تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 10 امرداد ماه 1399 ـ  31 ماه اگوست 2020

میدان انقلاب تهران: قلبی که هنوز می‌تپد

رها رستمی

«انسان یا باید روزمره باشد یا اصلا نباشد.»

هانری لوفور

       کرونا رمق میدان‌‌ها را گرفته، اما هنوز در سرتاسر جهان میدان‌هایی سرزندگی خود را به نمایش می‌گذارند. میدان انقلاب از جمله آنهاست. توصیف‌های زیر عمدتاً از دوره پیش از کرونا است. می‌توان با اطمینان گفت که میدان انقلاب و خیابان انقلاب پس از کرونا دور دیگری از زندگی و سرزندگی را آغاز خواهند کرد.

  

     عصرگاهان که روز میل به تمام شدن دارد، تازه زندگی در میدان انقلاب تهران شروع می‌شود. به ویژه در فصل‌های گرم سال که زمان‌های نزدیک به غروب، خنک‌ترین وقت‌ها برای پرسه‌زنی در یک میدان پرهیاهو و پر ایماژ است.

       «انقلاب» را به درستی می‌توان یک مرکز فرهنگی در مرکز شهر نامید. خط پر تردد مترو و بی‌آر تی، سینما بهمن، دانشگاه تهران، کتاب‌فروشی‌های ثابت و دست‌فروشان کیف و کتاب و نقاشی، پدیده‌هایی فرهنگی هستند که یا در خود میدان و یا در اطراف آن جمع شده‌اند.

       جمعیت فراوان است و پیاده‌روها ظرفیت و کشش این همه جمعیت را ندارند. دستفروش‌ها هم اغلب بخش‌های بزرگی از این پیاده‌روها را به خود اختصاص داده‌اند و پیاده‌رو هرچه بیشتر تنگ‌تر شده است. به همین دلیل تنه زدن به یکدیگر از ملزومات عادی عبور و مرور در میدان است.

       دختران و پسران جوان دست در دست هم قدم می‌زنند و خود و عشق شان را به رخ رهگذران می‌کشند. همزمان صداهایی به گوش می‌رسد. صدای فروش مقاله، پایان‌نامه و حتی کتاب! چیزی شبیه به داد زدن برای فروش یک غذای آماده یا فروش اسباب‌بازی کودکانه. عده‌ای که پول دارند و می‌خواهند به واسطه همین پول مدرک دانشگاهی هم بگیرند، مشتری‌های اصلی رساله‌فروش‌ها هستند − چیزی نامتعارف و باورنکردنی اما واقعی. آن‌ها نزد «دادزن»‌های سفارش کتاب و مقاله و پایان‌نامه می‌روند، موضوعشان را می‌گویند، پولش را پرداخت می‌کنند و منتظر می‌مانند تا در اسرع وقت، شبکه‌ی علمی بنگاهی، برایشان مقاله بنویسد و آن را به نام خود به دانشگاه، مجله یا نشر مورد نظرشان بدهند.

 

فضایی برای حضور؛ تا حدی آن‌گونه که دلمان می‌خواهد

       انقلاب، از معدود فضاهای شهری تهران است که جوانان، تا حدی آزادانه می‌توانند مطابق میل و سلیقه خود در آن لباس بپوشند، با صدای بلند بخندند و با افرادی از جنس مقابلشان قدم بزنند و به دور از مزاحمت‌های گشت ارشاد و امثال آن، روز خوشی را سپری کنند.

       انقلاب، فضایی است که به لحاظ روابط اجتماعی و زندگی روزمره آن، میل به مستقل شدن و فاصله گرفتن از استاندارهای رفتاری حاکمیتی در آن موج می‌زند. شاید به همین دلیل است که ویدا موحد، مشهور به «دختر انقلاب» و سایر دختران خیابان انقلاب، سکوهای این فضا را برای بر افراشته کردن روسری‌هایشان انتخاب کردند.

       برخلاف سایر فضاهای شهری، میدان انقلاب از معدود جاهایی است که در آن دختران جوان می‌توانند آزادانه در خیابان ضمن راه رفتن سیگار بکشند.

       میدان انقلاب و خیابان‌های منتهی به آن، تنها یک «مکان» نیستند. آن‌ها «فضا»هایی اجتماعی‌اند که حامل معنا هستند. مکان، همان محل هندسی فعالیت‌های انسانی و حیوانی است. یعنی چیزی که روی نقشه‌های جغرافیایی یا ماکت‌های معماری می‌توان دید. اما «فضا» همان روابط اجتماعی حک شده در مکان است که آن را از حالت «طبیعی» خارج می‌کند و کنش انسانی را بر آن غالب می‌کند و خود مکان را نیز به مرور تغییر می‌دهد. میدان انقلاب را بر این اساس می‌توان «فضا»یی نامید که به لحاظ اجتماعی به تصرف گروه‌هایی درآمده که گستردگی نظارت دولتی بر زندگی روزمره و شب‌مره آن‌ها، اجازه تنفس در مکان‌های دیگر را به آن‌ها نمی‌دهد. گروه‌هایی شامل جوانان، زنان و دختران، دانشجویان، دست‌فروش‌های کتاب، روشنفکران و کتاب‌خوان‌ها و دگرباشان جنسی، همگی قشرهایی هستند که در یک توافق ناگفته، انقلاب را برای دیدار همدیگر، قدم‌زدن آسوده و «دیده شدن» انتخاب کرده‌اند. تمرکز آن‌ها در این مکان، همان چیزی است هویت خاصی به آن بخشیده و آن را به یک فضای متمایز شهری تبدیل کرده است به هسته‌ی کنشگری فرهنگی تبدیل شده است.

 

 

خاطره‌هایی که در میدان موج می‌زنند

       نام میدان انقلاب با یک واقعه‌ی تاریخی و سیاسی مهم در تاریخ ایران پیوند خورده است. قبل از انقلاب 57 نام این میدان “24 اسفند”، روز تولد رضاشاه پهلوی، بود و به همین مناسبت هم تندیس شاه در وسط میدان نصب شده بود. معماری و ساخت و سازها در نقاط شهری تهران در عصر قاجارها عملأ طوری پیش رفته بود که «انقلاب» کنونی و «24 اسفند» گذشته را به مرکزی خدماتی تبدیل کرده بود که اغلب خیابان‌های اصلی تهران به آن ختم می‌شد. به همین دلیل نمادهای اصلی حکومتی قبل و بعد از انقلاب 57 هم در همین میدان نصب می‌شد تا نوعی کنترل نمادین بر فضا باشد. بعد از انقلاب و پایین کشیده شدن تندیس شاه، این بار پیکره خمینی بود که بر دیواره‌های معماری جدید میدان نقش بست و این بار جریان سیاسی او بود که می‌خواست انقلاب و میدان موسوم به آن را در دست گیرد. اما زمان چندانی از این پیکره سیاسی جدید نگذشت که میدان انقلاب بار دیگر همچون پیش از ۵۷، به عرصه‌ی اعتراضات اجتماعی و نیروها و گروه‌های غیرحاکمیتی تبدیل شد. گویی دوباره جدال بر سر میدان، شروع شده بود.

       در دهه شصت ساختمان‌های اصلی احزاب پیشرو در جریان انقلاب که همگی در خیابان‌های اطراف میدان انقلاب بودند، تصرف شدند و تغییر کاربری دادند. تسویه‌ی سیاسی توسط حزب جمهوری اسلامی، در بٌعد فضایی آن نیز رخ داد و فضاهایی که پیش از آن «انقلابی» تلقی می‌شدند، این بار به نام مبارزه با ضدانقلاب، تخلیه شدند و جمهوری اسلامی شادمان از این پیروزی، به خیال خود، به یکه‌تاز میدان تبدیل شده بود. اما درست در همین زمان بود که کف خیابان و میدان، در حال مقاومت بود. انقلاب هنوز نفس می‌کشید. «دست‌فروشی سیاسی»، یعنی فروش کتاب‌های ممنوعه در میدان انقلاب، بیش از قبل رواج یافته بود. مرز بین خودی‌ها و غبرخودی‌ها باریک‌تر و روشنتر می‌شد. کم‌کم کتاب‌های شریعتی و آل‌احمد و دیگران نزد نظام سیاسی مسلط بر انقلاب، طرد شدند و نسبت به آن‌ها حساسیت‌ به وجود آمد.

       با زدن و کشتن بر کشور مسلط شدند. اما میدان انقلاب و نیروهای آن همچنان سر مقاومت و ناسازگاری داشتند. زنان در مبارزه با حجاب اجباری از همان دهه شصت در همین «انقلاب» به میدان آمدند و شعار دادند. روشنفکران برخاسته از همین میدان با برخی از اصول قانون اساسی پساانقلابی مخالفت کردند. و این همه در همین میدان اتفاق افتاد. تا سرانجام سرکوب خونین اعتراضات ۸۸، در هیمن میدان و اطراف آن روی داد.

 

میدانی که اکنون وارث تاریخ است

       اکنون پس از گذشت سالیان پر ماجرا، هنوز هم میدان انقلاب جایگاهی مهم در تحولات سیاسی ـ اجتماعی دارد. هنوز هم دست‌فروشی کتاب‌های سیاسی در آن وجود دارد، زنان امروز در ادامه راه مادران و خواهرانشان در سال‌های پرتلاطم انقلاب، دوباره در همین میدان خیز دوباره‌ای برداشته‌اند. جوانان، دانشجویان و انسان‌های ناساز هنوز هم در همین میدان قدم می‌زنند و نفس می‌کشند.

       علاوه بر حضور همیشگی اهالی همیشگی میدان، حاکمیت نیز هر چند وقت یک بار تلاش می‌کند حضور نمادین و معنوی خود را در این مکان به رخ بکشد.

       کمی آن طرف‌تر، در پارک «تئاتر شهر»، دگرباشان جنسی و طردشدگان، به حاشیه‌رانده‌شدگان و زنان دست‌فروش حضور دارند. آن‌ها هم هنوز تئاتر شهر و مسیر منتهی به میدان را امن‌ترین جا برای خود می‌یابند و روزانه در آن پرسه می‌زنند و برای استراحت دوباره به پارک بازمی‌گردند. شاید اغلب همین طردشدگانی که در این اطراف حضور دارند، آگاهی روشنی از این تاریخ و فضای فکری حاکم بر خیابان و میدان و پارک نداشته باشند، اما گویی به غریزه دریافته‌اند که تنها انسان‌های حاضر در این اطراف‌اند که با آن‌ها مشکلی ندارند، دستگیرشان نمی‌کنند، به خاطر تمایلات و تیپ و قیافه‌شان به آن‌ها ناسزا نمی‌گویند و طردشان نمی‌کنند و حضور بی‌آزار آن‌ها را پذیرفته‌اند. این حداقل کاری است که می‌توانند در قبالشان انجام دهند.

 

قهرمانی به نام خیابان

       مارشال برمن در بررسی مدرنیسم و توسعه‌نیافتگی در پترزبورگ قرن نوزده، بلوار نوسکی این شهر را معرف همه آن نیروهای خارجی و جهان‌وطنی می‌داند که در متن زندگی روسی جاری بودند. پترزبورگ در واقع نماد «روشنگری» بود (در برابر مسکو که نماینده تمام سنت‌های بومی روسی بود) و بلوار نوسکی این شهر، ویترینی بود برای نمایش عجایب اقتصاد مصرفی که شیوه مدرن تولید انبوه می‌رفت تا حصول آن را برای همگان ممکن سازد. بدین‌سان، بلوار نوسکی به صورت نوعی محوطه آزاد ظاهر گشت که در آن نیروهای اجتماعی و فکری، می‌توانستند به نحوی خودانگیخته منکشف شوند. تناقض‌ها و تضادهای موجود در بلوارهای مرکزی کلان‌شهرهای جهانی، موجب فرم جدیدی در ادبیات به نام «رمانس شهری» شد که قهرمان اصلی آن خود خیابان است. غایت اصلی چنین خیابانی معاشرت اجتماعی است. مردم به این‌گونه فضاها می‌روند تا ببینند و دیده شوند. برای انسان جدیدی که خیابان‌ها و بازارهای متراکم مدرن او را فرامی‌خوانند، فضاهای شهری، همچون رسانه‌ای عمل می‌کنند که در آن حیات شخصی و سیاسی در هم می‌آمیزند و یکی می‌شوند.

       میدان انقلاب نیز به سان مرکزیتی شهری است که میزبان «تیپ‌»هایی اجتماعی است. این تیپ‌ها نوعأ زندگی شخصی و روزمره خود را به امر سیاسی پیوند داده‌اند. چرا که زمینه‌ی سیاسی و تاریخی‌ای که در آن زندگی می‌کنند، آن‌ها را وادار به سیاسی بودن کرده است.

       برداشتن روسری قطعأ در خیابان‌های رم، لندن و یا مسکو یک عمل سیاسی و کنشگرانه نیست، اما در میدان انقلاب تهران کنونی یک عمل شدیدأ سیاسی است. چرا که مستقیمأ ساز و برگ‌های ایدئولوژیک دولت را نشانه رفته و آن را به سخره می‌گیرد. مطمئنأ نباید در اهمیت این نوع مبارزه روزمره اغراق کرد، اما نباید اهمیت آن را نیز دست‌کم گرفت. همانطور که بالادستی‌ها وضعیت فرادستی خود را به سان یک « طبقه» دریافته‌اند و به طور منسجم همزمان در خیابان، کارخانه، مجلس، نظام اداری، رسانه، نیروی نظامی و سایر حوزه‌ها منافع مشترکشان را تعریف کرده‌اند و به صورت یکدست در برابر فرودستان ایستاده‌ند، این وظیفه‌ی بازنده‌ها است که آن‌ها نیز همچون نیروهای متخاصمشان همدیگر را دریابند و بر اساس درک و تعریف مشترک از ستمی که بر آن‌ها روا است، دانشگاه، خیابان و کارخانه را به مبارزه‌ای مشترک دعوت کنند که هدف آن رهایی از زندگی برده‌وار تحت هر شرایطی باشد.

       «خیابان» و زندگی روزمره آن، این پتانسیل را دارد که چنین صورتبندی‌ای از مبارزه را ارائه دهد.

https://www.radiozamaneh.com/521846

بازگشت به خانه