تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
همه چیز در گرو ارادهء سرکوب است
رضا بیدرانی
دکتر حسین بشیریه، استاد برجستهء علوم سیاسی، در بحث پيرامون فروپاشی نظامهای سیاسی، به هشت عامل اساسی اشاره میکند که چهار عامل به “جامعه” مرتبط است (نارضایتی، ایدئولوژی، سازماندهی، رهبری) و چهار عامل به خود نظام سیاسی (بحران مشروعیت، بحران کارآمدی، بحران همبستگی، بحران سلطه).
«بحران سلطه» یعنی از دست رفتن توان سرکوب و اِعمال اجبار از جانب حکومت به جامعه. در بحث از “امکان وقوع انقلاب”، بسیاری از صاحبنظران سیاسی معتقدند مادامی که حکومت قادر به سرکوب معترضین (انقلابیون) باشد هیچ انقلابی پیروز نخواهد شد.
در بررسی نقش “سرکوب” در وقوع یا عدم وقوع انقلابها، سه وجه را باید از یکدیگر تفکیک کرد: توان سرکوب، ارادهء سرکوب، تکنیک (یا نحوۀ) سرکوب.
حکومتها به طور طبیعی از توان سرکوب معترضان انقلابی برخوردارند چرا که اسلحه از آن حکومت است. حتی اگر مخالفان مسلح باشند، باز قدرت تسلیحاتی حکومت بیشتر از قدرت مخالفان است. از این حیث، انقلاب چین موردی استثنایی به شمار میرود چراکه حکومت چین از حیث توان نظامی در موقعیتی ضعیفتر از مخالفان گردآمده در حزب کمونیست چین به رهبری مائو بود.
اما جدا از مورد استثنایی چین، حاصل نگاهی به سایر موارد، از حیث بررسی رابطه توان و اراده و تکنیک سرکوب، قابل توجه است.
رژیم قذافی در تقابل با انقلابیون لیبی، واجد توان و ارادهء سرکوب و فاقد تکنیک سرکوب بود. استفاده از هواپیما برای سرکوب معترضین، شیوهای از سرکوبگری بود که نقش موثری در مداخلهء ناتو در ممانعت از سرکوب معترضین لیبی توسط رژیم قذافی داشت. در اثر حملات هوایی ناتو، توان سرکوب حکومت قذافی از دست رفت. اگرچه قذافی همچنان ارادهء سرکوبش پابرجا بود ولی تحقق اراده نیازمند برخورداری از توان لازم است. حملات هوایی ناتو، ابزار و لجستیک رژیم قذافی برای سرکوب معترضین را تا حد زیادی از بین برد.
رژیم شاه در جریان انقلاب 57، از توان سرکوب برخوردار بود ولی فاقد ارادهء سرکوب بود. علاوه بر این، واقعه میدان ژاله نشان داد که رژیم شاه تکنیک لازم برای سرکوب انقلابیون را نیز ندارد.
حکومت حسنی مبارک نیز در جریان بهار عربی، با کشتن 700 نفر طی سه هفته، نشان داد که از حیث تکنیک سرکوب دچار مشکلات اساسی است.
یک سال پیش از بهار عربی، رژيم اسلامی ایران، در مواجهه با جنبش سبز، نشان داد که تکنیک سرکوب قابل توجهی دارد. اگر حکومت حسنی مبارک ظرف سه هفته 700 نفر را در قاهره کشت، رژيم اسلامی ظرف شش ماه و نیم (از 23 خرداد تا 6 دی 1388)، تعداد بسیار کمتری از معترضین را به قتل رساند. بنا بر اعلام رهبران جنبش سبز، طی آن شش ماه 70 نفر کشته شدند و برخی منابع اپوزیسیون هم رقم 300 کشته را برای آن شش ماه اعلام کردند.
هر چه بود، رژيم اسلامی در بازهء زمانی بلندتری نسبت به حکومت مبارک، تعداد بسیار کمتری از معترضین را کشت. نیز برخلاف رژیم شاه، نیروهای سرکوب اش معترضین را به گلوله نبستند و طی یک روز (17 شهریور 57) نیز چند ده نفر را نکشتند (88 نفر در تهران).
اما در اعتراضات دی ماه 1396، رژيم اسلامی، برای سرکوب معترضین، حدوداً طی ده روز دست کم 50 نفر را کشت. در آبان 1398 نیز حکومت ایران حداکثر ظرف پنج روز (و عمدتاً ظرف سه روز) چند صد نفر از معترضین را به قتل رساند. تعداد کشتهشدگان آبان 98 مطابق اعلام وزارت کشور 250 نفر، بر اساس گزارش عفو بینالملل بیش از 304 نفر، بر اساس گزارش سایت کلمه بیش از 631 نفر و بر اساس گزارش خبرگزاری رویترز 1500 نفر بودند.
هر چه بود، رقم بالای کشتهشدهها طی فقط چند روز، چه در دی 96 چه در آبان 98، بوضوح نشان میدهد که رژيم اسلامی نمیتواند مثل تابستان و پاییز 1388، معترضان را با صبر و حوصله از میان بردارد. اگر در سال 88 لباس شخصیها با کلت از فاصلهء نزدیک چند نفر از معترضین را میکشتند و بعد هم حکومت اعلام میکرد کار کار منافقین بود، در آبان 98 رژيم اسلامی مجبور شد مردم معترض را به گلوله ببندد و، بر اساس اظهارات وزیر کشور، مسئولیت کشتن دستکم 200 نفر از معترضین را به عهده گرفت؛ 200 کشته طی سه روز به تصریح وزیر کشور.
اما چرا شیوهء سرکوبگری رژيم اسلامی نسبت به سالهای 78 و 88 تغییری اساسی کرده و شدت اش بیشتر و خشونت اش عریانتر شده است؟ دلیل اول برمیگردد به ضعف ارادهء سرکوب نظام در بلند مدت.
اگرچه جمهوری اسلامی در آبان 98 معترضان را به شدت قلع و قمع کرد اما سرکوب سه روزهء اعتراضات صرفا نمایانگر توان و ارادهء سرکوب رهبران رژیم نبود بلکه، در کنار از دست رفتن تکنیک سرکوب، هراس سران رژیم را نسبت به از دست رفتن ارادهء نیروهای سرکوب نیز نشان میداد.
ارادهء سرکوب حکومت ها صرفاً در گروی عدم تزلزل رهبران حکومت در صدور دستور سرکوب نیست بلکه نیروهای سرکوب نیز در عمل نباید مردد و متزلزل شوند. بشیریه “بروز اختلاف در خود نیروهای سرکوب و اجبار” را یکی از عوامل تضعیف وجه اجبار و بروز بحران سلطهء برای نظامهای سیاسی میداند.
اگرچه جمهوری اسلامی، در مقایسه با رژیم شاه یا رژیم مبارک در مصر، که هر دو از پلیس و ارتش برای سرکوب معترضان استفاده میکردند، نیروهای ویژه سرکوب اعتراضات مردمی تربیت کرده، ولی اکثر افراد تشکیل دهندهء این نیروها نیز نهایتاً ایرانی هستند و در جامعهء ایران زندگی میکنند و هیچ بعید نیست که تحت تاثیر روند روزمرهء کاهش مشروعیت رژيم اسلامی قرار گیرند.
موقعیت اقتصادی و درآمد ماهانهء این افراد، در کنار موقعیت طبقاتی معترضینی که باید به دست آنها سرکوب شوند، عواملی هستند که در کنار گسترش روزافزون فساد و کاهش چشمگیر مشروعیت حکومت و افزایش آشکار نارضایتیهای مردم، میتوانند موجب کاهش یا از دست رفتن انگیزه سرکوب در افراد تشکیلدهنده نهادهای سرکوب شوند.
در چنین شرایطی، اعتراضات سیاسی نباید چندان به درازا بکشد چراکه حکومت از تداوم ارادهء سرکوب در فرد فرد نیروهای سرکوب تحت امرش چندان مطمئن نیست. آثار ضعف ارادهء سرکوب در این نیروها، در دی ماه 96 تا حدی آشکار شد و همین امر یکی از دلایل شدت سرکوب در آبان 98 با هدف جمع شدن اعتراضات ظرف کمتر از یک هفته بود.
در شرایط کاهش روزافزون مشروعیت و افزایش چشمگیر فساد و ناکارآمدی حکومت، کاملاً محتمل است رابطهای معکوس بین تداوم اعتراضات و ارادهء سرکوبِ نیروهای تشکیل دهندهء نهادهای سرکوب برقرار شود.
دلیل دوم اما ناشی از ماهیت اعتراضات انقلابی سه سال اخیر است. ساموئل هانتینگتن انقلابها را به دو دسته غربی و شرقی تقسیم کرده است. انقلابهای غربی از مرکز به پیرامون گسترش مییابند (مثل انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب سال 57 ایران)، انقلابهای شرقی از پیرامون به مرکز (مثل انقلاب چین یا انقلاب کوبا). اعتراضات انقلابی دی 96 و آبان 97 هم، برخلاف اعتراضات سالهای 78 و 88، عمدتاً در شهرهای کوچک و مناطق پیرامونی ایران در جریان بود. برخلاف سال 88، در آبان 98 تهران مرکز اعتراضات سیاسی مردم نبود بلکه این اعتراضات در بیش از صد شهر کوچک ایران و در گسترهء جغرافیایی بسیار وسیعی در تموج بود.
مهار کردن اعتراضات سیاسی در سرتاسر کشور، مسلماً دشوارتر از مهار اعتراضات در یکی دو شهر مرکزی و مهم است. یکی از تجلیات بارز این دشواری، از دست رفتن تکنیک سرکوب و روی آوردن حکومت به کشتار گسترده و کمسابقه و متفاوت از موارد پیشین است.
در مجموع باید گفت که رژيم اسلامی ايران بعد از سرکوب جنبش سبز، روی کارآمدن دولت روحانی، شکست برجام، بازگشت تحریمهای آمریکا، کاهش حجم طبقهء متوسط و توسعهء کمّی طبقات پایین جامعه در سالهای اخیر، در سه سال گذشته با اعتراضاتی مواجه شده که آشکارا سرشتی انقلابی دارند و سراسر ایران را در برگرفته اند. این اعتراضات، در صورت تکرار و تداوم، بحران سلطه را نیز به بحرانهای مشروعیت و کارآمدی و همبستگی (وحدت طبقه حاکمه) اضافه میکنند.
در چنین شرایطی، حکومت صرفاً با تکیه بر “توان سرکوب” (ابزار و لجستیک لازم) در پی احیای سلطهء خودش بر جامعهء ناراضی است و اساساً در موقعیتی نیست که دغدغهء “تکنیک سرکوب” را داشته باشد. در این میان، سرنوشت نظام و جنبش انقلابی به “ارادهء سرکوب” حکومت بستگی خواهد داشت. اگر ارادهء سرکوب در بدنهء نیروهای سرکوبگر نظام – علیرغم خشونت عریان و فراگیر و درازمدت – همچنان باقی بماند، توان سرکوب حکومت نیز باقی خواهد ماند و اعتراضات انقلابی دوباره فروکش خواهد کرد اما اگر در غیاب تکنیک سرکوب، ارادهء سرکوب در بدنهء نیروهای سرکوبگر نظام از دست برود، رژيم اسلامی توان سرکوب را نیز از دست خواهد داد و به ناچار باید راهیِ تالار تاریخ شود و جای خودش را به نظام سیاسی دیگری بدهد.