فضای شهری می‌شویم. گروه‌هایی که در مناطق محروم جامعه هستند در گذشته در همسایگی و نزدیک طبقات ثروتمند زندگی می‌کردند، اما به تدریج وجه متمایز ساختن افراد ثروتمند باعث می‌شود، آنها حتی منطقه‌ی جغرافیایی خودشان را تغییر دهند. از این رو می‌بینیم شهرهای بزرگ و کلان شهرها بخصوص شهرهای کشورهای در حال توسعه بویژه خود شهر تهران به عنوان سمبل و نشانه‌ای از کلانشهر بزرگ کشور کاملاً طبقاتی است. مظاهر طبقاتی این شهر را از چهره‌ی شهر و نوع ساختمان‌ها و خیابان بندی‌ها و فضاهای سبز می‌توانیم مشاهده کنیم و وقتی افراد همواره نمی‌توانند تمایزها را در درون طبقه‌ی خودشان به رخ هم بکشند، برای افراد ثروتمند خودروهای لوکس ابزارهایی می‌شوند برای اینکه خودشان را از همسایه‌ی ثروتمند دیگرشان متمایز کنند. از این رو الگوهای مصرفی در جامعه ترویج و تشویق می‌شوند. در حالی که وقوع این وضعیت بدون مساعدت نظام سیاسی اصلاً امکان پذیر نیست».

       «در مورد اینکه توسعه بر چه عوامل تعیین کننده‌ای مبتنی است، چهار فرضیه‌ی عمده مطرح شده است که یکی از این فرضیه‌ها فرضیه‌ی جغرافیا است. این فرضیه با نشان دادن موارد نقض آن عملاً منتفی شده است. نمونه‌های متعددی را در حال حاضر دنیا نشان می‌دهند از جمله‌ی آنها الگوی کره‌ی شمالی و کره‌ی جنوبی هست که علی‌رغم اینکه در یک منطقه‌ی جغرافیایی مشابه قرار دارند اما تفاوت‌های خیلی جدّی در توسعه داشتند».

       «فرضیه‌ی دوم فرضیه‌ی تعیین کننده در توسعه‌ی اقتصادی کشورها، به مسئله‌ی بخت یا Chance مربوط است و اینکه بعضی از کشورهایی که توسعه یافته‌اند بخت‌های تاریخی نصیب آن‌ها شده و از این فرصت استفاده کردند و زمینه‌های توسعه‌ی خودشان را فراهم کردند. این فرضیه هم با نشانه‌هایی از نقض آن‌ها در تاریخ توسعه کنار گذاشته می‌شود».

       «فرضیه‌ی سوم، فرضیه‌ی فرهنگ است. عامل فرهنگ در توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی کشورها بسیار تعیین کننده‌ بوده و از جمله‌ بعضی از کشورهای اسلامی مثل مصر به دلیل انسداد فکری ناشی از باورهای دینی در این کشور زمینه‌ها یا فرصت‌های توسعه را از دست داده‌اند. این مسئله هم با ارائه‌ی شواهد متعدد تاریخی رد می‌شود که فرهنگ به عنوان مؤثرترین عامل در توسعه‌ی اقتصادی کشورها مطرح بوده است».

       «چهارمین فرضیه، فرضیه‌ی توسعه‌ی نهادی هست و نقش نهادها را در توسعه نشان می‌دهد. البته در تعریفی که از نهادها می‌شود با توجه به دسته بندی نهادها و اینکه نهادهای رسمی داریم که شامل قوانین و مقررات هستند و نهادهای غیر رسمی که ارزش‌ها و هنجارها یا به تعبیر عام‌تر فرهنگ را تشکیل می‌دهند، باید دقت کرد. البته عامل دیگر هم قیود اجرایی و یا ظرفیت‌های سازمانی در توسعه‌ی اقتصادی کشورها هست».

       «در اینجا نهادهای غیر رسمی یا هنجار و ارزش‌ها نقش بسیار تعیین کننده‌ای دارد. اگر ما جامعه را در سه لایه‌ی خرد، میانه و کلان دسته بندی کنیم در سطح کلان اصولاً به ساختارها پرداخته می‌شود. در سطح میانه نقش نهادها را داریم و در سطح خرد هم رفتار فردی هست که باز هم متأثر از نهادها است. بنابراین نهادها واسطه‌ی بین رفتار خرد و کلان هستند و هر دوی این دو بخش را تحت تأثیر قرار می‌دهند. این نهادها هستند که رفتارهای فردی را تنظیم و کنترل می‌کنند و یا اینکه بر روی رفتارهای کلان اقتصاد و ساختارهای آن تأثیر می‌گذارند. بنابراین نقش نهادها بسیار کلیدی و تعیین کننده است».

       «نهادهای رسمی شامل قوانین و مقررات و نهادهای غیر رسمی شامل هنجارها و ارزشها یک ارتباط دائمی و مؤثر بر روی هم دارند و یکدیگر را تقویت می‌کنند و از هم تأثیر می‌پذیرند. قطعاً نقش فرهنگ در شکل دهی به سرمایه‌ی اجتماعی نقش بسیار تعیین کننده است. امروزه در بسیاری از مطالعات توسعه این رابطه پذیرفته شده است که نهادها و فرهنگ در شکل دهی به سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد عمومی به معنای اعتماد مردم با یکدیگر و اعتماد مردم به سیاستگزاران و حاکمان نقش بسیار تعیین کننده‌ای در کنترل خشونت و همبستگی اجتماعی ایفا می‌کند. در اینجا نقش فرهنگ بسیار بسیار تعیین کننده است که می‌توان ظرفیت‌های فردی و گروهی را در جامعه بر هم افزا کند و ایجاد فرصت‌های جدیدی در جامعه بوجود بیاورد. این رابطه یا نقش سرمایه‌های اجتماعی و تأثیری که فرهنگ بر شکل دهی این ظرفیت در جامعه تعیین می‌کند در مطالعات بسیار گسترده‌ای بررسی شده است».

       «از جمله موارد دیگری که نقش فرهنگ بسیار تعیین کننده است، تأثیر آن بر روی نظام‌های آموزشی رسمی و غیر رسمی است. نظام‌های آموزشی به شدت متأثر از فرهنگ مسلط در جامعه هستند. نظام آموزش و پرورش در همه جای دنیا یک نظام سیاسی است بیش از آنچه ابراز می‌شود قرار هست برای تربیت و رشد و شکوفایی ظرفیت‌ها کمک کند در همه‌ی دنیا و ساختارهای قدرت از نظام آموزشی به عنوان یک ابزار کنترل فکر استفاده می‌شود. بنابراین چه در کشورهای صنعتی و به اصطلاح توسعه یافته و چه در کشورهای توسعه نیافته نظام آموزش و پرورش یک نظام سیاسی است و هدف و ابزار اصلی‌اش کنترل است. البته این کنترل از طرق مختلف می‌تواند صورت بگیرد؛ یکی از این ابزارها می‌تواند به شکل زور کنترل را در جامعه امکان پذیر کند. شکل دیگر ابزار کنترل قانون هست که در قالب اراده‌ی حاکمان خودش را نشان می‌دهد یا شکل تکمیل شده‌ی زور هست. شکل سوم ابزار کنترل تطمیع و یا پول است و اینکه چگونه می‌توان با ابزار پول وفاداری خرید و جامعه را کنترل کرد. اما مؤثرترین این ابزارها مسئله‌ی نظام آموزشی است که چگونه می‌تواند با کنترل فکر و ذهن مخاطبین و شهروندان آن‌ها را کنترل کرد. از این رو نقش فرهنگ چه در قالب آموزش‌های رسمی در آموزش و پرورش و یا در آموزش عالی و شرح دروسی که می‌تواند باورهایی در شهروندان ایجاد کند اهمیت دارد».

       «شهروندان بر اساس باورهای خود رفتار خواهند کرد. اگر قدرت بتواند نظام معرفتی شهروندان را به گونه‌ای تنظیم کند که رفتار شهروندان به تناسب آن گونه باشد که نظام قدرت مایل است، متوجه می شوید که چگونه نقش فرهنگ می‌تواند با کمترین هزینه‌ها به کنترل اجتماعی کمک کند. البته فرهنگ چه به صورت نظام رسمی در قالب مفاد درسی که به دانش آموزان ارائه می‌شود و ذهن و فکر آن‌ها را از این طریق کنترل می‌کند و یا در نظام‌های آموزش عالی، خودش را نشان می‌دهد و همین گونه در ابزارهای تبلیغاتی به عنوان ابزارهای دیگر کنترل فکر و ذهن شهروندان بکار می آید. از جمله‌ی آنها نظام تبلیغات در جامعه هست که می‌تواند توسط رسانه‌های عمومی شکل بگیرد و اینکه الگوهای ایده آل آرمانی را در جامعه تبیین و تفسیر کند».

https://www.daraian.com/fa/institutionb/63-institutionb/29585

بازگشت به خانه