تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
«خانهء دیگری»: دعوت به مهربانی و خرد!
داریوش رسولی
«خانهء دیگری»، نخستین اثر سینمایی بهنوش صادقی است. لازم است برای تحلیل بهتر فیلم نگاهی به خلاصهء داستان آن بیاندازیم. داستان دربارهء مرد سالمندی به نام «حبیب» است که سالها خارج از ایران زندگی کرده و اکنون به خانهء دوران جوانیاش برگشته تا روزهای پایانی عمرش را در آنجا بگذراند. حبیب، در خانهء قدیمی خود، میزبان یکی از اقوام دور و فقیرش، اکرم خانم و خانوادهاش، است. تیمور، یکی از فرزندان اکرم، با خانم مسن همسایهشان تصادف کرده و باعث آسیب نخاعی او شده است. خانوادهء خانم همسایه، بابت این تصادف، مبلغی را بهعنوان دیه درخواست کردهاند. حبیب از دخترش، مرجان، میخواهد برای آزادی تیمور از زندان، پول را فراهم کند. مرجان برای تهیهی پول دچار سختیها و مشکلاتی میشود.
گذشت و دوری از انتقام
«خانهء دیگری» روایتی روان و ساده دارد. بهنوش صادقی، برخلاف اکثر فیلم اولیها، ابداً به سمت هیاهو و جنجال نرفته است. فیلم او نگاه عمیقی به خردورزی و مهربانی و بخشش دارد. در روزگاری که حاکمیت میکوشد با ترویج خشونت، از فحاشی به افراد تاثیر گذار گرفته تا اعدام کردن معترضان، جامعه را خشن و افسرده کند، این فیلم قابل توجه میشود.
نخستین سکانس فیلم با پرداخت مبلغی توسط مرجان به زنی که خود را مسافری در راه مانده معرفی میکند آغاز میشود. همان ابتدا مرجان متوجه میشود زن دروغ گفته و مسافر نیست، اما واکنش منفیای نشان نمیدهد. این سکانس کوتاه، معرف شخصیت مهربان و آرام مرجان است.
پیام خوش ابتدای فیلم، در سکانس معرفی حبیب ادامه پیدا میکند. او که برای رضایتگرفتن به خانهء مصدوم تصادف رفته است، سخن اش را با «بخشندگی و بخشایش» آغاز میکند و در ادامه میگوید: «ما همیشه میخواهیم مورد بخشش واقع شویم، اما نوبت به خودمان که میرسد، نمیبخشیم».
«خانهی دیگری» ما را وامیدارد از خودمان بپرسیم: «آیا حاضریم به خشونت و انتقام نه بگوییم؟» مثلاً روزی را تصور کنید حکومت فاسد جمهوری اسلامی سقوط کرده است، چه میکنیم؟ آیا مانند روحانیون پیروز سال 1357 حمام خون راه میاندازیم یا نه، تصمیم به اجرای واقعی عدالت و دوری از انتقام میگیریم؟ «خانهی دیگری» پیام مهمی دارد: برای رسیدن به جامعهای عاری از خشونت، ابتدا باید حرکت در این مسیر را از خودمان و روابط اجتماعی مان آغاز کنیم.
نقد تبلیغات حکومت دربارهی مهاجران ایرانی
«جبیب»، راوی داستان، مردی است که به زادگاه و خاستگاهش برگشته و این همان چیزی است که ایرانیان تبعیدی بسیاری در انتظارش هستند. همانها که بعد از سال 57، یا در چهار دههء اخیر، بهخاطر سیاستهای خشن و ضد انسانی حکومت روحانیون مجبور به جلای وطن شدند. هرچند حبیب سیاسی نیست و توانسته به کشورش برگردد اما باید از خودمان بپرسیم چه چیزی باعث مهاجرت انسانهای ارزشمندی مانند او شده است؟
بهنوش صادقی برخلاف اکثر فیلماولیها ابدا به سمت هیاهو و جنجال نرفته است. فیلم او نگاه عمیقی به خردورزی و مهربانی و بخشش دارد. در روزگاری که حاکمیت میکوشد با ترویج خشونت، از فحاشی به افراد تاثیرگذار گرفته تا اعدام کردن معترضان، جامعه را خشن و افسرده کند، این فیلم قابل توجه میشود.
سالهاست جمهوری اسلامی به ما میگوید که ایرانیان ساکن خارج از کشور دچار مشکلات اخلاقی، روحی و عصبی فراواناند. حکومت با گفتههای مسموم اش سعی کرده زندان بزرگی که برای مردم ساخته را بهترین کشور و ساکنان اش را خوشبختترین مردم جهان معرفی کند، در حالی که چنین نیست. اتفاقاً حبیب، برخلاف آنچه حکومت ایران علیه غرب و کشورهای آزاد تبلیغ میکند، نهتنها دچار بی اخلاقی نشده که، نسبت به افرادی که در ایران تحت ظلم ولایت فقیه زندگی کردهاند، فردی آرامتر است. فیلمساز بدرستی نشان میدهد که فشارهای ناشی از فقر اقتصادی و فرهنگی مردم ایران را خسته و عصبی و خشن کرده است. جامعه دچار خشمی پنهان است که در مواردی مانند تصادفهای رانندگی و… ناگهان فوران میکند. مردمی که اجازهء اعتراض به سیاست های نادرست حکومت را ندارند، فریاد شان را بر سر یکدیگر میزنند، درست مانند رفتار هرمز و خانوادهء مصدوم.
از طرفی فیلم به زندگی سرد سهیل و مرجان میپردازد. طبقه و روش زندگی این زوج با اکرم خانم و فرزندان اش متفاوت است. سهیل جامعهء نوکیسهء به ثروترسیدهی امروز را نمایندگی میکند. در نخستین سکانسی که او را میبینیم در جواب درخواست مرجان میگوید: «(پول) را برای آن پایینیها (خانوادهء اکرم) میخواهی؟ (آنها) فقط شما را میچاپند».
این دقیقاً همان نگاه از بالا به پایین حاکمیت و همینطور نوکیسه های پرورش یافته در سایهء «رجال سیاسی» رژيم اسلامی است؛ همانها که فرودستان و مردم را رعیت هایی میدانند که فقط میخواهند حکومت یا ثروتمندان را بچاپند. از منظر دستگاه قدرت و ثروت، فرودستان مزاحمان مصرف کنندهای هستند که وبال گردن شدهاند. «آن پایینیها» فقط برای کارکردن و ارائهء خدمات به «بالاییها» ساخته شدهاند و اگر تقاضای اضافهای داشته باشند باید با مشت آهنین پاسخشان را داد.
خانهی دیگری و مصائب زنان
«خانهی دیگری» به نگاه مردسالارانهای که نسبت به زنان در جامعه وجود دارد نیز اشاره میکند. مثلاً، زمانی که دوست مرجان از او میخواهد سهیل را برای مشاوره گرفتن به دفترش بیاورد، سهیل میگوید نیازی به مشاوره ندارد زیرا دیوانه نیست و این مرجان است که کمعقل است.
ین همان نگاه سنتی مردان به زنان در ایران است. هنوز هم مردان بسیاری هستند که خانواده شان را «بچهها» خطاب میکنند. آنها همسر و فرزندان شان را بچه و کمعقل میدانند.
یا در جای دیگری سهیل به مرجان میگوید: «داد نزن، صدایت اذیتم میکند». فرهنگ مردسالارانهء ایرانی، خصوصاً در چهل سال اخیر، با همین ادبیات با زنان صحبت کرده است: «حرف نزنید، ساکت باشید، اعتراض نکنید که صدای زنان آزار دهنده است».
ظهور و حضور حکومت اسلامی نیز چنین رفتارهایی را تشدید کرده است. نگاهی به برخورد حاکمیت با جنبشهای آزادی و برابری خواهانهء زنان در دهههای گذشته گویای این مطلب است.
https://www.youtube.com/watch?v=t1XK0XngyUI&feature=emb_logo
اما در «خانهء دیگری» فقط سیاهی و رفتار ناپسند مردانه را نمیبینیم. در مقابل کاراکتری مانند سهیل، حبیب هم دیده میشود. نگاه و رفتار صحیح او با زنان میتواند الگوی مناسبی برای مخاطب باشد. حبیب به خانهاش، وطناش، همسر مرحوم اش و آدمهای اطراف اش عشق میورزد. حتی از اینکه خانوادهی اکرم در ازای پول و کمکهایش به او محبت میکنند ناراحت نمیشود و این مسئله را طبیعی و بر اساس نیازهای اقتصادی میداند. او مردم را دوست دارد. آدمها را بر اساس عقاید و نظرات خود تفکیک نمیکند و آنها را همانگونه که هستند میپذیرد.
حبیب بیمار است و سرانجام از دنیا میرود، او در وصیتنامهء مختصرش، از مرجان و سهیل میخواهد مشکلات اکرم خانم و خانوادهاش را حل کنند. این پایان بندی لطیف به ما میگوید: اگرچه مهرورزی و خرد ديگر در آستانهء مرگ اند اما نسل جوان، خصوصا زنان، وارثان اصلی این صفات نیک هستند.
نام نمادین فیلم، «خانهء دیگری»، ما را متوجه این امر مهم میکند که خانهء جمعی ما، وطن ما، متعلق به «دیگران»، یعنی نسلهای بعدی، است و ما فقط امانت دار آن هستیم. فيلم، از این رو، ما را به جمع شدن در خانهء کهنمان، دعوت میکند: هرچند با ظهور حکومت خمینی و مریدان اش مهرورزی و خردمندی از کشور گریزان شده، اما دوباره میشود باز گردیم و زندگی را بسازیم؛ همان کاری که حبیب کرد. او میدانست باید تیمور بخشیده شود تا جشن ازدواج هرمز برگزار شود زیرا محال است بدون بخشش، بتوان نعمت زندگی را جشن گرفت.
https://www.radiozamaneh.com/522393