تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
ترس را مهار کنیم، پیشروی آغاز می شود
سُهیل عربی
این جمله را با اقتباس از بهرنگی دوست داشتنی، که گفت: “راه که بیوفتیم، ترسمان می ریزد”، برای سی و پنجمین شماره زاد روز نوشته هایم برگزیدم. زاد روز نوشت یعنی ثبت و مرور چکیده ای از آ نچه در سال گذشت و یادآوری اهداف و آرزوها پیش از ورود به سال نوی زندگانی، اشتباه و درست ها را دقیق تر نگاه می کنیم تا هر بار که به شماره شمع های روز کیک افزوده میشود، این امید را داشته باشیم که واقعا عقل و تجربه نیز مانند عدد نشا ن دهنده عمرم بزرگتر شده باشد.
سالنامه، هفتمین زاد روز پیاپی را که در زندان دور افتاده رژیم واپس گرا و ستمگر فرا می رسد را نشان میدهد. بدیهی ست که در فینال زندانها (فشافویه)، به جای کیک و شمع هایی که سا لهای سپری شده عمرم را نشان می دهد، فقط با حقایقی از جمله نداشته ها که در اینگونه موقعیت ها بیشتر برجسته میشوند، روبرو می شویم.
از این روست که می گویم زندان دانشگاه است. مهم ترین درس این است که حقایق هر اندازه تلخ باشد و هضم آن دشوار، نباید و نمی توان از آن فرار کر د.
بلکه بهتر است که آ نها را پذیرفت و در این صورت فرصت بر ای بهبود و دگرگونی ایجاد می شود. نداشتن مثل نداشتن همراهان وفادار، تا آن اندازه که بتوان به ستمگران واپسگرا چیره شد . مثل نداشتن وکیلی که مدافع شریف، شجاع، پیگیر و فراتر از همه این ها، مهاجم باشد و به جلادان دستگاه تفتیش عقاید هجوم برد و به جای موکلش که به دلیل اندیشیدن برای او کیفرخواست صادر شده، هر آن کس و هر آن چیزی که حق اندیشیدن و اظهار نظر را ازش میگیرد را سرنگون سازد.
درس بهتری که آموختم این است که نداشتن بهترین ها، بهتر از داشتن بدترین، نامرغوب و حتی عادی هاست. امروز پس از گذشت 35 سال، زندگی برای من مثل پرواز با یک بالن است که برای بالا رفتن نیاز به سبک تر شدن دارد. از این رو که شوق پرواز، از داشتن وسایل غیر ضروری بیشتر است، سرنشین بالن آ نها را یکی یکی بیرون می اندازد و فریادی سرشار از ذوق و شور سر می دهد. همانا که شیدا هر چه سبک تر شود، بالاتر می رود.
با مرور این ها به حقایقی می رسم که بهترین هدیه برای زاد روزم است. موهبتی بزرگ به نام “سبک باری”. به همین دلایل آخرین وکیلم را نیز عزل کردم تا از تکرار اشتباهاتی بزرگ جلوگیری کرده باشم.
آنارشیست ها به وکیل مدافع، حتی اگر به واقع مدافع باشد، که هیچ یک نبودند، نیازی ندارند. زیرا تنها دفاع درست در این شر ایط، شورش است.
امروزه حقوق بشر هم تحت کنترل بورژوازی درآمده و فعالان حقوق بشر بورژوایی صرفا جهت کسب اعتباراست که وکالت زندانی سیاسی را می پذیرند و درآمدشان از جاهای دیگر آنقدر بالاست که نیازشان همین آرمان روشنگری است که بوی لجن را از ته معده آ نها بیرون می آور د. این حقوق بشر بورژوازی ست که فقط به وقت تِرند شدن یک هشتگ خودنمایی میکند و چشم بر روی فجایع بزر گتر می بندد.
آنها که سلبریتی نیستند، آ نها برای رسانه ها و فعالان حقوق حشری حقوق جذاب نیستند، در این میان له می شوند وآ نگاه که خود مبارز تبدیل به بت و معاف از نقد شد، باید او و کسی را که از او بت ساخته شکست. چرا که بورژوازی می کوشد حتی آزادی و آزادی خواهان را تحت کنترل خود گیرد و از آنِ خود کند. محصول این حقوق بشر نئولیبرالی و اسلامی تبعیض و مرزبندی هاست. اما آنارشیسم برای کدام حقوق بشر به عرصه مبارزه وارد شد؟
«آن آرشیا»؛ یعنی کامل و بدون رأس، یعنی هیچ کس حق ندار د آزادی را از او بگیرد. این به مثابه شوریدن به هر نوع حکومت و دستگاه تولید باید و نباید است. با چه سروری باید هر آوای نوع بشر در انتظار فروپاشی حکومت ها باشد؟ این ابزار و ماشین بی رحمی که تنها علت همیشگی شرارت است و هیچ جور دیگری هم برطرف نمی شود مگر با انهدام آن. انهدام هر آن کس و هر آ نچه خود را مقدس و برتر از دیگران می داند. مبارزه با تکرار این حقیقت رو به تکامل می رود.
مقدسات نام مستعار خرافات است و دین فروشان هرگز نمی خواهند نام اصلی خرافات برای عوام فاش شود. به همین دلیل روشنگر را تنگ و مخو ف ترین شکنجه گاه هایشان محبوس می کنند تا نتوانند راه دشوار و تاریک آزادی را هموار و روشن کنند. توهین به مقدسات یعنی شکستن بت ها، تابوها و ساختاری که بشر را تبدیل به پیچ و مهر ه های دستگاه انباشت سرمایه برای حاکمین کرده است. و دردا که روشنگران بدون حمایت لازم در این زندا ن ها می پوسند. راه آزادی دشوار و پر از موانع است و برای ادامه دادن به این راه، به مقاومتی فراتر از آنچه در توان یک انسان عادی است، نیاز دارد. انسان عادی همیشه با ترس از دست دادن گلاویز است و همین مانع پیشرفت میشود. پیشرفت فرآورده مهار کردن این هرا س هاست. هراس از دست دا دن امکانات و وسایلی مثل بار اضافی در بالن است و از بالاتر رفتن جلوگیری می کند. آنها را که بیرون می اندازیم، آ نگاه می بینیم که با لا رفتن چقدر باشکوه و لذ ت بخش تر از امکانات و وسایل است. چنین است که در زندان حس رهایی دارم و بی شک آزادترین هستنده در هستی ام.
وقتی از زندان و اوج شکنجه ها باکی نداشته باشیم، آزادی را در آغوش می گیریم و دیگر صدای واق واق سگ های هار جلادان هم آزارمان نمی دهد و، فراتر از این، دل مان برای این هارشدگان که حیات شان وابسته به دُم تکان دادن برای قدردانی از پرتاب کنندگان استخوان خلاصه شده، می سوزد. سپس احساس غرور از اینکه از اربابان رها شده ایم، و حصارها و میله ها چیده می شود. اینجاست که شکنجه گران می فهمند چرا حتی با تمام میله ها، سیم خاردارها و آجرهای عالم نیز نمی توان یک آنارشیست را اسیر کرد.
مقاومت ما این پیام را به آنها می دهد که ما در عمق شکنجه گاه و محبس ها، از آنها آزاد تریم. بی خدا، بی همسر، بی وکیل، اما تکیه بر توکل و توان خودم، پیشروی در راه دشوار و پیچیده آزادی را ادامه می دهم.
سی ام امرداد 99 – بند 9، تیپ 5 زندان بزرگ
https://asranarshism.com/1399/05/30/soheilarabi/